يکشنبه ۱۷ اسفند ١٣٨٢ – ۷ مارس ٢٠٠۴

گفت‌وگوي علي دهباشي

 با شاعر ملي ايران اديب برومند

 

به مناسبت انتشار ديوان اشعار استاد اديب برومندتحت عنوان «حاصل هستي» گفتگويي با ايشان انجام‏داده‏ايم كه مي‏خوانيد. «حاصل هستي» هفتمين كتاب ازسرودهاي استاد است كه توسط نشر قصيده‏ سرا به بازاركتاب عرضه شده است.

 

ـ اگر اجازه بدهيد مختصري از شرح حال سركار را بپرسم.

نام عبدالعلي و شهرتم اديب برومند است. در سال 1303 در شهر گز از بخش برخوار اصفهان‏كه 15 كيلومتر با استان فاصله دارد زاييده شده‏ام و پس از طّي دوره ابتدائي و متوسطه دردبيرستانهاي فرهنگ و صادقيه اصفهان در سال 1321 ديپلم ادبي گرفته وارد دانشگاه تهران شدم‏و در رشته حقوق قضايي ليسانس گرفتم پس از آن سالها به شغل آزاد وكالت دادگستري ورايزني‏حقوقي اشتغال داشته‏ام ولي از سال 1359 به اين طرف به علت اشتغال مداوم به فعاليتهاي ادبي‏و تحقيقي با وجود داشتن پروانه از پذيرفتن امور وكالتي و حضور در دادگستري خودداري‏كرده‏ام.

 

ـ فعاليتهاي ادبي شما از چه سالي آغاز گرديده است؟

فعاليتهاي ادبي من از سال 1320 پس از گرفتن ديپلم ادبي آغاز شد. همان وقت كه دردانشكده حقوق تحصيل مي‏كردم از ادامه مطالعات و تحقيقات ادبي دست نكشيدم و چون‏قريحه اديبيم در شعر و نثراز سن 16 سالگي آغاز شكوفايي كرده بود بعد از اشغال ايران به وسيله‏متفقين از شهريور ماه 1320 احساسات جريحه‏دار شده‏ام، مرا به مبارزه با بيگانگان و هواداري ازاستقلال و آزادي كشانيد خاصه اين كه بساط ديكتاتوري برچيده شده بود و با استفاده از آزادي،اشعار سياسي و مقالاتم در روزنامه‏ها منتشر مي‏شد ـ اين اشعار كه از سن 17 سالگي تا بيست‏سالگي سروده و انتشار يافته بود در سال 1324 به شكل كتاب «ناله‏هاي وطن» در اصفهان بچاپ‏رسيد. اين موضوع دنباله پيدا كرد و اشعار ملي و حماسي من كه اكنون به چند هزار بيت‏مي‏رسد، كه در چندين كتاب شده است.

 

ـ شما را استادان ادب فارسي به عنوان نمادِ شعر ملي و ميهني مي‏شناسند و درجامعه به عنوان «شاعر ملي» معروفيت و مقبوليت داريد اين لقب را از چه زمان به‏شما اطلاق كرده‏اند؟

از همان اوقات كه اشعار سياسي و اجتماعي من در سالهاي شهريور 20 به شيوه‏هاي پي‏گيرمنتشر مي‏شد جسته جسته در پاره‏اي از جرايد اين عنوان را دنبال نام من مي‏نوشتند ـ در«اُپرت ايران پرآشوب» كه در يك موقع بحراني يعني سال 1326 در اصفهان روي صحنه آمد و ازاوضاع نابسامان ايران، از شمال و جنوب و مركز كشور سخت انتقاد و به حاكميت وقت حمله‏شده بود و به پيش از آن هم اشعار مفصلي براي آذربايجان و انتقاد شديد از تجزيه‏طلبان سروده وبه تبريز فرستاده بودم از اين رو در آگيهايي كه مربوط به اُپرت ياد شده بود روي پارچه‏ها وكاغذهايي كه تبليغ مي‏كردند و به در و ديوار مي‏چسباندند از من به عنوان شاعر ملي و انقلابي‏ياد مي‏نمودند و درمقالاتي كه در تمجيد ازين اپرت ميهني و انتقادي در روزنامه اصفهان‏مي‏نوشتند كلمه «شاعر ملي» پيشوند و پسوند نام بنده بود.

