سه شنبه ۵ فروردين ۱۳۸۱ - ۲۵ مارس ۲۰۰۳

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند تبريز

برگزيده ای از ميزگرد

تشکيل جبهه فراگير دموکراسی خواهی

دکتر فريبرز رئيس دانا -دکتر سعيد رضوی فقيه

 

 

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند تبريز

دوشنبه ۱۹/۱۲/۸۱

 

سخنرانی دکترفريبرز رئيس دانا:

درود به شما، خانم ها، آقايان، دانشجويان گرامی و تشکر فراوان از انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی سهند که اين مراسم را برگزار کردند.

کسی که در نسل شما در قرن شما در اين سرزمين زندگی می کند، فقط در صورتی که در منتهی​اليه ناآگاهی به سر ببرد می تواند رنگ خوشبختی فردی را ببيند. و گرنه راهی دشوار در پيش دارد و بدون نجات اجتماعی، بدون تلاش برای خوشبختی اجتماعی و رهايی اجتماعی، راه رهايی فردی برايش ناممکن است. مگر اينکه حسابش را از همه جامعه جدا بکند. بحث من در واقع با همين مقدمه شروع می​شود.

در يک نظام تفکری که هر کس سعی می​کند گليم خود را از آب بيرون بشکد، در يک نظام تفکری بورژوايی، منسوخ، متروک، ضد بشری، مبتنی بر به حداکثر رساندن سود شخصی، فقط اين پرسش پيش می​آيد که آيا همگان مؤفق می​شوند واقعا از طريق روش​های فردی، از طريق روش​های زيرکانه فردی، سودجويی، زود و بند، زير پا گذاشتن ارزش​های اخلاقی، ناديده گرفتن مسئوليت​های اجتماعی، به خوشبختی برسند؟ اگر در اين جهان نظام فلسفه​ای وجود دارد، فلسفه عملی ای وجود دارد که پاسخ مثبت به اين قضيه ميدهد، من مايل هستم که بحث را همين جا به اتمام برسانم و با او وارد بحث بشوم. به او بگويم اگر نظام حداکثر سود، نظام تلاش​های فردی و زرنگی و رياکاری و سودجويی و خود را رهانيدن، حواس خود را داشتن، می​توانست ابزار موفقيت​آميزی برای اين جهانی که ما در آن زندگی می​کنيم باشد، اين جهان بايد شکل زيباتری ميداشت. اين همه فقر و نکبت و عقب​ماندگی و دربدری در روزگار ما نبايد شکل می​گرفت. وعده​هايی که طرفداران نظريه ليبرالی، نظريه خوشبختی فردی براساس سودجويی شخصی به ما می​دهند و می​دادند، از زمانی که من به سن شما بودم، دانشجوی ترم يک اقتصاد بودم، تاکنون شنيده​ام، ولی از همان زمان باور نکرده​ام، برای اينکه پيوند قلبی​ام با توده​های مردم بود، در ميان مردم زندگی می​کرديم، اين بوده است که نظام سودجويی شخصی، بی​تفاوتی نسبت به نظام​های اجتماعی و گليم خود را از آب کشيدن، دست نامرئی ​را بوجود می​آورد که موجبات خوشبختی اجتماعی را هم فراهم می​سازد.

دنيايی که ما در آن زندگی می​کنيم بی​ بر و برگرد دنيای سرمايه​داری است. هيچ نظام ديگری وجود ندارد. اگر کم و بيش بقايايی از نظام​های پيشا سرمايه​داری مانند فئوداليسم يا شکل های مالکيت​های بزرگ يا شکل های برده​برداری يا نظام​های سنتی سوداگری که در همين کشور خودمان هم سوداگريهای سنتی خرافه گرا داريم، اينها تعيين کننده نيست. شکل غالب نيست. شکل غالب در جهان امروز، نظام سرمايه​داری است. تمدن غالب هم در جهانی که ما زندگی می​کنيم، تمدن سرمايه​داريست. تمدن سرمايه​داری صنعتی است. بارها گفته​ام که اين واژه " گفتگوی تمدن​ها " از همان نامگذاريش اشتباه بود. تمدن​هايی نداريم که با هم گفتگو کنند. يک تمدن در جهان داريم آن هم تمدن سرمايه​داری صنعتی است. فرهنگ​های متفاوت، ديدگاه​های متفاوت داريم. قوميت​های متفاوت داريم. فرهنگ ما، فرهنگ خاص خود ما است. گفتگوی فرهنگها يک چيز ديگر بود. در تمدن صنعتی سرمايه​داری، نيروبخش و حرکت محوری، حداکثر سود است. حرکت محوری، بی​اعتنايی نسبت به سرنوشت اجتماعی است. توصيفی هم که از دموکراسی می​کند، دموکراسی انفراديست. يعنی اينکه شما به آن کسی رأی بدهيد که شخصا دوست داريد. بعد هم ديگر مسئول عواقبش نباشيد. تقسيم کار را تا حدی ببريد که فقط سياستمداران حرفه​ای را بفرستيد به ميدان اريکه قدرت و سياست و خودتان نيز برويد دنبال منافع و لذت​های شخصيتان. اين وصفی است که می​کند. خوب من می​خواهم بگويم که اگر چنين روشی می​توانست متضمن خوشبختی بشری باشد، در اين جامعه​ای که زندگی می کنيم، در حال حاضر، ۳۵ درصد خانوارهای شهری، زير خط فقر مطلق بسر می​برند. کسان از بيماری و نداشتن پول بيمارستان می​ميرند. پس اگر نظام حداکثر سود شخصی می​خواست کار بکند، در يک سرزمينی که اين همه نعمت​های فراوان نفتی، زيرزمينی، روی زمينی، همه چيز دارد، نمی​بايست چنين اتفاقی می​افتاد. اگر قرار بود که اقدامهای شخصی، دموکراسی را برقرار بکند، اين همه تلاش​ها و صحبت​ها و ادعاهايی که می​شد، بنا بود که دموکراسی را در اينجا برقرار بکند ديگر.

مهمترين دليلی که برای برقراری دموکراسی و مبارزه برای دموکراسی​خواهی از نظر من وجود دارد، تلاش برای ساختن آينده است. دموکراسی که من از آن صحبت می​کنم، دموکراسی مشارکتی است، يک دموکراسی ليبرال نيست، يک دموکراسی بی​خون نيست که شما فقط برويد به کسانی رأی بدهيد که ساخت فعلی قدرت را پا بر جا نگه می​دارند. کسانی که مالکيت را مقدس می​شمارند ولو مالکيت کسانی را که به طور نامشروع، باد آورده، زورکی، دارايی​های عمومی را تصاحب کردند. نه، دموکراسی که ما از آن صحبت می​کنيم می​خواهد مشارکت بکند در ساختن جامعه.

آنچه که در ايران اتفاق می​افتد، در گستره بزرگی از جهان تأثير می​گذارد، بی​دليل نيست که هر جنبشی، هر حرکت آزاديخواهانه​ای که در اين کشور شروع می​شود از شمال و جنوب و شرق و غرب متوجهش می​شوند و سعی می​کنند منحرفش بکنند، سعی می​کنند دگرگونش بکنند. برای اينکه اگر دموکراسی راستين، دموکراسی مشارکتی، در اين کشور شکل بگيرد، تمام منطقه خاورميانه را تحت تأثير قرار می​دهد. شيخ​های طماع زنواره، ديکتاتورهای ديوانه​ای مثل صدام، جنايتکارهايی مثل آريل شارون را تحت تأثير قرار می​دهد، بايد از صحنه بروند. مردم بايد در خاورميانه صلح​آميز زندگی بکنند. مالک نفتشان بشوند. نفت را بتوانند به بشکه​ای ۷۵، ۸۰ دلار که قيمت واقعيش است به فروش برساند. پس بی​دليل نيست که آن دموکراسيای که ما صحبت می​کنيم مورد خشم و غضب و مايه تبليغات زهرآکين شيادان نظريه پرداز اقتصادی، ستاره​های درخشان راديو تلويزيون جمهوری اسلامی ايران قرار می​گيرد. بيهوده نيست. اين حرف هايی که ما می​ز​نيم، حرفهايی که از آسمان و ريسمان ساخته شده يا پايگاهی در واقعيت ندارد جلوه داده می شود. بدون اينکه از خود ما بخواهند که در راديو و تلويزيون از حقمان دفاع بکنيم! نمی​گذارند! ولی مبلغين آن نظر را ميآورند. مبلغين نقطه​نظرهای ميلتون فريدمن، آرمولد هاربرگر، راستگرايان افراطی را می​آورند ولی شما اجازه نداريد از " کارل مارکس " يک جمله را نقل قول بکنيد! چرا؟ اون مسلمانه آنها نيستند مثلا؟! چه فرقی می​کند؟ او برای اينکه با " ساخت قدرت " سر و کار دارد، او به شما می​آموزد که با ساخت قدرت چگونه برخورد بکنيد.

به اين ترتيب دموکراسی​ای که من صحبت می​کنم. دموکراسی مشارکتی است. اين دموکراسی از آنرو می​تواند آينده وطن ما را تضمين بکند که با ساخت قدرت سر و کار دارد. می​خواهد بداند که اين ثروتها از کجا آمده و می​خواهد بتواند بر روی ساختار مالکيت و قدرت آنچنان تأثير بگذارد که اين ساختار را در جهت ايجاد اشتغال، در جهت بهره​وری، در جهت توسعه دموکراسی، هدايت بکند.

