يکشنبه ۱۷ اسفند ١٣٨٢ – ۷ مارس ٢٠٠۴

به مناسبت بزرگداشت روز زن

سارا قاضی

Sara@kargar.org

 

روز هشتم مارس سال ۲۰۰۴ را به زنان ايران و جهان و تمامی آزاديخواهان تهنيت ميگوييم

روز ۸ مارس امسال ميبايد روز بازتاب طنين صدای گريه زنان درمانده و بی پناهی باشد که در طول ماه های اخير در دو مورد مختلف، اما بسيار خاص مورد ستم نظام ديکتاتوری حاکم قرار گرفته و از اين رو توجه جهانيان را به خود جلب نمودند.

قدرت اين بازتاب ميبايد به شدت سرخی چشمان اشک آلود و عظمت اندوهی که در سينه تک تک اين زنان نهفته است، باشد.

دو مورد خاصی که توجه جهانيان را به طور اخص نسبت به وضعيت حاکم بر جامعه ما جلب نمود، يکی حادثه زلزله بم و ديگری تهاجم مغول وار پليس رژيم به کارگران ذوب مس خاتون آباد بوده است. اما اين دو مورد چه ارتباطی به زنان و روز زن دارد؟

زلزله بم با آن عظمتش تنها بم را با خاک يکسان نکرد و تنها هزاران هزار انسان (بيش از ۲۵۰۰۰ نفر) را به مرگ نسپرد که به دنبال خود هزاران هزار انسان باقيمانده را بدون خانواده و عزيزان، بی سرپناه و آواره به جای گذاشت. در بم، آنانی که از لبه اين پرتگاه مرگ به پايين نيافتادند، ولی شايد خاطره آن هرگز از يادشان نرود و يا شايد برای برخی مادام العمر خواب خوش را ازشان گرفته باشد، آن اندک زندگی حقيرانه ای را هم که در جمع عزيزان و نزديکان خود داشته و در کنار هم احساس امنيت ميکردند، گرفته شد. اين وضع برای برخی از اين بازماندگان، به مراتب بدتر از مرگ است.

کمک های بين المللی و کمک های رژيم در اين قبيل موارد صرفا مقطعی و روبنايی بوده و در واقع دهن پر کن مطبوعات است و با گذر زمان کم رنگ تر و کم رنگ تر شده و بعد هم قطع شده است (اعتماد، ۵ اسفندماه). در اين ميان زنانی که در زمره بازماندگان اين حادثه اسفبار ميباشند، با از دست دادن شوهر، پدر و مادر و نزديکان خود که ميتوانستند در گذشته بر رويشان حساب کنند و با از دست دادن کل دارايی و زندگی خود، من بعد در شرايطی بسيار طاقت فرساتر از گذشته زندگی خواهند کرد. از ميان اين زنان، آنان که کودک يا کودکانی چند برايشان باقی مانده، اگر چه با وجود آنان از نظر روحی تسکين بيشتری دارند، ولی از نظر معيشتی در وضعيتی بارها بدتر از زنانی که تنها مانده اند، قرار دارند. در آينده يا هر روزی که از زندگی آنان بگذرد، فشار مالی و نداشتن چاره ای برای بهبود وضع زندگی، آنان را مستعصل تر خواهد کرد.

برای زنان اين قشر از جامعه ما، رها کردن محل زندگی و رفتن به شهرهای بزرگ، به آسانی مردهای آنها نيست و از نظر روحی چنين مهاجرتی، آن هم به تنهايی قابل تصور نيست. تصور آوارگی در خيابان های شهرهای بزرگ برايشان شايد با مرگ يکسان باشد. علاوه بر اين، رفتن به شهرهای بزرگ چه کمکی به حال آنها خواهد کرد؟ ميزان بيکاری برای خود ساکنان شهرهای بزرگ بيداد ميکند. اين زنان کجا کار خواهند گرفت که اميدی برای بازسازی زندگيشان باشد؟

گروه ديگری از زنان ما که اخيرا بشدت ضربه ديده اند، زنان کارگران ذوب مس خاتون آباد هستند.

همانطوريکه همه آگاه هستند، کارگران قراردادی ذوب مس خاتون آباد در استان کرمان در اعتراض به بيکار کردنشان در جلو درب ورودی محل کار خود، در حال اعتراض بودند و ميخواستند تا استخدام رسمی شوند که در ازای رسيدن به خواسته اشان مورد حمله مسلحانه پليس ضدشورش رژيم قرار گرفتند. در آن روز خانواده های اين کارگران نيز در تظاهرات به آنها پيوسته بودند.

