چهار شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۲ - ۱۶ آوريل ۲۰۰۳
شش جواب به شش سئوال

تنها جمهوري بعنوان نظام مطلوب در خدمت دمكراسي است و بس!

شش جواب به شش سئوال

 

مهرزاد وطن ابادي

 

نشريه کار همچون ديگر رسانه های نوشتاری ، گفتاری و الکترونيکی و بحث ، گفتگو در باره مقولاتی نظيرهمکاری ،اتحادو ائتلاف را تحت عنوان " فراخوان" برای شرکت در مباحثه را اغاز کرد کرده است و از تحليل گران خواسته شده ، با توجه به اهميت و ضرورت هدفمند و همگرا شدن بحث و نظر ها در صدد پاسخ گويی و اعلام نظردر باره پرسش های ۶ گانه فراخوان شوند.

نشريه کار در راستای پرسش های فراخوان ارزيابی هايی را مطرح می کند که نشان از ان دارد که روند سياسی کشور به سمت تحولات تعيين کننده در حرکت است و تنها عامل ايجاد اين تحولات تعيين کننده ، افزايش تاثير عوامل بين المللی در تيررس رفقا قرار می گيرد . تاثيرعامل بين المللی باعث می گردد که سازمان دو سياست ، دودلی متفاوت با زير مجموعه های آن را مطرح سازند تاتحليل گران سياسی با ارائه راهکارهای مشخص ، جستجو برای يک بديل دمکراتيک در برابر جمهوری اسلامی را اغاز نمايند. تعجيل دوستان در عقب نماندن از اين تاثير عوامل بين المللی آنان را متوجه اين امر می سازد تا پشت صحنه بديل تراشی و الترناتيو نويسی برای جمهوری اسلامی را متوجه شوند. تنها عامل سوق دهنده آنان . سر گردانی زورق اصلاح طلبان حکومتی در دريای متلاطم سياست نوين است و بس . دامنه غفلت تا بدانجا می رسد که دوستان ضد استبداد و ضد ديکتاتوری ديروز بدون پروا، حتی لين آمادگی را در خود پرورش می دهند تا مدل منسوخ سلطنت را در زورق قرار دهند م بر ان چنين بنويسند که هيج گاه شرايط بين المللی برای تحقق آزادی خواهانه مردم تا بدين حد مساعد نبوده است و شرايط بين المللی پوششی می شودتا آمريکا و رضا پهلوی در ان مخفی بمانند، مسئول پروژه تحولی اساسی و سمبل حر کت آن يعنی رضا پهلوی از انظار عموم پوشيده بماند.

به پرسش های فراخوان باز ميگردم تا پاسخ های ان را واگويه نمايم

۱ - مقولات عنوان شده در فرهنگ سياسی ايران تعريف مشخصی نداشته و کاربرد انهانيز هميشه شان مقوله يا واژه را در نظر نگرفته است . بهر صورت می توان ادعا نمود که همکاری . مقوله ای است که مرز و حدود فراگيری دارد ولی در عرصه مشخص همکاری ، بيشتر جنبه موضوعی دارد و برای عملياتی شدن قالب و شکلی مناسب با سطح همکاری ، ميزان و گستره آن را می طلبد. اتحاد را نيز در ترجمان لغوی آن يگانگی و همدستی معنا می کنند که عبارت است از همکاری مستمر نيروهای سياسی همگرا که برای دستيابی به هدف مشترک چنين قالبی را بر می گزيند. اتحاد گستره وسيعی دارد که قابليت قطعه و درجه بندی شدن را دارد. ابتدا از حوزه نقطه ای حرکت می کندتا عرصه سياسی را پشت ير گذارد و در نهايت خود به محدوده ساختاری می رسد تا از دو يا چند چيز ،شکلی از يگانگی ووحدت را تجسم نمايد. پس فصل مشترک در حوزه اتحاد، اشتراک نظری سياسی است . اما ائتلاف ، وضيعت خود ويژه ای را نياز دارد چرا که ائتلاف را می توان شکل و يا نوعی اتحاد دانست که ناپايدار و موقتی است اماگذرا وموسمی نيز هست . بر خلاف اتحاد که در شرايط تاريخی خصلت اجرايی دارد ، ائتلاف چنين نبوده و عموما خاص نظام پارلمانتاريستی است . بنابراين کارآيی ائتلاف در شرايطی قابليت اجرايی دارد که حزب ، سازمان و يا گروه سياسی خاص از راه فعاليت قانونی در پرتو پيکار انتخاباتی در صدد کسب و قدرت است .ليکن به تنهايی توان اخذ آراء کافی برای کسب قدرت سياسی را ندارد بنابراين با احزاب و سازمانهای سياسی همسو با خود که طبعا دارای وجوه مشترکی در برنامه و سياست هستند هم پيمان می شوند يا به بيان سياسی ائتلاف می نمايندتا در نهايت کابينه مورد نظر خود را پديد اوردند. شايد ادعايی بر ان باشد تا از يک رويداد تاريخی استفاده نمايد تا ائتلاف را منحصر به کار زار انتخاباتی نمايد و می توان در اين زمينه به ائتلاف حزب توده ايران با حزب ايران در اوايل سال ۱۳۲۵ اشاره نمود که با حزب دمکرات ايران و فرقه دمکرات اذربايجان موتلفينی را تشکيل دادند که محصول آن جبهه موتلف احزاب آزاديخواه بود. با توجه به تمايلات ليبرالی و سوسيال دمکرات حزب ايران در کنار رويداد انتخابات مجلس چهاردهم و تلاش هر کدام از سه مدل با تمايلات فکری و سياسی ( مدل حزب توده ،مدل حزب ايران و مدل حزب دمکرات قوام) در راستای ورود به پارلمان ، خط بطلان به درک غلط از ائتلاف و سنتهای تاريخی در اثبات تعريف ائتلاف می باشد.

