جواد مجابی:
مهاجران ايرانی، ديدی هنری
درباره مسائل داخلی بهدست آورده اند
شيوا ارسطويی:
ادبيات مهاجر ما رو به جدی شدن
دارد. نويسندگان
مهاجر که به فرهنگ جديد خو کردهاند، موفق ترند
گويا "جوزپه انگارتی" است که میگويد: مهاجرت
اجباری دست کم ده سال از فرصت خلاقيت هنرمند را میسوزاند تا او در محيط تازه و
زبان تازه جا بيفتد و بتواند کاری کند.
جواد مجابی - نويسنده و شاعر - با اشاره به مطلب بالا،
درباره ارزيابی خود از وضعيت ادبيات مهاجرت ايران به خبرنگار ادبی خبرگزاری دانشجويان
ايران (ايسنا) گفت: دههی شصت، مشخصات غريبی دارد؛ انقلاب و بعد جنگ تحميلی، زندگی
عدهای را زير و زير کرد و بسياری را کوچاند. اديبان اين دوره نيز به تبع
سياستزدگی جامعه خصايص هيجانی و شتاب آلود و مرزهای ايدئولوژيک متهم کننده دارد.
در اين دوران، در ادبيات داخلی مرز کشيده میشود بين ما وارثان زمين که بر حقيم و
تازه آمدهايم و آنها که بودند و طبعا ناحق و رفتهاند و ادبيات نوين صد ساله و
نسل قبلی نيز به ترفندهای عبث و گروه بندیهای ساختگی انکار میشود.
وی با بيان اينکه ادبيات مهاجرت دههی شصت به مساله
جنگ و انقلاب اولويت میدهد، تصريح کرد: البته در داخل و خارج دو رويکرد متفاوت
نسبت به اوضاع پيرامونی وجود دارد و رويکرد خارج از کشور به عکس تعبيری است که در
داخل از قضايا وجود دارد. نويسندگان و شاعران نسل پيشين که تجربههای متنوعی را از
سر گذراندهاند آرامتر و عميقتر به حادثات مینگرند؛ اما نويسندگان جوان که
محصول زمانهاند؛ چون آتش تيزی که در آن گرفتارند، مینويسند.
وی ادامه داد: آوارگان قديمتر چون چوبک و گلستان و
يدالله رويايی، عارفانه سکوت میکنند. تقی مدرسی در رمانهای دوگانهآش آرامتر به
نقد اوضاع میپردازد، اما ساعدی و نادرپور و خويی، پيشرو نويسندگان معترض حزبی و
غيرحزبی میشوند که از وطن رانده شده و مدعیاند که به انقلاب خيانت شده و آن را از
مسير طبيعی منحرف کردهاند؛ اين بخش که اکثريت و قدرت دارد، معتقد است که در شرايط
ويژهی اکنون ادبيات بايد همچون دههی پيش در آگاهيدن خلايق وظيفهای سياسی و
مبارزه جويانه داشته باشد.
او خاطر نشان کرد: مضمون شعرها و قصههای سال شصت خارج
از کشور عموما شرح مصايب زندان و خروج از مرز، شکنجه و تيرباران و جنگ ديدگی و
مبارزهی انقلابی است. شکل ايدئولوژيک اين آثار شباهتی بنيادی به آثار انقلابی و تبليغی
داخل کشور دارد و انگار عکسبرگردان هماند. فقط متهمان در زمان و مکان جا عوض
میکنند. در ضمن تئاتر و فيلم و آثار تجسمی نيز در همين فضاست.