من از اروپا مرتب بازديد می​کنم. برای اولين بار توی عمرم توانستم به قاره آمريکا هم بروم. خبری نيست، تحقير می​شويم! گزينش می​شويم! يک گزينشی که ما اينجا سالها تجربه کردهايم و دلمان به درد آمده، آنجا بورژوازی، سرمايه​داری ستمگر گزينش می​کند. زيبايی را انخاب ميکند. آن چيزی را انتخاب می​کند که بتوانی به ارزشها و ثروتهای مادی يک گروه محدود بيفزايی. آنجا هم تحقير می شوی. خانه ما اينجاست. به قول زنده ياد احمد شاملو، چراغ ما در اين خانه می​سوزد. ما نمی​توانيم اين وطن را ترک بکنيم، ما جای ديگری نداريم... من اينجا ميمانم، به هر قيمتی هست. ما را نتارانند که فکر کنند چون ما ميرويم آنجا... حذف ميشويم... اينجاست جای ما. برای اينکه اينجاست جای ما، اينجا بايد آينده را بسازيم. برای ساختن آينده بايد با انديشهها و نقطه نظرها بتوانيم آگاهانه و توانمند استفاده بکينم. برای اينکه چنين بکنيم، دموکراسی برای ما به اندازه نان شب واجب است. اما اين دموکراسی که من صحبتش را ميکنم، دموکراسی ايست که بر پايه آزادی انسان بنا شده باشد. دموکراسی را انسانهای آزاد ميتوانند بسازند. دموکراسی مستقيم مشارکتی تودههای مردم. دموکراسی ای که بر پايه انسانهای آزاد بنا شده باشد و انسانهای آزاد انسانهايی هستند که از جمله از قيد نان آزاد باشند. تا زمانی که فقر و بيعدالتی و تبعيض و رنج وجود داشته باشد آزادی وجود ندارد. ۲/۴ ميليون کارگر بيکاری که هر روز بايد دنبال دو لقمه نان بدوند و تحقير بشوند... انسانهای آزادی نيستند. اونی که توی تهران در طبقه بيست و پنجم روی يک ميله باريک آهنی حرکت ميکند، جوش ميدهد، تا ۵، ۶ هزار تومان روزی بگيرد با برج سازهايی که ميلياردها منابع نفتی ما را چپاول ميکنند و ميدزدند، اون کجاش به اندازه اين آزاده؟ اون هم به همين اندازه ميتواند در دموکراسی مشارکت کند؟ به اين ترتيب به خاطر منافع خودمان، بخاطر آينده شغليمان، بخاطر تملک وطنی که متعلق به شماست، ما هم بايد با اراده اما با خرد... همانطور که تصميم آخر تحکيم وحدت من را اميدوار کرد، اين تصميمی بود از سوی سازمانی که با تمام وجودم نسبت به آنها بدبين و ناراحت بودم. وقتيکه نشست دانشگاه تبريز و دانشگاه شهيد بهشتی را گذاشتند، در آخرين لحظه اسم من را خط زدند به عنوان يک مهمان! حتی اين لطف را نکردند که تلفن بزنند به خانه من عذرخواهی بکنند. وکسی را بجای من آوردند برای سخنرانی که در تمام مدت عمرش جز در خدمت ... کاری نکرده. يک امضا از او نميبينيد که از يک زندانی سياسی دفاع کرده باشد. پيش خودم گفتم اين دفتر تحکيم وحدت مانا نيست، برای اينکه قادر نيست به نيازهای جامعه پاسخ بدهد. اين تجزيه ميشود. هر تجزيه شدنی چيز بدی نيست. گاهی اوقات يک نعمت است. بدين ترتيب همينطور که آگاهی اخير دفتر تحکيم وحدت نشان داد که از ... ها و دست بالا آزاديخواهان صوری و غير دموکراتيک جدا شوند، ... همينطور هم مايههای اميد در دل من وزيدن گرفته است که حرفهايی که ميزنم بی نتيجه و بی اثر نخواهد بود.

... دموکراسی يک فرآيند طولانی است. آگاهی، آزادی که عرض کردم خدمتتان، رهايی اقتصادی، دانش، آموزش، همه اينها ابزارهای دموکراسی است، دموکراسی يک پديده​ای نيست که يک رکورد معين پرش از يک طنابی باشد بعد بگوييم انجام شد. خود دموکراسی در طول زمان تغيير می​کند معنی و مفهومش. دموکراسی​ای که ۵۰ سال ديگر، ۴۰ سال ديگر هموطنان ما تعريف خواهند کرد، مبتنی خواهد بود بر انتقادی که ما از دموکراسی کرديم و آن را تکامل می​بخشند. همانطور که ما به دموکراسی حمايتی ليبرال انتقاد می​کنيم، نمی​گوئيم که آن بد است که. آن در زمان خودش ماموريت خودش را انجام داده ولی معتقديم کم است، ​نارساست. ما به دموکراسی امريکايی انتقاد می​کنيم، اعتقاد ندارم من که فکر کنم در آمريکا دموکراسی نيست. آن دموکراسی نارساست. کم است، درست نيست. اگر درست بود که رهبرانی که در اقليت هستند به رغم خواست تمام مردم جهان، جهان را به جنگ و آشوب و خونريزی نمی​کشاندند که! پس آن دموکراسی نمی​تواند جواب بدهد.

اما بطور کلی دموکراسی در ايران مثل تحولات اجتماعی ديگر، تکرار می​کنم بر منطقه تأثير می​گذارد حتی در جهان تأثير می​گذارد. چون اين ملت، ملت متفاوتی است. به لحاظ فرهنگ، به لحاظ روحيه، به لحاظ آمادگی انقلابی، به لحاظ خرد و به لحاظ تأثيرپذيری، اصلا به لحاظ ژئوپولتيک، ژئواکونومی، به لحاظ موقعيت جغرافيايی و همه​ اينها تأثير می​گذارد. و يک دموکراسی واقعی در اينجا ضربه می​زند، زلزله می​زند، رژيمهای مستبد خودکامه و ارتجاعی در منطقه را محکوم می​کند، حتی ليبرال​ها و يا دموکراسی​های صوری و قلابی و وابسته را محکوم به تنش می​کند.

 

(پاسخ به سؤالی در مورد قهرمان پروری و عصر قهرمان پروری):

اگر عصر قهرمان​پروری گذشته باشد، عصر موش مرده بازی هم شروع نشده! ملت ما اگر قهرمان می​سازد، اين اراده​اش است. اين تبلور آرمانهاش است و قدردانی​اش است در يک ملت. اگر از مصدق کبير قدردانی نکنيم، از چه کسی در تاريخ کشورمان بايد قدردانی بکنيم. هميشه به نظر من، زنده ياد مصدق از اينکه در ياد و نام ملت ايران باقی می​ماند، نيروبخش تاريخی برای ملت ماست. همين ملت ضد قهرمانانش را هم فراموش نمی​کند. ولی چنان که دکتر رضوی گفت، بهتر است که اين موضوع را به کينه​توزی تبديل نکنيم. اما دليلی هم نميشود اگر ما از آن ور کينه​توزی نمی​کنيم، از آن​ور ارزشها و قهرمانی​هايمان را فراموش بکنيم. چرا غلامرضا تختی بايد تفاوت نداشته باشد با بقيه کشتی​​گيرها؟ کشتی​گيری که خودش را به قدرت می​فروشد، با هفتاد هزار، هشتاد هزار تا رأی خودش را نماينده مردم تهران می​کند با دو درصد، با غلامرضا تختی که جلوی من، در کنگره اول جبهه ملی دوم قهرمانانه شرکت کرد، تا آخرين لحظه برای آزادی در اين کشور جنگيد، مبارزه کرد، يکی هستند؟ نه، چرا فراموش بکنيم تختی را؟ چرا از او قهرمان نسازيم؟ چه اشکالی دارد؟ ولی برای ساختن دموکراسی ما نه مصدق لازم داريم، نه ميرزا تقی​خان اميرکبير، نه رئيس دانا، که حالا بنده خودم را در آن اسامی نبايد جا می​زدم . ملت بايد حرکت خودش را بکند، رهبران خودش را هم می​سازد. اصلا دوره مصدق تمام شد. مگر آن الگوهای مصدق را همين الان می​توانيم عينا زنده کنيم؟ جهان رو به پيشرفت است، رو به تکامل است. آنها ارزشها هستند. يادگارها هستند. ميرزا تقی​خان اميرکبير، حيدرخان عمواوغلی، ستارخان، تقی ارانی، زنده ياد مصدق، خسرو گلسرخی، اينها ارزشهايی هستند که در جامعه مانده​اند و ما از اين ارزشها استفاده می​کنيم و الهام می​گيريم. اما بايد راه خودمان را برويم.

 

(پاسخ به سؤالی در مورد تاکتيکهای راديکالی و اصلاحی):

