مذاکره
با آمريکا،
گشودن قفلی ۲۴
ساله
مسعود
بهنود
بی بی
سی
در حالی
که به نظر می
رسد کسی را در
ايران ترديد
نيست که برای
تامين آنچه
منافع ملی
خوانده می
شود، بايد با
ايالات متحده
آمريکا، که
حالا به
همسايه ای
"نادلبخواه"
تبديل شده است
به گفتگو
نشست، هنوز در
فضای کشور بحث
مذاکره کردن و
يا نکردن با
آمريکا موضوعی
هر روزه است.
منع
مذاکره با
آمريکا، اول
باری که به
عنوان ارزشی
انقلابی در
فرهنگ سياسی
ايران وارد
شد، در سال ۵۸
و پس از اشغال
سفارت آمريکا
در تهران بود
و از آن پس به
صورت داستان
پرماجرائی
درآمد که بيش
ترين کاربرد
آن در زمينه
سياست داخلی و
برای دفع مخالفان
گروه های حاکم
بوده است.
مذاکراتی
که انجام نشد
در آن
زمان "رمزی
کلارک"
دادستان کل
اسبق آمريکا
به قصد ميانجی
گری برای حل
ماجرای اشغال
سفارت آمريکا
راهی ايران
شد، کسی که در
مطبوعات از وی
به عنوان سفير
آينده آمريکا
در تهران نام
برده می شد،
در نيمه راه
ماند. فرمان
آيت الله خمينی
همه ايرانيان
را از مذاکره
با آمريکائی
ها منع کرد.
در شور
استقلال طلبی
ماههای نخست
انقلاب،
دستور انقلابی
آيت الله خمينی
با استقبال
گروه های چپ و
جوانان
انقلابی
روبرو شد. از
اتفاق اين
روحانيون و
محافظه کاران
بودند که از
آن استقبالی
نکردند و همان
ها هستند که
از دهه دوم
جمهوری اسلامی
از اين حربه
در سياست داخلی
کشور بهره ها
برده اند.
عباس
اميرانتظام
که طولانی
ترين حبس را
در جمهوری
اسلامی تجربه
کرده است از
اعضای دولت
مهندس
بازرگان بود
که بيش ترين
زيان را به
دليل
گفتگوهايش با
مقامات آمريکائی
در قبل و بعد
از انقلاب
متحمل شد.
پيش از
آن دولت
بازرگان، خود
به دليل جنجالی
که بر سر
مذاکره نخست
وزير و دو
وزيرش با مشاور
امنيت ملی
آمريکا به راه
افتاد سرنگون
شده بود.
مذاکرات
پشت پرده
اما
دستور رهبر
انقلاب در منع
مذاکره با
آمريکائيان
جز مدتی کوتاه
جامه عمل
نپوشيد. چون
به عملی پنهانی
و در پرده بدل
شد. گاه نيز از
پرده به در
افتاد.
صادق
قطب زاده، چند
ماهی پس از
صدور دستور
آيت الله خمينی
با داشتن
عنوان وزير
خارجه جمهوری
اسلامی پنهانی
در پاريس به
ديدار
هاميلتون
جردن مشاور
رييس جمهور
وقت آمريکا
(جيمی کارتر)
رفت که او نيز
خود را گريم
کرده بود تا از
چشم ها دور
بماند. اين
ماجرا بعد از
اعدام وی، اول
بار توسط جردن
افشا شد.
مذاکراتی
برای بقاء
پس از
حمله نظامی
ارتش عراق به
ايران و آغاز
جنگ بين دو
کشور، ابتدا
گفتگو برای
پايان دادن به
گروگان گيری و
انعقاد بيانيه
الجزاير و پس
از آن تلاش
برای تامين
نيازهای نظامی،
مسوولان کشور
را واداشت تا
آشکار يا
پنهان به
گفتگوهائی با
مقامات
آمريکائی
بپردازند.
از پرده
به در افتادن
يکی از انواع
مذاکرات
پنهانی
ايرانيان با
آمريکائيان،
در آمريکا به
ايجاد افتضاح
سياسی معروف
به "ايران
گيت" انجاميد
که دولت
رونالد ريگان
را به بزرگ
ترين دردسر
دوران خود
انداخت و عده
ای را به
زندان برد و
در ايران به
اعدام مهدی
هاشمی از
نزديکان آيت
الله منتظری،
قائم مقام وقت
رهبری ختم شد
که خود مقدمه
ای بود برای
برکناری آيت
الله منتظری
دومين فرد در
سلسله مراتب
قدرت در جمهوری
اسلامی.
قربانی
يک مذاکره
دوستانه
آخرين و
تازه ترين
قربانی شعار
منع مذاکره با
آمريکا عباس
عبدی است که
بارزترين
چهره از ميان
جوانان اشغال
کننده سفارت
بود که از
مريدان و
مشوقان اوليه
"منع مذاکره و
رابطه با
آمريکا"
بودند.
بيست
سال بعد از
گروگان گيری،
وقتی عبدی به
ديدار با "باری
روزن" گروگان
پيشين به
پاريس رفت، از
خط قرمزی عبور
کرد که اين
بار محافظه
کاران، آنرا
نديده گرفتن
يکی از اصول
خدشه ناپذير
انقلاب می
خواندند.
عباس
عبدی به عنوان
داشتن ارتباط
با
آمريکائيان
در روز ۱۳
آبان ۱۳۸۱ و
در سالروز
اشغال سفارت
آمريکا
بازداشت شد.
