ناتوانی در شکستن بن بست ،
مظلوميت يا ناکارآمدی؟
به
نظرمی رسد که نه سپاه و نه بسيج و نه شوهای امنيتی تلويزيونی و نه بگيرو ببندهای
تقريبا" هر روزه، کمترين تاثيری بر شهامت و صراحت بيان علنی ناخشنودی ها
ندارند.
بيژن برهمندی
حتی اگر آنگونه که برخی
از نشريات محافظه کار مدعی اند، وضع کشور آنقدرها هم بد نباشد و بحرانی وانمود
کردن آنرا به دشمنان نسبت دهند؛ حوادثی که بر کشور می گذرد، آشکارا علائم بالينی
آن موقعيت معينی است که در همه جای جهان به آن بحرانی می گويند. اگر بشود عوارض
بيرونی اين بحران را ترسيم کرد، شايد مهم ترين ويژگی آن ناخشنودی آشکار مردمی است
که به گفته شاهدان عينی و روزنامه های کشور، از هيچ نوع اعتراض فروگذار نمی کنند و
مؤدبانه و گاه غيرمؤدبانه، داوری هايشان را نسبت به وضع کشور و گردانندگان آن
ابراز می کنند و به نظرمی رسد که نه سپاه و نه بسيجی و نه شوهای امنيتی تلويزيونی
و نه بگيرو ببندهای تقريبا" هر روزه، کمترين تاثيری بر شهامت و صراحت بيان
علنی ناخشنودی ها ندارند.
اين ويژگی را بايد برجسته
ترين نشانه يک بحران فلج کننده سياسی و اجتماعی قلمداد کرد، که تنها در دوران های
معينی تبارز می يابند. زمانی که ارتباط منطقی ميان ميزان و شدت سرکوب و برقراری جو
رعب و وحشت در ميان مردم، مختل شود، آنگاه می بايد در توانايی حاکميت زمامداران و
مشروعيتی که در ميان مردم دارند ترديد رواداشت. اين ترديد، در عين حال، اگر با
نظرسنجی های دولتی، که اخيرا" به شکرانه سومين کنگره جبهه مشارکت انتشار
يافته، تکميل شود، آنگاه می توان به يقين، از بحرانی صحبت کرد که ميان مردم و
حاکمان دره عميقی از بی اعتمادی و بی اعتقادی فراهم آورده است
با اينحال، بحرانی که از
آن يادکردم، علاوه بر اين اصلی ترين ويژگی، جلوه های روزمره متعددی دارد، که حوادث
ماهی که گذشت، نشانه های غيرقابل ترديدی از شدت گيری بی سابقه آنرا به نمايش می
گذارد
می توان از حادثه
باورنکردنی اعلاميه مدرسين حوزه علميه قم شروع کرد، که با زبانی به ترسناکی جادوگران
قرون وسطا، يک حزب سياسی مخالف خود را، که علقه های آشکار و حتی دست و پا گير
مذهبی دارد، فاقد «مشروعيت دينی» اعلام می کند و «مردم مسلمان» را از پيوستن به آن
برحذر می دارد، آشکار نيست که مدرسين اين حوزه علميه، چه شناختی
از افکار عمومی، چه درکی از ميزان اعتبار حرف خود در ميان مردم و سرانجام چه
تصويری از ميزان علاقه مردم به احزاب واجد مشروعيت مذهبی دارند؟! حتی اگر فرض
بگيريم که در ايران هنوز بخشهايی از مردم، برای انتخاب حزب سياسی مورد نظر خود،
چشم به دهان آيات عظام و مراجع تقليد دارند، اين آقايان با اعلاميه آيت الله
منتظری چه خواهند کرد که در جواب جمعی از طلاب حوزه علميه درباره جنجال های مربوط
به هاشم آقاجری، رسما" آخوندهائی را که در «منابر و خطابه ها» جنجال به پا
کرده و شايعه پراکنی می کنند، متهم به «اهانت به مقدسات» کرده است! ناظری که با
کمی فاصله به اين حوادث می نگرد، آ يا می تواند رد پای حتی کمرنگی از خردورزی و
خونسردی در اين هياهو بيابد؟
هنوز مرکب آن بيانيه اعجاب انگيز خشک