من به عنوان يک اقتصاد دانی که خدمتتان هستم و به عنوان يک فعال اجتماعی و سياسی، يک نفر راديکال هستم. من به راديکاليسم اعتقاد دارم. و فقط در اينجا توضيح بدهم خدمتتان که راديکاليزم با افراطی​گری فرق دارد. افراطی ترجمه extrimist است. رايکال ترجمه ريشهايست. نظرگاههای راديکال کوشش اينست که از راه​حل​های ماست مالی، ساده انگارانه، سطحی، روابط علت و معلولی کوچک طفره برود. و برود به سراغ راه​حل​های ريشه​ای و اساسی. اين که پاسخ اقتصاددانان متعارف به درد اقتصاد ما نمی​خورد و تا حالا هم نخورده برای همينه ديگه! می​گوييد که چرا قيمت فلان کالا بالاست، می​گويد که برای اينکه تقاضا براش زياده! اين شد حرف؟ اصلا اين توضيح نيست ، شبهه توضيح هم نيست، هيچی نيست. يعنی اقتصاد را به جايی ختم می​کنند که تازه بايد از آنجا شروع کرد. عرضه و تقاضا! اصلا چنين نيست! تازه بايد شروع کرد که چرا تقاضا زياد است؟ چرا تقاضا برای برخی از بيماريها زياد است؟ چرا يک جراح قلب که ByPass می​خواهد بکند اين قدر بايد قيمت داشته باشد؟ و چرا اصلا تقاضا برای جراحی قلب در ايران زياد است؟ آلودگی هست، ناامنی هست. فشار هست. اضطراب هست. مواد غذايی نادرست است. خوردن چربيها است. ميروند چربی وارد ميکنند، کالای قاچاق وارد می​کنند توی اين کشور، بعد جايگزين موادغذايی اصلی می​کنند، بعد سوبسيد می​دهند! به مواد چربی، به روغنی که وارد شده و تاريخ مصرفش گذشته! بعد ۶ ماه بعد آن سوبسيد را می​زنند توی سر مردم! می گويند ماييم که به شما سوبسيد داديم! انگار از جيبشان دادند! خوب اينها را بايد نگاه کرد. اقتصاد راديکال اين را نگاه می​کند. می گويد اين عبارت از وارد شدن توی سياسته! خوب کردم وارد سياست شدم! اگر علم اقتصاد می خواهد مشکل را حل بکند بايد به اين ريشه​ها بپردازد. اين ميشود برخورد ريشهای و راديکال. ولی برخرود افراطی نيست. اتفاقا ما افراطی نيستيم. راديکالها اصلا افراطی نيستند. افراطی اين بازارگراهايند. افراطی اين دست راستی​هايند که به منافع مردم بی​اعتنا می مانند. افراطی کسی است که خلاف منافع مردم حرکت می​کند. ما افراطی نيستيم. ما راديکاليم. اما اين که برای خوشبختی و تحقق يک آرمان اجتماعی به کدام تاکتيک متوسل می​شويد، به اسلحه متوسل می​شويد، به حرکت سياسی و آگاهی بخش متوسل می​شويد، به روشهای اصلاحی و مسالمت​آميز متوسل می​شويد، آن تاکتيکی است که در درجه اول جامعه برای شما تعيين می​کند. شما اگر يک گروه چريکی بسيار منزه، اصلا برويد در دهه ۶۰ جای ارنستو چگوارا بنشينيد، اگر آن اراده​اش با اراده جامعه عجين نباشد، حرکت چريکی​اش ابزار مناسبی برای رسيدن به هدفهای شرافتمندانه نيست. و به شکست می​انجامد. بنابراين از نظر تاکتيک که چکار می​خواهيد بکنيد، ما آنارشيت نيستيم که بطور انفرادی تصميم بگيريم که چکار می​خواهيم بکنيم. برای رسيدن به آن هدف من ديگاهم راديکال است اصلاحات بايد ريشه​ای باشد. ساختار اساسی قدرت بايد اصلاح بشود. اينرو من دارم. اما اين که چگونه بايد انجام بشود، مقدار زياديش در گروی آن چيزی است که جامعه به ما می​گويد. وقتی جامعه ما راه مسالمت، به قول آقای دکتر راه مبارزه پارلمانتاريستی و راههای مشارکتها را برمی​گزنيد، ما بايد اين راهها را به سهم خودمان مورد تأييد قرار بدهيم. وقتی جامعه از شرکت در انتخابات خودداری می​کند، يعنی بخاطر نشان دادن برخی از حرکتهای خودش، يک عمل اجتماعی را، يک آرمان و يک تاکتيک اجتماعی را به نمايش می​گذارد، وظيفه ما استفاده از آن آرمان است. وظيفه ما درس​ گيری از آن آرمان است. چون سؤال ديگری هم بود اين را خدمتتان عرض بکنم، پرسيدند که شما با اين حرکتهايی که می​گوييد معتقد به انقلاب هستيد يا انقلاب را چطوری می​بينيد. من اولا خدمتتان عرض بکنم: من مخالف انقلاب نيستم. چرا بايد ما مخالف انقلاب باشيم؟ چرا بايد فکر بکنيم بهترين و آخرين انقلاب دنيا " انقلاب اسلامی " است؟ چه کسی گفته؟ کجای قانون اساسی نوشته؟ کجای دستورات دينی ما گفته؟ ما به عنوان مسلمان گفته​ام بارها و باز هم می​گويم می​پذيريم که پيامبر گرامی، آخرين پيامبر فرستاده است. ولی کجا ما خواندهايم که انقلاب اسلامی آخرين انقلاب جهان است؟ اين را گردن من بگذاريد اول! بنابراين می​شود به انقلاب هم توجه کرد. يعنی می​شود در دستور کار مطالعه جامعه​شناسی سياسی قرار داد. حالا نمی​پسنديم يک داستان ديگر است. يا می​پسنديم. اما از نظر من انقلاب يک جبراست. نه جبر فشار ، جبر ، Algebra جبر رياضی. مجموعه معادلات اين جبر را تاريخ به شما می​دهد. هيچ مردمی بويژه مردم ايران راه نمی​افتند بروند جانشان را به خطر بيندازند. روغن داغ می​ريزيد زير يک نفر، بلند ميشود داد می​زند. وقتی تمام راههای صلح​آميز به رويش بسته می​شود، وقتی تمام راههای اصلاح طلبانه به رويش بسته می​شود، وقتی نمی​تواند حرفهايش را از راههای مسالمت​آميز بگويد، وقتيکه وکيل دعاويش که دارد از حقوقش دفاع می​کند وکيل مجلسش امنيت ندارد، خوب يک معادلات ديگری در دستور کار تاريخ و جامعه قرار می​گيرد. عزيزان من! مجموعه معادلات يک جبر را در مورد مناسبات اجتماعی، معلم جبر نمی​نويسد، تاريخ می​نويسد. اما حلش با انقلابی​هاست. پيدا کردن راه حل اين مجموعه معادله با رهبران انقلاب است. اما اگر کسی بنشيند و از پيش بگويد من می​خواهم انقلاب اختراع بکنم آنارشيت است. يک آنارشيت اينديويدواليست است. نمی​شود که انقلاب و بحران را اختراع کرد، آن است که شما را اختراع می​کند. و معمولا هم اين جمله را می​گويم که از حق يک فيلسوف بزرگ دفاع کرده باشم. اين جمله برخلاف تصور شما متعلق به يک فيلسوف است. بله، متعلق به کارل مارکس است. گفت: " انسان بايد ديوانه باشد در حالی که می​تواند از راههای مسالمت​آميز به هدف خود برسد، به راههای خشونت​آميز متوسل شود " . کارل مارکس که به عنوان پيامبر انقلاب، و کاپيتالش به عنوان انجيل انقلاب مطرح شده، او اين باور را صريحا اعلام کرده. بنابراين هيچ کس به دنبال خشونت نيست. اما اگر تحميل شد، اگر برای گريز هيچ راه حلی وجود نداشت، تاريخ و جامعه است که مجموعه معادلات را در مقابل انقلابی​ها قرار می​دهد. و آن وقت خردمندترين آنان، يا اشتباه کارترين آنان... ضرورتی ندارد که فکر کنيد پيروز می​شود. آن هم ممکن است شکست بخورد. بدين​ترتيب اين سؤال بعدی که پرسيده شد، و الان از فرصت استفاده می​کنم می​گويد همه انقلابها شکست خورده​اند، اين را من قبول ندارم. انقلاب فرانسه اگر نبود مگر جهان رنگ حقوق بشر را می​ديد؟ انقلاب فرانسه آغازگر حقوق بشر در همه جهان بوده. انقلاب اکتبر شوروی، اولين و هرگز نه آخرين، اولين واکنش شتابزده ولی همراه با اشتباههای خودش بوده. ولی واکنشی لازم در مقابل ستم سرمايه​داری بوده. در حلقه زنجير ضعيف سرمايه جهانی، در جايی که سرمايه​داری جنايت می​کرد خودش را نشان داد. اشتباهات خودش را هم کرده. خيلی زود اتفاقا بنا بود اين نظام، اين عملکرد فرو بپاشد. برای اينکه يکی از دلايلش را که از دلايل عمده هم بود (دکتر رضوی فقيه) گفتند، بخاطر اين بود که نتوانست فرآيند انقلاب را به فرآيند آگاهی بخش و دموکراتيک تبديل بکند. هر جريانی که، بويژه جريانهای سوسياليستی و چپ​گرا، اگر نتوانند شعار دموکراسی را بهتر از بقيه متحقق بکنند، از صحنه خارج می​شوند. سوسياليستها امروز در جهان، شعارشان و افتخارشان و خواستشان اينست که ما دموکراسی را بهتر پياده می​کنيم. برای اينکه ما طرفدار عدالتيم. برای اينکه ما طرفدار اين هستيم که فقر از ميان برداشته بشود. گرسنگان از ميان برداشته بشوند. انسانهای آزاد ساخته بشود. ما طرفدار حقوق برابر زن و مرد هستيم. ولی می​بايد بتوانيم اصول دموکراسی را متحقق بکنيم. اگر در انقلاب شوروی نکرده، خوب انقلاب شوروی يکی از فريادها عليه ستم جهانی سرمايه بوده. خود اين نظام سرمايه​داری در قرن ۱۳ در ونيز به دنيا آمد. چهارصد سال شکست خورد تا انقلاب صنعتی و انقلاب کبير فرانسه و بعد انقلاب صنعتی شکل گرفت. بنابراين دليلی ندارد که اگر يک واکنشی شکست می​خورد در شرايط انقلابی، بعد دوباره زنده نشود. دليلی هم ندارد که هر انقلابی حتما پيروز بشود. انقلاب هم دليلی ندارد که حتما راه حل باشد. معمولا انسانها به دنبال راه​حل​های خردمندانه، مسالمت​آميز و صلح​جويانه هستند. اما شما يک طرفه نمی​توانيد صلح را ايجاد بکنيد. اگر توانستند از پس جورج بوش ديوانه بر بياييند مردم جهان، خوب می​توانند... همه دنيا هم جمع بشوند و بگويند ما صلح می​خواهيم، او ميخواهد سلطه اتمی و سلطه بر منابع نفتی را اعمال بکند. به اين ترتيب هستش که من به نفی مطلق انقلاب هرگز نمی​پردازم و راديکاليزم را هم توضيح می​دهم. يعنی نگرش انتقادی، نقادانه و ريشه​ای و شجاعانه.

 

پايان سخنرانی و پاسخ به پرسشهای نظرسنجی انجمن:

