«
مثل روباه
آمدند، مانند
ببر حكومت
كردند و
همانند
مار ناپديد
شدند.»*
خدايار
آفام
صدام حسين
به سرنوشت
سياهي كه جاه
طلبي هاي بي
پايانش براي
او رقم زده
بود گرفتار
شد و
بسيار سريعتر
از آنچه تصور
ميرفت سقوط
كرد. مردم
عراق نيروهاي
اشغالگر
آمريكائي و
انگليسي را
آزاديبخش
نديدند ولي از
صدام هم دفاع
نكردند. گارد
رياست جمهوري
عراق و اوباش « فدائيان
صدام » هم ، مثل
گارد جاويدان
آخرين شاه
پهلوي ، حباب
هاي بزرگي
بودند كه زود
تركيدند.
صدام حسين
اگر سوداي
خوشبختي و
رفاه مردم عراق
را داشت
ميتوانست
حداقل دو جنگ
ايران و عراق و اشغال
كويت را به
مردم عراق و
منطقه تحميل
نكند و با
استفاده از
سلاح شيميائي
عليه مردم
كشورش
ركورددار
خونخواري و
استبداد در
منطقه نباشد.
او در همين
حال سوداي رهبري
اعراب را هم
داشت و
ميخواست
مانند جمال عبدالناصر
رهبر فقيد مصر
چهره محبوب
اعراب باشد،
حال آنكه
صداقت و مردم
دوستي ناصر را
نداشت.
در حالي كه
آمار مرگ يك
ميليون كودك
عراقي در اثر
محاصره
اقتصادي داده
ميشد ، صدام
دهها كاخ براي
خود ساخت و
ميلياردها
دلار ثروت
مردم عراق را
همراه با
خانواده و
قبيله اش غارت
كرد. صدام
حسين را در
رده بندي
ثروتمندترين هاي
دنيا دهمين
نفر بود و
ميگويند كه وسعت
تنها يكي از
دهها
كاخ او از
مساحت شهر
لندن بيشتر
بود. او نام
كاخ هاي خود
را «
خانه مردم » هم
ميگذاشت!
صدام و
پسرانش دهها
نفر از
اطرافيان بخت
برگشته خود را
بدست خود و در
مقابل دهها
نفر ناظر و تماشاچي
تا حد مرگ كتك
زدند و كشتند،
پسر دوم صدام
كه رئيس
سازمان امنيت
عراق بود و
بينهايت
خونخوار است ،
شبي مستخدم
مخصوص صدام را
كه واسطه
آشنائي
و روابط صدام
با همسر زيباي
رئيس شركت
هواپيمائي
عراق شده بود
و سر همسر اول
صدام ، مادر
عدي و قصي ،
هوو آورده بود
در يك ميهماني
در مقابل چشم
عموم حاضرين
آنقدر كتك زد
تا او را كشت.
صدام كه از
اين واقعه به
خشم امده بود
او را به
سوئيس تبعيد
كرد!. كوتاه
زماني نگذشت
كه اخبار
راديو و
تلويزيون
عراق
هر شب با
پيامهاي
اصناف و
گروههاي
مختلف مردم از
سراسر عراق
شروع ميشد كه
به « رئيس »
التماس
ميكردند كه
فرزندش را
ببخشد و اجازه
بدهد كه او از
تبعيدگاه
سوئيس به
عراق
باز گردد.
بقيه قصه را
همه ميدانند ،
آخرين سمت او رياست
سازمان ترور
موسوم به «
امنيت » عراق
بود. از او
بعنوان
جانشين صدام
حسين نام
ميبردند و يكي
از بزرگترين
كلكسيونرهاي
اتومبيل گرانقيمت
« فراري » در
جهان بود و
كلكسيوني از كاخهاي
مختلف را براي
خود تدارك
ديده بود.
والاگهر
هاي صدام هم
مانند
شاهزاده ها و
شاهدخت ها و
آقازاده هاي
ايران
بزرگترين
قاچاقچيان
عراق بودند و
محاصره
اقتصادي غرب
تنها آنها را
حريص تر و
ثروتمندتر
كرد.
