دوشنبه ۲۵ اسفند ١٣٨٢ – ١۵ مارس ٢٠٠۴

کتک می خورند چون نمی خواهند کتک بخورند...

 

مريم پندار نيک

سايت زنان ايران

 

می خواهم از مراسم روز جهانی زن در پارک لاله تهران بنويسم اما نمی دانم از کجا شروع کنم. از شعارها، از سخنرانی، از دستان حلقه شده زنان به نشانه همبستگی، از لباس شخصی ها. از باتوم. از کتک خوردن، از گريه کردن. از فرياد و شيون زنان، از دستگيری، از توهين و فحش های رکيک.

 

بعد از ظهر روز دوشنبه، ۸ مارس، ساعت ۶ بعداز ظهر:

وارد پارک لاله می شوم. از چند نفر درباره برنامه روز جهانی زن سئوال می کنم و آنها نشانی محل نمايش تئاتر روباز پارک را به من می دهند. از دور جمعيت زيادی به چشم می خورد.(۵۰۰ شايد هم ۶۰۰ نفر) مشخص است که زنان بايد ميزبان اين برنامه باشند. به همين دليل از ايستادن مردان در حاشيه محل برگزاری مراسم خيلی تعجب نمی کنم. حضور تعداد زيادی از نيروی های انتظامی بيش از پيش توجه ام را به خود جلب می کند. آنها دورتادور مردان ايستاده اند و از پيوستن به جمع زنان در محوطه تئاتر روباز جلوگيری می کنند. از نوع برخوردها مشخص است که می خواهند به هر وسيله ای مردان را از زنان جدا کنند. درکنار نيروهای انتظامی عده ای از جوانان در تحرک هستند. جوانانی که به واسطه ريش های بلندشان قابل تمييز از ديگران هستند. آه، واژه اش يادم آمد: «لباس شخصی ها». معلوم نيست که در زير کاپشن هايشان چيست اما در هر صورت تعدادی از آنها هر چند دقيقه يکبار سرشان را در کاپشن می کنند و چيزهايی می گويند. صحنه های جالبی است. دوربين های فيلمبرداری و عکس برداری دائما در حال ثبت تصاوير هستند. نزديک يکی از شرکت کنندگان می شوم و از او درباره مراسم سئوال می کنم. می گويد: «ظاهرا امروز صبح به صورت شفاهی اين مراسم را لغو کرده اند. اما زنان طبق برنامه سال های گذشته در اينجا به دور هم جمع شده اند». حالا متوجه شدم که چرا برنامه امسال با سال گذشته تفاوت چشمگيری دارد. زنان اجازه نصب پارچه، تراکت، سخنرانی و . را نداشتند. سختگيری های نيروی انتظامی برای حضور مردان بيشتر می شود. از مردان می خواهند تا فاصله خود را از تجمع زنان بيشتر کنند و در فضای باز پارک پراکنده شوند. فشارهای کلامی بيشتر و بيشتر می شود و اينبار مردان با تهديد از دستگيری آرام آرام از تجمع زنان فاصله می گيرند. سعی می کنم با دوربين عکاسی ام چند تصوير را بردارم اما چون احتمال گرفتن دوربين يا فيلم آن هست، تصاوير را به سرعت برمی دارم و تنها فضای کلی جمعيت را نشانه می روم. بعضی وقت ها هم چاره ای نيست و دستانم را بالا می برم و بدون آنکه ببينم در کادر دوربينم چه تصويری نقش بسته است، عکس هايم را برمی دارم.

زنان آرام آرام بر روی پله های قسمت نمايش پارک می نشينند، نيروی انتظامی برای کنترل بيشتر بر تجمع زنان، حلقه محاصره خود را تنگ تر می کنند. نور قرمز چراغ آژير يکی از ماشين های نيروی انتظامی توجه ام را به خود جلب می کند. ماشين با سرعت تا نزديکی تجمع می آيد. دور می زند و دوباره بر می گردد. يکی از دختران فرياد می زند: «خيال کرده اند که می توانند ما را با اين مانورهايشان بترسانند»

شعارها ديگر يکپارچه و هماهنگ ادا می شوند. «افسانه نوروزی آزاد بايد گردد» « آزادی ، عدالت ، سکوت ما جنايت» « کنوانسيون زنان امضاء بايد گردد» « حقوق زنان در ايران اصلاح بايد گردد»

سرودهای «ای ايران» و «يار دبستانی من» نيز از جمله سرودهايی بودند که از ابتدای اين مراسم توسط زنان و مردان خوانده می شد.