مجابی سپس گفت: فاصلهگيری از اين نوع ادبيات خشمگين
و انقلابی با رمانهايی چون "گسل" ساسان قهرمان شروع میشود و در کنارش
نيز میتوان به "سوره الغراب" مسعودی و "همنوايی شبانهی ارکستر
چوبها"ی قاسمی اشاره کرد. اينها ده سال وصف زندان و کشتار و جنگ ايدئولوژيک
متقابل را پشت سر میگذارند و بدين معنا میانديشند: حالا ما رانده شدهايم و يک
دهه است که اجبارا اين جاييم، به تعبيری در وطن دوم، حالا وضعيت ما چيست و هويت ما
در اين موقعيت کدام است؟ در واقع در اين دهه سوء تفاهمی بیپايه که بين نويسندگان
داخل و خارج بود، برطرف میشود که در آن فضای مسموم هر يک ديگری را به قصور و فرار
يا جانبداری و تسليم متهم مینمود.
وی در ادامه تاکيد کرد: نسل جوان شاعران و نويسندگان
میکوشند واکنش ذهنی و عينی خود رانسبت به محيط جديد فعلی، با ارزيابی مجدد حوادث و
خاطرات وطن دور، در روشنای موقعيت ناگزير دوزيستیشان به عنوان تبعيدی مقيم شرح
دهند. در اين دورهی جديد به خلاف مضامين همسان احساساتی - انقلابی يک آواره،
گسترهی توصيف شدهی ادبی متنوع، پرتامل و شناسای موقعيت جديد است. البته جريانی
نيرومند کماکان به ادبيات معترض انقلابی ادامه میدهد.
اين منتقد ادبی در ادامه متذکر شد: اين ادبيات چه در
شعر و چه در ادبيات داستانی، توازی غريبی با کوششهای ادبی و هنری داخل کشور دارد،
با اين تفاوت که مهاجران هم وطن ما میکوشند که وضعيت انسان مهاجر را پس از ريشه
کن شدن از فرهنگ و ميهن مانوس، در کشاکش با محيط ناپذير و فرهنگ ديگرگون تجسم بخشند
و وسوسهها و آيندهنگریهای خود را ثبت کنند و از خود بيگانگی مضاعف و ستمهای
ناگزير به فرزند انسان باز مطرح میشود. ضمن اينکه سازگاری ظاهری يا روانی در وطن
دوم، سوگيری در برابر اقتدار حاکميت بيگانه و عامهی شهروندان از يک سو و آزمون
مستقيم دموکراسی قانونمند و چگونگی حفظ "گتوی" آداب ملی يا استحاله در
فرهنگ و مدنيت جامعه ميزبان از سوی ديگر مشغلهی آنهاست.
او ادامه داد: در اين ادبيات، گرايش جوانان به نوعی
فرهنگ جهانی و نگاه به ميراث بشری به جای ميراث ملی و کوشش در راه يافتن زبان و
بيانی عام به چشم میخورد. اين گرايش فرهنگی البته سود و زيان توامان خود را دارد،
اما ارزيابی مجدد در مفاهيم خدشه ناپذير پيشين چون ضرورتهای آيينی، وابستگی به
وطن، شکل عمودی خانوادهی تغييرات بنيادی زندگی روزمره، ترديد در دانستهها و باورهای
پيشين، با زمينهی از ريشه کندگی فرد و معلق بودن، در آثار آنان انعکاس هنری و
ادبی به جای میگذارد.
مجابی با بيان اينکه هموطنان مهاجر ما از دههی هفتاد
به بعد پيش قدم شدند که از نزديک بدانند در داخل فرهنگ و جامعه ايرانی چه میگذرد،
عنوان کرد: اين کار با بازچاپ آثار جاری ايرانی در خارج و برگزاری انواع همايشها
و کنگرههای ادبی و هنری با دعوت و شرکت نويسندگان و هنرمندان داخلی صورت گرفته
است، در داخل نيز کارهای خارج نشينان چاپ و گ اهی مشمول جوايز ادبی میشود و اين
ارتباط فرهنگی امری لازم و تکاملی است، چرا که بدنهی فرهنگ معاصر ايرانی در ايران
بینياز از جذب تجربههای مهم ريشه اما ديگر سان بخش عمدهای از نخبگان ايرانی در
خارج از کشور نيست که با حداکثر توان به کار آفرينش و پژوهش فرهنگی اشتغال دارند.