بر اثر اين حمله عده ای کشته و تعداد بسيار زيادی مجروح گشتند (۴ نفر کشته و ۴۰ نفر زخمی). صرف نظر از اين که مشخص نيست که از ميان کشته شدگان و مجروحين چند نفر از اعضای خانواده های اين کارگران بودند، ولی حتی اگر اين طور فرض کنيم که فقط از ميان خود کارگران کشته و زخمی داده شده است، آنوقت اين سئوال پيش ميايد که پس تکليف خانواده های اين کارگران کشته شده و زخمی تا کنون چه شده است؟ آنان که از شدت فقر و استيصال به تجمع و تظاهرات در جلوی محل کار خود پناه آورده بودند، اکنون با از بين رفتن شوهر و پدر خانواده و يا زخمی شدن او، وضعشان به مراتب از گذشته بدتر شده و با زنده نبودن شوهر يا زخمی و بيمار بودن او، اين زنان اين کارگران هستند که ميبايد بار مشکلات عديده خود را که حالا به حد نهايت خود رسيده، تحمل کرده و در مقابل شکم گرسنه کودکان خود، کفن و دفن و يا مخارج درمان شوهر را در ارجحيت قرار دهند. اين خانواده ها که با وجود مرد، امرار معاششان ممکن نبود، اکنون چگونه زن به تنهايی ميتواند اين بار را به دوش بکشد؟

از اين رو، ما رژيم جمهوری اسلامی را در برابر خون اين انسان ها در هر دو مورد مسئول دانسته و محکوم مينماييم. ما رژيم ايران را مسئول در بدری و خانمانسوزی همه اين انسان ها در هر دو مورد ميدانيم و محکوم ميکنيم. ما جمهوری اسلامی ايران را در برابر وخيم تر کردن وضعيت زندگی و معاش اين خانواده (در هر دو مورد) مسئول دانسته و محکوم ميکنيم. ما جمهوری اسلامی ايران را مسئول وضعيت اسفبار و قرون وسطايی اين زنان (در هر دو مورد) دانسته و محکوم ميکنيم.

اينهمه اما به اين معنی نيست که ما وضعيت زنان کارگری مثل کارگران زن کوره پزخانه ها (روزنانه شرق، ۱۱بهمن) را که از شرايط و ستم جنسی دوران بربريت رنج ميبرند، به هيچ وجه ناديده بگيريم. در اين جا است که ما به وضوح اختلاف ستم مضاعف را بر حسب موقعيت طبقاتی زنانمان ميبينيم.

زنان کارگر اين کوره پزخانه ها، گويی در عصر ديگری، جدا از بقيه جامعه بسر ميبرند. هنگام نگريستن به موقعيت و شرايط زندگی آنها، گويی تو بايد از توی «تونل زمان» بگذری و وارد دوره ای از حيات بشر در هزاران سال پيش، دوران برده داری، شوی. در مقايسه با اين زنان، زنان حلبی آباد نشين ها يا اسلام شهرنشين ها هنوز از موقعيتی بهتر برخوردارند، چه رسد به ساير زنان جامعه ما. به جا است که به مناسبت روز زن از زنان نماينده در مجلس جمهوری اسلامی و افراد حقوقدان و به اصطلاح مبارزی مثل خانم شيرين عبادی سئوال شود که برای برچيده شدن چنين ننگی بر جامعه و برای دفاع از حقوق کارگران زن اين کوره پزخانه ها که ستم مضاعف دوران برده داری را تحمل ميکنند، تا کنون چه کرده و چه طرحی و برنامه ای را در نظر دارند؟

خانم شيرين عبادی چرا از سرمايه ای که از قبال برنده شدن «جايزه نوبل» به جيب زد، در راه سازماندهی مبارزه ای اصيل و شرافتمندانه در دفاع از حقوق اين زنان ترتيب نميدهد؟ مگر نه اينکه جايزه نوبل را به اصطلاح به علت مبارزات بی امان و انسان دوستانه خود در راه دفاع از حقوق زنان و کودکان کسب نمود؟ چه ستمی جنسی وارد بر ساير اقشار زنان جامعه ما ميتواند کوچکترين ذره ای قابل مقايسه با ستم جنسی ای که بر کارگران زن اين کوره پزخانه ها و زنان ديگری که همواره در شرايط برده داری بسر ميبرند، روا داده ميشود باشد؟