 

ساعت ۱۹ تا ۱۵/۱۹ بعد از ظهر:

تجمع کنندگان از صندلی های خود بلند می شوند و آرام آرام به سوی ضلع جنوبی پارک می روند. نيروی انتظامی زنان را به شدت محاصره کرده است. بازهم سختگيری برای نزديک شدن مردان هست. نيروهای لباس شخصی ديگر به صورت آشکار در اطراف زنان حلقه زده اند. بی سيم ها بی امان به يکديگر پيام می دهند. يکی از فيلمبرداران که نمی دانم خبرنگار است يا .؟ . از پشت يک درخت تصويربرداری می کند. بعد از مدتی که می بيند کسی به او توجه ندارد يک جای بلند را برای خود انتخاب می کند و دوربينش را به طور آشکار بر بالای سر تجمع کنندگان می برد. از حرکت دستانش معلوم است که دارد از چهره به چهره شرکت کنندگان تصوير بر می دارد. نمی دانم شايد می خواهد بعد از برگزاری اين مراسم با آنها مصاحبه کند و اين کار برای آن می کند که بهتر بتواند در ديدار بعدی آنها را به جا بياورد. زنان سعی می کنند در حال راه رفتن نيز با گره زدن دست های خود به نشانه همبستگی، شعارهايشان را هرچه بلند تر ادا کنند. جمعيت زنان چند صد متری با درب جنوبی پارک فاصله دارد که ناگهان صدای شيون و فرياد به گوش می رسد. ديگر هر چه می بينم سياهی است. خجالت است و ننگ. زنان به يکباره فرار می کنند. هر کس سعی دارد خود را نجات دهد. اما آنقدر حلقه محاصره تنگ است که به سختی می توان راه فراری پيدا کرد. باتوم ها به بالا می رود و هريک ساق پای زنی را نشانه می رود. همراه با ضربات باتوم حرف های رکيکی هم به گوش می رسد. دستگيری ها آغاز می شود. ماشين ها آماده هستند تا دستگيرشدگان را به کانکس مرکزی انتقال دهند. چند زن سياه پوش (چادری) در ماشين ها نشسته اند تا در هنگام دستگيری شئونات اسلامی هم رعايت شود.

دويدن ها ادامه دارد. هر يک از مردان نگران وضع زنان خود هستند. عده ای در مقابل کانکس مرکزی نيروی انتظامی تجمع کرده اند. عده ای ديگر به تماسهای تلفنی سعی دارند خبری از همراهان خود به دست آورند.

آه، يادم رفت يکی ديگر از شعارهايی که زنان امروز می دانند با اين مضمون بود: «مرگ بر خشونت».

اگر چه هشتم مارس روز بزرگی برای زنان دنيا بود، اما در تهران زنان روز سختی را پيش رو داشتند. آنها طی دو تا سه ساعت تجمع برای بيان خواسته های خود،انواع خشونت ها را تجربه کردند.

از خشونت های کلامی و روانی گرفته تا خشونت فيزيکی که سرانجام همگی آنها بود.

واين نتيجه تمام پايداری هاست.

امروز زنان ما نمايش بزرگی را در فضای تئاتر روباز پارک لاله به نمايش گذاشتند.

امروز آنها بازيگران تراژدی بزرگی بودند به نام «خشونت عليه زنان».

البته اگر چشمانی باشد تا به آن بنگرد.

در هر صورت تراژدی خشونت عليه زنان در پارک لاله حامل اين پيام بود که:

« در هشتم مارس زنان ما کتک می خورند، فحش می شنوند، اشک می ريزند، دستگير می شوند، چون نمی خواهند تو سری خور باشند، سکوت کنند و ديگران برای آنها تصميم بگيرند. »