معنی دموکراسی را مردم ما به قدر کافی می​دانند. شما اگر از همين جوانان که اينجا هستند يا از اين شهر تبريز بپرسيد درخت را تعريف کن. اگر توانستيد يک تعريف يکسان بدست بياوريد! ولی مردم درخت را می​فهمند. مردم مازندران درخت را البته به سبک خودشان می​فهمند. ولی يک فهم عمومی در ميان ملت ايران از درخت وجود دارد. من يادم هست که يک بار دانشکده آرشيتکت دانشگاه پاريس بود برای کنکور يک سؤال گذاشته بود. فقط يک سؤال. و برحسب اين سؤال دانشجوها را انتخاب می​کرد. سؤال اين بود: در را تعريف کنيد. شاگرد اول اين کنکور پاسخ داده بود: بستگی به آن دارد که در پشت آن چه باشد! دموکراسی را اگر از مردم بخواهيد تعريف بکنند، ممکن است جوابهای متفاوت بشنويد. ولی يک خط مشترک در ميان همه اين جوابها وجود دارد. و آن اينست که و اين درک هوشمندانه​ايست که ملت ايران به آن رسيده چه چيزی ما را آزار می​دهد؟ چه چيز را ما نمی​خواهيم و حق ما هست که نخواهيم؟ اگرنه، مفهوم عمومی دموکراسی اينست که فرمانروايان از بالاترين رده تا پايين توسط اراده مردم تعيين بشوند. اين معنی دموکراسی است. حاکميت عدد که ارسطو تعريف می​​کرد، جای خودش را به حاکميت " موقت " عدد داده است. يعنی اکثريت حرفش را برای دوره معينی می​زند ولی اولين وظيفه​اش تعيين حقوق اقليت است. آقای خاتمی که گفت من رئيس جمهور همه ايرانم، از اين جهت خوشايند بود در آغاز، که انتظار اين بود که حقوق اقليت را، حقوق همه بخشهای اقليت را که رأی نياورده​اند، به رسميت بشناسد. ولی از خواسته اکثريت تبعيت بکند در برنامه​اش. ايشان از خواسته اکثريت تبعيت نکرد در برنامهاش. و حقوق اقليت را آنطور که شايسته است، مورد دفاع قرار نداد. نه اينکه بگويم چنين کاری نکرد اصلا. نسبت به همه رؤسای جمهور، و خيلی از فرمانروايان جامعه ما، بايد به ايشان احترام بگذاريم و من به شخصه اين تمايز را در ايشان می​بينم. ولی داريم نقد نهايی می​کنيم. بدين​ترتيب ما آنچه که داشتيم دموکراسی نبود. صرف کشيدن مردم به پای صندوق​های رأی، در حالی که آن واکنش متقابل را نشان ندهد، نيست. در زمانی می​گفتند حاکميت عدد. زنان و بردگان را می​گذاشتند بيرون، و بعد اکثريت رأيش را برای هميشه اعمال می​کرد. اتفاقا قابل توجه است، اولين کسی که گفت معنی دموکراسی احترام به حقوق اقليت است، اولين کسی که اين را گفت يک چپگرای افراطی بود. خانم روزا لوگزامبرگ، اين واژه متعلق به اوست که دموکراسی احترام به حقوق اقليت است. بنابراين، اين هم باز جنبه​ای از دموکراسی است. ما نديديم حقوق اقليت را. اقليتی که يک زمانی ما را با انگشت نشان می​دادند می​گفتند نيم درصدی​ها، به اندازه نيم درصدتان دهانتان را باز کنيد، ببينيد شما جوانيد يادتان نمی​آيد ولی ما اين داغ را بر سينه داريم . بعدا آن شد ۱۲ درصد و ۱۸ درصد و ۳۵ درصد، ...، الان که ۵۵، ۵۶ درصده. ولی ما هرگز حاضر نيستيم آن حرکت را با آنها تکرار کنيم. بگوييم به اندازه چهار درصدتان دهانتان را باز کنيد. ما معتقد هستيم که دموکراسی نوين، دموکراسی امروزی، جز اينکه به عدالت، به خواسته​های اقتصادی مردم، به توانمندسازی... يعنی دموکراسی امروز فقر قابليتی تعريف می​کند نه فقر درآمدی. جز اينکه به توانمندسازی می​پردازد، به يک نکته ديگر هم توجه می​کند، و آن هم دادن فرصت به اقليت​هاست برای اينکه يک روزی بتوانند به اکثريت تبديل بشوند. و تشکيل اين جبهه فراگير، به نظر من قبل از هر چيز حق، حق يک جريان دانشجويی است. ميلشان است. ميل مبارکشان است. دوست دارند. خوب کاری کرده​اند. ده دفعه ديگر هم اگر از اين کارها بکنند خوب کاری کرده​اند. حکايت اينست که به شورای شهر تهران دارند می​پرند که چرا شما شهردار را عوض کرديد، کار بدی کرديد! وظيفه آن اين بوده که شهردار عوض بکند. وظيفه آن اين بوده که با شهردار دعوا بکند. يک بار دولت آقای خاتمی نيامد در زمان حضور شورای شهر، شهردار را تحويل دادگاه بدهد. اول شورا را منحل کرد، بعد شهردار را تحويل دادگاه داد. چرا؟ چون اگر شورا تحويل دادگاه می​داد، اراده مردم بود که شهردار را تحويل دادگاه داده بود! نمی​پسندد اين را قدرت! نمی​خواهد اراده مردم به کار بيفتد! اين ريزه​کاری​ها را بدانيم! اين جوانانی که جبهه فراگير می​خواهند تشکيل بدهند هيج ارتباط سازمان يافته​ای هم با من ندارند و احتمالا من را هم در خوشان راه ندهند بخاطر نوع نگرشم اما حقشان است. بايد ازشان دفاع کرد. بويژه اينکه هوشمندانه در لحظه مناسب از جبهه دوم خرداد بيرون آمدند اگر ۵ روز جلوتر بيرون آمده بودند، می​گفتند اينها با راستها کنار آمدهاند و... که مثلا انتخابات شوراها را اينجوری کنند. اگر خيلی ديرتر کنار می​آمدند، باز يک جريانهايی در آن نفوذ می​کرد. آرای مردم در انتخابات شوراها نشان داد که اين جبهه ائتلاف دوم خرداد قادر نيست، اين رهبری اصلاح طلبی دولتی قادر نيست به خواسته​های مردم پاسخ بدهد. و به نظر من يکی از واکنش​های هوشمندانه همين حرکت بوده که صورت گرفته. حالا بقيه ميل خودشان است. می​پيوندند، نمی​پيوندند، سازمانهای ديگر درست می​کنند... من از اين به بعد مبلغ آنها نيستم ولی حرکت را هم حقشان می​دانم هم هوشمندانه تشخيص می​دهم، هم اگر از من دعوت بکنند با اينکه خوب ما بلاخره با تحکيم وحدت حتی نشست علامه قهر بوديم ولی حالا آشتی می​کنيم.

*

(پاسخهای دکتر رئيس دانا به سوالات مطرح شده در نظرسنجی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند درباره جبهه فراگير دموکراسی خواهی):

اعلاميه جهانی حقوق بشر؛ به نظر من جبهه فراگير حتما بايد به اعلاميه جهانی حقوق بشر پايبند باشد. من از ميان کسانی هستم که به هيچ وجه دفاع نمی​کنم از اينکه يک حقوق بشر يکسان در همه موارد آنچنان وجود داشته باشد که ايالات متحده ديکته بکند. بگويد حقوق بشر، حقوق بشر را هم من می​گويم. آزادی، آزادی را هم من می​آورم. اما معتقدم در موارد بسيار زيادی در همايشی که اعظم خانم طالقانی گرفته بودند و از من دعوت کردند، گفتم در موارد زيادی حقوق بشر يکسان است. بشر دارای حوق يکسان هست. حق آزادی بيان، انديشه، حق اجتماعات، اينها حقوق يکسان بشری است. اما جوامع مختلف حقوق بشری ويژه خوشان هم دارند. اگر يک جامعهای تصميم می​گيرد که عدالت اجتماعی را حکمفرما بکند، و برخی از دارايی​ها را به قانون از " کجا آورده​ای؟ " بسپارد، نبايد طرفداران حقوق بشر ليبرالی از آمريکا يا از آفريقا سر در بياورند و بگويند تو حقوق بشر را به خطر انداختی. خيلی از مواردش متعلق به يک فرهنگ است. يک فرهنگ، يک ملت، يک مذهب، يک اکثريت، يک منش دموکراتيک، حق دارد برای خودش در زمينه​های امور اجتماعی​اش تصميم بگيرد. اما معنی​اش اين نيست که حقوق بشر برای هر فرهنگ جداست. نه آن افراط نه اين تفريط. مواردی داريم که ملتها برای خودشان تصميم می​گيرند. يک ملتی تصميم می​گيرد راه و روش کمونيستی. يک ملتی تصميم می​گيرد کماکان از فيدل کاسترو دفاع بکند. من دفاع می​کنم از کاسترو. ملت کوبا دفاع می​کند. حق ندارد آمريکا دموکراسی خودش را تحميل بکند، در حالی که از عربستان صعودی دارد دفاع می​کند. اگر تو طرفدار دموکراسی هستی دفاعت از شيخ عربستان صعودی چيست؟ ولی آنجايی را که اراده ملت را و عدالت را، مبارزه با ستم امپرياليسم را جلو می​برد، برنمی​تابد. اينجاهاست که هر ملتی حق دارد دموکراسی خودش را و حقوق بشر خودش را در چارچوب تمشيت​های امور خودش تعريف کند. اما حقوق بشر يکسان داريم. انسان انسان است. به قول ايشان با هر دين و مذهبی که به دنيا می​آيد حق آزادی انديشه و بيان دارد. حقوق برابر و مساوی زن و مرد به نظر من اين در همه جهان ساری و جاری است. حقوق کودک، حق داشتن کار، حق مسافرت، حق داشتن آزادی انديشه و بيان، دفاع از حقوق سياسی، دفاع از امنيت، داشتن امنيت، تأمين اجتماعی، حتی، اينها جزو حقوق بشر يکسان است.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران؛ من اعتقاد دارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران در بعضی از زمينه​ها بايد عوض بشود. اين نظر من است. حتی اگر من اين نظر را اعمال نمی​کردم، دست راستی​ها عوض کردند. مگر قانون اساسی ننوشته بود که بانکداری در اختيار دولت؟ پس چطور شما بتوانيد بانک خصوصی بسازيد؟ بيمه خصوصی بسازيد؟ قانون تأمين اجتماعی اصل ۲۹ را لغو بکنيد؟ آموزش رايگان را لغو بکنيد؟ خوب ما هم از يک ماده​اش ممکن است خوشمان نيايد! پس می​شود. شما بدون موازين قانونی و رفراندوم و عبور از مجراهای قانونی و مسالمت​آميز تغيير می​دهيد، ما حق نداريم حتی توی دلمان قکر کنيم...

جدايی کامل نهاد دين از نهاد سياست؛ هيچ جای قانون ايران ننوشته که اگر شما طرفدار جدايی دين از سياست باشيد مجرميد. يک قانون به من نشان بدهيد. نداريم. بنابراين من هم معتقدم که خيلی از مسائل سياسی هستش که بايد حسابش را از نهاد روحانيت جدا بکند. من اعتقاد دارم به اين.

لزوم پيوند جمهوريت با اسلاميت؛ اين پيوند دارد. مردم ما مردم مسلمانند. مردم معتقدند اگر مردم مسلمان نبودند پس انقلاب اسلامی را کی کرد؟ اين اولين سؤال. پس يک مردمی هستند، فرهنگی دارند. مسلمان شيعی​اند. معتقدند. دين دارند. بنابراين طبيعی است. بنده که اصلا دين ستيز نيستم. هيچ وقت نبوده​ام. توی اين جامعه در ميان اين مردم با اين دينشان زندگی می​کنم، احترام می​گذارم. و احتياجی به گفتن نيست. نمی​خواهم خودم را تبرئه بکنم يا رأيی بياورم يا جناحين خودم را ببندم. خارج کشور من می​روم، جرأت ندارد کسی جلوی من به باورها، به باورهای دينی و ملی مردم ايران کوچکترين اهانتی بکند. با من طرف است. ولی ممکن است خودم يک باورهايی داشته باشم ته دلم، ممکن است نداشته باشم. ولی اين باور مردم من است که در ميان آنها زندگی می​کنم. احترام می گذارم. بنابراين مباينت را اصلا به طور مصنوعی ايجاد نکنيم. شما وقتی يک دموکراسی بنا می​کنيد، دموکراسی مردم ايران است. و اين مردم باورهای خودشان را دارند. چرا اين مباينت را، چرا اين تضاد را بيان می​کنيم که مجبور بشويم توی اين جبهه​ها وارد بشويم... بعد مچ بگيريم، آقاجری درست بکنيم.

پايبندی به اصول ليبرال دموکراسی​؛ من با ليبراليسم مخالفم. ولی معنی​اش اين نيست که چون من با ليبراليسم مخالفم، ليبرالها حق ندارند حزب داشته باشند... سازمانشان را نداشته باشند...

پايبندی به اصول سوسيال دموکراسی؛ بله، من به سوسيال دموکراسی چپ معتقدم. و سوسياليسماش را هم برجسته​تر می​کنم.