از ديدگاه مارکسيستی، ما هيچ يک از اين سه موردی را که در باره وضع زنان کارگر ايران مطرح کرديم، خارج از خصلت نظام سرمايه داری عقب افتاده ايران به سرکردگی دو جناح خونخوار و وحشی و واپسگرای «اقتدارطلب» و «اصلاح طلب» نميدانيم. در دوران اين حکومت، اختلاف طبقاتی فاحش بين زنان نماينده مجلس و افرادی مانند شيرين عبادی با زنان کارگر چيز تعجب آور و باور نکردنی نيست و در نتيجه مبارزات آنها نيز در دفاع از حقوق زنان ايران درخور طبقه خود و در اساس هيچ تآثيری در وضعيت زندگی زنان اقشار زحمت کش و کارگر ندارد.

تحريم انتخابات نمايندگان زن مجلس و عناصر فمينيست قشر بورژوا (مرفه و سرمايه دار) و در افتادنشان با جناح اقتدارطلب نيز از ريشه و اساس با ماهيت تحريم انتخابات به وسيله طبقه کارگر و اقشار تحت ستم متفاوت است. به همين دليل بود که ما شرکت در انتخابات را مشروط به کسب بخشی از مطالبات پيش پا افتاده طبقه کارگر ايران دانسته و در غير اين صورت شرکت در آن را تحريم کرديم. به عبارت ديگر، برای برچيده شدن آن اختلاف طبقاتی فاحشی که در بالا آمد، تنها يک راه مبارزه وجود دارد و آن هم سازماندهی سراسری طبقه کارگر در جهت پيشبرد مبارزات سياسی و اقتصادی کل طبقه کارگر ميباشد. برای اين کار، طبقه کارگر ميبايد بتواند تشکيلات مستقل و آزاد خود را داشته باشد تا به مسائل کارگری و چکونگی حل آنها بپردازد. چنانچه چنين آزادی عملی از طرف دولت برای کارگران فراهم نشود (که عملا نشد) و کارگران حق تجمع و بيان مطالبات خود را نداشته باشد (که نداشتند)، وجود اين انتخابات کمکی به وضع آنها نخواهد کرد.

در اين صورت است که وقت آن رسيده که مبارزات پراکنده اقشار مختلف طبقه کارگر ما از طريق يک ظرف مشخص و مخفی که بتواند شيرازه، پشتوانه، طراح و برنامه ريز مبارزات کارگری در ايران باشد، رهبری شده تا مبارزات کارگری به صورت متحد و سراسری حرکت کند و در عين حال خود را از آسيب عمال سرکوبگر رژيم محفوظ بدارد. اين ظرف تنها يک حزب با مشخصات و بافت خاص خود در اين مقطع ميتواند باشد. اين حزب ميبايد متشکل از پيشرو ترين، مترقی ترين، منضبظ ترين، متعهدترين و معتمدترين عناصر موجود از ميان طبقه کارگر و ساير اقشار تحت ستم و مدافع منافع طبقه کارگر باشد و اين شامل زنان جامعه ما هم ميشود. اين زنان ميتوانند از ميان طبقه کارگر يا هر قشری از جامعه برخاسته باشند. اما چون مترقی و متعهد به مارکسيزم انقلابی بوده و مورد اعتماد طبقه کارگر و ساير اقشار تحت ستم هستند، موظف هستند که در ايجاد اين حزب که ما آن را «حزب پيشتاز انقلابی» ميناميم، به پيشروی کارگری پيوسته و نيز فعالان پيشروی کارگری هم (که عموما مرد هستند) ميبايد از حضور اين زنان در فعاليت حزبی استقبال کرده و از ابتدا، اولين قدم را در راه برچيده شدن ستم جنسی بردارند. حضور اين زنان در تآسيس چنين حزبی باعث جذب هر چه بيشتر ساير زنان به فعاليت سياسی شده و اين خود دومين اصل اساسی در از بين بردن ستم جنسی است.

