صحنه
سياسي
خاورميانه, ايران و
ضرورت مسئوليت
و
درايت سياسي
(مقدمه
اي براي يك
بحث)
تشكيل «شبكه
ضد جنگ» و
پيوستن رسمي
به شبكه
مخالفين
جهاني جنگ, حمايت
تمامي
سازمانها و
شخصيتهاي
مختلف سياسي, اجتماعي
و فرهنگي از
اين شبكه
ميتواند گام
نخست ابراز
وجود متحدانه
و مشترك
مخالفين جمهوري
اسلامي و جنگ
باشد
مجيد
تمجيدي
majidtamjidi@yahoo.se
ديگر
بايد خامترين
خام انديشان
نيز دريافته باشند
كه «جنگ دوم
خليج» بر سر «خلع
سلاح كشتار
جمعي در عراق», «دموكراتيزه
كردن جامعه
عراق», «تامين
امنيت و ثبات
در منطقه» و
خزعبلاتي از
اين قبيل نيست.
اين جنگ بر سر
بازسازي
روابط بين
المللي, ايجاد
نظم نوين
جهاني, تبديل
بخشي از جهان
قرن بيست و
يكم به حوزه «استعمار
نوين» است. نتايج
تاكنوني اين
جنگ براي
جامعه عراق, كه
در روند خويش
تعميق و گسترش
خواهد يافت, چيزي
جز خارج شدن
اين جامعه از
مدار «مدنيت» نبوده
است. تلفات
جاني كه پس از
شيوع
بيماريهاي
گوناگون, نبود
امكانات پيشگيري,
فقر, گرسنگي, نبود
بهداشت و آب
آشاميدني و
غيرو فزوني
خواهد يافت, كمترين
بهايي است كه
جامعه عراق
براي «آمريكايي
شدن» پرداخت
خواهد كرد. بدون
در نظر گرفتن
تاثيرات عكس
العمل سازمان
ملل, دولتهاي
رقيب, از جمله
روسيه, فرانسه
و آلمان, اعتراضات
بين المللي و
عكس العمل آتي
مردم عراق, كشور
عراق به
پايگاه و
ابزار نظامي
آمريكا در گسترش
اين سياست به كل
منطقه تبديل
خواهد شد. احيا
شركتهايي از
نوع «شركت نفت
انگليس و
ايران» بخشي
فرعي پروژه آمريكا
براي منطقه, از
جمله ايران
خواهد بود. صورت
مسئله از جمله
براي ايران
خطر فروپاشي
جامعه, از بين
رفتن مدنيت, گسستن
شيرازه جامعه
و عقب گردي
تاريخي است.
سياست
پيشنهادي «مذاكره
با آمريكا» از
طرف رژيم
جمهوري
اسلامي (پيشنهاد
رفسنجاني), حتي
بعد از تاييد
در همه پرسي
نيز, از جانب
آمريكا
پذيرفته
نخواهد شد. اگر
در دور قبل
چنين «سازشي» شانس
بررسي از طرف
آمريكا داشت
با توجه به
توازن قوا در
منطقه و سياست
آمريكا مبني بر
«صاحب خانه» شدن
در خاورميانه,
سياست سازش
جمهوري
اسلامي با
آمريكا در اين
دور شانسي
براي موفقيت
نداد. سياست
آمريكا در
مقطع كنوني
حذف رژيم
جمهوري اسلامي
است.
پيشنهاد
«همه پرسي» و
سياست تضعيف «ولي
فقيه» كه از
طرف بخشي از
اصلاح طلبان
دولتي مطرح
شده و بخشهايي
از اپوزيسيون
نيز به عنوان «راه
حلي
پيشگيرانه» مطرح
ميكنند, سياستي
متعلق به
دوره
قبل از «جنگ دوم
خليج» است. اين
بخش از
اپوزيسيون, مستقل
از درجه حسن
نيت و نگراني
از اينده
ايران, هنوز
به عمق اهداف
آمريكا پي
نبرده است. اگرچه
آمريكا از اين
سياست به
عنوان ابزاري
براي «فضا
سازي» و تسهيل
تحقق اهداف
خويش استفاده
خواهد كرد, اما
به اين
سياستهاي «رفرميستي»
تن نخواهد داد.