در مورد جبهه نيز فرهنگ لغت چنين معنايی را در برابر آن قرار می دهد. قسمت جلو ميدان جنگ و نز نظر خاستگاه تاريخی به هم پيمانهايی احزاب کمونيست ، سوسياليست و ليبرال بر عليه فاشيسم و نازيسم بازمی گردد که از سال ۱۹۳۵ به بعد وارد ادبيات سياسی و نظامی گرديده است . پس جبهه مقوله يا واژه ای است که از عرصه نظامی به قلمرو سياست راه يافته و مجموعا سازمانهايی چپ اعم از نظامی يا سياسی از آن به عنوان قالب سياسی استفاده کرده و می گفتند که بر گيرنده نيروهای اجتماعی مختلف و نمايندگی سياسی آنها می باشد. پس بايد گفت که برخی از تحليل گران به لحاظ نيافتن بديلی برای جبهه به ناچار از اصطلاح ائتلاف ياد می کنند زيرا واژه هايی چون جبهه ، سنگر، نبردو...

در ترمولوژی جنگی ونظامی دقيقا می گنجدکه بايدبا بکاربردن بديل مناسب تاثيرروانی زبان وواژ هارا در فرهنگ سياسی در نظر داشت. لازم به ياد اوری است که در مورد جبهه مشارکت نيز در اوان تشکيل و جبهه دوم خرداد نيز اهميت کاربرد واژه های سياسی اصلاح طلبانه بجای واژه های نظامی بحث هايی صورت گرفت.

۲ - شکل مورد نظر برای تامين احاد نيروههای اپوزيسيون به راحتی قابل تبين نمی باشد. آنچه که در چند ماه گذشته در مورد همکاری ، اتحادو....عنوان شده تنها بر اساس وجوه مشترک سه مدل متفاوت ، مشروطه سلطنتی و دنبالچه های ان، جمهوريخواهی و جمهوريخواهی مشروطه اسلامی صورت گرفته است . چنانچه شکل مورد نظر را جبهه متصور شده اند و حتی نشريه کار ارگان سازمان هم پيش از جمبندی نظرات برآمده از فراخوان شکل جبهه ای را توصييه می کند. اما به اعتقاد من به لحاظ وجود افتراق و اختلاف سه مدل متفاوت بويژه جمهوری و سلطنت امر همکاری توصييه می شود چرا که امکان جمع شدن نيروی اجتماعی سلطنت و جمهوری در زير جبهه واحد بعيد بنظر می رسد. آنچه که باعث پرهيزمن از توصيه به شکل جبهه هست عملی کردن اتحاد بين جمهوريخواهان اعم از دمکرات ، لائيک و اسلامی با سلطنت طلبان اعم ازمشروطه خواهان تا پهلوی طلبان را بهم نزديک کرده است ، قدرت تبليغاتی رسانه ای نيروههای سلطنت طلب است که باعث اغوای بخش زيادی از جمهوريخواهان شده است تا گمان کنند که جايگزين استبداد دينی ، دمکراسی مشروطه سلطنتی خواهد بود.

۳- تقويت بخش جمهوری خواه ارجحيت بارز بر بخش دمکراسی خواه يا ازاديخواه دارد، البته تقويت جمهوريخواهی به هيج وجه نافی دمکراسی خواهی نمی باشد. واقيعت حاکی از ان است که گرايش جمهوريخواهی در ايران در ساخت اجتماعی از اقتدار کامل بر خورددار است البته نبايد از خاطر برد که انچيزی که استقرار دمکراسی را تضمين می نمايد تقويت نهادهای انتخابی است چرا که جمهوی بمثابه نظامی مطلوب در خدومت دمکراسی است .