وی در پايان دربارهی ميزان مخاطبان ادبيات مهاجرت
اظهار کرد: چاپ و انتشار آثار مهاجران اگر چه آزاد از هر سانسور است، اما از نظر تيراژ
و توزيع محدوديت دارد و اين امر از تاثيرگذاری در مخاطبان خارج از کشور میکاهد.
بسياری از نويسندگان مهارج ايرانی مخاطبان اصلی خود را درون جامعهی ايرانی جست و
جو میکنند و به جز پارهای آثار سياسی محض، بقيهی آثار اين نخبگان، به عنوان
توصيفی از دنيای ديگر ايرانی قابل مطالعه و تامل است و زمانی که نسل دوم مهاجران
به زبان کشور ميزبان از فرهنگ ايرانی حکايت کنند، دورهی تازهای از تجربيات ا
دبيات م عاصر ايران مستقيما به جهان غرب شناسانده خواهد شد و برای اين ارتباط بايد
رابطهی آنها با سرزمين مادری عادی و آزاد گردد.
شيوا ارسطويی:
ادبيات مهاجر ما رو به جدی شدن دارد
نويسندگان مهاجر که به فرهنگ جديد خو
کردهاند، موفقترند
ادبيات مهاجرت ما هر چند که در اينجا خيلی مورد توجه
قرار نمیگيرد، اما رو به جدی شدن میرود و در آن طرف به شدت جدی گرفته میشود.
شيوا ارسطويی - داستاننويس و منتقد ادبی- با بيان
اين مطلب درباره ارزيابی خود از وضعيت ادبيات مهاجرت ايران به خبرنگار خبرگزاری دانشجويان
ايران (ايسنا) گفت: در سفری که به اروپا کردم، متوجه شدم جمع اندکی از نويسندههای
مهاجر ما که آنجا هستند، بيشتر ما را میشناسند تا ما آنها را؛ هر چند که امسال
خوشبختانه در بنياد گلشيری، کتاب رضا قاسمی، نويسنده مهاجر ايرانی که من فقط تعريف
کارش را شنيده بودم، مورد توجه قرار گرفت و پلی را بين ادبيات داخل و خارج از کشور
برقرار کرد.
وی با اشاره به اينکه ادبيات مهاجرت ما از لحاظ فرم
و زبان با مشکلات جدیيی روبهروست، افزود: اما اين ادبيات شامل دو نوع مضمون است،
يک دسته نويسندگانی هستند که تم داستانهايشان، پرداختن به نوستالژیهايشان است.
آنها در واقع خاطراتشان را به صورت ادبيات درآوردهاند، هر چند که قسمتی از اين
آثار هنوز به صورت ادبيات درنيامده و در همان مرحله خاطرهنويسی مانده است و در
واقع فرم و زبان خود را پيدا نکرده است. دسته ديگر که به نظرم موفقتر هم هستند،
جريان مهاجرت خود را به ادبيات تبديل میکنند و فرهنگ مهاجرت و حضور غريبانه آدمی
در يک کشور ديگر را دستمايه کار خود قرار میدهند.
او در ادامه متذکر شد: نويسندههايی که خود را در فضای
کشور جديد قرار میدهند و موقعيتهايی را در همان فضا ايجاد میکنند، فرم کارشان
هم خود به خود بهتر در میآيد تا نويسندههايی که هنوز به نوستالژیهای گذشتهشان
چسبيدهاند. اينها البته تلاششان قابل تقدير است، چرا که بسياریشان به ناچار
آنجا هستند و شايد دلشان میخواهد در اينجا بنويسند، چون به هر حال تکليف ادبيات
جدی را مخاطب مشخص میکند و اين نويسندگان مشکل مخاطب دارند و اين مساله بيشتر حس
دلسوزی را بر میانگيزد تا انتقاد را.