استفاده از اصلاحات پارلمانی؛ به گمان من اصلاحات پارلمانی يک ابزار و دستاورد بشری است. بايد ازش استفاده کرد. ولی تعصب داشتن روی اين درست نيست. تحريم انتخابات هم همان قدر حق است که تشويق به انتخابات. شما می​توانيد بگوييد غذا خوردن برای بقا لازم است، نمی​توانيد بگوييد سفره اندازی که. رفتن توی انتخابات مثل سفره انداختن است. غذا لازم است. مشارکت مردم لازم است. گاهی اوقات هم می​شود مشارکت نکرد. وقتی که من را رد صلاحيت می​کنند، کسانی را صلاحيتشان را تأييد می​کنند که من با آنها مخالفت سياسی دارم، خنده​دار نيست، رياکاری نيست، من بروم بايستم بگويم خوب کاری کرديد من را رد صلاحيت کرديد. حالا بياييد برويد به دشمنان من رأی بدهيد. حکايت اصلاح طلبهاست. کارشان را ول کرده بودند، چون شنيده بودند دموکراسی يعنی احزاب متفاوت، کار خودشان را ول کرده بودند رفته بودند برای ح­زبهای دست راستی سينه می​زدند... که شما چرا حزب نمی​سازيد و... تو حزب خودت رو بساز! چيکار داری که... من در واقع معتقدم که اصلاحات پارلمانی ابزار است. راه و روشی است که مردم انتخاب کرده​اند ولی می​شود انتخاباتی را هم تحريم کرد.

استفاده از تاکتيک​های راديکالی و نافرمانی مدنی؛ اين که ديگر پاسخش مشخص است.

پايبندی به تماميت ارضی ايران؛ در واقع باز هم احتياج به توضيح نيست. زادگاه سياسی من نهضت ملی ايران بوده است. افتخار می​کنم به اينکه به هويت ملی، به ايرانی بودن خودم پايبند باشم و در اين عصر جهانی سازی جز تکيه بر پايگاه ملی ما نمی​توانيم سربلند حرکت بکنيم. ايران وطنم، خاکش کفنم.

به رسميت شناختن حق خود مختاری برای همه قوميت​ها؛ من در اين مورد اگر فرصتی داشته باشم برای قوميتهای ميهنمان کمی می خواهم صحبت بکنم. بهشون اين امر را می​گويم که: عزيز هموطن​لر! شما بدانيد که در حالی که اروپا خودش را متحد می​کند، يوگسلاوی را تکه تکه می​کند. اگر تجزيه خوب است، چرا اروپا تجزيه نمی​شود. خوابهايی را که امپرياليستها ديدهاند، در وطنمان تعبير نکنيد. ما نياز به وحدت و همدلی داريم. خودمختاريای​ که تعريف می کنيم، خودمختاری در عرصه يگانگی ملت ايران و هويت ملت ايران بايد باشد و گرنه، بله می​بايد قوميتها بتوانند سرنوشت خودشان را از حيث تعيين پليس، مالياتها و مسائل داخلی حل بکنند. طبيعی است. ما همين الان سالهای سال است که در کردستان يک استاندار کرد نداريم. آخه چرا؟ چه جوری می​شه؟ چرا نبايد تعيين بکنند استاندار خودشان را؟ چرا نبايد بعضی از مالياتها را تعيين بکنند؟ و اين به معنی اين نيست که اين خودمختاری يعنی اينکه خوزستان جدا بقيه ايران نفت نداشته باشد! اين که نيست. يک حکومت مرکزی مقتدر و دموکراتيک، حتما حق قوميتها را به رسميت بايد بشناسد ولی در اين مورد ما بايد با هشدار و آگاهی حرکت بکينم.

جبهه مزبور می​تواند شامل همه طيفهای معتقد به دموکراسی، بدون استثنا، شامل اپوزيسيون خارج از کشور باشد؛ به نظر من بله. چرا نمی​تواند باشد. مگر آنها که خارج کشور هستند، مرتب به آنها نميگوييم پولهاتان را بياوريد؟! يا به پروفسورهای عاليرتبه ميگوييم بياييد اينجا شندرغاز بگيريد، پشت ... هم بنشينيد و کار کنيد؟! خوب حالا اينجا که ميخواهند رای بدهند ميگوييم حالا ديگه اخيد شما! اينکه نميشود که. خارج کشور صدايش از ما تندتر است، برای اينکه دموکراسی را تجربه کرده، انتقاد دارد. ولی به گمان من اگر در يک چارچوبهای غيرقانونی و براندازی عليه دموکراتيسم است، طبيعی است که شما نميتوانيد دشمن دموکراسی را برای اتحاد دموکراسی دعوت بکنيد.

جبهه مزبور نبايد شامل گروههايی باشد که سوء پيشينه تاريخی دارند؛ در مورد سوء پيشينه تاريخی هم مانند آقای دکتر رضوی فکر ميکنم. چون سوء پيشينه پديدهای است که اعتباری است، نميشود فهميد که چه کسی سوء پيشينه دارد يا ندارد.

در بقيه موارد هم به قدر کافی صحبت کردهام. پاينده و سرفراز باشيد.

 

سخنرانی دکتر سعيد رضوی فقيه

بسم الله الرحمن الرحيم، با عرض سلام خدمت همه خواهران و برادران و تشکر از دوستان انجمن اسلامی که اين فرصت را در اختيار ما قرار دادند تا بتوانيم پيام خود را در حرکت آگاهانه و سازماندهی شده اخير به گوش قشر فرهيخته دانشجو برسانيم. ما مدتها بود که به اين نتيجه رسيده بوديم که گفتمان مبهم دوم خرداد، گفتمان مجمل اصلاح طلبی، پتانسيلش به پايان رسيده و جبهه دوم خرداد هم توانايی رهبری سياسی يک جنش اجتماعی، مثل جنبش اصلاح طلبی و دگرگونی خواهی مردم ايران را در شرايط حاضر ندارد. اما از آنجا که پروا داشتيم مبادا افشای اين اسرار و گفتن اين سر عمومی به نفاق تعبير شود و ما را ​آغاز کننده يک حرکت انشقاقی و تک روانه به حساب بياورند، از ابرازش خودداری می​کرديم. و سعی می​کرديم فقط در مجامع خصوصی خودمان به تحليل وگفتگو در اين باب بپردازيم. واقعيت اينست که دوم خرداد محصول و مولود يک تحول اجتماعی عميق در لايه​های زيرين جامعه ايران بود. تحول فکری و تحول اجتماعی و سياسی سبب شد که گفتمانی به نام گفتمان اصلاح طلبی با محورهايی نظير استيفای حقوق شهروندی، برابری همه شهروندان در برابر قانون، تاسيس جامعه مدنی و تقويت نهادهای مدنی، و امثال اينها شکل گرفت. از دل حرکت​های سياسی​ که منتهی شد به پيروزی بزرگ مردم در خرداد ۷۶ يک جبهه سياسی هم بيرون آمد. اما متأسفانه ملاحظه کاری​هايی باعث شد که بذر يا بذرهای اوليه گفتمان دوم خرداد شکوفا نشود. کسی جرأت نکرد بگويد معنای واقعی " ايران برای همه ايرانيان " يعنی چه؟ کسی جرأت نکرد بگويد که گسترش و تقويت جامعه مدنی يعنی چه؟ کسی حتی جرأت نکرد به فربه​سازی مفهومی و مصداقی جامعه مدنی​ای که شعارش را داده بوديم، دست بزند. سعی کردند با مبهم گويی، ضمير جامعه مدنی را به مراجع نامشخص احاله بدهند.کسی جرأت نکرد بگويد که وقتی ما صحبت از دموکراسی و حق تعيين سرنوشت برای همه مردم ميکنيم، لوازمش چيست؟ مردم تا کجا حق دارند؟ کسی جرأت نکرد بگويد که حق شهروندی يعنی چه؟ و تفاوت شهروند يک جامعه آزاد با رعيت يک نظام بسته و اقتدارگرا چيست؟ کسی اينها را باز نکرد. هديه​ای که در دوم خرداد به ما داده شد، همچنان تا امروز در بسته باقی مانده. هيچ کسی اين شعارها و اين مفاهيم را تحيليل نکرد. تجزيه نکرد. عمقش را به ما نشان نداد. لوازم و نتايج و توابعش را کسی توضيح نداد و گردن نگرفت. متناسب با اين گفتمان متأسفانه مبهم و مجمل، يک جبهه ائتلافی هم در عرصه سياسی شکل گرفت. مجموعه​ای از گروه​های خرد و کلان، دفتر تحکيم وحدت، مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت ايران اسلامی، و امثال اينها... حزب همبستگی تا گروه​هايی که هر چند سال يک بار شايد سه چهار نفر از بنيانگذارانش فرصت پيدا می​کنند که در يک مراسمی مثلا سفره افطاری گرد هم بيايند و با هم گفتگو بکنند، همه تشکيل دهنده يک ائتلافی شدند که ما امروز سترون بودنش را به چشم ديديم. مشخص شد که ائتلاف جبه دوم خرداد حتی به اندازه اداره انتخابات شوراها در پايتخت يا شهرستانها توانايی و کارآمدی ندارد. ناکارآمدی گفتمان دوم خرداد و جبهه دوم خرداد ما را به اين نتيجه رساند که همزمان با اتفاق بزرگی که در نهم اسفند می​افتاد، ما مجبور بشويم، رسما اعلام بکنيم که از جبهه دوم خرداد که متاسفانه وقت​گير و ناکارآمد شده و حرکت سنگين و کندی را دارد ادامه ميدهد و اساسا متوقف شده، اعلام خروج بکنيم و پيشنهاد تشکيل يک جبهه جايگزين را بدهيم به عنوان " جبهه فراگير دموکراسی خواهی " يا " ائتلاف دموکراتيک " . اين شجاعت را داشتيم که بگوييم وقتی سخن از دموکراسی می​گوييم، به لوازمش هم پايبنديم، از مبانی نظری​اش هم آگاهی داريم. وقتی سخن از جامعه مدنی می​گوييم، ابعاد جامعه مدنی را، طول و عرض و عمقش را می​شناسيم. وقتی صحبت از حقوق شهروندی می​کنيم، می​دانيم که در يک جامعه آزاد و دموکراتيک، نبايد هيچ تفاوتی بين افراد براساس سوابق يا عقايد سياسی و حزبی و مسلکی​شان باشد. ما اين شجاعت و شهامت را داشتيم که بعد از بيست و چند سال تأسيس نظام جمهوری اسلامی، در دانشگاه​ها اعلام بکنيم که هر کسی که شناسنامه ايرانی دارد، هر کسی که عضوی از اين دولت ملت به حساب می​آيد، ولو اينکه نامسلمان باشد ولو اينکه اقليت رسمی مذهبی و دينی باشد، ولو اينکه حتی بهايی باشد بايد از همه حقوق شهروندی​ که ديگران برخوردارند بايد بهره​مند باشد. اگر آنها حق دارند که در رفراندوم جمهوری اسلامی رأی آری يا نه بدهند بايد از همه حقوق ديگر بهره​مند باشند. پس ما اگر صبحت می​کنيم از شعار " ايران برای همه ايرانيان " ، لوازمش را هم می​شناسيم و به اين لوازم صادقانه اعلام پايبندی می​کنيم. ايران ملک مشاع همه​ ايرانيان است. همه به صورت تقسيم نشده اما مساوی در اين کشور و منافعش سهم دارند. هم در حوزه اقتصاد و منافع، هم در حوزه سياست و حق تعيين سرنوشت.

