چهار شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۸۲ - ۱۶ آوريل ۲۰۰۳
دنا رباطی

 

نجات سرجوخه "جسيکا لينچ"*

بعد از آنکه "دمکراسی" توسط ارتش نيرومند آمريکا عدالتش را بر عراق گستراند برای مردم مغموم عراق به جای موزه ملی يک رستوران "مک دونالد" زده خواهد شد با قيمت مخصوص "يه دينار بده دو تا همبرگر بخور"

 

دنا رباطی

donna@Shahrvand.com

www.shahrvand.com

 

سلام

"جسيکا لينچ" سرباز ارتش آمريکا در بخش امداد که در جريان درگيری با ارتش عراق زخمی شده بود و در بيمارستانی در عراق بستری بود توسط نيروهای ارتش آمريکا، طی "عملياتی ويژه" از بيمارستان نجات پيدا کرد و روانه آلمان گرديد و سرانجام با مراسمی خاص وارد آمريکا شد و به آغوش خانواده اش برگشت.

شکی نيست که بازگشت اين سرجوخه به آغوش خانواده اش موجب مسرت همه بخصوص خانواده و بستگانش است. جسيکا لينچ هم اکنون تحت مراقبت های شديد جسمی و روانی ست و من هم به سهم خود آرزو ميکنم انشاءالله روزی برسد که در همه جنگهای دنيا، همه سربازان دنيا نه هنوز زود است برای همه سربازان دنيا ، همه سربازان آمريکايی اعم از سياه و سفيد و زرد و سرخ و ... بتوانند از اين نعمات و سرويس های جنگی که در هيچ زمانی دست نميدهد مگر زمان جنگ استفاده کنند. اين آرزوی خير از اين رو دست داد، چون قرار است که واقع بين باشيم، خيالباف نباشيم و آرزوهای محال نکنيم ، خودمان و قدرتمندان جهان را هم با پيوستن به جمعيت عظيم صلح خواه که حتی يک گلوله هم ندارند چه رسد به ماشينهای مخرب "هدف دقيق" تنها ابرقدرت جهان به دردسر نيندازيم.

اينجا هم با اجازه شما ميخواهم يک يادآوری يک جمله ای بکنم و آن اينکه در جريان يارگيری قبل از جنگ که آمريکا و انگليس و استراليا شديدا در آن فعال بودند و البته باقی دنيا مقابل آن ايستادند منجمله کانادا، "ژان کريتين" نخست وزير کانادا جمله ی چند کلمه ای در رابطه با مخالفتش با جنگ در عراق ابراز کرد که:"بعد از عراق نوبت کجاست؟"

و اين يعنی قضيه خيلی جدی ست. و البته نبايد هم ساده انديش شد و فکر کرد بعد از اينکه همه دنيا تحت پوشش "دمکراسی" مورد علاقه تنها ابرقدرت دنيا درآمد و اقتصاد خدايی نظامی و سياسی آمريکا بر زمين مسلط شد، ما فکر کنيم که بله ديگر جنگ و جنگ ها تمام شده و همانطور که هيتلر عرض کرد که دنيا به يک فرمانده احتياج دارد (حالا نگوييم فرمانده بگوييم يک "پدرخوانده" همانطور که ژنرال سابق ارتش آمريکا ميگفت) ديگر با خيال راحت و بدون خونريزی، بشريت عمر به پيری ميرساند؛ نه. چرا که اين خيال هنوز خام است. تازه بعد از زمين نوبت کرات ديگرست. و همه چيز آن را هم هاليوود آماده کرده است. "جنگ ستارگان" جرج لوکاس به علاوه هزاران توليد انبوه ديگر از اين دست طی چند دهه گذشته مدام خبر از تهاجم کرات ديگر ميدهند.

حالا چرا آنها دست روی دست گذاشته اند و حمله نميکنند، اين بحث ديگری ست که يکی از علل آن ميتواند اين باشد که موجودات کرات ديگر بسيار بسيار از ما پيشرفته ترند يعنی اينکه وسايل و مهمات جنگی به مراتب دقيق تر و مرگ آورتر دارند اگر کلمات مرا باور نداريد به فيلم های هاليوودی مراجعه کنيد تا متوجه شويد اين پيامبران هاليوودی با صرف هزينه های نجومی و مرارت و رنج بسيار هميشه کوشيده اند به ما اين حقيقت عريان را تفهيم کنند که خطر کرات ديگر جدی ست.