از جمله
اتهامات عبدی
فروش اطلاعات
به موسسات
نظرسنجی
آمريکائی است
که در رای
دادگاه
مجازاتی
برابر با فروش
اطلاعات به
دولتی متخاصم
برايش تعيين
شده است.
محسن
ميردامادی يکی
ديگر از
سخنگويان
دانشجويان
اشغال کننده
سفارت آمريکا
روز سه شنبه
قبل در دفاع
از عباس عبدی،
با يادآوری
شرايط حساس
منطقه به
مسئولان کشور
يادآوری کرد
که متخاصم
شناختن
آمريکا که
تهديدهايش عليه
جمهوری اسلامی
علنی شده است
خلاف امنيت ملی
و دارای عقوبت
های حقوقی
است.
دفاع
رييس فعلی
کميسيون
امنيت ملی
مجلس از همفکر
و همکارش،
شبيه استدلال
های اعضای
فراکسيون
کوچک نهضت
آزادی در مجلس
اول شورای
اسلامی است که
شعارهای
دانشجويان
اشغال کننده
سفارت و
هواداران آنها
را مخالف
امنيت ملی و
تحريک بی هوده
قدرتی مانند
آمريکا می
دانستند.
رابطه
بدون مذاکره
"بدون
داشتن رابطه
هم می توان با
آمريکا کار
کرد" که روز در
روزهای گذشته
اکبر هاشمی
رفسنجانی،
دبير مجمع
تشخيص مصلحت
نظام به آن
نظر داد، واگشائی
واقعيتی است
که در همه سال
هائی که از
قطع روابطه دو
کشور می گذرد
در جريان بوده
است، بدون آن
که از شعارهای
ضد مذاکره و
ضد رابطه در
داخل کشور کاسته
شود.
نمونه
هائی از آن
"کار" همان
است که محسن
رضائی، دبير
مجمع تشخيص
مصلحت نظام به
آن اشاره کرد:
"همکاری دولت
های قبلی و
فعلی برای
نجات گروگان
های آمريکائی
در لبنان، در
جريان حمله
نظامی آمريکا
به افغانستان
و در ماجرای
اخير حمله به
عراق" که به
گفته وی همه
اينها بدون
گرفتن امتيازی
و به صورت يک
جانبه صورت
گرفته است.
در اين
فاصله هيچگاه
روابط دو کشور
به آن اندازه
به هم نزديک
نشد که در
آغاز کار دولت
اصلاح طلب
محمد خاتمی و
پس از مصاحبه
تعيين کننده
رييس جمهور با
شبکه خبری سی
ان ان، و
استقبال دولت
بيل کلينتون از
حل مشکلات
روابط ايران و
آمريکا و
پذيرش بخشی از
شرايط اعلام
شده ايران،
نزديک شده
بود.
تلاش
ناکام برای
مذاکره؛ فرصتی
که از دست
رفت؟
حادثه ای
که اصلاح
طلبان از آن
به عنوان فرصت
بزرگی که از
دست رفت ياد می
کنند و از
همان زمان پيش
بينی می کردند
که از دست دادن
اين موقعيت که
زير فشار
محافظه کاران
صورت گرفت،
"فرصت" را به
تهديد تبديل می
کند.
اينک
رهبران دولت
آمريکا پنهان
نمی کنند که
بعد از فيصله
يافتن کار
عراق، به سوريه
و دو کشور
ديگری خواهند
پرداخت که از
آنها قبلا در
کنار عراق به
عنوان محور
شرارت ياد شده
بود (ايران و
کره شمالی).
تهديد های چند
روز گذشته
مقامات
آمريکائی
نشان می دهد
که نوبت ايران
بعد از سوريه
است.
به اين
ترتيب ايالات
متحده آمريکا
که در همه سال
های گذشته دست
کم از نظر
جغرافيايی در
دورهای دور
قرار داشت و
هدف شعارهائی
تند در داخل
ايران قرار می
گرفت، اينک که
در کنار مرزها
حضوری عريان
يافته، ديگر
تهديدی ذهنی
نيست که
مخالفت با آن
بخش مهمی از
تبليغات داخلی
را به خود
اختصاص داده
بود.
مذاکره
با آمريکا،
قفل بدون کليد
هاشمی
رفسنجانی که
به عنوان
شخصيتی
عملگرا از وی
ياد می شود،
هفته گذشته،
گامی برداشت
به جهت شکستن
فضای موجود که
يادگار
شعارهای بيست
و چهار ساله ای
است که در پيچ
ها و تحولات
سياست داخلی،
مدد رسان
حکومتگران
بوده است.
واکنش
تند سنت
گرايان، رييس
مجمع تشخيص
مصلحت نظام را
متوقف کرد.
آنان مذاکره
با آمريکا را
خط قرمز نظام
خواندند و
نوشتند که اين
کار از سياست
های کلی نظام
و فقط در
وظيفه رهبری
است.
گذر از
دوران شعار به
عمل، از بديهی
ترين کارهاست
که در مواجه
با تحولات
آينده منطقه و
جهان، تصميم
گيرندگان در
ايران ناگزير به
آن خواهند بود
ولی اين از آن
جمله قفل هاست
که گشودن آن
حتی برای
سازندگانش هم
آسان نيست.
کم
نيستند
ناظرانی که با
اصلاح طلبان
ايرانی هم
عقيده اند که
برای به در
آوردن
ديپلماسی
ايران از بی
تحرکی و نشان
دادن اندازه و
وزن واقعی
کشوری مانند
ايران در
معادلات حساس
منطقه ای و
جهانی چاره ای
جز بردن سياست
خارجی به
جايگاه خود،
به در آوردنش
از تاريکی و گشودن
قفل ها نيست.