معنايی که ما از دموکراسی از آغاز در نظر داشتيم، از حقوق شهروندی، از مساوات در نظر داشتيم، از شعار ايران برای همه​ ايرانيان در نظر داشتيم، از جامعه مدنی در نظر داشتيم، از تفکيک نهاد دين و نهاد سياست در نظر داشتيم، همين بوده. آن روز همين خواسته​ها را داشتيم، امروز هم همان خواسته​ها را داريم با زبانی جديد و با گويشی رسا و بليغ پيگيری می​کنيم. ما معتقديم همه ايرانيان چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور، بايستی در يک ائتلاف فراگير برای تأمين منافع ملی و برای حفظ و حراست از امنيت ملی و برای ساختن آينده اين کشور دست به دست هم بدهند. ما غير از اينکه به حقوق بشر به همان معناييکه در همه ​دنيا مورد نظر است تن بدهيم راهی نداريم. برای ما مشخص است که حقوق بشر نمی​تواند تفسيرهای بومی و محلی پيدا بکند. نمی​تواند در غالب اعتقادات مسلکی مختلف تزييق بشود، معنای محدودتری پيدا بکند. دموکراسی هم همچنين.

... اگر بعد از انقلاب بهمن ۵۷ ما نتوانستيم از فرصتها برای تحقق و تعميق دموکراسی استفاده کنيم، از اينرو بود که نيروهای سياسی فعال در عرصه، توانايی گفتگو کردن با هم را و تحمل شنيدن عقايد و سخن ديگران را نداشتند. همه می​خواستند از روزن سلاح با همديگر گفتگو بکنند. به جای مناظره، می​خواستند در خيابان​ها منازعه بکنند. هيچ کسی نبايستی به فکر پرونده​سازی باشد و الان پرونده​هايی را آماده کند تا وقتی که به قدرت رسيد آنها را در محکمه بگشايد و مخالفان خودش را محکوم و مجازت بکند. برای هيچ کسی نبايستی ما خواب پرونده​سازی ببينيم. اگر ما امروز خودمان گرفتار اين هستيم که برايمان پرونده می​سازند، برای هيچ کسی نبايد پرونده بسازيم. بايد ببخشيم اما فراموش نکنيم. من فراتر از اين می​گويم، ببخشيم و فراموش کنيم و باز فراتر از اين، ببخشيم و فراموش کنيم و برای همديگر دل بسوزانيم. من در تابستان گذشته فرصتی برايم پيش آمد تا در پاريس در جمع تعدادی از ايرانيان مقيم خارج از کشور باشم. کسانی که به هر دليل مجبور بودند در خارج از کشور به سر ببرند برخی​ از ايران گريخته بودند. برخی اگر باز گردند،​ مورد محاکمه قرار می​گيرند. آنجا من گفتگويی داشتم با اين دوستان در باب عقلانيت و گفتگو و دموکراسی، در انجمنی به نام " انجمن گفتگو برای دموکراسی " . خدمت برخی از اين دوستان عرض کردم. گفتم آقايی که زمانی طرفدار گروههای تروريست بودی، و امروز می​خواهی برای کسانی که دوستان و ياران تو را زندان کردند يا اعدام کردند، پرونده​سازی بکنی! اشتباه ما از همان جا آغاز شد که نتوانستيم ببخشيم. نتوانستيم نقطه پايانی بر خشونت​های تحميلی بگذاريم. ما امروز بايد ببخشيم حتی کسانی را که در مورد ما جفا کردند. امروز اگر شما در خارج از کشور مشغول پرونده​سازی هستيد، در حالی که اپوزيسيون بدون قدرتيد، فردا وقتی که پايت به تهران برسد و قدرت بگيری، معلوم نيست که اين پرونده​سازی​ها را می​خواهی تا جا ادامه بدهی. همه ما بايد فراموش بکنيم. چه آن کسانی که زمانی بازجو بودند، و چه آن کسانی که زمانی اين بازجوها را در خيابان هدف تير خوشان قرار می​دادند. با هر توجيهی که آن روز اين کار را می​کردند، هر توجيه فلسفی يا سياسی​ای که داشتند، امروز بايستی به فکر آينده اين کشور باشند. آينده سياسی ايران فقط با همدلی و گذشت و تحمل و مدارا روشن می​شود. در غير اين صورت اگر ما بخواهيم که دوباره با همديگر نزاع بکنيم به جای گفتگو و مناظره، همان اتفاقاتی خواهد افتاد که در دو دهه گذشته افتاد. و دايم ما بايستی گفتمان تقسيم مردم به انقلابی و ضد انقلابی، دموکراتيک و غير دموکراتيک را ادامه بدهيم. من يک وقتی عرض کرده بودم که ما دو تا الگو پيش رو داريم برای تداوم حرکت اجتماعی که از انقلاب بهمن ۵۷ آغاز شده است. يکی الگوی انقلاب فرانسه است. و آن هم اينست که شما انقلاب و پيامهای انقلاب خودتان را اول به ارزشهای فراگير ملی بدل کنيد. و بعد خودبخود به ارزشهای جهانی و بشری بدل بشود. امروز ما هم خودمان را در شادی دستاوردهای انقلاب فرانسه شريک می​دانيم. مردمان آسيای دور هم خودشان را شريک می​دانند. کسانی که در قاره آمريکا هم زندگی می​کنند، با پيامهای انقلاب فرانسه احساس خويشاوندی می​کنند. اما الگوی ديگری هم هست و آن هم الگوی انقلاب روسيه است. وقتی شما قيچی برداشتيد و دائما بخشی از مردم را به عنوان ضد انقلاب دور ريختيد، قيچی کرديد و دور ريختيد، از نزديکان خودتان هم شروع کرديد، يک روزی می​رسد که شما می​بينيد همه دور خودتان را خالی کردهايد و با يک حرکت دورانی مايل به مرکز، يک حرکت حلزونی، به يک نقطه که هيچ است، رسيديد، فروپاشی اتحاد جماهير شوروی جز از آنرو نبود که انقلاب روسيه به جای اينکه يک ارزش فراگير ملی بشود و بعد به يک ارزش جهانی بدل بشود، آرام آرام به يک ارزش فرقه​ای و درون حزبی و فراکسيونی بدل شد. برای همين هم نتوانست تداوم پيدا کند. گورباچف هم موفق نشد با احيای ارزشهای صدر انقلاب اکتبر، اين کشور را نجات بدهد. ما همين اشتباه را تکرار کرديم. گفتمان تقسيم بر دو، بين انقلاب و ضد انقلابی را دائما تکرار کرديم. اما امروز ديگر اين اشتباه را نبايد مرتکب بشويم. بايد ارزشهای فراگير ملی بيافرينيم. تا اين ارزشها تبديل به ارزش​های جهانی بشوند. من اميدوارم که روزی فرا برسد که خويشاوندان محمد رضای پهلوی هم ارزشهای انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ را ارج بگذارند، همچنان که در يک قرن گذشته، بسياری از شاهزاده​های قاجار هم دستاوردهای انقلاب مشروطيت را ارج گذاشتند. و اين جز از اينرو نبود که انقلاب مشروطيت بدل شد به يک ارزش فراگير ملی برای ما.​

همه​کسانی که به حقوق حقه ملت اعتقاد و پايبندی دارند و همه کسانی که برای اين ملت يک دموکراسی واقعی را می​خواهند، اينها می​توانند در يک جبهه فراگير، نه يک جبهه محدود که در يک حصارهای تنگی محصور مانده باشد، می​توانند در اين جبهه فراگير شرکت کنند. چه فرد باشند، چه حزب و گروه و سازمان. چه داخل کشور باشند، چه خارج از کشور. چه مسلمان باشند، چه غيرمسلمان. هر ايرانی که به آينده ايران اعتقاد داشته باشد، و هر ايرانی که به حق ايرانيها برای تعيين جمعی سرنوشت خودشان باور و التزام داشته باشد، می​تواند در اين جبهه فراگير دموکراسی​خواهی مشارکت داشته باشد و ما دست او را به گرمی می​فشاريم. فقط يک نکته من در پايان سخنم عرض بکنم و آن اينست که من اميدوارم که در کشور ما جريان چپ که دفتر تحکيم وحدت به آن خط و گرايش وابسته بوده و تمايل داشته، يک بار ديگر با هيأتی آراسته​تر از گذشته احياء بشود و يک سوسيال دموکراسی اخلاقگرا به مثابه يک الگوی بومی در کشور ما احيا بشود. و ما تمام تلاش خودمان را در دفتر تحکيم وحدت و در انجمن​های اسلامی وابسته به اين اتحاديه و در جنبش دانشجويی تا آنجا که در توان داريم به کار خواهيم برد که پيام آوران کوچک اين پيامهای ملی و فراگير باشيم.

 

(پاسخ به پرسشی راجع به کانديدا شدن رضوی فقيه در انتخابات شوراهای شهر):

جواب: من ثبت​نام کرده بودم برای انتخابات شوراها در تهران... من به عنوان يک حق اجتماعی، از اين کار استفاده کردم. و همانطوری که برای خودم حق قايل بودم که رأی بدهم، ديدم وقتی که می​توانم رأی هم بگيرم، از اين حق اجتماعی خودم استفاده کردم و به هيچ وجه اين مسأله ربطی به دفتر تحکيم وحدت و موقعيت ما در دفتر تحکيم نداشت.

سؤال : چرا دفتر تحکيم وحدت تقاضای برگزاری رفراندوم را در مورد نظام حاکميت جمهوری اسلامی نمی​کند؟ چرا که نتايج اين رفراندوم قطعا می​تواند در ايجاد دموکراسی و برقراری يک جامعه ​مدنی کمک کند.

