دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۲ - ۷ آوريل ۲۰۰۳

فرخنده حاجی زاده:

جهان ادبيات، مرز نمی ​شناسد

نبايد دست رد به سينه​ نويسندگانی بزنيم که مهاجرت کرد​ه اند

 

چندی پيش فرخنده حاجی​زاده - داستان​نويس - به منظور گردآوری کتابی درباره ادبيات مهاجرت، از طرف محمدمهدی خرمی و شعله وطن​آبادی - استادان دانشگاه نيويورک و پژوهشگر در زمين ادبيات تطبيقی در خاورميانه - دعوت به کار شد و برای کار در اين زمينه به پاريس رفت.

وی درباره نقشش در گردآوری اين کتاب، به خبرنگار ادبی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: ترجمه و گردآوری داستان​ ها با محمدمهدی خرمی و شعله وطن​آبادی بود و من در بخش انتخاب داستان​ها در ايران همکار آنها بودم . بايد بگويم منظور از ادبيات مهاجرت در اين طرح قصه​هايی است که مضمون مهاجرت دارد و نه قصه​هايی که صرفا در خارج از کشور نوشته شده است.

اين نويسنده در ادامه درباره چگونگی شکل​گيری اين طرح گفت: کار قبلی اين افراد، کتابی به اسم "مهمانی آيينه" بود که شامل بيست و يک داستان از بيست و يک نويسنده زن ايرانی است و از طرف يکی از مجله​های مهم ادبی آمريکا به عنوان بهترين ترجمه و گردآوری سال ۲۰۰۱ معرفی شد و هم اکنون نيز در چند دانشگاه آمريکا تدريس می​شود. تلاش آنها در اين مجموعه اين بود که تصوير درستی از نويسندگان داخل ايران به دست دهند و جريان فراگيری را که بين نويسنده​های ايرانی وجود دارد معرفی کنند که اتفاقا اين کتاب اخيرا در ايران هم به صورت دو زبانه متشر شده است. در ادامه اين موفقيت، آنها تصميم گرفتند که روی پروژه ادبيات مهاجرت هم کار کنند.

وی افزود: چند تا از داستان​های اين مجموعه مربوط به ادبيات مهاجرت متعلق به نويسنده​های داخل ايران است و بقيه از نويسنده​های افغان يا ايرانی مقيم خارج از کشور است. اين کتاب به زبان انگليسی ترجمه شده است و بزودی در نيويورک منتشر می​شود.

حاجی​زاده در ادامه درباره نوع تعاملی که بين نويسندگان داخل و خارج از کشور وجود دارد، گفت: زمانی در ايران، بعضی از نويسنده​هايی که می​رفتند آن طرف، وقتی برمی​گشتند می​گفتند کسانی که در خارج می​نويسند چيزی بلد نيستند و ادبيات فارسی را نمی​شناسند. اما يکی از مسائل آزار دهنده هم اين است که در جمعی که من حضور داشتم بحث به اينجا کشيد که بعضی مدعی بودند در ايران داستان​نويسان يا شاعران ما حرفی برای گفتن ندارند . به نظر من اين مطلب اصلا درست نيست، چرا که ما الان درست در اوج شکوفائی قصه​نويسی هستيم و شعر هم دارد به مرحله تازه​ای می​رسد.

وی با رد هر دوی اين​ نگاه​ها، اظهار داشت: با زيادتر شدن رفت و آمدها شايد اين تصور در ذهن هر دو طرف بشکند، کما اينکه ما نمونه​اش را با رمان "رضا قاسمی" ديديم که در خارج از کشور نوشته شده بود و در اينجا هم توانست با موفقيت چشمگيری روبه​رو شود. اگر چه من به حضور اين نوع جوايز ادبی چندان معتقد نيستم، ولی برای آن کتاب ارزش قائلم.

حاجی​زاده با تاکيد بر اينکه جهان ادبيات مرز نمی​شناسد، عنوان کرد: ما حتا با يک نويسنده خارجی هم مرزی نداريم، حال چه رسد به يک نويسنده هم وطن که مدتی از ايران دور بوده است.

