مادران نوزاد فروش!

 

 

زهره هدايتی

سایت زنان ایران

 

من هرگز مادر نبوده​ام، تجربۀ مادر شدن نداشته​ام، نمی​دانم وقتی موجودی در بطن يک زن بوجود می​آيد و از رگ و پی او تغذيه می​کند و رشد می​يابد، وقتی ماههای طولانی در رابطۀ تنگاتنگ جسمی و روحی با آن موجود برای زايش​اش صبوری می​کند و انتظار می​کشد، چه رابطۀ روحی و عاطفی​ای بين او و جنين​اش برقرار می​​شود، و زمانی که بالاخره دوران پر مشقت بارداری به سر می​آيد به اين موجود نحيف سراسر نياز چه حسی دارد.

اما غريزه​ام می​گويد ميل شديد و مقاومت​ناپذيری در او پديد می​آيد که از اين طفل حمايت کند و مسئوليت همه جانبۀ زندگی او را بپذيرد، که مرحلۀ مادر شدن او همراه با مهرورزی عاشقانه نسبت به نوزادی که به دنيا می​آورد باشد و

اما قبلا جسته،گريخته و اخيرا بيشتر از مادرانی شنيده​ام که نوزاد خود را به بهايی ناچيز می​فروشند .

هر دم از اين باغ

برای کسی که قادر نيست از نوزادی که بوجود آورده نگهداری کند انتخاب​های محدودی وجود دارد، يا بايد به نحوی کودک را به مراکز بهزيستی بسپارد، يا سر راه قرار دهد و يا به خانوادۀ ديگری واگذار ;kn. در اين شق آخر که بر نه چندان تازه اما رو به فزونی باغ اجتماع ماست، نوزاد را به ازای دريافت وجهی می​فروشند.

در چرايی اين امر و اينکه چه عواملی سبب می​شود يک زن از طبيعی​ترين حق و اساسی​ترين نياز خود چشم بپوشد گفتنی بسيار است. زنان رها شده از سوی شوهر يا شوهر از دست داده که لبريز از احساس بی​فردايی​اند ، زن​هايی که در کنار شوهر زندگی می​کنند اما از تأمين روزی و معاش فرزند بيمناکند، آنها که درگير بارداری​​ های ناخواسته ، نامشروع يا اعتياد همسر و زندانی شدن او می​شوند ، زنانی که با خودشيفتگی، نوزاد را مانع آسايش، سعادت و بوجود آمدن شرايط بهتر برای خود می​دانند و بالاخره آنها که از سوی شوهر مجبور به اين کار می​شوند اقدام به فروش فرزند می​کنند. به چه طريق؟ خيلی ساده!!

به اين ترتيب که مادر قصد خويش مبنی بر فروش نوزادش را با پزشک معالج در ميان می​ گذارد و آقا يا خانم دکتر از بين زنان ناباروری که به او مراجعه می​کنند چند گزينه را انتخاب و به او معرفی می​نمايد. باقی ماجرا نظير معاملات ديگر با توافق طرفين ادامه می​يابد. خريدار و فروشنده بايد بر سر قيمت ، شرايط واگذاری، نحوۀ عمل، مخارج جنبی و مذاکره و به نتيجه برسند و غالبا​ والدين نوزادفروش ملزم به امضای تعهدنامه​ای نيز می​شوند و طی آن هرگونه حق مالکيت و ادعا درمورد فرزند واگذار شده را از خود سلب می​نمايند و شگفت اينکه با کمی درايت و زيرکی مادر می​تواند خود را به نام مادر آتی کودکش معرفی و تمامی مدارک او و نوزاد( حتی پلاک دستش) بدون تحمل درد و رنج زايمان به نام مادر آينده​اش رقم بخورد، حتی با اندک فراست، هوشياری و احيانا کمی پول!! و رابطه می​توان به نام پدر و مادر جديد برايش شناسنامه صادر کرد و اين مهم اگرچه ثبت اسناد والدين را درصورتی که از ازدواج آنها ساليان سال گذشته باشد و صاحب فرزندی نباشند، ملزم به اخذ گواهی پزشکی قانونی می​نمايد که طی آن مشاهدۀ نشانه​های زايمان در زن تأييد شده باشد، کاری شدنی و ممکن است.