نشده که نامه استعفای آيت الله طاهری امام جمعه اصفهان، همچون زمين لرزه نيرومندی،
ارکان رژيم را به لرزه می اندازد. وی در اين نامه، «رنج طاقت فرسای مردم» را ناشی
از آن می داند که در اين کشور، «عدالت و آزادی» هر دو به «مسلخ» رفته اند و از
بهتران «خرقه پوش و دستاربند» به غارت اموال مردم مشغولند! او از حاکمان می پرسد،
تا کی از «قوت لايموت ملت دردمند ومحتاج و مستمند لقمه ی سفره های اشرافی و طاغوتی
خود گردانيم؟» امام جمعه اصفهان، که شدت لحن نامه سرگشاده اش، در ميان موارد
مشابه، کم سابقه يا حتی بيسابقه است، فهرست سياه و طويلی از تباهی های رژيم را می
شمرد و با انتقاد شديد از نظارت استصوابی، دادگاه روحانيت، فلج کردن دولت، و ترکيب
شورای مصلحت، از وجود «باندهای مافيايی» پرده برميدارد و به «قدرت های بادآورده
روئين تن و غيرپاسخگو» حمله می کند و رژيم را به «رانت خواری و يغماگری و فراری
دادن مغزها و بگيرو ببندها و حصر و حبس های چنگيزی و مردم ستيزی و قانون گريزی و
... اسيرکردن منتقدان و ذبح نامطبوع مطبوعات و ...» متهم کرده، از سرانجام ناميمون
اين بلايا، به «خدای بزرگ پناه» می برد! بدون شک در
ميان حکومتيان کمتر کسی
تا بحال به خود جرأت داده است که گروه های فشار را «چماق بدوش کفن پوش»، «فاشيست
هائی که معجونی از جهل و جنونند»، «شعبان بی مخ های افسارگسيخته» و «عمله های
استبداد» بنامد و تصريح کند که «بند نافشان به مراکز قدرت متصل است» و همزمان، با
اشاره غيرمستقيم ولی آشکاری، به آنان لقب «ذوب شدگانی» را دهد که «ماست را سياه می
بينند»!
به نظرمی رسد که نه سپاه
و نه بسيج و نه شوهای امنيتی تلويزيونی و نه بگيرو ببندهای تقريبا" هر روزه،
کمترين تاثيری بر شهامت و صراحت بيان علنی ناخشنودی ها ندارند.
هنوز مرکب اين دادخواست
تکان دهنده خشک نشده، نامه سرگشاده عباس عبدی خطاب به رئيس جمهور در مطبوعات کشور
منتشر می شود. وی در ابتدای اين نامه سرگشاده، توضيح می دهد که امکان نامه نوشتن
غيرعلنی به خاتمی وجود داشت، اما او اينکار را «بی فايده» می داند، چراکه خاتمی هم
سخنان بسياری را «در پرده مطرح می کند» که اگر «حتی بخشی از آنها» علنی می شد،
روند امور به گونه ديگری بود. وی در اين نامه خطاب به خاتمی توضيح می دهد كه من می
دانم سکوت شما ناشی از حساسيت و دغدغه هايی است که نسبت به سرنوشت کشور داريد، اما
بايد بدانيد که اين رفتارها «نه تنها نگرانی ها را برطرف نمی کند» بلکه «تحقق آن
وقايع نگران زا را تقويت می کند». عباس عبدی در اين نامه، و با همين استدلال،
«سياست اعتدال» خاتمی را «نقض غرض» ناميده است. او دو راه مفروض در مقابل خاتمی
پيش بينی می کند. يا اتخاذ يک سياست جديد، برای برون رفت از اين «وضعيت بلاتکليف»
و يا اينکه «از مسئوليت بدون ابزار کنار رويد». عبدی در اين نامه، با اشاره به
مواضع آيت الله طاهری و بيانيه مدرسين حوزه علميه قم که وی آن را به آيت الله
مشکينی منتسب کرده است نتيجه می گيرد که در اين کشور نگاه و هدف مشترکی از مسائل و
راه حل آنها وجود ندارد و حضور اين دو ديدگاه، «نشانه بارز دو شقه شدن امور است».