جمهوري
اسلامي بدون
ولي فقيه براي
آمريكا با توجه
به شرايط جديد
آلترناتيوي
مطلوب نيست. آلترناتيو
مطلوب آمريكا
رژيمي «گماشته»
و تحت نظر
مستقيم
سازمان سيا
است.
درك
اين شرايط
حساس, تاريخي
و سرنوشت ساز, پختگي,
احساس
مسئوليت و
درايت سياسي
شخصيتها و
سازمانهاي
سياسي, شرط
لازم و اوليه
ارائه هر گونه
راه حل و آلترناتيوي
پيشگيرانه و
كارساز است. ارائه
راه حل عاجل
با خصلت «آلترناتيوي»,
جمهوري خواهي,
اتحاد چپ, كمونيستي
و غيرو, راه
حلي كارساز
نيست. بحث بر
سر «مشروعيت» ارائه
چنين راه
حلهايي و يا
نفع تلاش براي
تحقق هر يك از
اين راه حلها
در متن اين
شرايط نيست. اما
براي جلوگيري
از تخريب
شرايط اوليه
امكان تحقق هر
يك از اين راه
حلها نياز به
وجود چتري
عمومي تر است. شرايط
سياسي كنوني شبيه
وقوع زلزله
اي
بسيار قوي در
كل جامعه است.
در
چهارچوب
فاكتورهاي
كشوري و در يك
سطح كلي, سرنوشت
آتي سياسي
ايران اساسا
توسط سه عامل (آكتور)
تعيين خواهد
شد. عامل اول
جريان جنگ طلب
و طرفدار
آمريكا است. عامل
دوم جريان حفظ
رژيم جمهوري
اسلامي است. عامل
سوم شامل
مخالفين
جمهوري
اسلامي و جنگ
طلبي آمريكا
است. رويارويي
دو عامل اول و تعيين
سرنوشت ايران
توسط هر يك از
اين عوامل
جامعه ايران
را با خطر
فروپاشي
مواجه خواهد
ساخت. به
عنوان يك
كمونيست, فعال
جنبش كارگري و
فردي متعلق به
طيف سوم, به
نظر من اين
طيف بايد
مستقل از تنوع
مواضع, ايدئولوژي,
تحليلهاي
سياسي, افق و آلترناتيو,
پيش زمينه هاي
تاريخي و
تعلقات «اردوگاهي»
و غيرو بايد
به عنوان يك
عامل اجتماعي
و موثر در
مقابل دو عامل
ديگر, جنگ
طلبان و رژيم
جمهوري
اسلامي, صف
آرايي كند. كليد
نجات ايران از
احتمال
گرفتار شدن به
وضعيت «بدتر
از عراق» در
دست اين طيف
است. اين طيف
بايد با همين
سيماي عمومي
امكان ابراز
وجود مشترك
سياسي و
سازماندهي در
سطح ماكرو و
اجتماعي داشته
باشد. با
احترام به و
تاكيد بر
مشروعيت
تبليغ و تلاش
براي جلب
افكار عمومي
به
آلترناتيوهاي
دروني اين طيف,
اما اين طيف
بايد ظرفيت
ابراز وجود به
عنوان يك عامل,
بازيگر و فاكتور
تعيين كننده
در سياست
ايران را
داشته باشد. ظرف
چنين ابراز
وجودي اساسا
سياسي و جلب
افكار عمومي
در داخل كشور
به راه حل اين
طيف است. اما
ميشود بر ظرف
مشترك و
سازماندهي
موثرتر ابراز
وجود اين طيف
بويژه در داخل
كشور تعمق
بيشتري كرد. تبديل
نامه اعتراضي
ضد جنگ در
داخل كشور به
تشكيل «شبكه
ضد جنگ» و
پيوستن رسمي
به شبكه
مخالفين
جهاني جنگ, حمايت
تمامي
سازمانها و
شخصيتهاي
مختلف سياسي, اجتماعي
و فرهنگي از
اين شبكه
ميتواند گام
نخست ابراز
وجود متحدانه
و مشترك اين
طيف باشد.