جواب: ما در مواضعمان، چه مواضع شخصی و چه در مواضع اتحاديه، همواره گفتهايم که رأی مردم و اراده عمومی و سخن اکثريت مردم، منبا برای همه چيز است. اين نظام، هم کلش، هم ارکانش، هم اجزايش، هم قانون اساسی​اش، هم تک​تک مواد اين قانون،​ همه متکی به رأی مردم است. و بدون پشتوانه رأی اکثريت مردم در هر نسل، تکرار می​کنم در هر نسل، فقط انديشه نويسندگانش است که برای خودشان محترم است. وقتی قانون می​شود، وقتی ضمانت اجرايی پيدا می​کند، وقتی يک ميثاق لازم الاتباع عمومی می​شود که رأی اکثريت مردم پشت سرش باشد. و باز عرض می​کنم که ما در هر نسلی حق داريم که در مورد تصميمی که نسل قبلی گرفته، تجديدنظر بکنيم. برای ما تصميم نسل ۵۸ در تأسيس اين نظام جمهوری اسلامی و تهيه و تدوين و تصويب اين قانون اساسی محترم است. برای ما تصميم نسل ۶۸ در تغيير اين قانون اساسی محترم است. به شرطی که تصميم ما هم در آن تغييراتی که می​خواهيم، و نياز داريم، محترم شمرده بشود، البته اگر با رأی اکثريت مردم تأييد بشود. ما معتقد هستيم در عين حال که با اسامی مشکل حل نمی​شود. مگر اسم خيابانهای تهران و تبريز عوض شد، تغييری در محتوا و بافت اين خيابانها ايجاد شد؟ مگر آن تغيير اسم، علت و سببی برای دگرگونی​های محتوايی شد؟ نه! شما بياييد نظام سلطنت را واژگون کنيد، اسمش را بگذاريد " جمهوری دموکراتيک خلق " يا " جمهوری اسلامی " يا " جمهوری آزاد " ، ولی تلاش نکنيد که از بازتوليد مناسبات سلطنتی جلوگيری بکنيد، کاری نکرديد. اگر باز هم در يک نهادهای جديدی، در يک چهره و لباس جديدی همان مناسبات سابق، همان نظام ارباب و رعيتی، اگر باز توليد شد، شما فقط يک اسمی را برداشتيد و يک اسم ديگر را به جايش گذاشتيد. يعنی يک اسم مستعار و استعاری گذاشتيد. ما معتقد هستيم اگر کسانی می​خواهد رفراندوم برگزار بکند، البته ما رفراندوم​هايی که قرار بوده توی دانشگاه​ها برگزار بکنيم، رفراندوم​های مجازی و نمادين بوده که جنبه نظرسنجی می​داشت اگر کسی می​خواهد رفراندوم برگزار بکند و نظام را تغيير بدهد می​بايستی بيايد و بگويد نظام مورد نظر من چه هست؟ بايد بيايد توضيح بدهد. بعد هم برای ما ايده​آل و با استفاده از يک ادبيات رومانتيک شعارپردازی نکند. ما هم روز اولی که می​خواستيم جمهوری اسلامی تأسيس بشود شايد فکر می​کرديم جمهوری اسلامی يک نظامی است که در آن گرگ و ميش با هم می​روند سر يک جوب، آب می​خورند. و هيچ ستمی نميشود مگر ستم معشوقه بر عاشق. و هيچ ناله​ای در کشور بلند نمی​شود مگر ناله بلبل در فراغ گل. تصور ما هم اين بود. اما آيا تحقق پيدا کرد؟ آيا همان نظام طبقاتی دوباره تکرار نشد؟ آيا مناسبات سلطنتی، تملق​ها، چاپلوسی​ها، مداحی​ها تکرار نشد؟ آيا زندانيان سابق خودشان در يک فرآيندی به زندانبان​های جديدی بدل نشدند؟ شدند! پس با تغيير اسم اتفاقی نمی​افتد.

بنابراين اگر کسی می​خواهد يک نظام جديدی را تأسيس کند و به رفراندوم بگذارد، اولا بايد ساختارش را مشخص کند. بعد مشخص بکند که چه ضمانتی وجود دارد برای اينکه اين قانون اساسی اجرا بشود. بعد بايد مشخص بکند که آيا واقعا فرهنگ عمومی جامعه می​تواند پشتوانه​ای برای اجرای اين قوانين باشد يا نه. ما معتقديم در دو سطح بايد کار کرد. يکی در سطح تغيير ساختارها، يکی در سطح تغيير فرهنگ، يعنی بالا بردن شاخص​های فرهنگی. اگر اينها همراه و موازی با هم انجام نشود، شما سالی يک رفراندوم بگذاريد و سالی يک حکومت جديد را با اسم جديد تجربه بکنيد، هيچ اتفاق خاصی نمی​افتد. من تکرار می​کنم: برای ما مهم نيست که اسم اين جمهوری " اسلامی " باشد يا " دموکراتيک اسلامی " باشد يا " دموکراتيک " خالی باشد. مهم اينست که ما به حقوق شهروندی خودمان برسيم. به آزادی​های قانونی و مشروع خودمان برسيم. ما حق تعيين سرنوشتمان به رسميت شناخته بشود.

پرسش: آيا تشکيل سريع اين جبهه، (جبهه فراگير دموکراسی خواهی) و حمايت همه جانبه دفتر تحکيم وحدت از آن به دليل کيفيت و کميت حضور مردم در انتخابات شورای شهر است؟

جواب: ما در تابستان گذشته نشستی داشتيم در شهرکرد. پيشنهاد خروج از جبهه دوم خرداد را آنجا به صحن شورای عمومی برديم که متأسفانه اکثريت به آن رأی نداد و البته توجيهاتی هم وجود داشت که همه توجيهات واقع​بينانه بود. مجددا در نشست اخيری که داشتيم و از پنجشنبه ۸ اسفند شروع شد، يعنی يک روز قبل از برگزاری انتخابات و رأی​گيری، بحث خروج از جبهه دوم خرداد و تشکيل جبهه فراگير دموکراسی​خواهی را مطرح کرديم و بنابراين فکر نميکنم که به نتيجه انتخابات که در ظهر شنبه مشخص شد، ارتباطی داشته باشد. گذشته از اينکه اساسا ما از هفته​ها قبل عنوان نشست خودمان را " جنبش دانشجويی، پيشگام جنبش دموکراتيک " تعيين کرده بوديم و از همان موقع، يعنی حداقل دو هفته قبل از تشکيل اين نشست، يعنی تقريبا از اواسط بهمن، ما يکی از محورهای نشست خودمان را بررسی راهکار برای تشکيل جبهه فراگير دموکراسی خواهی تعيين کرده بوديم. و مشخص می​شود که ما اساسا قبل از اينکه انتخابات شوراها برگزار بشود يا فضای تبليغاتی انتخابات در کشور آماده و مهيا بشود، ما به اين تصميم رسيده بوديم و از ماهها قبل هم می​خواستيم دعوت داشته باشيم از بعضی از فعالان سياسی، چه آنهايی که حزبی و سازمانی هستند و چه آنهايی که منفردند و همچنين بعضی از روشنفکرها که در يک سمينار مانندی راجع به آينده سياسی ايران و لزوم تشکيل يک جبهه فراگير بحث بکنيم. اما از آنجايی که نشست ما به طور کاملا تصادفی به هشتم و نهم اسفند برخورد کرد و از طرفی ديگر، ما اختلافات گروههای جبهه دوم خرداد را مشاهده کرديم و اين احساس در ما تقويت شد که الان فرصت مناسبی است که بدون اينکه متهم به نفاق يا تفرقه​افکنی بشويم، می​توانيم اين تصميم را اعلام بکنيم، ما بدون هيچ رودربايستی، و صرفا با تکيه بر تصميم اکثريت اعضای اتحاديه در مجمع عمومی، اين تصميم را اعلام کرديم و به نظر ما هيچ ارتباطی با نتيجه انتخابات شوراها نداشته. يک ضرورتی بود که از مدتها قبل به آن رسيده بوديم. من يک تذکر هم بدهم خدمت دوستی که اينجا اظهار لطف کردند. (اشاره به شخصی که در پرسش شفاهی دفتر تحکيم وحدت را محکوم کرد) ما واقعا خودمان را کوچکتر از همه دانشجويان می​دانيم. ولی اين را هم در نظر بگيريد که دفتر تحکيم وحدت هر سابقه و پيشينه​ای که داشته، بچه​های انجمن​های اسلامی، به هر حال نسل کنونی که الان ميراث​دار آن سابقه خوب يا بد هستند، امروز دارند هزينه می​پردازند و پرداخت اين هزينه​ها معطوف به جلب منافع برای خودشان يا تشکيلات خودشان نيست. ما امروز هزينه می​پردازيم برای آزادی ديگران، آزادی​هايی که خود ما يا نمی​خواهيم يا نيازی نداريم که از آن استفاده بکنيم. البته ما فقط و فقط متکی هستيم به حمايتهايی که دانشجوها از ما می​کنند و در واقع منت​دار آنها هستيم.

... ما متولی و کليددار بيت " ائتلاف دموکراتيک " يا " جبهه فراگير دموکراسی​خواهی " نيستيم. ما اين پيشنهاد را مطرح کرديم و داريم مبانيش را تبيين می​کنيم و قرار است که در بيانيه​های تحليلی اين کار بيفتد و ما پيشقدم باشيم در دعوت بعضی از افراد، برای اينکه اينها سنگ بنای اين حرکت را بگذارند و به ما هم هيچ ربطی ندارد که چه کسانی می​توانند بيايند و چه کسانی نمی​توانند. به نظر من هر کسی که به دموکراسی در معنای حداقلی​اش باور داشته باشد و به لوازمش پايبند باشد می​تواند در اين جبهه دموکراسی​خواهی باشد، اگر اراده معطوف به اصلاح ساختارهای سياسی جامعه در او موجود باشد. البته در اين ائتلاف درباب مسايل اعتقادی، همه يکسان نخواهند بود. اين جنبش، جنبش دموکراتيک است. در سطح جبهه دموکراتيک سازماندهی می​شود. يعنی ممکن است طرفداران ليبراليسم هم در آن باشند، طرفداران سوسياليسم هم در آن باشند، اجالتا روی معنای حداقلی دموکراسی اگر با هم توافق کرده باشند. وقتی آن بنا را ما تأسيس کرديم، يعنی يک دموکراسی حداقلی، در آن زمين ما می​توانيم راجع به اختلافات خودمان يک بازی مطابق با قواعد دموکراتيک داشته باشيم. يعنی آنجا ميتوانيم همان جوری که در همه جای دنيا هم هست، محافظه​کارانی هستند که به دموکراسی تن داده​اند، دموکرات داريم، دموکرات مسيحی داريم، سوسيال دموکرات داريم، سوسياليسم داريم. ولی همه اينها پذيرفته​اند دموکراسی را. ما می​خواهيم جبهه​ای تشکيل شود که روی معنای حداقلی دموکراسی توافق بشود و برای تحقق عينی اين مفهوم و معنای حداقلی، تلاش مشترک و وحدت عمل استراتژيک ايجاد بشود. همين و بس.