وی در انتهای اين نامه، از خاتمی خواسته است که موانعی را که بر سر راه دارد علنی
کند و با مراجعه به مردم ميان خود و مخالفين اصلاحات راهی بيابد. وی تصريح کرده
است که «قضاوت نهايی» بر پايه «رای مردم می بايد به خواسته اصلی اصلاحات» تبديل
شود. می توان حدس زد که اين نامه و نيز نامه آيت الله طاهری چه غوغايی در ميان
محافظه کاران برپاکرد. آنان با حمله به کسانی که خود افراطی و راديکالشان می
نامند، نااميدی مردم را ناشی از تبليغات آنان قلمداد کردند. عباس عبدی، در مصاحبه
ای به همين مناسبت، مدعی شد که «جناح مقابل در يک بحران عجيب و غريب فکری تحليلی
گير کرده است». او اين بحران را «خطرناک» توصيف کرد و يادآور شد که «عصبانی مزاج
بودن و بدون تدبير و تفکر اقدام کردن آنها مملکت را دچار مخاطره خواهد کرد و
«مسئوليت آن از اين پس متوجه خاتمی است»
بر من معلوم نيست که
محافظه کاران، در مقابل تداوم حملات اينچنين از سوی رقبای سياسی اشان،
معمولا" برای يک مقابله پر سروصدا، تصميم جمعی می گيرند، يا تنها بخش های
افراطی تر آنها، خودسرانه دست به واکنش می زنند؟! در هرحال، اگر هم حالت دوم درست
تر باشد، سکوت خيرخواهانه بقيه فراکسيون ها در قبال اين اقدامات، نشاندهنده تسليم
يا رضای آنان بشمارمی رود. اعلاميه ترسناک سپاه پاسداران، که تقريبا"
بلافاصله پس از راهپيمايی پرخاشجويانه به ظاهر ضد آمريکايی آيت الله خامنه ای به
قصد تسويه حساب داخلی، منتشر شد، تأييد واضحی بر ديدگاه عباس عبدی، مبنی بر
«عصبانی مزاج» بودن جناح مقابل و «خطرناک» بودن بحران فکری آنهاست. اين اعلاميه که
ويژگی زبانی نظاميان چکمه پوش را در سراسر آن به وضوح می توان ديد، نه فقط فاقد هر
نوع ظرافت کلام است، بلکه ادبيات آن ، فرسوده، کليشه ای و سرشار از واژه هايی است
که بيشتر بوی باروت می دهد! بيانيه مدعی داشتن «اطلاعات پنهان» ی است که بر طبق
آنها آمريکا تصميم به «حمله نظامی مستقيم» به ايران گرفته است! بيانيه آنگاه با
ژست نظاميان پرتجربه ای که شرايط و عواقب يک حمله مستقيم را بيش از ديگران می
فهمند مدعی شده است که «شرط لازم» برای اين حمله، وجود يک «پايگاه مستحکم» در داخل
کشور است و سپس با فراهم آوردن اين مقدمات عالمانه، حمله اصلی خود را به اين
پايگاه داخلی آغاز کرده است. آنها البته با کمک ادبيات مخصوص محافظه کاران آشکارا
تمام ويژگی های فرهنگی و سياسی اصلاح طلبان را، از «ارزش ستيزی در نهادهای دولتی و
سيستم قانون گذاری» گرفته، تا حمايت از «فسادهای خيابانی» و «تئوريزه» کردن فحشاء،
همصدائی با «جريان های مخالف» اسلام و جمهوری اسلامی و توجيه ضدانقلاب از طريق
«هتاکی به محکمات انقلاب» را فهرست وار متذکر می شوند و سپس به سراغ «لائيسيزم و
سکولاريزم» می روند و گناهانی همچون اعتقاد به «قرائت های آزاد از دين و حکومت
دينی» و يا «ايدئولوژی زدائی» و «حذف ولايت فقيه» را هم به اين ليست سياه می
افزايند و نتيجه می گيرند که کسانی با چنين ديدگاههايی، به «پايگاهی در درون کشور»
تبديل شده اند، تا نقش «پياده نظام» نيروهای بيگانه را ايفا کنند! بيانيه سپاه
پاسداران، پس از اين خط و نشان کشيدن ها و چنگ و دندان نشان دادنها، رندانه، اين
پياده نظام را به فراموشی سپرده و خطاب به جريانهای سياسی کشور که گويا کسان
ديگری هستند! و نيز «مطبوعات» هشدار داده است که متوجه اين خطرات باشند و مسائل را
از «زاويه تنگ و محدود منافع جناحی و حزبی ننگرند» و «مرزهای عقيدتی» را پاس دارند
و با فاصله گرفتن از پايگاه مربوطه دشمن، «جانب انقلاب» را بگيرند!
