متن سخنرانی دکتر هايده مغيثی
در کنفرانس "نگاهی به انقلاب ايران پس از يک ربع قرن"
انقلاب زنان در انقلاب ايران
چه چيز ميتواند برای ما خوشحال کننده
تر از اين باشد که با سرکوب سازمان يافته زنان غيرمذهبی پس از انقلاب و راندن
بسياری از فعالان جنبش دموکراتيک به تبعيد، خواهران ما در ايران به شيوه های
گوناگون، با ديدگاه های متفاوت با متانت و ابتکار درخور تحسين در تمام عرصه های
زندگی فرهنگی و اجتماعی و سياسی در مقابل سياست های تبعيض آميز جنسيتی مقاومت را
ادامه داده اند.
به نقل از: شهروند
، چاپ کانادا
بسياری از ما که در اينجا جمع شده ايم با انقلاب
پيوندی سياسی و عاطفی داريم و به همين جهت هم تحولات داخل کشور در ۲۵ سال گذشته را،
از جمله در زمينه مسائل زنان، حقوق و روابط اجتماعی مربوطه با علاقه و بعضا با
تعجب و تحسين و اغلب با تأسف و تحير دنبال کرده ايم.
برای بسياری از ما هميشه اين سئوال مطرح است که
نقش ما به عنوان کسانی که به اختيار يا به اجبار در خارج از ميهن مان
زندگی ميکنيم در اين تحولات چيست؟ ما چگونه ميتوانيم از مبارزات داخل کشور برای
استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی و برابری حقوق زن و مرد پشتيبانی و آن را تقويت
کنيم؟
و من ميخواهم بيشتر بر مفهوم تقويت مبارزات تکيه
کنم و نه فقط پشتيبانی از آنها. چون با آنکه تغيير بنيادی در نظام سياسی و اجتماعی
ايران تنها از داخل کشور و به دست کسانی صورت خواهد گرفت که در
۲۵ سال گذشته، با پذيرش و تحمل دشواری های بی شمار و خطرات بسيار، به اشکال
گوناگون مقاومت و مبارزه خود را برای استقرار نظام دموکراتيک و عادلانه سياسی و
اجتماعی و جنسيتی ادامه داده اند، اما نقش ايرانيان خارج از کشور در تحولات داخلی
نقشی منفعلانه و تنها مشاهده گر گودنشين نيست و هرگز هم نبوده.
در حقيقت تمام جوامع مهاجر و پناهنده در دنيا به
نوعی در تغيير شرايط سياسی و فرهنگی در زادگاه های خود تاثير دارند. اين تاثيرات
چند وجه دارد: تاثير مالی و اقتصادی، از طريق ايجاد يک جريان مداوم ارسال ارز
خارجی و يا سرمايه گذاری مالی و ايجاد رابطه تجاری؛
تاثير گذاری فرهنگی و اجتماعی که نتيجه چاره ناپذير رفت و آمد مداوم بين کشور محل
اقامت و سرزمين مادری است و انتقال ايده ها، ارزشها و رفتارهای فرهنگی و ابزارهای
تکنولوژيک؛ و تاثيرگذاری سياسی از طريق ارائه و اشاعه بحث ها و ايده های مدرن
سياسی و اجتماعی، تحليل رويدادهای سياسی داخل کشور، افشای سياستهای سرکوبگرانه و
ضدمردمی و يا روشهای ديگر.
