پنجشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۲ - ۱۰ آوريل ۲۰۰۳
اثرات جنگ عراق بر جهان - جهاني شدن يا آمريكائي شدن؟

اثرات جنگ عراق بر جهان –

 جهاني شدن يا آمريكائي شدن؟

 

جواد طالعي ـ دفتر اروپائي شهروند

 

در هفته هاي پيش از آغاز جنگ عراق، هنگامي كه اختلاف نظر آمريكا با آلمان و فرانسه اوج گرفت، "ريچارد پرل"، يكي از مشاوران پنتاگون، حكومت فرانسه را متهم ساخت كه به خاطر منافع اقتصادي صلح طلب شده است. مشاور پنتاگون، در گفت و گوئي با روزنامه انگليسي "آبزرور يكشنبه" گفت: "فرانسه تنها به اين دليل مي خواهد مانع جنگ عراق شود كه مايل نيست مناسبات سودآورش با عراق خراب شود".

ترديدي نيست كه هم فرانسه و آلمان و هم ايالات متحده آمريكا و انگلستان، در جست وجوي تحكيم و گسترش منافع اقتصادي خود در عراق و جهان هستند. با اين تفاوت، كه آلمان و فرانسه تثبيت منافع خود را از طريق صلح ممكن مي دانستند، اما بوش و پشتيبانان اندك او، تمام تلاش خود را روي تقسيم تازه جهان متمركز ساخته بودند و اين را بدون توسل به جنگ و چنگ انداختن بر منابع سرشار نفت خاورميانه غيرممكن مي دانستند.

كنترل منابع منطقه نيازمند تغييرات بنيادي در همه آن چيزهائي بود كه افكار عمومي پايدار جهان از آن به عنوان "حقوق بين الملل" ياد مي كند. پيشاپيش روشن بود كه اگر ايالات متحده نتواند شوراي امنيت سازمان ملل متحد را، به عنوان ابزار قانوني رسيدن به هدف هاي خود، مورد استفاده قرار دهد، ابتكار عمل را، با پشتيباني انگلستان در دست خواهد گرفت. بازهم طبيعي بود كه حتي اگر انگلستان هم كنار بكشد، كاخ سفيد يك تنه وارد ميدان خواهد شد. بوش، اين تصميم را، هفته ها پيش از بحران سازمان ملل اعلام كرده بود. براي آمريكا، فرو ريختن برج هاي دوقلو، به عنوان يك "توجيه" كافي بود.

در عين حال "احساس انتقام"ي كه پس از يازده سپتامبر در آمريكا برانگيخته شد، به كلان سرمايه داران پشتيبان جورج دبليو بوش امكان مي داد آشكارا نشان بدهند كه مايل نيستند منافع كلان و درازمدت خود را با كشورهائي نظير آلمان و فرانسه و ژاپن تقسيم كنند. از ديد آن ها، زمان، از هر جهت، براي تغييرات گسترده در پايه هاي قدرت جهاني بالغ شده بود. به اين ترتيب، نبايد تصور كرد كه معمار بزرگ اين تغييرات جورج دبليو بوش است.

هم اتحاد اروپا كه به لحاظ اقتصادي و قانوني در حال پيشرفت بود و هم مسيري كه چين در مسير تبديل شدن به يك ابرقدرت سياسي و اقتصادي آسيا مي پيمود، طراحان تغييرات را وادار ساخت كه هرچه زودتر، براي پيش گيري از عقب ماندن قافله خود، دست به عمل بزنند. براي آن ها بسيار دردناك بود كه بدانند در هفده سال آينده، سهم چين در توليد ناخالص جهان، بيش از مجموع سهم خودشان و ژاپن خواهد بود.٭

ميان اين قدرت هاي سه گانه، بيش از دويست كشور آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين مي بايست جا به جا مي شدند. در حالي كه با سلطه يك جانبه ايالات متحده آمريكا بر منابع نفتي خاورميانه، نيازي به اين جا به جائي نخواهد بود: كاخ سفيد، پنتاگون و سيا، سرنوشت همه جهان را رقم خواهند زد.

بي ترديد، اين وضعيت براي قدرت هاي سياسي جهان روشن بود. واكنش در برابر اين وضعيت، در كشوري مثل ايالات متحده آمريكا، كه با سيستم دموكراسي نظامي اداره مي شود، نمي توانست نامتناسب با تاكتيك هاي كوتاه مدت دولت حاكم باشد. امروز براي همه روشن شده است كه 9 تن از وزيران كابينه جورج دبليو بوش را، مديران پيشين كنسرن هاي بزرگ نفتي و تسليحاتي که همچنان از سهامداران عمده آنها ميباشند، تشكيل مي دهند. آن ها، مي بايست ، پيش از سرآمدن عمر دولتشان ـ كه دست بالا شش سال ديگر مي تواند باشد ـ نقشه تازه جغرافياي سياسي جهان را ترسيم مي كردند.

ديوانسالاري جورج دبليو بوش، به لحاظ سياسي خام و به لحاظ اقتصادي بسيار پخته است. اگر در اجراي نقشه اشكالاتي پيش بيايد، نتيجه همين تناقض است: صاحبان سرمايه كلان، در نگاه به جامعه، جز برق طلا چيزي نمي بينند. جامعه شناسي، سياست، حقوق، روانشناسي و هنر، ممكن است جلوه هاي تزئيني در زندگي آنان داشته باشد، اما به ندرت نقشي در تفكر و برنامه ريزي هاي آنان خواهد داشت.