وجود چنين حزبی با اين چنين ساختاری است که ميتواند فعاليت های تشکل های مستقل زنان را رهبری کرده و مبارزات سازماندهی شده آنها را با حمايت طبقه کارگر، به جريان اندازد. به اين ترتيب به طور ريشه ای و اساسی ميتوان با تبعيض جنسی مبارزه کرده و در ازبين بردن آن پيروز شد. در غير اين صورت، بايد نشسته و منتظر رحم و انصاف اقتدارگرايان در برابر مبارزات زنان فمينيست و اصلاح طلب جامعه امان باشيم که مثلا سن رسمی ازدواج دختران را از ۹ سالگی به ۱۳ سالگی بالا برند که حالا تجاوز رسمی و قانونی به کودکان دختر ۴ سال تخفيف يافته است. البته اين، صرف نظر از اين حقيقت است که خيلی از اين قوانين فقط بر روی کاغذ رسميت پيدا کرده و هرگز رسما عملی نميشود و صرف نظر از اين است که خيلی از اين قوانين هرگز از محدوده تهران و يا چند شهر بزرگ بيرون نرفته و معمولا در شهرهای دور افتاده و دهات و مناطق عشايری کشور هرگز و در دوران هيچ رژيمی، قوانين رسمی کشور حاکم نبوده و ساکنان آن مناطق نه تنها از حمايت قوانين مرکزی برخوردار نيستند که حتی از وجود اين قوانين هم خبر ندارند. بخصوص در رابطه با حقوق زنان و تبعيض جنسی

در نتيجه تنها در چهارچوب چنين سازماندهی و فعاليتی است که ميتوان از آينده ای تيره تر از گذشته زنان بازمانده زلزله بم و زنان کارگران ذوب مس خاتون آباد، جلو گيری کرد و به دفاع موثر از حقوق زنان کارگری مثل کارگران زن کوره پزخانه های نامبرده پرداخت. در پرتو چنين رهبری حزبی ای اکنون ميشد، به دفاع از اين زنان يا زنانی نظير آنها، کميته های عمل مخفی به وجود آورد که به وسيله آن ها بتوان به اين زنان دسترسی پيدا کرده و ياريشان کرد.

زنان جامعه ما در هر قشری، غير از قشر وابسته به رژيم و وابسته به سرمايه داران کشور، نياز به آموزش در زمينه های سياسی و کسب آگاهی های طبقاتی دارند، تا از اين رو نسبت به داشتن فعاليت سياسی حساس تر شده و احساس مسئوليت بيشتر بکنند. کسب آگاهی و احساس مسئوليت خود دو عامل اساسی ديگر در رفع ستم جنسی است. حزب ميبايد کميته های کار مخفی با زنان را برای بردن آگاهی های سياسی و اقتصادی و طبقاتی در ميان حتی دور افتاده ترين اقشار جامعه بسازد. در اين راستا هر گونه تشکل مستقل زنان که تا کنون به وجود آمده ميتواند، کمک کننده در اهداف اين کميته ها باشد.

دقت مبرم به نکات زير در اين مقطع از مبارزه طبقه کارگر ما حائز اهميت خاص است: يکی اينکه در حال حاضر عناصر اصلاح طلب و غيرانقلابی که خود را مدافع طبقه کارگر و اهداف انقلابی آن ميدادند، در جامعه ما سربلند کرده و در حال دادن بديل (يا آلترناتيو) در مقابل اصلاح طلبان رژيم هستند. اينان که خيلی از موارد ممکن است مواضع انقلابی و به جا از خود نشان دهند و در موارد خاصی مثل به مناسبت روز زن، به دفاع از حقوق زنان و فراخواندن زنان و مردان کارگر به مبارزه متحد عليه سرمايه داری بپردازند (مثل حسين اکبری، روزنامه شرق ۱۴ اسفند)، کافی نيست. اين افراد ميبايستی امتحان خود را در تئوری و عمل در کليه جوانب و مواضع پس دهند و به پيشروی کارگری و طبقه کارگر صداقت انقلابی خود را به اثبات برسانند.