ارسطويی با تاکيد بر اينکه مخاطب نداشتن مانع جديدی
برای نوشتن است، اظهار داشت: در آنجا ارتباط زنده بين نويسنده و مخاطب وجود ندارد
و در نتيجه ادبيات هم آنقدر زنده نيست؛ در صورتی که ما اينجا با وجود تمام مشکلات
و سانسور، ادبيات زندهتری داريم.
وی از ديگر مشکلات نويسندگان مهاجر را بحث زبان دانست
و عنوان کرد: در اينجا زبان زنده و هر روز در حال تغيير است و اصلا نويسندههای
مهاجر از زبان بعد از انقلاب محروم هستند، در نتيجه زبانی که دستمايه کار آنها
قرار میگيرد، زبان الکن و فريز شده سالهای قبل است که آنها با خود بردهاند.
نويسنده رمان "آسمان خالی نيست" تصريح کرد:
اين نويسندگان معمولا وقتی به نوستالژیهايشان میپردازند و زبان متعلق به همان
دوراننشان است، موفقند؛ اما وقتی سعی میکنند فرمها و موضوعهای جديدی را تجربه
کنند، متاسفانه در سبک و فرم دچار نوعی حالت باروديک (نقيضه) میشوند و برخلاف
تمام تلاشهايشان نمیتوانند زندگی زبان را در متن اجرا کنند. البته آنها تقصيری هم
ندارند، چرا که نه میتوانند با زبان خودشان رابطه داشته باشند و نه میتوانند به
اندازه کافی برای زبان کشور ميزبان ارتباط برقرار کنند و بنابراين نوعی بلاتکليفی
در آثار آنها ديده میشود.
ارسطويی گفت: البته يک نويسنده خلاق حتی از درآميختن
زبانها هم میتواند استفاده کند و به فرمهای جديدی برسد که من به صورت جدی اين
مساله را نديدهام، اما در عين حال پديدههايی هم در ادبيات مهاجرت ما وجود دارند.
به عنوان مثال اکبر سردوزامی جدیترين نويسنده ايرانی در اسکانديناوی است که بايد
به سرزندگی زبان در متنهايش توجه شود. او رفته آنجا و در را به روی خود بسته و
هيچ ارتباطی نه با خارجیها و نه با ايرانیها ندارد. البته اين روش قابل توصيه
نيست؛ اما او پديدهای است که به هر حال اين گونه به وجود آمده است. اين نويسنده،
تسليم زبان و ميزبان نشده؛ در عين حال به خاطر تابوهايی هم که وجود دارد و باعث
شده معمولا همه ايرانی ها در خارج از کشور با هم معاشرت نکنند و اين را مايه
مباهات خود بدانند رابطه خود را با ايرانیها قطع کرده است. البته اين مساله در
زبان فاصله ايجاد میکند، اما سرزندگی زبان اکبر سردوزامی شايد به اين دليل است که
او تمام آثاری را که در ايران چاپ میشود میخواند و در عين حال هويت خاص خود را
نيز دارد و زبان را هم در آن هويت زنده نگه داشته است.
وی ادامه داد: از يک نويسنده جوان در سوئد به نام
"ب ژور آکرهای" هم چند داستان خواندم، که هر چند هنوز آنها را به صورت کتاب
منتشر نکرده، اما واقعا تعجبآور است که چگونه کسی که سالها از ايران دور بوده با
فرم و زبانی که الان در ادبيات ما در جريان است اينقدر نزديک است و خواننده
نمیتواند فاصلهای احساس کند. او حتا بيگانگی با زبان را هم در داستانهايش به
فرم تبديل کرده است که اين خلاقيت متاسفانه در ادبيات مهاجرت ما فقط به جسارتهايی
تبديل میشود که جسارتهای ادبی نيست. يعنی اين نويسندگان آن خودسانسوری و آن
حرفها و احساسات سرکوب شده را که در اينجا داشتهاند، در آن طرف به جای جسارت به
وقاحت ادبی تبديل میکنند که اين مساله فقط هم در محتوا اتفاق میافتد چرا که در
فرم هيچ نوع جسارتی به وقاحت تبديل نمیشود.