و اما داشتم مينوشتم که چرا موجودات کرات ديگر تا به حال حمله نکرده اند. عرض شود که آنها حال و حوصله اين کشور و آن قاره و آن جزيره و امثالهم را ندارند، چه برسد به اين نژاد و آن نژاد و اين رنگ و آن قبيله. آنها منتظر شده اند و الان قرنهاست که منتظرند که کره زمين دارای يک شاه، يک ارتش، يک فرهنگ در صورت امکان يک رنگ پوست بشود و بعد وارد جنگ شود و الان قرنهاست که وضع به همين منوال است و دقيقا کمک بزرگ هاليوود هم همين است که به عنوان اولين "نهاد" اين رمز آسمانی را کشف کرد. و اگر آقای جرج بوش صغير به ظاهر در جهت منافع آنها در رابطه با يکسان سازی دنيا حرکت ميکند، به اين خاطر نيست که عاشق جنگ است؛ بلکه به اين علت است که چون تحت هيچ شرايط ديگری نميشود اين خطر را از بيخ گوش بشريت رد کرد ناگفته نماند که نيروهای کرات ديگر بسيار صادق و راستگو هم هستند و قصد بازی هم ندارند بنابراين تنها راه اين است که کره زمين يک شاه داشته باشد. حالا چون منی ممکن است سادگی کند و سئوال کند که خب! آقای ابرقدرت بگذار که جهان رنگارنگ و چندصدايی باشد تا آنها نتوانند هيچوقت حمله کنند. اما بايد به اين من ساده انديش گفت که نه ، به اين سادگی ها هم نيست، چرا که با تز جرج دبليو بوش و شرکاء که همان "جنگ پيشگيرانه" است در تضاد قرار ميگيرد. ما هر چه زودتر بايد تکليف زمين را از راه صدور "دمکراسی" حل و فصل کنيم و آماده نبرد و گوشمالی دادن به موجودات کرات ديگر باشيم.

 

***

 

موزه ملی يکی از قديمی ترين شهرهای دنيا غارت شد

موزه ملی عراق واقع در بغداد در زمان حضور نظامی قدرتمندترين کشور جهان توسط مردم به جان آمده چپاول شد و بانک و بيمارستان و هر آنچه از اين دست هم با آن.

حالا بايد به يکی از صحراهای اطراف بغداد رفت و آنقدر شن بر سر کوبيد و گريه کرد تا مرد.

اما نبايد زياد نگران شد. بعد از آنکه "دمکراسی" توسط ارتش نيرومند آمريکا عدالتش را بر عراق گستراند برای مردم مغموم عراق به جای موزه ملی يک رستوران "مک دونالد" زده خواهد شد با قيمت مخصوص "يه دينار بده دو تا همبرگر بخور".

البته ديری نخواهد گذشت که آنتيک های ربوده شده سر از موزه های بهتری که در "مهد دمکراسی" متولد شده اند يا کلکسيون های شخصی درمی آورند و آن موقع همه ما بايد بگوييم خب چه فرقی ميکند فرهنگ و تاريخ بشری ست حالا چه در بغداد باشد و چه در ری و يا رم يا نيويورک يا لندن... .

البته نبايد هيچ ايرادی هم به نيروهای مؤتلفان به رهبری آمريکا گرفت که چرا دو تا از اين تانک های پيشرفته را آنجا از قبل مستقر نکرديد؟ چرا که آنها تحت هيچ شرايطی نميخواهند با مردم عراق مخالفت کنند! چرا که آنها برای تسخير قلب های مردم عراق قدم رنجه فرموده اند. تازه مگر موزه ها و بيمارستان ها مثل چاه های نفت مهم هستند که چهار چنگولی از آنها حفاظت کرد. در اين مأموريت هدف نيروهای "دمکرات" مؤتلفان فقط تسخير قلوب و ارواح عراقی هاست، اما چون اين امر قدری خرج برميدارد آنها قلم سوم که همان چاه های نفت است به آن اضافه کرده اند و صرفا به خاطر آينده خود مردم عراق که توسط صدام يا صدام ها فقط سرکوب نشوند. تا اين ديکتاتورهای بی ريشه بدانند که اگر ابرقدرت، صدام را آزاد گذاشت تا فاجعه حلبچه را به وجود بياورد به اين خاطر بود که ابرقدرت گفته بود و بارها هم گفته بود که شما به ما نفت بدهيد و ما هم هيچ کاری و مداخله ای در کشورداری شما نميکنيم. خب خواسته کاملا روشن است. نميشود که هم کردها و عرب ها را قتل عام کرد و هم شاخ و شانه برای همسايه ها کشيد، تازه از آن هم ميشود گذشت، کار صدام به جايی رسيده بود که برای آمريکا هم شاخ و شانه ميکشيد. احمق فکر کرده که آمريکا هم مثل کردستان يا کويت يا ايران است.

آه ! اگر اين ديکتاتورهای بی ريشه جهان و بخصوص خاورميانه فقط ميتوانستند اين جمله معروف فيلم "پدرخوانده" ساخته کاپولا را درک کنند، چقدر خوب ميشد: " Its not personal, its business"

 

***

 

هنرمندان عليه جنگ

شنبه تازه سپری شده در تورنتو و در Nathan Philip Square مراسم و گردهمايی با حضور مردم برقرار بود. در اين گردهمايی که ترکيبی از مردم با پس زمينه های مختلف ملی و فرهنگی هم در روی صحنه و هم در کنار صحنه بود، ژيان قميشی از چهره های سرشناس موزيک و تصوير و مجری برنامه در کنار ديگر هنرمندان عرب و کانادايی و آفريقايی و سرخ پوست و ... حقا که سنگ تمام گذاشت. او ابتدا با معرفی خود به عنوان يک کانادايی ايرانی تبار و با ذوق و قريحه خودجوش و فی البداهه اش کاری کرد کارستان، اگر آنجا نبوديد واقعا جايتان خالی بود. ژيان با حضور و در فواصل اجراها و با هماهنگی با جمعيت اين را تکرار ميکرد:

What و مردم يک صدا ميگفتند: Peace

ژيان ادامه ميداد:When

مردم جواب ميدادند: Now

در اين گردهمايی ترکيبی از هنرمندان شناخته شده و به شهرت رسيده و همچنين هنرمندانی که در خيابانها جايی که خود ژيان شروع کرد حضور داشتند و با حضورشان و اجراهايشان خواستار صلح و دنيايی فارغ از جنگ شدند.