کسانی که از تشکيل اتحاديه های مستقل کارگری و يا سنديکاهای کارگری به عنوان مرحله نهايی و انقلابی مبارزات طبقه کارگر برای رسيدن به سوسياليزم ياد ميکنند، در واقع معتقد به سوسيال دموکراسی بوده و مارکسيزم انقلابی را نميشناسند. آنها در نهايت مبارزات طبقاتی کارگران را به مبارزه در راه کسب برخی مطالبات دموکراتيک و صنفی محدود ميکنند

همچنين آنان که تصور ميکنند که از طريق سنديکاها، اتحاديه ها و يا هر گونه تشکل های مستقل کارگری ديگر ميتوان وظايف حزبی را پياده کرد و از آنها به جای حزب استفاده نمود، قطعا از نقش هر يک از اين تشکل ها و تفاوت ماهوی آنها را با حزب درک صحيحی نداشته و از تجربه تاريخی در مورد آنها بهره چندانی نبرده اند. لذا نکته ديگر قابل تعمق در اينجا داشتن تعريف صحيح از هر يک از اين نهادها است:

سنديکاها، اتحاديه ها، تشکل های مستقل کارگری، تشکل های مستقل زنان، تشکل های مستقل دانشجويی و نظير اينها نهاد هايی علنی هستند که در چارچوب آنها مطالبات قشری و دموکراتيک آن قشر خاص قابل طرح بوده و به وسيله خودشان در همان نهاد تعيين و به اجرا گذاشته ميشود.

برای مثال تشکل های مستقل زنان، نهادهايی هستند که برای زنان جامعه ما ميتوانند تجربيات خوبی بهمراه داشته باشد. زنانی که در اين تشکل ها (تحت هر عنوانی) فعاليت ميکنند، در درجه اول، تجربه فعاليت دسته جمعی را به دست مياورند. در ضمن در اين تشکل ها که مستقل از رژيم و کليه جريانات طرفدار رژيم يا اپوزيسيون است، خيلی از زنان برای اولين بار تجربه مطرح کردن مشکلات خود و شنيدن مشکلات ديگران را پيدا ميکنند. سپس در درون همين تشکل ها است که خود اين زنان به چاره جويی و يافتن راه حل های ممکن برای مسئلشان دست مييابند. اين نيز خود تجربه بی سابقه و سازنده ای است.

همين طور سنديکاها و اتحاديه های کارگری به خواست ها و مطالبات صنفی و حقوق دموکراتيک و وضعيت اقتصادی کارگران ميپردازند و کليه کارگران هر صنفی ميتوانند در اين سنديکاها يا اتحاديه ها شرکت کنند (بشرط اين که از عناصر وابسته به رژيم نباشند). مثلا اين موقعيتی است که به احتمال قوی با باز شدن دفتر سازمان بين المللی کار در ايران برای کارگران بوجود خواهد آمد. اين سنديکاها يا اتحاديه های کارگری بصورت علنی فعاليت داشته و کارگران عضو آنها از اقشار وسيع طبقه کارگر آمده و الزاما افراد کمونيست نيستند. لذا نه تنها بينش مارکسيزم انقلابی در اين گونه نهادها الزاما غالب نيست که ممکن است اصلا اسم مارکس را هم هرگز نشنيده باشد.

از طرفی، عناصر انقلابی و کمونيست که ميبايد در اين گونه نهاد ها فعال بوده و حتی نقش رهبری را به دست گيرند، نميتوانند از اين نهادها به عنوان حزب استفاده کنند. در شرايطی مثل شرايط کشور ما که رژيم حتی تحمل تظاهرات عده ای کارگر را در خاتون آباد کرمان هم ندارد و آن چنان به آنها مغول وار حمله ميکند که نه تنها عده ای کشته و زخمی ميشوند، بلکه کل حرکت سرکوب ميگردد، طبقه کارگر ما نياز به «حزب پيشتاز انقلابی» دارد که نهادی است مخفی و متشکل از تعداد معدودی از عناصر پيشروی کارگری و روشنفکر انقلابی. اين عده معدود که کمونيست بوده و بر بينش مارکسيزم انقلابی مسلط هستند، از طريق فعاليت مشترک خود در اين ظرف، ميتوانند کليه مبارزات کارگری را خط و سازمان داده و بوسيله ايجاد کميته های مخفی در اين تشکل های مستقل کارگری و اقشار مختلف کارگر و تحت ستم جامعه نفوذ کنند.