۴ - در مورد مشروطه خواهان اسلامی بايد گفت که انان دارای قابليت تاريخی و سياسی هستند که در قالب همکاری ، اتحاد و حتی ائتلاف قرار گيرند. اين جريان بر خلاف سلطنت طلبان اعم از مشروطه سلطنتی يا مشروطه پهلوی از چنان موقيعت اجتماعی در داخل بر خوردار ند که بايد فراتر از سلطنت طلبان بطور يکپارچه قرار گيرند اگر چه سلطنت طلبان در نماد ان رضا پهلوی بدون شکل نظام سياسی اينده و تلاش در جهت تحميل خود به عنوان رهبر تا کنون جرئت نقد و بررسی عملکردسلطنت پهلوی را بخود راه نداده اند. مشروطه خواهان اسلامی به لحاظ دارا بودن بن مايه دمکراتيک . نظام سياسی اسلامی را مورد نقد و بررسی خود قرار داده اند و از سوی ديگر اعتقاد مشروطه خواهان اسلامی بر نقش انتخابات با همه اشکال موجود و تضيقات غير دمکراتيک دارند.

۵ - در مورد مشروطه خواهان سلطنتی بايد بگويم . نمی توان همه انها را به يک چوپ راند،زيرا اين مدل در سطح رهبری و سازمان متبوع خود طيف ناهمگونی را شکل بخشيده اند. اين طيف رنگارنگ از گفتمان مشروطه خواهی دمکرات تاحاميان شاهزاده بلاحق شده تا احياء گران رضاخان دوم و غيره استغاره می نمائيد که بعضادر تقابل با يکديگر هستند و حتی گرايشی از آن مدتی است به گونه ای سخن می گويد تا با امروانمود سازی دمکراتيسم خود طعمه بر سر راه جمهوريخوان دمکرات و لائيک قرار دهد. البته بر خورد داری اينان از امکانات تبليغات رسانه ای و غيره باعث تهييج جمهوريخواهان دمکرات شده است . بهر صورت قرار دادن اين مدل در دايره هر گونه همکاری و هر شکلی از اتحاد مستلزم پس زمينه ای است که اثبات نمايد پايبندی امروز ی آنان به نظام پارلمانتاريستی گريز از نقد گذشته نيست و دلبستگی انان به پادشاهی سمبوليک است و منجر به احياء رضا خان دوم نخواهد شد و ايا رقابت دمکراتيک مورد نظر انان وتعيين سر نوشت در پای صندوق به آن نخواهد انجاميد که همچون گذشته در بالای سر مردم عبور کرده و قدرت با زيافته ( هر چند که زمينه عينی ان در ايران .وجود ندارد) با زور و استبداد حفظ نخواهد شد. پس با وجود چنين ابهاماتی سخن راندن از مدل منسوخ سلطنت در ايران خلاف منطق سياسی است . بنابراين آنچه مرا واداشت تا مدل سلطنت يا پهلوی طلبانه را به گردونه اتحاد راه ندهم انست که موقيعت سلطنت خواهی در خارج از کشور با وزن ان در داخل کشور مطابقت ندارد و دليل کاهش وزن ان در ادهان عمومی انست که مردم ايران بعداز سرنگونی سلطنت در چالش مسالمت آميزی به اشکال جمهوری هستند ود ر صدد برآمده اند تا آنرا به زور هر چه بيشتر دمکراتيک تر شدن وادار نمايند و هر چه بيشتر از آغشتگی جمهوری به اسلامی خاص جلوگيری به عمل آوردند.

۶ - وجه مشترک نيروههای اپوزيسيون ( البته بخش اصلاح طلب آن) اعتقاد به شيوه مبارزه سياسی مسالمت اميز است چرا که کار برد قهر در مبارزه سياسی از اساس در تقابل با دمکراسی است مگر اينکه اعمال قهر از سوی حاکميت کنونی هر اشکال مبارزه مسالمت اميز را منتفی کرده باشد که در ايران فعلا چنين گمانه ای شرايط تحقق ندارد.

مبانی مشترک نيروهای اپوزيسيون در بخش مسالمت جوی ان اعتقاد به مشی اصلاح طلبی و تعهد به الزامات و تبعات آن می باشد.

محور و معيارهای مشترک نيز بقرار زيراست :

- جدايی دين از حکومت

- دمکراسی پارلمانتايستی ووجود زمينه فعاليت و رقابت آزاد احزاب ، صنوف و اقشار اجتماعی

- پايبندی به اعلاميه جهانی حقوق بشر

- دفاع از تماميت ارضی ايران

- پيوستن به جامعه جهانی و بهره مندی از مزايای ان

- تلاش برای تغيير بنيادين اصولی از قانون اساسی

- اهتمام به تغيير ساختار انتصابی ج ا