گرچه اصلاح طلبان سروصدای
زيادی درباره اين بيانيه به راه انداختند و ممنوع بودن دخالت سپاه در امور سياسی
را يادآور شدند، اما نه فقط «رئيس مرکز فرهنگی سپاه» چند روز پس از بيانيه، طی مصاحبه
ای بر ضرورت انتشار آن تاکيد کرد و اساسا" نقش سپاه را پاسداری از انقلاب و
«ارزش های» آن قلمداد نمود، بلکه وزير دفاع، علی شمخانی هم که در اين باره مورد
سئوال خبرنگاران قرار گرفت، گرچه از چگونگی تدارک اين بيانيه اظهار بی اطلاعی کرد،
اما تصريح نمود که انتشار چنين هشدارهايی از سوی سپاه، جزو «وظايف ذاتی» آن به
شمار می رود من در روزهای تدارک مطالب اين مقاله، تصادفا" در ميان
آگهی های تجارتی يکی از شماره های روزنامه خراسان (۲۳ مرداد)، در کنار آگهی فروش
رنو مدل ۷۰ و تور مسافرتی به عشق آباد و بانکوک، آگهی کوچکی جلب نظرم را کرد با
تيتر «ای رهبر آزاده آماده ايم آماده!» که در آن بسيجيان «حوزه مقاومت ۵ سلمان
طرقبه و پايگاههای تابعه» با «حمايت کامل» از بيانيه سپاه پاسداران و فرمايشات
«اخير» مقام عظمای ولايت و «فرماندهی معظم کل قوا» آمادگی خود را برای مقابله با
استکبار جهانی و بويژه «ايادی داخلی اش» اعلام کرده و خلاصه خون به جوش آمده خود
را «تا آخرين قطره» تقديم کرده بودند! مسلما" تشخيص اينکه چنين واکنشهايی تا
چه ميزان دامنه دار بوده است، بدون مطالعه دقيق نشريات آنروزها ناممکن است، با اين
حال نمی توان فکر کرد که آگهی های مذبور، نمونه ای جدا و استثنايی بوده است!