به هر حال بحث اين است که با آنکه مقامات و
مطبوعات جمهوری اسلامی و بعضی هواداران آگاه و ناآگاه آن گاهی از مفاهيم
"داخل کشوری" و "خارج کشوری" به عنوان اسلحه ای برای مرعوب
کردن و ساکت کردن فعالين سياسی و فرهنگی خارج از کشور
استفاده ميکنند، تمام شواهد موجود نشان ميدهد که فعاليت فکری، نظری، سياسی و
فرهنگی خارج از کشور تاثيرات بسيار جدی بر فعاليتهای داخل کشور داشته و دارد. اما
تحليل سياسی و اجتماعی از وقايع داخل کشور تنها در صورتی به تقويت مقاومت و
فعاليتهای سياسی داخل کشور کمک ميکند که مسئولانه و با توجه به زمينه تاريخی --
فرهنگی و اجتماعی مشخص ايران، با در نظر گرفتن تمام عوامل اقتصادی و سياسی درونی و
بيرونی، و بررسی موشکافانه اما محترمانه جهت سياسی و نيات فردی و ايدئولوژيک
فعالان سياسی و تجزيه و تحليل شعارها و خواسته های آنان صورت بگيرد. يعنی تحليل
واقع بينانه و جانبدارانه اما برمبنای شواهد و دلايل و نه بر مبنای آرزوهای قلبی
ما.
در زمينه مشخص خواستها و مبارزات زنان، دو طيف
مشخص و متضاد در تحليل های خارج از کشور قابل مشاهده است:
۱-انکار کامل هر
تحولی به نفع حقوق زنان در چند سال گذشته است که بعضا به انکار مبارزه و مقاومت
زنان ميانجامد.
۲- تاييد مبالغه آميز و شيفتگی نسبت به تحولات و
به زنان فعال داخل کشور و بعضا بدون تحليل واقع بينانه از عوامل و فشارهای اقتصادی
و سياسی اين تحولات، از جمله مقاومت زنان و بدتر از آن تکيه بر فعاليتهای گروهی
برگزيده از زنان مسلمان.
به نظر من هيچيک از اين دو طيف بيانگر تحليل
مسئولانه و واقع بينانه از رويدادهای سياسی و حقوقی و فرهنگی مربوط به زنان نيست و
هيچ يک تقويت کننده فعاليتها و فعالان حقوق زنان در ايران نيست.
طيف اول آرزوهای قلبی و خواسته های ايدئولوژيک خود
را معيار تحليل قرار ميدهد و زمينه سياسی و فرهنگی فعاليتهای زنان در شرايط حاضر
را نديده ميگيرد. به نظر من بعضی تغييرات حقوقی و اجتماعی بخصوص پس از مرگ خمينی
که تا حدودی امکان نفس کشيدن در بعضی زمينه ها را برای زنان فراهم کرده و بخصوص
وجود زنان فعال، مقاوم و مبتکری را که در مقاومت عليه سياستهای ضد زن از هر فرصتی
استفاده ميکنند نميتوان انکار کرد. اين همه واقعيت دارد که بعضی از فعالان حقوق
زن، زنان مسلمانی هستند که اساسا برای مشروعيت بخشيدن به رژيم و خنثی کردن شعارها
و فعاليتهای اپوزيسيون به کار گرفته شدند و به ضرورت برابری حقوقی زنان و مردان
اعتقاد نداشتند، اما در حال حاضر در صف اصلاح طلبی در زمينه حقوق زنان هستند. اين
امر مثبتی است و نميتوان وجود اين فعاليت ها و نيز دست آوردهای هر چند کوچکی را که
در چندسال گذشته در نتيجه عقب نشينی رژيم در بعضی
زمينه های مربوط به حقوق زنان متحقق شده انکار کرد.
به هر حال جمهوری اسلامی در جامعه ای به قدرت رسيد
که با جوامع قبيله ای در اسلام تفاوت داشت. از جمله اينکه زنان در زندگی اجتماعی
حضور داشتند. به خانه راندن اين جمع عظيم، به سادگی اجرای سياست "يا روسری يا
توسری"نبود. و اين را به زودی حتی عقب مانده ترين
رهبران حکومت هم دريافتند و با زيرکی ابزارهای آموزشی و تلقينی را به کمک ابزار
پليسی و سرکوب فرستادن تشکيل سازمانها و کميته های متعدد زنان،
سخنرانی ها و کنفرانس های مخصوص زنان، المپيک زنان، سفرهای بين المللی و غيره و
غيره که همه با بسيج همسران و دختران آيت الله ها و حجج اسلام و زنان خانواده های
شهدا و دولتمردان اسلامی صورت گرفته را بايد در اين راستا ديد.