شاعر مجموعه "بيا تمامش کنيم" افزود: مثلا
ساقی قهرمان گويی آن قدر حرفهای رکيک نگفتنش برايش ايجاد کمپلکس کرده که از آزادی
فقط برای به کار بردی کلمات رکيک استفاده میکند. البته نويسنده میتواند استفاده
از اين کلمات را هم به فرم تبديل کند و قهرمان هم در جاهايی از شعرش تلاش کرده که
رکيک گويی و وقيحگويی را به فرم تبديل کند، اما وقاحت آن، فرم را تحت اشعاع قرار
داده و بعضی کلمات انگار به صورت خواننده سيلی میزند.
وی سپس در توصيف وضعيت نويسندگان مهاجر و نوع نگاه
آنها به ايران گفت: زندگی در غربت انرژی زيادی را صرف میکند، بخصوص وقتی کسی به عنوان
پناهنده به جايی برود و قبول کند ديگر به کشورش باز نگردد. بعضیها تکليف خود را
روشن کردهاند و شريان ذهنیشان را با ايران قطع کردهاند. در واقع آنها که خود را
در فرهنگ ميزبان حل کردهاند موفقترند و اگر هم ادبياتی پديد آوردند، بی عقدهتر
خواهد بود. در ادبيات مهاجرت کمپلکس های زيادی وجود دارد که به ادبيات تبديل
نمیشود،.من به کمپلکس ايرادی ندارم و انسان بخصوص در غربت موجودی است پر از کمپلکس
و اينها قابليت تبديل شدن به ادبيات را دارند، منتها در بعضی مواقع در سطح باقی
میمانند و به اين دليل کسانی که تکليف خود را مشخص کردهاند موفقترند.
وی با تاکيد بر اينکه نويسنده مهاجر بايد ادبايت جديدی
را پديد آورد، يادآور شد: مثلا نويسنده بزرگی مثل "ميلان کوندرا" يک
مهاجر است که از کشور خود تبعيد شد، اما توانست با زبان ميزبان، کشور خود را دوباره
در ادبيات جديد و فرمهای جديدی که فقط مهاجر بودن ميلان کوند را میتوانست به
وجود آورد بازسازی کند، اين ادبيات تبعيدی در سطر سطر آثار کندرا ديده میشود و آن
را به يک هويت منحصر به فرد تبديل کرده است. اين نويسنده مهاجر به اين دليل موفق
است که زبان ميزبان را درونی خود کرده و زندگی در آن جامعه را با بلاتکليفی قبول
نکرده است. او هنوز هم دارد داستانهايی درباره چک مینويسد و در عين حال موقعيتهای
يک فرد تبعيد شده را میافريند.
ارسطويی گفت: ما اصلا قصد تخطئه نويسندگان مهاجر را
نداريم و فقط از زاويهای که ما نگاه میکنيم يک سری واقعيتها به چشم میخورد که
ممکن است خود آنها که در آن جريان هستند متوجهش نباشند. البته دلايلی هم که باعث
شده نويسنده مهاجری مثل کوند را تا اين حد موفق باشد قابل تاويل و روشن است. فرهنگ
جامعه او با فرهنگ جامعه جديد تفاوت چندانی ندارد، آنها اشتراکات زيادی در زبان و مناسبات
فرهنگی دارند و به طور کلی مهاجران کشورهای آمريکای لاتين و اروپای شرقی مشکلات
چندانی ندارند؛ در صورتی که يک جامعه شرقی با يک جامعه غربی بسيار متفاوت است و
نويسندهای که از اين محيط به آنجا میرود بايد يک پروسه طولانی را برای تطبيق با
فرهنگ جديد صرف کند.
|