آيا اقدام باورنکردنی
دادگاه انقلاب در اعلام «انحلال» نهضت آزادی و محکوم کردن ۲۱ نفر از اداره کنندگان
آن به حبسهای تا ده سال و محروم نمودن آنان از «کليه حقوق اجتماعی و عضويت در
احزاب و تشکلهای سياسی»، واکنش محافظه کاران در مقابل هشداری نيست که سپاه
پاسداران مطرح کرد و به نظر می رسد که مورد بی مهری قرار گرفت؟ همزمانی اين اقدام
با نطق بسيار شديدالحن آيت الله خامنه ای که به «مسئولان دولتی و قضايی» دستور داد
کسانی را که «شايعه پراکنی» می کنند و «دروغ به خورد مردم می دهند» بايد مجازات
کرد، قطعا" نبايد تصادفی تلقی شود. بويژه که نامبرده در اين سخنرانی مفصل در
مقابل امامان جمعه سراسر کشور، ضمن تکرار تقريبا" تمام مضامين مطرح شده در
بيانيه سپاه پاسداران، به شکل بيسابقه ای تهديد کرد که اگر مسئولان در قوای سه
گانه بخواهند حرکتی «معارض با اهداف نظام اسلامی» را شروع کنند، «رهبری در مقابل
آنها» سد خواهد شد. در واقع اين اعلام حضور رهبر جمهوری اسلامی در پيشاپيش صف
محافظه کاران و اعلام آمادگی برای ايفا کردن نقش سرکوب عليه اصلاح طلبان را، بايد
جواب اعتراضهای متعددی دانست که عليه نقش سپاه و دخالت آن در سياست برپا شده بود و
رهبری پيش از آنکه اين اعتراضها، وحشت مشت آهنين سپاه را خنثی کند، خود به ميدان
آمد تا توانايی های واقعی محافظه کاران عليه تمرد احتمالی جنبش اصلاحات را به
نمايش بگذارد. پخش پر سروصدای نمايش تلويزيونی «اعترافات» سيامک پورزند، پيرمرد
شکسته ای که پيام اصلی اش، نه افشاگری های او، بلکه نمايش خوف انگيز بودن دستگاه
تفتيش عقايدی است، که کارآمدی اش به اطلاع همگان رسيده می شد و سپس محکوميت
ميردامادی و توقيف سمبليک روزنامه ها در روز خبرنگار و دستگيری ناصر زرافشان و
هاشم آقاجری و مصاحبه معنی دار فرمانده بسيج درباره اعلام آمادگی دوميليون و ۶۰۰
هزار بسيجی در تهران، برای مقابله احتمالی با «دشمن»، حلقه های زنجيری محسوب می
شوند، که بخشی از نظام را، در لشگرکشی عليه نيمه ديگر آن، به اين نتيجه گيری
رسانده است که راه حلی جز نمايش بی محابای ارعاب و توسل به حداکثر خشونت، در
مقابلشان نيست!
جنب و جوش در
اردوی اصلاح طلبان!
گستردگی روزافزون
نابسامانيهای اجتماعی، که عليرغم برپايی نمايشات مرعوب کننده نظام، مردم را در
اظهار ناخشنودی لحظه ای دچار ترديد نمی کند، منبع الهام و ذخيره انرژی بخش و نيرو
دهنده ای برای اصلاح طلبان می تواند باشد، تا با جسارت بيشتری قدم به ميدان
گذارند. بيشک نامه شجاعانه آيت الله طاهری، و بلافاصله اعلاميه نمايندگان اصفهان و
نيز مطبوعات و شخصيتهای اصلاح طلب در تأييد کامل و شورانگيز آن، درست در زمانی که
آيت الله خامنه ای، خشمگين ولی ترس خورده، به تهديد و ارعاب امام جمعه اصفهان دست
زد، نامه های پياپی آيت الله منتظری، که آشکارا لحن مهاجمانه و آمرانه تری به خود
می گيرند، نامه جسارت آميز ۱۵۱ نفر از نمايندگان مجلس در اعتراض به بيدادگريهای
«بخشی از قوه قضاييه» و سرانجام برگزاری پر سروصدای کنگره جبهه مشارکت و
بيانيه ۴۵ صفحه ای آن، علائم آشکاری از تحرک مجدد اصلاح طلبان و جستجوی عاجلشان در
يافتن راهی برای برون رفت از بن بستی است که به قول دبيرکل جبهه مشارکت «ادامه وضع
موجود» را «امکان پذير» کرده است. در مصاحبه مطبوعاتی سه تن از رهبران اين جبهه رضاخاتمی،
عباس عبدی و وفاتابش به مناسبت پايان کنگره، آنان اعتراف کردند که بن بست اصلاحات،