شيراك و شرودر، مي خواستند نيروي مقابلي را در برابر ايالات متحده آمريكا ايجاد كنند كه در نهايت هدفي جز حفظ منافع استراتژيك و اقتصادي سرمايه هاي بزرگ كشورهاي خودشان نداشت. هرچند كه اگر اين تلاش به ثمر مي رسيد، در درجه نخست به سود قاره اروپا تمام مي شد، اما اين سود را نيز براي بيش از دويست كشور سه قاره ديگر مي داشت كه آن ها نيز مي توانستند ميان گرگ ها دست كم گرگ كمتر گرسنه اي را برگزينند. رهبران راست كشورهاي اسپانيا و ايتاليا، با عدم درك اين موقعيت تاريخي، اعتبار خود را در اروپا و بيش از همه در كشورهاي خودشان از دست دادند. مخالفت هاي گسترده در اين دو كشور، بيش از هرچيز نشان دهنده آنست كه شعور طبقه متوسط اسپانيا و ايتاليا از شعور رهبرانشان بيشتر است.

حالا، جنگ آغاز شده است. پس از آن چه خواهد شد؟ در صورت پيروزي آمريكا، ديگر هيچ كشوري جرئت آن را نخواهد داشت كه در عرصه سياسي به مخالفت با ايالات متحده بپردازد. چه كسي دوست دارد كشورش به عنوان "سرزمين اشرار" مهر بخورد؟ به لحاظ اقتصادي، نفت در آغاز ارزان خواهد شد و "وال استريت" يك دوران شكوفائي را تجربه خواهد كرد. اقتصاد آمريكا به دوران رونق تازه اي گام خواهد نهاد. سرمايه ها، از سراسر جهان به ايالات متحده سرازير خواهند شد و كسر بودجه احتمالا ششصد ميليارد دلاري اين كشور را خواهد پوشاند. (بدهي دولت آمريكا، پيش از جنگ 400 ميليارد دلار بود، پيش بيني شده است كه هزينه جنگ اگر حداكثر دوماه ادامه داشته باشد صد ميليارد دلار است. اما هم آمريكائي ها و هم انگليسي ها حالا معترفند كه جنگ تا تابستان ادامه خواهد يافت. به اين ترتيب، پيش بيني 600 ميليارد دلار بدهي تا پايان جنگ اغراق آميز نيست.)

دلار، بار ديگر ارز اول جهان خواهد بود. اتحاد اروپا، در عرصه سياسي راهي جز تبديل شدن به دنباله كاپيتاليسم آمريكا نخواهد داشت. چهره كنسرن هاي چندملتي تغيير خواهد كرد و برادرهاي بزرگتر نيويورك برادرهاي كوچكتر اروپائي را خواهند خورد. سياست هاي پولي جهان در وزارت بازرگاني آمريكا تعيين و طراحي خواهد شد و حفظ محيط زيست معناي خود را از دست خواهد داد. دنباله روهاي سياست بوش، بدون ترس از مجازات، به جنگ هاي كوچكشان در باسك و فلسطين و كردستان ادامه خواهند داد، روسيه تسليم قواعد تازه اي خواهد شد كه بتواند چچن را آرام كند، چين به بزرگترين و تنها دشمن اين "جهان نو" تبديل خواهد شد و برنامه جهاني شدن، به برنامه "آمريكائي شدن" تبديل مي شود.

آيا كسي مي تواند جلوي اين روند را بگيرد؟ در كوتاه مدت نه. اما براي دراز مدت مي توان چنين سناريوئي را پيش بيني كرد: ميليون ها مخالف جنگ، در سراسر جهان، هرچند كه قدرت سياسي نيستند، اما اثر اجتماعي آن ها بسيار كارآمد است. جنبش جهاني منتقد روند جهاني شدن، بر اين نكات آگاه است. در كشورهاي دنباله روي آمريكا، زمان، رژيم ها را جارو خواهد كرد. يك ميليارد مسلمان در سراسر جهان، آمريكا و هرآنچه را به آن تعلق دارد دشمن مي شمارند. واشنگتن، اگر بخواهد قدرتي را كه پس از پيروزي بر عراق كوچك كسب كرده است حفظ كند، بايد براي تغيير قواعد بازي روزانه كاپيتاليسم بكوشد: محدوديت بيشتر آزادي مطبوعات، نديده گرفتن قواعد دموكراتيك سنتي و در نهايت سركوب اتحاديه ها. نيروهاي نظامي به ناآرامي هاي اجتماعي پاسخ خواهند داد، ثروت بيشتر بلوكه خواهد شد و سرانجام، زور در برابر هر جرياني كه طور ديگري فكر مي كند، به مقاومت برخواهد خاست.

همه اين ها، نشان خواهند داد كه سرمايه داري ديگر عمل نمي كند، بلكه توحشي عريان بر جهان حاكم شده است.

و اين ادامه خواهد داشت، تا جهان به همت صلح طلبان واقعي بديل تازه اي براي حاكم ساختن مجدد انسانيت نسبي بيابد.

 

 

* صفحه 16، ستون دوم، سطرهاي 51 تا 55 ويژه نامه جنگ نفت Institut für sozialökologische Wirtschaftsforschung münchen e.V- با عنوان Krieg ums Erdöl: در سال 2020 سهم چين در توليد ناخالص جهان، با توجه به قدرت خريد آن زمان، با 8/20 درصد بالاتر از سهم ايالات متحده آمريكا و ژاپن روي هم (3/17 درصد) خواهد بود.