به عبارت ديگر در برخورد به يک پديده اجتماعی بايد
دلايل به وجود آمدن آن و عواملی که در پيدايش و تحول آن موثر و ذينفع هستند، مبنای
تحليل قرار گيرد و صرف بيان آنکه اين پديده وجود دارد
کافی نيست.
طيف دوم در گرايشهای نظری و تئوريک در خارج
از کشور معمولا تحولات را نتيجه تلاشهای فعاليتهای زنان اسلامی داخل حاکميت ميداند
که مثلا در مجلس يا در نهادهای دولتی مشغولند، نه تنها به طور کلی مقاومت زنان
غيرمذهبی يا لائيک را که حجاب به سر در سخت ترين شرايط، در اشکال مختلف به درجات
مختلف در مقابل سياستهای رژيم ايستاده اند نميبيند، يا به آن بهای لازم را نميدهد،
بلکه تاکيد را بر باز شدن فضا برای حضور و فعاليت زنان در ايران اسلامی ميبيند.
نتيجه نظری اين گفته اين است که برخلاف آنچه تا حالا تصور ميشده، تجدد، حکومت
قانون و بخصوص جدايی دين و دولت پيش شرط استقرار دموکراسی و عدالت اجتماعی و
جنسيتی نيست. بعضی ها حتی به انتقاد از ايده
مدرنيته ميپردازند چرا که از اروپای استعمارگر تقليد شده و برای ايران لازم نيست و
اسلام نه تنها با تجدد و فمينيسم تضادی ندارد بلکه آلترناتيو بومی آن است. بنابر
اين به جای مبارزه برای استقرار حکومت دنيوی و قانونمند به عنوان پيش شرط تحول
اساسی در وضع زنان، ما بايد از چارچوب اسلامی استفاده کنيم و به تعبير و تفسيرهای
فمينيستی از احکام قرآن و احاديث و ساير متون اسلامی مشغول شويم و يا بگذاريم
ديگران ما را از اين طريق به سرمنزل مقصود هدايت کنند.
مشکل اين برخورد را در چند
نکته ميتوان خلاصه کرد.
اولا آنچه در ايران در ۲۵ سال گذشته روی داده دليل
آشتی پذيری شريعت اسلام با برابری حقوق زنان نيست. تحولات دليل واضح چاره ناپذيری
انطباق اسلام با ضروريات جهان مدرن است(درس ويلن و ويدئوکلاب در مساجد).
ثانيا تلاش برای بازخوانی متون اسلامی به نفع زنان
پديده جديدی نيست و از دو قرن پيش توسط کسانی مثل نميک کمال، مدهت افندی و فاطمه
عاليه خانم در ترکيه، قاسم امين در مصر، آخوندزاده، قره العين و کسروی در ايران و
نظره زين الدين در لبنان با اشکال بسيار پيچيده تر آغاز شده و ارائه آن به عنوان
يک امر انقلابی و بی سابقه در ايران و ارائه آن به عنوان راهگشای مشکل حقوق زن در
اسلام بسيار نابجا و بيهوده است.
اينکه برای مقابله با تجاوز بنيادگرايان به حقوق
فردی و اجتماعی زنان بايد با متون اسلامی، آيات و احاديث مربوط به حقوق زن آشنا شد
و آنها را با ديد فمينيستی تحليل و تعبير کرد نکته ای است که نميتوان با آن مخالفت
کرد. نشان دادن اين که بينش و منش بنيادگرايان گاهی حتی با آيات و احاديث موجود
مغايرت دارد کار مثبتی است. افشای سياستها و مقرراتی هم که به نام اسلام به جامعه
تحميل ميشود امری ضروری است چرا که بسياری از آنها جعل و اختراع سنتهای ضد زن است
که از کند و کاو در متون کهنه عهد عتيق تقليد شده، اما ارائه اين روش مبارزه به
عنوان بهترين استراتژی يا حتی تنها استراتژی معقول و کارآمد فرهنگی و منطبق با سنت
های جامعه در حقيقت به اين معنی است که زنان در جوامع اسلامی نبايد خواستی فراتر
از چارچوب اسلامی داشته باشند. و فمينيسم اسلامی تبديل به پرچمی ميشود که زنان
منطقه بايد تحت لوای آن مبارزات عدالت خواهانه و برابرطلبانه خود را پيش برند.