اين همه
موجب شد كه
سقوط صدام و
خاندان او هيچ
تاسفي را برنيانگيزد.
ولي استعمار
ميگويد كه با
از جا كندن
صدام آزادي
ميآورد. اين
ادعائيست كه
هيچ آزادانديشي
را فريب
نميدهد .آزادي
هيچ زمان در
كوله پشتي
نظاميان به ما
مردم مشرق
زمين داده نشده
است . گوهر
بسيار
ارزشمند
آزادي هميشه
بهاي خود را
طلبيده است.
استعمار كه
مدعيست آزادي
ميآورد ، براي
اين نسيه عملا
نقد استقلال
نيم بند
كشورهاي
منطقه را نيز
قرباني ميكند.
پنهان
نميكنند كه در
عراق حتي به
ظاهري همچون
حميد كرزاي
افغاني نيز
خود را مقيد
نخواهند كرد و
يكسره يك
ژنرال
آمريكائي را
فرماندار
عراق خواهند
كرد.
مردم
كشورهاي نفت
خيز منطقه در
عمل بارها و
بارها تجربه
كرده اند كه
هر بيگانه اي
كه رهاندن
مردم منطقه از
چنگال گرگي را
فرياد كرده ،
بنا بر سروده
سعدي شيرازي
هم او خود
عاقبت گرگشان
بوده است.
گرگي خونخوارتر
و در عين حال
دزدي چراغ
بدست تر كه
گزيده تر برده
است كالا.
بايد بسيار
ساده انديش
بود يا مغرض و
وابسته به
استعمار تا تصور
كرد كه آمريكا
برنامه
مارشالي براي
كشورهاي نفت
خيز مسلمان
نشين
خاورميانه
تدارك ديده
باشد.
بعد از جنگ
جهاني دوم بنا
به اندرز پير
روباه استعمار
وينستون
چرچيل كه
ميگفت : « گاه
بايد براي
بيشتر ماندن
عزيمت كرد
»استعمار غرب
بتدريج چهره
عوض كرده و
بجاي حضور و مداخله
مستقيم نظامي
در كشورهاي
تحت استعمار
خاورميانه،
گماشته هاي
محلي خود را
بر سر كار
گذاشت تا در
روياروئي
مستقيم با
مردم كشورهاي
تحت استعمار
نباشد و خود
خسارت جاني و
مالي كمتري را
متحمل شود .
اما حادثه پر
ابهام 11
سپتامبر 2001
سوداي ديگري
را در سر
استعمار آورده
است. ذخائر
نفتي كشورهاي
نفت خيز نزديك
به آمريكا
مانند مكزيك و
ونزوئلا،
ذخايري استراتژيك
نيستند و بر
اساس
برآوردهاي
موجود تا 20 سال
ديگر به ته
خواهند رسيد.
اين در حاليست
كه سروري
آمريكا بر
جهان مشروط به
دسترسي قابل
اتكا و
اطمينان آن به
منابع بسيار غني
و استراتژيك
انرژي
خاورميانه
است. در همين جاست
كه ميتوانيم
دلايل مخالفت
كشورهاي فرانسه،
آلمان و روسيه
با جنگ آمريكا
و انگلستان با
عراق را
ببينيم. آلمان
و فرانسه ،
بعنوان سومين
و چهارمين
قدرت اقتصادي
جهان ،و روسيه
، در نوستالژي
ابر قدرتي از
دست رفته،
ميدانند كه
آمريكا با
تسلط بر نفت
خليج فارس
برتري
اقتصادي و
سياسي خود بر
اروپا و روسيه
را عميق تر و
پر نشدني
خواهد كرد.
اگر همانطور
كه هدف دولت
بوش است
سناريوي تسلط
بلامعارض و
بدون چون و
چراي آمريكا
بر چاههاي نفت
خاورميانه بر
قرار شود ديري
نخواهد پائيد
كه كشورهاي
اروپائي ها هم
به اقمار
اقتصادي
آمريكا تبديل
خواهند شد و
دلار قدرت از
دست رفته خود
را بدست خواهد
آورد.