 

بهای مهر مادری

هديه- م ۲۸ سال دارد، شوهرش او را ترک کرده و به کانادا گريخته، او را در بيمارستان ديدم. همۀ مراحل فوق را گذرانده بود. پرستارها بدون اينکه اطلاع داشته باشند او را با نام مستعار خطاب می​کردند . به نام زنی که قرار بود مادر جديد فرزندش باشد. او اگرچه لبخندی بر لب داشت و وانمود می​کرد شاد و سرحال است، عصبی و پريشان به نظر می​رسيد در حدی که قادر نبود به نوزادش شير بدهد. هديه با خريداران توافق کرده بود بعد از پرداخت مخارج بيمارستان و مبلغی افزون بر آن ، طفل را از بيمارستان به خانۀ خودشان ببرند.

دانستن هزينۀ بيمارستان به سادگی امکان​پذير بود اما از مبلغی که ردو بدل شد با وجوديکه خريدار نوزاد دوست نزديک من بود ، بی​اطلاع ماندم. گويی دوست نداشتند قيمت طفل را به من بگويند. با پرس​و جو دريافتم اين مبلغ بسيار متغير است . بعضی تنها به پرداخت مخارج بيمارستان توسط خريدار اکتفا می کنند ، از مطالبۀ يک تا سه ميليون تومان هم خبر دادند.

 

پاها فراتر از گليم قوانين

با اينکه خريد و فروش نوزاد غيرقانونی است و جرم محسوب می​شود به راحتی و به دور از چشم قانون و نظارت مجريان آن کودک خود را می​فروشند با وجودی که می​دانند حتی اگر والدين جديدی که برای فرزند خود می​يابند از رفاه و امکانات مالی برخوردار باشند هيچ تضمينی برای آينده​​اش وجود ندارد، چرا که معلوم نيست چه رفتاری با او در پيش می​گيرند، چگونه او را تربيت می​کنند، چه آينده​ای برايش رقم می​زنند و پا از قوانين موجود فراتر می​نهند چرا که اين قوانين نه​تنها ضمانت اجرايی که نقشی حمايتگر نيز ندارد.با برچسب جرم زدن و يا غير اخلاقی خواندن، هيچ عملی را نمی​توان رد و طرد کرد. اين قانون چگونه از مادری که بر غرايز و عواطف خود پا می​نهد و اقدام به عمل هولناک و غم​انگيز فروش نوزاد می​کند - که افکار عمومی نيز آن را توجيه​ناپذير می​داند- حمايت می​کند؟ همين مادر در اکثر موارد اگر از نظر اقتصادی در شرايط مناسب​تر و تحت حمايت می​بود، رنج و افسردگی از دست داذن کودکش را بر خود هموار می​کرد؟!

اين قانون به نياز روی ديگر سکه، همان زوج ناباروری که سالها در انتظار و حسرت بچه از مطبی به مطب ديگر سير کرده​اند و از جسم و روح و پول و زمان خود مايه گذاشته​اند و نهايتا هم حقی را که طبيعت و زندگی از آنها دريغ ورزيده با پول ستانده و با اين نورسيده به زندگی خويش اميد و انگيزه بخشيده​اند ، چگونه پاسخ می​دهد؟ شايد بگويد اول کلی مايملک جمع​و جور کن چون بايد به نام فرزندخوانده کنی، بعد يک کفش آهنی بپوش و به بهزيستی مراجعه کن تا بتوانی دهها بار پله​های دادگاه را بالا و پايين کنی و از عهدۀ انجام تعهدات به مرجع قضايی و پيچ​و خمهای اداری و بوروکراسی آن برآيی و پس از ماهها صاحب فرزند شوی!!

و يا همين قانون که می​گويد« سقط جنين ممنوع! » فردای زندگی از اين « جنين» در مقابل رنج و فلاکتی که در انتظارش است چگونه حمايت می​کند؟

شايد همين محدوديت و بگيرو ببند قوانين سبب شد تا با هر دکتری ( حتی هم او که هديه را به دوست من معرفی کرده بود) صحبت کردم و خواستم در اين مورد از او تحقيق کنم ، کل قضيه را کتمان کرد و مکالمات ما به اين پرسش و پاسخ کوتاه محدود شد:

آقای دکتر چون شما در ارتباط تنگاتنگ هم با زنان باردار و هم نابارور هستيد ،آيا تا کنون با مادرانی که قصد فروش نوزاد خود را داشته باشند برخورد کرده​ايد؟

خير!! اصلا برخورد نداشته​ام.