به عبارت ديگر، وجود اتحاديه ها يا سنديکاهای کارگری وجود اين حزب را نقض نميکند و وجود اين حزب خط بطلان بر وجود اين نهاد نميکشد، بلکه هر کدام از اينها در چارچوب امکانات و توان خود عمل کرده و در نهايت بهم ميپيوندند. برای مثال، زمانی که دفتر سازمان بين المللی کار در ايران باز شود، احتمالا امکان داشتن سنديکا و اتحاديه هم بوجود ميايد. در اين مقطع، نقش اين حزب اين است که کارگران را تشويق به ايجاد اتحاديه يا سنديکای مستقل خود نمايد و يا در زمانی که رژيم به خواسته کارگران تن در نميدهد، در راستای آن خواسته ها، مطالباتی را ارائه دهد که مبارزات مقطعی و صنفی آنها را به مبارزات سياسی و طبقاتی تبديل کند، تا به اين ترتيب کارگران درگير در اين مبارزه از موضع سياسی بالاتری از رژيم برخوردار شوند. هر چه کارگران از موضع بالاتری در مبارزه سياسی با رژيم برخوردار باشند، قدرت بيشتری يافته و امکان سرکوبشان کمتر ميشود. منتهی تنها نهادی که دارای آن بينش و تيزبينی لازم برای اين گونه مبارزه ميباشد، حزب پيشتاز انقلابی است که با تسلطی که بر مفاهيم مارکسيستی دارد، در اين مبارزه ميتواند قدم های به جا و به موقع بردارد و از تندروی يا مسامحه بپرهيزد و حرکت خود را آگاهانه و با علم به هدف مورد نظر بردارد. اين نوع طرح های مبارزات سياسی از عهده تشکل های مستقل کارگری که نهادهايی صرفا دموکراتيک هستند، خارج است.

حزب پيشتاز انقلابی از طريق ساختن کميته های عمل مخفی ميتواند از طريق همين تشکل های مستقل کارگری در ميان کارگران کار کرده و در نهايت کسب اعتبار در ميان کل طبقه کارگر نمايد. در آن مقطع، اين حزب قادر خواهد بود تا کل جنبش کارگری را رهبری کند و به اين ترتيب حتی ميتواند در مقطع لازم فراخوان اعتصابات عمومی و تظاهرات سراسری را داده و به مرحله انقلاب نزديک شود.

از اين رو حزب پيشتاز انقلابی ميبايد متشکل از عناصر مترقی و انقلابی از ميان کارگران زن و زنان روشنفکر انقلابی نيز باشد. به اين ترتيب، در حالی که زنان کمونيست و متعهد به مارکسيزم انقلابی در درون حزب پيشتاز انقلابی فعاليت ميکنند، در عين حال در تشکل های مستقل زنان فعال بوده و به مبارزات بلافصل آنها خط ميدهند. کميته های عمل مخفی حزب در اين مورد، موظف است تا با اقشار مختلف کارگران زن و زنان اقشار ستمديده در جامعه ارتباط مناسب را برقرار نموده و با برخوردها و برنامه های مناسب در هر مورد آنان را در زمينه ستم جنسی حاکم بر آنها و ريشه ها و دلايل آنها و راه های صحيح برچيدن اين ستم آموزش داده و تدريجا آنان را به مسائل سياسی روز حساس نموده و آماده فعاليت سياسی و انقلابی نمايد.

از اين جهت است که وجود نهادهايی مانند تشکل های مستقل زنانی که تا کنون به وجود آمده است، اهميت پيدا ميکند چون کار کردن با زنان در درون نهادی که نقدا فعاليت دارد، بازدهی بسيار سريع تری برای کار کميته خواهد داشت.

با توجه به اهميت اين مراحل است که حضور و دخالت زنان کمونيست و انقلابی ما چه از ميان طبقه کارگر و چه از ميان ساير اقشار تحت ستم جامعه، اهميت اساسی در ساختار و روح و فرهنگ اين حزب دارد. حضور فعال اين زنان در اين حزب و حمايت آگاهانه بقيه زنان در اين زمينه، قادر است پايه های فرهنگ عاری از هر گونه تبعيض جنسی را از ابتدا راست و محکم بنا نمايد.

زنده باد مبارزات شرافتمندانه کارگران زن و مرد در برابر ستم رژيم جمهوری اسلامی ايران

زنده باد مبارزات رهايی بخش زنان زحمتکش و ستمديده ما برعليه ستم جنسی

 

سارا قاضی

Sara@kargar.org

۷ مارس ۲۰۰۴

http://www.kargar.org