شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۲ – ۳۱ مه ۲۰۰۳

سخنی با جمهوری خواهان ايران!

س . باستان

 

 

تفکرجمهوری آغازی است برای پايان يک سؤتفاهم تاريخی! زمان آن فرا رسيده است تا روشن شود که حکومت دينی ، آن آرزوئی نبود که در مخيله جامعه نقش بسته بود! به خود بباليم سرزمينی داريم که مردمش با استبداد مدارا نمی کنند و نخواهند کرد! زمانيکه عوامل آفرينندگی ، خلاقيت و کار دسته جمعی ما را به آينده خوشبين ميسازد،چرا اعتماد به نفس و سلامت روحی خويش را از دست دهيم ! چرا بايد همه مسائل اساسی زندگی انسانی را در قالب های دين و فلسفه به درامی تبديل کنيم!؟ بايد جوابی برای اين شوربختی و غمناکی زندگی که در فرهنگ کنونی ما نقش بازی ميکند ، پاسخی آماده کرد! آيا هنوز هم بايد مجذوب حکومتی تراژديک شد!؟ اقتدار بی هويت و هم رنگی بی روح ، محصول توليدات نظام اقتدار است ! نظام کنونی ما توليدی غيراز درام ، باخود بيگانگی، تسليم به اقتدار غير منطقی ندارد! به بيماری تبديل گشته است که کابوس می بيند و تمايل شديدی به نابودی دگر انديشان دارد!

حاکميت کنونی منش اجتماعی قرن حاضر را بازدارنده می بيند! با منش کل جامعه ستيز ميکند! فضيلت فرمانبرداری و تسليم دوران گذشته را پرورش ميدهد و دوش بدوش اقتداری کور و کر ، مرگ را به همراه خويش بدرقه ميکند! سلامت روانش دچار مشکل شده است به تکاپوئی ناموزون و نامفهوم تمايل نشان ميدهد ! مفهوم سلامت روان را حتی با معيار های خويش ، مطابق نمی داند چون توان تکامل مقدور نيست ! با حقيقت و واقعيت ارتباط چندانی ندارد! اطلاعات تجربی آن ناقص و از ريشه فلسفه خويش ، دور مانده است و با تحريف کشف خويش زندگی را دور ميزند! ازاستدلال عقل ، تعبير کودکانه ای دارد که نياز به حمايت دارد! پاسخی منطقی برای نياز به برتری جوئی ندارد ! ريشه های طبيعت خويش را به قيود هراس انگيز پيوند داده است !

مالک مخلوقی است بيگانه ! گوساله زرينی ساخته و ميگويد (( اين است خدائی که شما را از ظلم فرعون و فرعونيان رها بخشيده است!)). مصنوعی ايجاد کرده است که از تملک خويش خارج و نياز يک زندگی انسانی را فراموش کرده است! ديگر خود را مرکز عالم به حساب نمی آورد و خالق اعمال خويش نيست ! ستايشگر بيگانگی است! حس مشترک و عقل سليم با او وداع کرده است ! به اعمال خويش مينگرد و نتايج را قربانی ميکند!چون به پايان خويش نزديک است!

واقعيت مسلم در قرن حاضر به دنبال معجزه نيست ! بشر امروز تمايل شديدی به تصاحب مرواريد اصل ندارد با مرواريد مصنوعی نيز خشنود است! امروز انسان بر قانون جاذبه پيروز شده است و در آسمان ها پرواز ميکند! انسان امروز مجذوب داستان های اساطيری نيست ! انسان امروز ماهييت اقتدار را نيز دگرگون کرده است! پدر ، معلم ، رهبر ، روحانی و... اقتدار آشکار خود را از دست داده اند! مکانيسم اقتدار همواره آماده تغيير است! تاريخ روابط اجتماعی امروز بشر در روز نوشته ميشود ! بشر با زمان پيش ميرود ، درد و رنج آن نيز با زمان تغيير ماهييت ميدهد!

تاريخ بيست و پنج ساله کشور ما تحت فرمانروايانی که ((گوساله زرين )) ساختند تا اقتدار ستايش شود! رنگ خويش را با جامعه همرنگ نکردند !تشريک مساعی را قربانی تکروی کردند تا جوابی برای وجدان سنتی خويش يابند! به حريم خصوصی انسان ها يورش بردند تا جوابی برای گمراهی خويش يابند! آنان نمی دانند که نسل جوان برای توصيف راه و روش زندگی خويش ، فلسفه بخصوصی دارد که با فلسفه آنان در نهايت مغايرت پيدا خواهد کرد! امروز زمان آن فرا رسيده است که فاصله ها کوتاه شود وبرای فردائی روشن چاره انديشيد.

مردم به طور فزاينده ای به اين عقيده رسيده اند که آزادی مانند مدينه فاضله از ما دور نيست! چه بايد کرد؟ آيا ميتوانيم جامعه ای بسازيم که بر بنياد ترکيبی از دانش و هنر، به خرد و انديشه فرصت شکوفائی دهد؟آيا می توان برای برداشتن نقاب بت پرستی با يکديگر متحد شد؟جمهوری فرصتی است که ما را بفکر فرو خواهد برد و توان ها را به بوته آزمايش قرار خواهد داد !

منشور اتحاد جمهوری خواهان کوششی است که ما را به يکديگر نزديک کرد! باشد که ايرانيان بيشتری به اين جمع در حال رشد اضافه شوند و برای ايرانی آزاد و مستقل مبارزه کنند! درسمينار ها و نشست های آينده می بايد در مورد خلاء سياسی - اجتماعی آينده کشور به تبادل نظر و يافتن بديلی برای دوران گذار بود! جمهوری خواهان بايد وظيفه خويش بدانند که نبود بديلی مناسب ( کابينه موقت ، مجمع ملی ، مجلس موسسان برای برپائی انتخابات عمومی و تدوين قانون اساسی در آينده) برای دوران گذار می تواند شيرازه کشور را از هم بپاشد ! و فراموش نکنيم که بدون نيرو ها و اقراد معتقد به جمهوری سوکولاريسم در داحل کشور ، مشکلات لاينحل باقی خواهد ماند ! پاينده ايران