خوانندگان محترم و علاقه مندان جنبش صلح ميتوانند با مراجعه به آدرس artistsagainstwar.ca از چند و چون فعاليت های اين هنرمندان صلح خواه باخبر شوند.

ژيان در بخشی از برنامه متذکر شد که خرج و مخارج اين برنامه را خود هنرمندان شرکت کننده و با استفاده از کارت های اعتباری شان متقبل شده اند و از مردم تقاضا کرد در صورت امکان با کمک های مالی شان ولو اندک اين جنبش را ياری کنند تا هنرمندان محتاج به پشتيبانی شرکتهای بزرگی مثل "نايکی" نباشد.

اين کمک ها به طرق مختلفی از خريد "سی دی" اين هنرمندان که مجموعه ای از کارهای همه آنها در رابطه با صلح و پايان جنگ در عراق است تا کمک های نقدی و خريد محصولات دستی مثل نشانه های صلح و ... ميتواند باشد. به اين صداهای صلح با حضور و يا کمک های جنبی ياری رسانيم و نگذاريم اين نغمه های ضدجنگ و جنگ خواهی خانمانسوز مثل سرطان فرهنگ موزائيکی جهان را يکدست و يکرنگ کند. چرا که دمکراسی با صلح و آرزوی صلح و اجرای صلح آميز، امنيت و خوشبختی می آورد نه با جنگ و مرگ و ماشينهای "هدف دقيق".

 

***

عمليات ويژه برای نجات سرجوخه "جسيکا لينچ"

الان بيشتر از يک هفته است که دارم فکر ميکنم به تمام حرف و حديث و تصويری که سی ان ان از جسيکا لينچ ۱۹ ساله ميدهد و هرچه فکر ميکنم بيشتر درميمانم و آن اين است که در ذهن ساده من قضيه از اين قرار است که سربازان عراقی جسيکا را بعد از مجروح شدن به بيمارستان برده اند تا مداوا شود. و اين هم وظيفه سربازان عراقی بوده و هم حق سرجوخه جسيکا لينچ. خب چند روزی هم تا قبل از "عمليات ويژه" برای رهايی اش، در آن بيمارستان بوده و تحت مداوا، ميگويم تحت مداوا به اين خاطر که آنجا بيمارستان بوده و نه مثلا سينما و يا خانه شخصی. در تصويرهای سی ان ان هم مضمونی به اين معنی که مثلا اين سرجوخه شرايط بدی در بيمارستان داشته و خدای ناخواسته رو به مرگ بوده و ... هم نشان داده نميشود فقط چند تا سرباز آمريکايی را نشان ميدهد از پله ها با برانکارد دارند پايين می آيند و يک عده سرباز هم بيمارستان را محاصره کرده اند و هيچ خبری هم از ارتش عراق مبنی بر مقاومت در رابطه با به گروگان گرفتن جسيکا و يا حداقل تمايل به گروگانگيری وی وجود ندارد.

حالا سئوال اين است چرا سی ان ان هی صحبت از عمليات و فداکاری سربازان آمريکايی برای نجات جسيکا ميکند؟ کدام عمليات؟ تازه نجات از چی؟ از بيمارستان؟

نميدانم شايد هم چشمهای من ديگر قادر نيست اين عمليات را تشخيص دهد. بگذريم در اين رابطه لطفا هرکسی ميتواند به من کمک کند.

 

***

 

Wag the Dog

اين نام فيلمی است که رابرت دنيرو و داستين هافمن در آن بازی کرده اند و پنج يا شش سال پيش با بودجه اندک ساخته شد. به شما پيشنهاد ميکنم در صورت امکان اين فيلم را اگر نديده ايد، ببينيد، از ساخته های خوب هاليوود است. نام کارگردانش را فراموش کرده ام. فيلم مربوط به جنگ و وقايع يوگسلاوی سابق است. سياستمداران حاکم در اين فيلم با استفاده از قدرت تکنيکی بالای هاليوود دست به جنايتی ميزنند که همه مردم آمريکا و جهان را با آن گول ميزنند. فيلم را تعريف نميکنم تا هويدا کردن واقعيت زشت مقصود فيلم را قبل از ديدن شما عادی نکرده باشم. فيلم تکان دهنده ای ست.

اميدوارم که آينده و زندگی جسيکا وارد چنين سناريويی نشده باشد. چون هر چه باشد بالاخره فيلم بايد فيلم باشد!

 

* «نجات سرجوخه رايان» نام فيلمی است از اسپيلبرگ