جمعه ۲۲ فروردين ۱۳۸۲ - ۱۱ آوريل ۲۰۰۳
سرنگونی صدام ديکتاتور عراق

سرنگونی صدام ديکتاتور عراق!

حسن زرهی

hassan@shahrvand.com

www.shahrvand.com

 

 

در دو دهه ی گذشته جهان معاصر شاهد سرنگونی ديکتاتورهای بسياری بوده است! ديکتاتورانی که در چهار گوشه ی گيتی و هر کدام به گونه ای به همت مردمشان و با ياری و يا همياری نيروها و يا کشورهای خارجی و يا بدون اين ياری و همياری سرنگون شدند.

در همه ی موردهای پيشين يک وجه مشترک بود! اين وجه مشترک حتی در سرنگونی آمريکايی پسند ديکتاتور يوگسلاوی اسلوبودان ميلوسوويچ هم صادق بود. در هفته پايانی حکومت او، و بويژه در سرنگونی اش ميليون ها تن در خيابان های بلگراد شمع به دست پايان دوران ديکتاتوری او را جشن گرفتند!

از اندونزی و شيلی و فيليپين و ايران و... ده ها نمونه ی ديگر نيازی به يادآوری نيست. اسناد ديداری، شنيداری و نوشتاری شادمانی گاه چند ميليونی مردمان از سرنگونی ديکتاتورها آن قدر فراوان است که تنها اشاره به اين کشورها کفايت کار را بکند!

اما در بغداد اين رخ نداد و چرا؟

آيا صدام در جرم و جنايت و ديکتاتورمنشی از ديگر همپالکی هايش کمتر بود؟

آيا در دو دهه اخير مردم عراق هر لحظه آرزوی رهايی از مصيبت زندگی در زير سايه صدام و حزب منفور بعث او را نداشته اند؟

اگر جواب اين پرسش ها درست باشد، به هنگام سرنگونی سمبل ديکتاتوری عراق، يعنی مجسمه ی عظيم او در ميدان فردوس بغداد همان مجسمه ای که به ميمنت ۶۵ سالگی او بر دوش شهر نهاده شده بود کجا بودند جمعيت افزون بر پنج ميليون نفری بغداد؟

در کدام مورد از دهها مورد نه تاريخی و ديروزی و به ياد نيامدنی، بل در همين دو دهه ما به ياد می آوريم که حضور مردم در شب و روز سقوط ديکتاتوری به اين سوت و کوری و کمرنگی باشد! اين جماعت کمتر از پانصد تن را هر کدخدايی برای نمايش تلويزيونی مورد نظر کاخ سفيد و بوق های تبليغاتی اش ميتوانست گرد آورد!

غيبت مردم، سکوت معنادار جمعيت ميليونی بغداد حتی به هنگام اطمينان از سرنگونی صدام آشکارتر از آن است که بتوان ناديده گرفتش! اين که حالا و در روزهای آينده نيروهای آمريکايی و متحدانشان جماعت بيشتری را به خيابانها خواهند کشاند! و دسته گل های بيشتری دريافت خواهند کرد! و ماچ و بوسه های آبدارتری رد و بدل خواهد شد شکی نيست! اما اين همه آن واکنش درست، انسانی و به موقع عراقی های بيزار از صدام را نميتواند کمرنگ کند! اين مردم مرگ حکومت ديکتاتوری را در دلهايشان جشن گرفتند اما نخواستند با نيروهای متجاوز به ميهنشان شادمانی خويش را شريک شوند!

آيا آمريکا و متحدانش به اين ندای آشکار مردم عراق توجه خواهند کرد؟ اگر سرمستی بوی نفت و نقشه ی رويايی آمريکا، انگليس، اسرائيل اجازه ميداد اين نداها شنيده شود، پيش از اين ندای ميليون ها انسان آزاده از سراسر جهان شنيده ميشد که خواهان آن بودند که مردم عراق خود سرنوشت خويش را رقم بزنند! نه لشکری متجاوز و بمب هايی زندگی برباد ده، روزگاری تلخ و تار را بر آنان تحميل کند، تا شر ديکتاتوری چون صدام از سرشان برداشته شود!

آمريکا و متحدانش برای بردن دمکراسی به عراق دست به اين لشکرکشی قلدرمنشانه نزده اند!

حتی با سرنگونی صدام و تصرف عراق بازی بيهوده ی جنگ و لشکرکشی بوش و بلر و متحدانشان پايان نخواهد يافت!

اين نقشه ی خاورميانه است که بايد به دلخواه آمريکا و اسرائيل دچار تغييرات لازم بشود!

به نظر می آيد اين بازی تا سه نشود تمام نميشود! ايران و سوريه يا تسليم طرح تغيير نقشه ی خاورميانه ميشوند، و يا بايد منتظر لشکر ظفرمند آمريکا و مؤتلفان او برای بردن دمکراسی به اين دو سرزمين شوند! در اين که مردمان ايران و سوريه از حکومت های ديکتاتوری و حاکمان بی کفايت و درايت خويش بيزارند شکی نيست! در اينکه ايرانيان و سوری ها در آرزوی استقرار دمکراسی در کشورشان به سر ميبرند ترديد نميتوان کرد! اما آيا دمکراسی با بمباران و گلوله باران و موشک باران آمريکايی ها بايد به مردمان سرزمين های ديگر هديه شود؟ و آيا نام اين بازی را ميشود بازی دمکراسی نهاد؟ و آيا اين ژنرال بازنشسته«جی گارنر» که قرار است جای صدام را در عراق پر کند، از سابقه ای بهتر برای استقرار دمکراسی و حفظ منافع مردم عراق از آن ژنرال ديگر برخوردار است؟

بی گمان دمکراسی نام ديگری است برای منفعت جويی آمريکايی ها و به تنها دردی که ميخورد لشکرکشی برای سلطه بر منابع ملی و حالا افزون بر آن سرنوشت سياسی کشورهای جهان سوم است و بس!