يعنی اسلام و هويت اسلامی پيراهن برازنده ای ميشود
که بر قامت هر زن و مرد جوامع اسلامی برازنده است.
اگر مدافعان اين بينش که اغلب خود زنان و مردان
غيرمذهبی و يا لائيک هستند، ضمن حمايت از اصلاح طلبان مذهبی و فمينيست های مسلمان
زبان متفاوت خود را حفظ ميکردند و ظهور اصلاح طلبی مذهبی زنان را به عنوان نشانه
چند گانگی سياسی، تکثرگرايی و استراتژی های گوناگون در فمينيسم ارائه ميدادند، ما
اختلافی با آنها نداشتيم. اما واقعيت اين است که برخلاف ادعای بعضی از آنها ما با
چند زبانه شدن فمينيسم ايرانی مواجه نيستيم چون حداقل در خارج از کشور بيشتر و
بيشتر يک زبان، زبان حاکم شده و آن زبان اسلامی است. بعضی از مدافعان فمينيسم
اسلامی خود را محدود کرده اند به طرح و نشر و انعکاس خارجی آنچه زنان مسلمان در
داخل ايران ميکنند. مثلا تا امروز حداقل ۳ مقاله تحليلی به زبان انگليسی درباره
نشريه «زنان» به چاپ رسيده. و جنجالهای بعضی محققان ايرانی و مطبوعات غربی را در
مورد فائزه هاشمی حتما به ياد داريد. پس از ناپديد شدن فائزه هاشمی از صحنه سياسی
ايران به خاطر موضع گيری اش عليه اصلاح طلبان و سقوط از مقام رهبری زنان ايران که
در خارج از کشور دست و دلبازانه به او اعطا شده بود، ما هنوز منتظر تحليل فمينيستی
ظهور و سقوط او هستيم!
نکته مهم اين است که رها کردن زبان مستقل و سکولار
يا غير مذهبی نه تنها مبارزه در داخل ايران را تقويت نميکند بلکه آن را تضعيف
ميکند به چند دليل:
-- همصدايی با رژيم اسلامی (آن هم با محافظه
کارترين جناح آن) که مدعی است اسلام همه چيز به زنان داده و ما نيازی به ايدئولوژی
به قول آنها غربی نداريم و راه حل ما راه حل اسلامی است،
-- اين که فمينيسم پديده غربی است و ربطی به زنان
جوامع اسلامی ندارد. ايدئولوژی غربی مال غرب و ايدئولوژی شرقی، يعنی اسلام مال ما،
-- از همه بدتر، اين همه تکيه بر فمينيسم اسلامی،
اشاعه بينشی است که خواست ها و فعاليت زنان مسلمان را بدون توجه به زمينه اجتماعی
و سياسی وسيع تری که مبارزه زنان در آن قرار دارد، يعنی زمينه توسعه سياسی و
فرهنگی و مبارزه برای دموکراسی، مطرح ميکند. به عبارت ديگر در يک نظام عميقا
غيردموکراتيک، واپسگرا و سرکوبگر امکان فعاليت و موفقيت برای هيچ جنبش برابری
طلبانه و آزاديخواهانه وجود ندارد، خواه نوع اسلامی يا غيراسلامی اش.
حاصل کلام اين که خواهران ما در داخل ايران با
توجه به شرايط سياسی و اجتماعی و عدم وجود آزادی بيان و عقيده يا واقعا برابری
حقوقی زنان در چارچوب شريعت اسلام را تنها استراتژی ميدانند و يا مجبور به استفاده
از زبان اسلامی برای طرح خواستهای خود هستند. ما گرفتار چنين محدوديتی نيستيم.