 

چند سؤال کلی پاسخ به پرسشهای نظرسنجی انجمن و پايان سخنرانی)

ببينيد دموکراسی يک مباحث دراز دامن نظری دارد. من آنها را نمی​خواهم الان مطرح کنم ولی بصورت ملموس و عينی يعنی آن چيزی که ما برای مردم خودمان می​خواهيم اين است که شش نفر فقيه شورای نگهبان با يک قيام و قعود يا يک رأی​گيری، روی رأی شصت ميليون نفر قلم قرمز نکشند. اين يک معنای دموکراسی است. يک نفر به جای يک ملت تصميم نگيرد. حرف اول و آخر را خود ملت بزنند. آنجا نيايند که يک اقليت اقل من القليلی، در مورد سرنوشت ميليونها نفر، در مورد زندگی​شان، معاششان، حياتشان، مماتشان، نوع تربيتشان، فرهنگشان تصميم​گيری بکنند. يک نفر به اسم رئيس صدا و سيما تصميم نگيرد که فرهنگ ملت چه بايد باشد. اگر ما با استکبار جهانی مخالفيم به اين دليل که با ماهوارهها دارد فرهنگ ملی ما را نابود می​کند، ما خودمان هم نبايستی با آنتن انحصاری تلويزيون جمهوری اسلامی خرده فرهنگهای اين جامعه را نابود بکنيم. به ملتها و قوميتها توهين بکنيم. به اقليت​های سياسی توهين بکنيم و در اختيار آنها تريبون نگذاريم. اين استکبار ملی فرهنگی که ما در کشور خودمان ايجاد کرديم، هيچ تفاوتی از حيث ماهيت با انحصار رسانه​ای امپرياليستها و صهيونيست​ها در سطح دنيا ندارد، بلکه بدتر هم هست، چون آنها با غير خودشان اين کار را می​کنند، ما با خودمان! دموکراسی يعنی اينکه مردم آنچه را خودشان می​خواهند و به آنها مربوط است مستقيما ، در موردش خودشان تصميم​گيری بکنند. قانونگذاران خودشان را خودشان انتخاب بکنند. يک کس ديگری پيشاپيش در مورد اينها مميزی نکند. کسی به خودش حق ندهد که با غل و زنجير مردم را با خودش به بهشت ببرد به قيمت اينکه زندگی امروزشان را جهنم بکند. کسی برای آنها در مورد نظام سياسی کشورشان تعيين سرنوشت نکند. چرا مردم نبايستی خودشان تصميم بگيرند که بچه​شان اين کانال ماهواره با ببينيد يا نبيند؟ اين تصميم را يک کس ديگری بايد برای آنها بگيرد! چرا مردم نبايد خودشان تصميم بگيرند که چه برنامه​ای در تلويزيون سفارش داده بشود و پخش بشود؟ خوب شما ممکن است بگوييد مردم که نمی​توانند در مورد برنامه​ها تصميم بگيرند؛ ولی اگر يک نظم دموکراتيکی حاکم باشد، اگر يک نظرسنجی​ای باشد، انتقال نظريات مردم از پايين به بالا باشد، آن موقع هر مزخرفاتی به خورد اين ملت با فرهنگ به اسم برنامه​های تلويزيونی داده نمی​شود که پول هنگفت اين ملت را به يک مشتی ابن الوقت​ها و نان به نرخ روزها بريزند به شکم آنها. اتفاقا ابن​الوقتها همان​هايی هستند که زمان شاه فيلم مستهجن و مبتذل تهيه می​کردند و کارگردانی می​کردند، امروز در مورد امام رضا فيلم تهيه می کنند و پول اين ملت را آقای لاريجانی دارد توی حلقوم آنها می​ريزد. ابن​الوقتها آنهايی هستند که زمان جوانی​شان ابايشان را در قم سرشان کردند و مبارزه سياسی را تحريم می​کردند، اما الان پيرانه سر ياد چريک بازی افتادند. صحبت از تکرار حماسه نواب صفوی می​کنند! کسانی که يک عمر سعی کردند که با رژيم شاه کنار بيايند اما الان رژيم حاج سيد محمد خاتمی را رژيم ضد اسلامی می​دانند. اينها ابن​الوقتند. آنهايی ابن​الوقتند که دانستند چه موقعی دنبال کار اقتصادی بروند. بچه​های خودشان را دانستند به جای اينکه بفرستند حوزه علميه مثل خودشان روحانی بشوند، فرستادند تاجر کردند. پسر آقای واعظ طبسی يکی از آنهاست. بچه آقای دری​نجف آبادی دومی آنهاست که جزو ابواب جمعی شهرام جزايری بوده. پسر آقای مقتدايی سومی آنهاست. همه اينها به جای اينکه بروند اهل علم و فضل بشوند، همه آمدند توی کار تجارت. و بعد هم به استعداد خودشان متکی نشدند. به همين وقت و شرايط وقت متکی شدند. يعنی به رانت متکی شدند. به موقعيت و شرايط فعلی متکی شدند. به اينها می​گويند " ابن​الوقت " ، يعنی فرزندان روزگار و زمانه و شرايط خودشان. البته ما هم به يک معنا ابن​الوقتيم. برای اينک در حوضچه اکنون شنا می​کنيم. شرايط امروز اقتضا کرده که ما اينگونه مبارزه کنيم. آگاهی ببخشيم. راجع به دموکراسی بحث بکنيم. آمده​ايم می​بينيم که زمانش رسيده و وقتش رسيده که ميوه تشکيل جبهه فراگير دموکراسی را بچينيم، و چيديم. و اگر خطا نکرده باشيم، ثمره​اش را هم خواهيم ديد و وجدان نسلهای آينده ما را تبرعه خواهد کرد. ما را محکوم نمی​کند. ما نخواستيم تبر برداريم و به ريشه وحدت نيروهای سياسی در ائتلاف جبهه دوم خرداد بزنيم. اما وقتی ديديم که اين درخت خشکيده، گفتيم به جايش يک نهال جديدی بکاريم. به اين معنا ما هم ابن​الوقت هستيم. همه کسانی که می خواهند در تعيين سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند. همه کسانی که اين حق را برای ملت قائل هستند، به نظر من نه با بخشنامه، بخشنامه آنهايی صادر می​کنند، آنهايی ائتلافهای آبکی و فرمايشی می​خواهند تشکيل بدهند که می خواهند با نامه و بخشنامه جنبش راه بيندازند، می​گويند ما اصلاحات را اينگونه تعريف می​کنيم. اين اصلاحات شما که مردم آمدند ۲۰ ميليون به خاتمی رأی دادند، آمريکايی است! اصلاحات اسلامی و ايرانی و انقلابی ما اينست که ما می​گوييم. برويد ۴ نفر به اسم مفسد اقتصادی بگيريد. اينها را قربانی بکنيد. بقيه را هم لاسبيلی در بکنيد آزاد بشوند بروند (...) عده​ای آمدند منزلت دينی خودشان را، نام خودشان را، دين را، ملعبه منافع فرزندان يا اطرافيان خودشان کردند. ما با اين مخالفيم. ما با اين مخالفيم که يک کسی بيايد موقعيت دينی خودش را مبنا قرار دهد، برای اينکه رانت بگيرد. آقا شما آيت اللهی به حواله واردات شکر چه ربط دارد؟ شما علمت به جای خودت، معنويتت به جای خودت، حرمتت به جای خودت، شما چه کار صادرات و واردات داريد؟ قير به شما چه ربطی دارد؟ تيرآهن به شما چه ربطی دارد؟ واردات پارچه چادری از ژاپن به شما چه ربطی دارد؟ شما در حوزه خودت منزلت داشته باش، بگذار يک کس ديگری در حوزه خودش کار اقتصادی بکند.

*

 

(پاسخهای آقای رضوی فقيه به سوالات مطرح شده در نظرسنجی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند درباره جبهه فراگير دموکراسی خواهی):

پايبندی به اصول ليبرال/سوسيال دموکراسی؛ در مورد پايبندی به اصول ليبرال دموکراسی و يا سوسيال دموکراسی ما می​گوييم دموکراسی اعم است. حکم يک اصل پيشينه​ای را دارد نسبت به ليبراليسم يا سوسياليسم. اينها می​توانند محتوا باشند. التبه راجع به اينها هم بحث هست.

استفاده از تاکتيکهای راديکالی و نافرمانی مدنی؛ راجع به نافرمانی مدنی هم آقای دکتر رئيسدانا فرمودند، اين تاکتيکها را و يا حتی استراتژيها را ما متناسب با زمانش بايد طراحی کنيم. يک وقتی هم ديديد لازم شد که.... جواب های و هويه. اگر يک طرف صورتمان را بزنند بايد طرف ديگر را هم بياوريم پايين. يک وقتی هم هست که نه، دو تا هم بايد بزنيم.

به رسميت شناختن حق خودمختاری برای همه قوميتها؛ در مورد به رسميت شناختن حق خودمختاری برای همه قوميتها، خود قوميتها بايستی تصميم بگيرند. اگر همه مردم تصميم گرفتند فدراليسم، سلمنا فدراليسم. اگر نه، گفتند کفانا پلوراليسم، می​گوييم خيلی خوب فقط پلوراليسم کفايت می​کند. اما اين را قبول داريم که بايد به همه قوميتها حتی داخل قوميتها هم اقليت​های آنها هم بايد احترام گذاشته بشود. البته ما ملتی هستيم که در پيشينه تاريخی خودمان درگيری های قومی و مذهبی آنچنان نداريم. اتفاقات شومی که در بالکان افتاد، در ايران فکر نمی​کنم حداقل تا آنجايی که ما می​شناسيم افتاده باشد.

جبهه مزبور می​تواند شامل همه طيفهای معتقد به دموکراسی، بدون استثنا، شامل اپوزيسيون خارج از کشور باشد؛ بله، جبهه دموکراسی خواهی می​تواند شامل همه طيفها باشد که قبلا هم گفتهام.

جبهه مزبور نبايد شامل گروههايی باشد که سوء پيشينه تاريخی دارند؛ اينکه جبهه مزبور نبايد شامل بعضی از گروههايی باشد که سوء پيشينه تاريخی دارند، من اين را قبول ندارم. امروز ما بايد با يک توبه دسته جمعی با گذشته خودمان نه که وداع کنيم، اجالتا گذشته خودمان را داخل پرانتز بگذاريم. ما تاريخ امروز را بسازيم، آيندگان تاريخ امروز ما و تاريخ ديروزمان را خواهند نوشت. و منصفانه هم خواهند نوشت.

جبهه مزبور ميتواند/نميتواند شامل احزاب و گروههای درون حاکميت باشد؛ همه احزاب حتی اگر در ساختار قدرت هم باشند می​توانند به فرآيند دموکراتيزاسيون در کشور کمک کنند، به شرطی که به مبانی​اش باور داشته باشند و به لوازمش پايبند باشند. به هر حال من فکر می​کنم اين کليات حداقل برای شروع بحث کفايت بکند. و از اينکه تند صحبت کردم و تند صحبت کردم به دو معنا از همه شما بخصوص از پرسش کننده محترم پوزش می​خواهم و اميدوارم که به هر حال خيلی مزاحم اوقات شما نشده باشم بخصوص از آقای دکتر رئيس دانا بخاطر جسارتی که کردم عذر ميخواهم.

 

انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه صنعتی سهند

تبريز صندوق پستی ۱۹۹۶/۵۱۳۳۵

تلفن: ۹-۴۲۴۵۷۶۰

نمابر: ۴۲۴۵۷۷۰

مسئول واحد سياسی اجتماعی: بهروز صفری bs_roozbeh@yahoo.com