وی گفت: ما نبايد دست رد به سينه نويسندگانی بزنيم که مهاجرت کرده​اند و نويسندگان آن طرف هم نمی​توانند به خاطر تسلط به يک زبان مداوم به سر نويسنده داخلی بزنند که چون زبان نمی​داند و نمی​تواند يک کتاب را به زبان اصلی بخواند پس نمی​تواند نويسنده خوبی هم باشد. البته اين به آن معنا نيست که دانستن زبان بی​اهميت است، چرا که ما در جهان امروز واقعا به آشنايی با زبان نياز داريم، اما اين به اين مفهوم نيست که اگر کسی زبان نداند نمی​تواند نويسنده يا شاعر موفقی باشد.

او اضافه کرد: اشکال ديگری که نويسنده​های مهاجر به نويسندگان داخلی وارد می​کردند اين بود که آنها از طريق ترجمه​های غلط با آثار خارجی آشنا می​شوند، در حالی که من به چنين چيزی معتقد نيستم و فکر می​کنم در ايران مترجمان خوبی داريم.

وی سپس درباره مضامينی که در آثار نويسندگان مهاجر مطرح می​شود، گفت: مسائل روز جامعه ايران اگر هم در آثار نويسندگان مهاجر بازتاب داشته باشد، اما فکر نمی​کنم آن طور که ما آن را حس کرده​ايم به صورت عميق در آثار آنها به آن پرداخته شده باشد. آنها اگر چه بيشتر از ما وقايع را دنبال می​کنند، اما شايد چون آن را از طريق اينترنت گرفته​اند و لمس نکرده​اند نمی​توانند آن طور که بايد به آن بپردازند.

او در ادامه اين مطلب افزود: به همين نسبت وقتی هم نويسنده​ای در ايران زندگی نمی​کند نمی​تواند به خوبی درباره درد دوری از وطن بنويسد؛ چرا که آن فضا را تجربه نکرده است و اين حس برايش ملموس نيست.

فرخنده حاجی​زاده در ادامه درباره سطح زبان در نوشته​های نويسندگان مقيم خارج از کشور تصريح کرد: آنهايی که توانسته​اند ارتباط خود را با ادبيات اينجا حفظ کنند، زبان شفاف و تميزی دارند. مثلا نويسندگانی مثل زيبا دانشور و گلی ترقی با اينکه در آنجا زندگی می​کنند، اما در عين حال زبان شسته رفته و تميزی دارند. اين نويسندگان با رفتن​شان گويی نرفته​اند.

اين نويسنده که بزودی "تقديم به کسی که قاتلم نبود" را وارد بازار کتاب خواهد کرد افزود: اما کسانی که ارتباطشان با ادبيات داخل خيلی کم رنگ شده است، هنوز به همان زبانی که در گذشته آموخته​اند و با خود برده​اند می​انديشند و فکر می​کنند زبان فارسی يک زبان دست نخورده باقی مانده است. در صورتی که در اين بيست و چند سال يک سری اتفاقات زبانی افتاده و يک فرهنگ جديد زبانی وارد زبان ما شده است. مثلا کسی که جبهه رفته فرهنگ زبان جبهه را با خود آورده است يا اصطلاحاتی بين جوان​ها رايج است که نويسندگانی که در اينجا نيستند ممکن است با آنها آشنا نباشند و وقتی اين نوع زبان را می​شنوند فکر می​کنند به ناموس زبان فارسی تجاوز شده است.

وی با تاکيد بر اينکه کارهای ارزشمندی هم در آن طرف نوشته می​شود، گفت: يک نويسنده افغان به نام عتيق رحيمی کتابی با نام "هزار خانه خواب و اختناق" نوشته است که با اينکه در فضايی خارج از زبان فارسی نوشته شده است؛ اما نثری بسيار زيبا و تاثيرگذار دارد. اين نويسنده نه تنها فرم و شکل قصه​نويسی را خوب می​شناسد، بلکه می​توان ارتباط عميقی را نيز با او برقرار کرد.