در خارج از کشور ما امکان تعمق و تحليل انتقادی و
سازنده از محدوديت ها و بن بست های اصلاح طلبی مذهبی چه در زمينه حقوق زنان و چه
در ساير زمينه ها را داريم. اين به معنی رد کامل اين تلاش ها نيست. تکيه بحث من بر
اين است که بنا بر تمام شواهد جمهوری اسلامی در پياده کردن همه برنامه های خود از
جمله اسلامی کردن حقوق زنان با شکست مواجه شده است. عليرغم آن که در ۲۵ سال گذشته،
حکومت از انواع ابزار تلقينی ايدئولوژيک و سرکوب برای پيشبرد اين برنامه ها
استفاده کرده و حتی موفق شده که جمع وسيعی از مردم عادی را به دستياران حکومت در
اعمال انواع خشونتهای قانونی و غيرقانونی تبديل کند.
شواهد نشان ميدهد که اين واقعيات برای بسياری از
مردم ايران کاملا شناخته شده است.
فساد مالی و اخلاقی رهبران، افزايش اختلاف طبقاتی،
بيکاری و فقر همه گير توهمات مربوط به راه حل اسلامی را از ذهن اکثريت مردم زدوده.
جمهوری اسلامی تلاش کرد گذشته را به عنوان آينده به مردم ايران تحويل دهد. ۲۵ سال
طول کشيد تا بن بست راه حل اسلامی بر همگان روشن شود. تاسف آور است که هواداران
اصلاح طلبی اسلامی در خارج از کشور خواسته يا ناخواسته واپسگرايی را در قالب
نوگرايی تبيين و توجيه ميکنند و من اين را به نوعی زورچپانی اسلام به زنان ميدانم.
نکته ديگر اين که چه چيز ميتواند برای ما خوشحال
کننده تر از اين باشد که با سرکوب سازمان يافته زنان غيرمذهبی پس از انقلاب و
راندن بسياری از فعالان جنبش دموکراتيک به تبعيد، خواهران ما در ايران به شيوه های
گوناگون، با ديدگاه های متفاوت با متانت و ابتکار درخور تحسين در تمام عرصه های
زندگی فرهنگی و اجتماعی و سياسی در مقابل سياست های تبعيض آميز جنسيتی مقاومت را
ادامه داده اند.
همچنين شايد اين طنز تاريخ باشد که بسياری از
خواسته ها و شعارهايی که جنبش ترقيخواهانه غيرمذهبی در سالهای اول انقلاب مطرح
ميکرد و به خاطر آن لقب «ضد انقلاب»، «ضد خلق» و «بيگانه پرست» گرفت، سرانجام پس
از ۲۵ سال به خواستهای اساسی مردم ايران تبديل شده. شعارها و خواسته هايی مثل
-- آزادی دولت از تسلط و قيموميت مذهب
-- رهايی اراده و وجدان فرد از تسلط نهادهای مذهبی
-- شناسايی مذهب به عنوان انتخاب فردی و خصوصی
اشخاص
-- قانونمندی و جايگزينی قوانين مقدس ولايتغير
آسمانی با قوانينی که انعکاس فرد و منافع جمعی است و توسط نهادهای انتخابی واقعی
وضع شده
-- و تقويت جامعه مدنی از طريق به رسميت شناختن حق
افراد در مشارکت و مداخله در امور سياسی و اجتماعی و فرهنگی
جای خوشحالی است که اين خواستها، به عنوان
خواستهای«اصلاح طلبی اسلامی» از زبان کسانی که اکنون «روشنفکران دينی» ناميده
ميشوند، بيان ميشود. ما تنگ نظری سياسی نداريم. اما چنين خواستهايی وقتی در چارچوب
تنگ مذهب قرار گيرد معنای متفاوتی پيدا ميکند. وظيفه ما تحليل سازنده و انتقاد با
ديد تعميق مبارزات است، نه دنباله روی و مبالغه در مورد اصلاح طلبان مذهبی در
زمينه حقوق زنان يا غير آن.