بعد از آن در هنگام ملي كردن صنعت نفت كه من به جبهه ملي ايران پيوستم چون قصايد واشعار مهيج من در حمايت از نهضت ملي ايران در راديو قرائت مي‏شد گويندگان راديو هنگام‏زمامداري زنده ياد «دكتر محمد مصدق» اين عنوان را جلوي نام بنده اضافه مي‏كردند حتي‏روزنامه‏هاي از قبيل داد و كيهان و پيك ايران كه با من همفكري نداشتند با عنوان شاعر ملي‏اشعار مرا به چاپ مي‏سازند. بعد از آن يك قسمت از قصيده‏هايي را كه در مخالفت با سياست‏استعماري و استبدادي سروده بودم مرحوم «ركن‏الدين همايون فرخ» گردآوري كرد و با مقدمه‏اي‏به چاپ رساند و در پشت كتاب نوشته بود: سرود رهايي اثر (اديب برومند شاعر ملي ايران)باري نزديك پنجاه و پنجسال است كه در اكثر مجامع ادبي و سياسي و مطبوعات اين عنوان به‏حقير اطلاق شده و من همواره سعي كرده‏ام كه در خور اين لقب باشم هر چند باز هم خود راقاصر مي‏دانم و شرمسار.

 

ـ چه شرايطي بايد در كسي جمع گردد تا استحقاق اين عنوان را پيدا كند زيرا اين يك‏ عنوان پرافتخار و مقدسي است كه استمرارش هميشگي و جاوداني است و پشتوانه‏فرهنگي و معنوي دارد.

براي اين كه كسي با اسحقاق «شاعر ملي» از جامعه لقب بگيرد شروط زير لازم است:

1 ـ شعرش بايد در درجه اول جزو اشعار ممتاز زبان پارسي و استاديش درين مرحله مسلّم‏باشد.

2 ـ نسبت به فرهنگ ملي و تاريخ كشور آنچه مربوط به پيش از اسلام و آنچه بعد از اسلام‏است به ديده احترام و علاقه بنگرد.

3 ـ از خدمتگزاران به فرهنگ و علم و ادب و سياستمداران خدمتگزار و وطن‏پرست‏قدرشناس باشد و نام آن را به خوبي ياد كند.

4 ـ نسبت به آداب و رسوم باستاني و اصالت زبان پارسي و شعرِ آن كه در تكوين و تقويت‏هويت ملّي ما بسيار مؤثر است عملاً به وسيله سرودن شعر اظهار دلبستگي صميمانه نمايد.

5 ـ هوادار طبقات ضعيف و زحمتكش باشد و به عدالت اجتماعي عميقاً وفادار بماند.

6 ـ در راه حمايت از استقلال و آزادي و مصالح ملّي از خودگذشتگي نشان دهد و به طمع‏مقام و مال و منصب از هاله اصالت خود بيرون نيايد و رنگ عوض نكنند.

7 ـ از هنجارهاي درست اخلاقي و وقار و مناعت پيروي كند و احترام عنوان «شاعر ملي» رادر معاشرت‏ها و برخوردهاي مختلف حفظ نمايد.

8 ـ به مردم درس وطنخواهي و ملت‏دوستي بدهد و غرور ملّي را در جامعه بيدار سازد؛ درعين حال از ضعف‏ها و كاستي‏هاي جامعه و روشهاي نادرست انتقاد نمايد.

9 ـ از حكومت‏هاي خودكامه و بي‏اعتنا به سرنوشت ملت و بي‏علاقه به تعالي كشور انتقادكند و با آنان به مبارزه برخيزد.

10 ـ از زنداني شدن و تحمل دشواريها در هنگامي كه وظيفه حقگويي را به عهده داشته‏است نهراسد.

