شنبه ۱۶ فروردين ۱۳۸۲ - ۵ آوريل ۲۰۰۳

منوچهر آتشی:

شعر مهاجران ايرانی، با دور شدن از نگاه​های سياسی،

 متحول شده است

مسائل سياسی در شعر مهاجرت، جای خود را به انديشه و تخيل قوی داده است

 

آثار شاعران مهاجر ما نسبت به اوايل مهاجرتشان، بسيار دگرگون شده است و آنان توانسته​اند به شعريت خوش ساخت و جذابی برسند.

منوچهر آتشی - شاعر - با بيان اين مطلب درباره وضعيت ادبيات مهاجرت ايران به خبرنگار ادبی خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: من در سال ۹۳ که به آمريکا رفتم و بعد هم مدتی در اروپا بودم، آثار شعری ايرانيان مهاجر را می​ديدم. در آن هنگام احساس نوعی گسيختگی و سردرگمی در اين آثار ديده می​شد. بعضی از آن​ها همان ذهنيت​های سياسی سال ۵۷ و قبل از آن را داشتند و آن​هايی هم که اهل سياست نبودند، آثار مهمی عرضه نمی​کردند.

وی در ادامه تصريح کرد: وقتی شاعران مهاجر ما از آن حافظه سياسی دور شدند، به شعر ناب و عناصر اصلی شعر نزديک شدند و امروز به جای مسائل سياسی، انديشه و تخيل قوی در آثار آنان مشهود است. يعنی شعر آنان در عين حال، بن اجتماعی هم دارد و نگاه به کل جامعه در آن وجود دارد. اين نگاه، بخصوص اگر درباره غرب باشد، بيشتر جنبه انتقادی دارد و نشان می​دهد که شاعران مهاجر ما مسائل را بسيار خوب می​بينند.

او با تاکيد بر اينکه شعر سال​های اوليه مهاجران ايرانی به​دور از فضايی ايرانی بوده است، اظهار داشت: در آن​ سال​ها شعرها طوری بود که گويی شاعرانشان در فضای ايران تنفس نکرده بودند؛ اما رفته رفته متوجه نقص کار خود شدند و هنگامی که به حال و هوای ايران و شعر فارسی نزديک شدند، نگاهشان به زيبايی شناختی شعر هم بيشتر شد.

شاعر "ديدار در فلق" گسستگی سال​های اول مهاجرت را طبيعی دانست و افزود: بالاخره زمان می​برد تا فرد بتواند با عمق فرهنگ جديد آشنا شود و البته اين شناخت در کنار شاخت کامل از فرهنگ خود، مفيد هم می​تواند باشد . در واقع دو زمينه برای رشد و پيشرفت شاعر مهاجر وجود دارد. البته غربت، به هر حال تاثير می​گذارد و شاعری که اينجا از نظر ادبی ريشه​ای نداشته است و فقط می​خواهد با درک جامعه جديد شعر بگويد، تا حدودی از شعر فارسی دور می​شود.

آتشی ادامه داد: در مقابل کسی مثل يدالله رويايی که به فرانسه رفت و در آنجا ساکن شد، شعرش همان شعری است که در سال​های ۴۰ در همين جا می​نوشت. هنوز هم در شعر او همان ديدگاه نيمه عرفانی و نگاه به انديشه​های مرگ آميز وجود دارد.

شاعر "حادثه در بامداد" (برگزيده کتاب سال) گفت: در سال​های اخير آثاری که مثلا عباس صفاری، افراسيابی از هلند و تعدادی هم از فرانسه برای ما در مجله کارنامه می​فرستند، کاملا عوض شده است. مثلا صفاری کتابی با نام "دوربين قديمی" فرستاده که بسيار مورد پسند من است و با شعرهای خوب اينجا برابری می​کند.

او در ادامه يادآور شد: صفاری ترجمه​های بسيار خوبی هم از آثار سرخپوستی و آثار عرب​های اندوسی برای ما می​فرستد که معلوم است آنها را درک کرده است. ترجمه اين شعرها نشان می​دهد که مثلا شاعران مثل لورکا، آلبرتی يا حتا رمبو تاثيرات زيادی از شعر آن دوران عرب​ها و مسلمانان اندولس گرفته​اند . يا برای نمونه او ترجمه يک دوره از شعرهای سانسکريت را برای ما فرستاده است که نشان می​دهد شاعران آن دوران بيشتر زن بوده​اند و در ۲۰۰۰ سال پيش به زبان سانسکويت در هند شعر می​گفتند . اين​ها در مجموع مسائل بسيار جالبی است.

آتشی سپس مهمترين مشکل شاعران مهاجر را کمبود مخاطب دانست و عنوان کرد: اين تصور وجود دارد که وقتی امثال ما را دعوت می​کنند، عده زيادی از برنامه​ها استقبال می​کنند. اما مثلا لوس آنجلس حدود ۷۰۰ هزار ايرانی دارد که حداکثر ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر آنها در جلسه​های شعری که مثلا در دانشگاه کاليفرنيا برگزار می​شود شرکت می​کنند. در بعضی موارد تعداد از اين هم کمتر است و در اينديانا پليس، من تنها ۲۰ نفر مستمع داشتم که آنان هم با خواهش آمده بودند.

وی با تاکيد بر اينکه مخاطب شعر به طور کلی در اروپا کم است، گفت: اين مشکل فقط برای ايرانيان مهاجر وجود ندارد؛ ​مثلا وقتی اينسربرگر، که بزرگترين شاعر آلمانی است به ايران آمده بود، با ديدن برنامه​های شعرخوانی ما در حافظيه، گفت: برای ما بسيار حسرت​انگيز است که شما دو هزار نفر مستمع داريد، در حالی که ما به زحمت می​توانيم ۳۰ تا ۵۰ نفر برای شنيدن شعر جمع کنيم.

آتشی با بيان اين که مکانيزم​های جديد تفريحی و وسائلی مانند اينترنت و سينما مخاطبان شعر را کم کرده​اند، خاطرنشان کرد: البته مهاجران ايرانی در فرانسه بيشتر فرهنگی هستند و جلسه​های ادبی آنجا پر تعداد برگزار می​شود؛ اما مثلا در آمريکا افراد فرهنگی بسيار کم هستند. آنان انگار از قديم هم لوس​آنجلسی بوده​اند و فقط برای تفريح و خوشگذرانی به آنجا رفته​اند؛ نه برای هنر يا چيزهای ديگر.