به هر طريق
براي ما
ايرانيان صرف
سقوط صدام، به
مصداق « دمي آب
خوردن پس از
بد سگال- به از
عمر هفتاد و
هشتاد سال »
هيچگونه
تاسفي را
برنيانگيخت.
صدها هزار كشته
و معلول و
هزاران
خانواده بي
سرپرست محصول
جنگي بود كه
جاه طلبي و
توسعه طلبي
صدام حسين با
تجاوز به
ايران به ملت
ما تحميل كرد
و موهبت «
الهي » تثبيت
رژيم را به
آيت الله
خميني و
آخوندها
تقديم كرد.
اما با رفتن
صدام و جانشين
شدن مخالفين
او ، 1000 ميليارد
دلاري كه
بعنوان خسارت
مالي جنگ
ايران و عراق
ميتوانستيم
از عراق
بگيريم بطور
قطع از دست
رفت. البته
مدال خيانت و
پايمال كردن
حقوق مردم
ايران را بايد
پيش از صدام
به
چرخانندگان
اصلي رژيم
اسلامي بخصوص
به مسئولان
اين 15 سال اخير
داد كه مطلقا
دست به هيچ
عمل پيگير و در
خوري براي
گرفتن اين
خسارت نزدند.
سيد علي خامنه
اي بعنوان
رئيس
شورايعالي
دفاع و رئيس جمهور
حكومت اسلامي
در دوران جنگ
و رهبر حكومت پس
از مرگ آيت
الله خميني و
شيخ علي اكبر
هاشمي
رفسنجاني
بعنوان
فرمانده و
گرداننده
اصلي جنگ و
قدرتمندترين
فرد رژيم
بلاشك بيشترين
مسئوليت را
بعهده دارند.
از « اصلاح
طلبان » هم
حتما بايد
پرسيد كه در
اين 6 سالي كه
حاكم بوده
اند
كدامين قدم
را در اين راه
برداشته اند ؟
بايد پرسيد چه
سودائي انها
را از پيگيري
خسارات جنگ
بازداشته است
؟ و بايد از
اقاي خاتمي
اصلاح طلب
پرسيد كه در
جهت احقاق
حقوق حقه مردم
براي دريافت
خسارات جنگ در
اين 6 سال چه
كرده است؟
آمريكا به
سوداي منافع
مشخص خود در
تمامي مرزهاي
چهار سوي
ميهنمان
ايران مستقر
شده و
ترس را در
آخوندها
تعميق كرده
است. اما ترس
واقعي
رژيم
روحانيون از
مردم ايران
است و نه از
آمريكا.
حكومت ارتجاعي
روحانيون
سالهاست كه در
محيطي مملو از
ياس و ترس
زندگي ميكند
زيرا به هزار
دليل روشنتر
از آفتاب
روزانه
ميبيند كه
مردم تحت سلطه
آن نميخواهند
با رسوم و
روشهاي چندين
قرن پيش زندگي
كنند و در
كمين هستند
تا در
اولين فرصت
آنرا واژگون
كنند.
با سقوط
رژيم عراق
شاهد واقعيت
تلخ فقدان تمامي
ساختارهاي
دموكراتيك
ابوزيسيون در
عراق بوديم.
جامعه ايران
چنين تلخكام
نيست. كوششي فوري
و همه جانبه و
ايجاد پلي بين
فعالين
آزاديخواه
داخل و خارج
كشور حول نظام
حكومتي
انتخابي و
دموكراتيك، بدون
شاه و شيخ ،
مانع تعيين
سرنوشت ايران
توسط
بيگانگان
خواهد شد.
موقعيت كنوني
ايران ترجماني
از اين شعر
است :
شهر خالي
است زاغيار ،
بود كز طرفي
مردي
از خويش برون
آيد و كاري
بكند
بيشتر
بايد گفت
مردمي از حويش
برون آيند و
كاري بكنند.
به اميد اين
نوروز دوباره
ايران كه سر
به قرنها
خواهد كشيد.
خدايار
آفام
----------------------
* ضرب المثل
چيني