11 ـ شاعر ملي بايد نسبت به گرفتاريهاي ملتهاي ديگر كه زير ستم قرار گرفته و دچارمصيبت شده‏اند بيطرف نماند و همان‏گونه كه به خوشبختي ملت خود مي‏انديشد به سلامت وبهروزي ملت‏هاي ديگر نيز علاقه‏مند باشد.

12 ـ از نزديك شدن به قدرت مداران كه با ملت در تقابل قرار گرفته‏اند همواره بپرهيزد.

باري چنان كه به موجب تعارف و خوش آمد به شاعري بگويند «شاعر ملي» اين عنوان به اونمي‏چسبد هر چند اشعار ميهني هم زياد گفته باشد بايد سالها بگذرد و با مشاهده روش‏ها ومنش‏هاي او بر جامعه ثابت شود كه اين شاعر، سزاوار عنوان شاعر ملي است.

 

ـ با اين اوصافي كه گفتيد اين لقب در روزگاران گذشته به شاعران برجسته زمان‏اطلاق مي‏كردند و درين زمان شما كه مدت شصت سال با مفاسد محيط و استعمار واستبداد مبارزه كرده‏ايد و يك رنگ و يكروي باقي مانده‏ايد حال بفرماييد كه چرا دراوايل مشروطيت كه چند تن از شاعران كه سياسي عمل مي‏كردند و اشعارشان ميهني‏و انتقادي بود غير از «عارف قزويني» كسي را به اين عنوان نستوده‏اند؟

اين براي آن است كه اولاً ترانه‏ها و غزلهاي عارف در تحكيم اساس آزادي و مشروطيت سهم‏بسزايي داشت ثانياً عارف دندان طمع را از هر چيز كشيده بود و به دنبال مال و مقام نمي‏رفت، بااستغناي طبع مي‏زيست و هر چه به دستش مي‏رسيد به اين و آن «خاصه مستحقان» مي‏بخشيدو در آخر هم هيچ نداشت. او با اين كه نسبت به رياست جمهوري «سردار سپه» روي موافق نشان‏داد و مي‏توانست از و كه به سلطنت رسيد سوديابي كند ولي بر ضدِ سلطنت «رضا شاه» شعرسرود و به دره مرادبيك همدان تبعيد گرديد. با اين حال او را هم چون پايه بلندي در شعر نداشت‏بيشتر به عنوان «ترانه‏سراي ملي» مي‏شناختند. به هر حال معاصرانِ عارف امثال بهار، ايرج،اديب الممالك فراهاني عشقي و فرخي را هيچ‏گاه شاعر ملّي نخواندند و اصولاً شهرت و نام‏آوري و شعر ممتازِ تنها شاعر ملّي نمي‏سازد.

شاعر ملي بايد در راه تماميت و استقلال وطن و آزادي ملت از هيچ نهراسد و مصالح ومنافع خويش را در پاي وطنش ذبح نمايد و با آناني كه خلاف اين عمل مي‏كنند به آويز و ستيزبرخيزد. شعر و شاعري را وسيله ترقي و استفاده‏هاي مادّي قرار ندهد و بي‏مزد و منّت طبع وقريحه و قلم خود را در راه وطنخواهي و مصالح ملّي به كار اندازد.

 

ـ عقيده شما نسبت به شعر چيست و سبك خودتان چيست؟

به عقيده من شعر يك پديده خيال‏انگيز معنويست كه بايد به محض شنيدن، شنونده رامتوجه يك حقيقت مسلم و يا يك موضوع عبرت‏آميز و يا يك توصيف جاذب از ديده‏ها وشنيده نمايد و او را زير تأثير عميق قرار دهد. شعر بايد با بيان احساس خيال شنونده را به زواياي‏اموري بكشاند كه موجب تحريك احساسات و تلطيف عواطف او گردد و به وي درس دلدادگي‏به حقايق و نيكويي‏ها بدهد. من اين گونه لطايف تخيلي را كه همراه با انديشه‏هاي سازنده است‏و گاه سرآغاز كارهاي بزرگ مي‏شود شعر مي‏دانم به شرط آن كه در قالب وزنهاي خوشايند ودلنواز قرار گيرد و از انسجام كامل برخوردار باشد.

 

ـ با اين ترتيب شعري كه عاري از اوزان عروضي باشد نزد شما شعر محسوب‏نمي‏شود و شعر «سپيد» و «آزاد» معنا پيدا نمي‏كند؟

به طور كلي ما در ادبيات فارسي «شعر سپيد» سراغ نداريم آنچه امروز به اين نام آمده اگرجنبه خيال‏انگيزي و رقّت و عاطفه‏پروري داشته باشد نثر شاعرانه است و شعر نيست؛ اگربخواهند كتابي درباره نثر معاصر بنويسند نمي‏توانند نثر شاعرانه را از قلم بيندازند و آنرا در كتابي‏كه براي شعر اين زمان است وارد كنند. در قديم هم ناشر شاعرانه داشته‏اييم كه كسي آنها را شعرنناميده است مانند مقامات حميدي، برخي از عبارات گلستان سعدي، مناجات خواجه عبدالله‏انصاري پاره‏هاي از منشآت قائم مقام فراهاني كه مسجّع و مقفا بوده و روح شاعرانه داشته است؛و امّا شعر آزاد كه من آنرا شعرواره مي‏خوانم چنانچه وزن عروضي داشته باشد و مطلب بااحساسي از آن مفهوم شود هر چند وزن عروضي در همان بحر گاهي شكسته شود و به كار بردن‏قافيه هم الزامي نباشد با آن موافقم و خودم نيز چند قطعه ازين نوع شعرواره‏ها بر سبيل تفنن‏سروده‏ام مانند: مرگ رستم در كتاب «حاصل هستي» ولي اگر يك مشت كلمات نامربوط وعبارت نامفهوم به شكلهاي مختلف زير هم بنويسند كه بخواهند بگويند نثر نيست بايد بگويم‏نه شعرست و نه نثر بلكه ترّهات است!

اساساً سخني كه داراي جوهره شعري و خيال‏انگيز و محرك احساسات است بايد در لباس‏نظم خودآرايي كند و با موسيقي كلام همراه باشد وگرنه چندان اثري بر آن مترتب نيست البته هرسخن منظومي هم شعر نيست و نظم تنها كفايت نمي‏كند.

 

ـ تاكنون چند كتاب شعر از جناب‏عالي چاپ و منتشر شده است؟

از بنده هفت جلد كتاب شعر انتشار يافته است به نامهاي ناله‏هاي وطن، درد آشنا(غزليات) سرود رهايي، پيام آزادي، مثنوي اصفهان، حاصل هستي كتابهاي شعري ديگر هم دارم‏كه به خواست خدا بعد از من منتشر مي‏گردد.

 

ـ در نويسندگي و نثر هم كتابي به چاپ رسانده‏ايد؟

يك كتاب در قطع رقعي و به نام به «پيشگاه فردوسي» دارم كه به وسيله نشر شباويز منتشرشده است.

يك كتاب ديگري هم كه عبارت از مجموعه مقالاتم در موضوعهاي ادبي، هنري،سياسي‏ست به نام «طراز سخن» زير چاپ است.

 

ـ تا آن‏جا كه مي‏دانم در كارهاي تحقيقي هم سر كار كتابهايي داريد خواهشمندم ازآنها نام ببريد؟

در كارهاي تحقيقي:

1 ـ كتاب خردنامه نگارش ابوالفضل علي بن يوسف مستوفي را تصحيح كرده‏ام كه به وسيله«انجمن آثار ملي» سابق به چاپ رسيده است.

2 ـ كتاب «هنر قلمدان» كه پژوهشي‏ست درباره هنر قلمدان و استادان قلمدان نگار كه نشروحيد منتشر كرده است.

3 ـ تصحيح ديوان غزليات حافظ (مقابله چاپ قزويني ـ خانلري ـ با كتاب خطي‏پيرحسين كاتب) مورخ 874 با همكاري دخترم پورانداخت كه ناياب است و مشغول تجديدچاپ آن هستم.

4 ـ تصحيح داستان سياووش و رفتن گيو به تركستان بر مبناي شاهنامه چاپ آقاي خالقي‏مطلق. با توضيحات مفصّل با همكاري پروين بخردي.

5 ـ تصحيح داستان رسم و اسفنديار و هفتخان اسفنديار بر مبناي شاهنامه آقاي دكتر خالقي‏مطلق با توضيحات مفصّل با همكاري پروين بخردي.

6 ـ تصحيح قسمت معاصران تذكره خلاصة الاشعار «تقي‏الدين كاشاني» با همكاري آقاي‏محمد حسين نصيري كه به وسيله نشر ميراث مكتوب زير چاپ است.

 

ـ شما را افزون به شاعر و حقوقدان و محقق به عنوان خوشنويس و هنرشناس ومجموعه‏دار هم مي‏شناسيم بفرماييد كه از چه زمان به اين قسمت روي آورده‏ايد.

چون روانشاد پدرم «مصطفي قليخان» از خط خوب بهره داشت، در كودكي مرا به‏خوش‏نويسي تشويق مي‏كرد و اين كار موجب دلبستگي شديدم به خطِّ خوب گرديد و از روي‏خطِّ استادان پيشين مشق كردن را آغاز كردم. كوشش و زحمت بسيارم درين امر مرا درشكسته‏نويسي توانا ساخت و سبكي ويژه خود يافتم به گونه‏اي كه در هنگام تحصيل در دبستان‏و دبيرستان از جهت خوش خط بودن مورد تشويق و تأييد و احترام شاگردان و معلمان بودم. ازآن زمان كتابهاي خوش خط را دوست مي‏داشتم و از پنجاه سال پيش هر جا يك كتاب خطي‏خوب مي‏ديدم مي‏خريدم. در پاره‏اي ازين كتابها به كتب منياتوردار برمي‏خوردم كه با خط خوش‏و نقاشي خوب و جلد ممتاز تهيه شده بود و براي فروش به بنده عرضه مي‏شد؛ اين گونه كتابهاكه ديرياب هم بود مرا بيشتر شيفته ساخته و در نتيجه به مينياتورهاي دوره تيموري و صفوي وآثار دوره زنديه و قاجار علاقه‏مند شدم و با عشق و شيفتگي بسيار همه امكانات مالي خود راصرف خريد آثار هنري مربوط به اين دوران‏ها كردم. به تدريج هر چه بر اثر سرمايه‏گذاري درين‏كار پيشتر مي‏رفتم در هنرشناسي آگاهي‏هاي بيشتر پيدا مي‏كردم و با جُرئت و شناخت كامل به‏فراهم آوردن اين آثار مي‏پرداختم ـ نتيجه اين كار گرد آمدني مجموعه‏اي ازين هنرها شد كه براي‏من مايه كسب لذّت فراوان و اطلاّعات گرانبها در شناسايي اشياي هنري و كتابهاي نفيس گرديد.

 

ـ خواهشمندم مختصري هم از فعاليت‏هاي سياسي خود بفرمائيد.

فعاليت‏هاي سياسي اين جانب از سال 1322 آغاز شده كه يك تنه با سلاح قلم باسياست‏هاي استعماري منتسب به چپ و راست مبارزه مي‏كردم. پس از تشكيل جبهه ملي درسال 1328 به آن جبهه پيوستم و بعد از كودتاي شوم 28 مرداد با نهضت مقاومت ملي در حزب‏ايران همكاري داشتم و در تير ماه 1339 از بنيان گذاران دوره دوم فعاليت‏هاي جبهه ملّي بودم ودر دوره سوم نيز از جمله رهبران جبهه و در دوره چهارم دعوت كننده همكاران سال 1360 براي‏تشكيل جبهه ملي بودم. اكنون رياست شوراي مركزي و هيأت رهبري جبهه به بنده محوّل شده‏است.

 

 

 

منبع: http://www.bukharamagazine.com/27/articles/adib.html