«اميد مردم را به يأس تبديل می کند» و سپس به مجموعه ای از بحران ها اشاره کردند
که نتيجه ۱۲ تحقيق و نظرسنجی در ميان مردم بوده است و نه فقط شکاف روزافزون ميان
دولت و ملت را تائيد می کند، بلکه شامل بحران هويت، باورهای دينی، ارزش ها و نيز
وفاق جمعی می شود. آنها تاکيد کردند که «نه تنها نگاه مردم به حکومت بلکه نگاهشان
به يکديگر نيز دچار اختلال شده است. دبيرکل جبهه مشارکت در اين مصاحبه، پيشبرد
اصلاحات را «تنهاگزينه» برای نجات ايران قلمداد کرد. با اينحال روشن است که در
کنگره آنها، عينا" همچون خارج از کنگره، برای چگونگی آنچه که خود «پيشبرد
اصلاحات» می نامند، اختلاف ديدگاههای متعددی وجود دارد. عباس عبدی در اين مصاحبه
مطبوعاتی در ادامه همان استراتژی که در نامه خاتمی ترسيم شده است، بار ديگر تأکيد
کرد که ادامه وضع موجود «مطلقا" به حال کشور مفيد نيست». با اينحال، در توضيح
چه بايد کرد، رضاخاتمی، تنها به ذکر اين نکته اکتفا کرد که بر اساس تحليل داده های
تحقيقاتی (يعنی همانها که بحرانهای متعدد اجتماعی و سياسی را برملا کرده اند)،
جبهه مشارکت «گزينه های مختلف را ترسيم کرده» است. وی «شفاف کردن فضای سياست» و
«پرسش گری از نهادهای قدرت، متناسب با مسئوليت ها و اختيارات آنها» را «يکی از
راهکارها» دانست. وی البته راهکارهای ديگری همچون «تدوين قانون انتخابات» و غيره
را نيز برشمرد، اما نگفت که چرا تابحال موفق به انجام آنها نشده اند و از اين به
بعد، با اتکاء به چه سياستی، آنها را متحقق خواهند کرد. تنها نکته جديدی، که
احتمالا" بر اثر فشار جناح هوادار عباس عبدی به مواضع جبهه اضافه شده، تاکيد
بر اين موضوع است که در صورت عدم تمکين اقتدارگرايان به اين مطالبات، «چاره ای جز
خارج کردن سرمايه اصلاح طلبان از ساختار موجود نخواهد بود»
در بيانيه پايانی کنگره
نيز، عنصر تازه، اعلام واضح «بی نتيجه بودن سياست اعتدال» و «فرارسيدن زمان» ايجاد
«تغييرات اساسی» در خط مشی و تاکتيک های جنبش اصلاحات است. با اينحال، بيانيه
معترف است که اتخاذ هر نوع تاکتيکی مستلزم تحليل واقعی از «ماهيت عملکرد» مخالفان
اصلاحات است و آنگاه معلوم می شود، که بر سر اين تحليل، توافق عمومی وجود ندارد،
گرچه اکثريتی در ميان آنان معتقد است که رفتار مخالفان «تهاجمی و براندازانه» است.
به اين ترتيب، «راهکارهای» کنگره، بی آنکه تاکتيک های تحقق آنان مورد توافق
قرارگيرند و يا مدت زمانی که بايد اين راهکارها «پيگيری» شوند، تعيين شود و به
تصويب برسد، در عمل، تکرار همه آن شعارهايی هستند، که اصلاح طلبان قولش را به مردم
داده اند و رقبای سياسی اشان، امکان تحقق آنها را سلب کرده اند. همه می دانند که
ناتوانی تعيين تاکتيک های واحدی برای هدف مشترک «پيشبرد اصلاحات»، تنها به جبهه
مشارکت مربوط نمی شود و مجموعه دوم خردادی های رژيم، در بدست دادن تعاريف مشترک و
واکنش های مشابه، با همين دشواری ها مواجه اند. اعتراضات تقريبا" دائمی بخشی
از روحانيت مبارز به رهبری حجت الاسلام عليخانی، که مطبوعات محافظه کار هر روز عکس
و تفصيلاتش را، در مخالفت با يک گوشه کار فراکسيون دوم خرداد منتشر می کنند، از
يکسو، و بيدارشدن کارگزاران سازندگی «از خواب زمستانی» و اعلام تلويحی کانديداتوری
مهاجرانی برای دور بعدی انتخابات رياست جمهوری، که همزمان، با شدت گيری انتقادات
او به «تندروی ها» به ويژه تندروی برخی اصلاح طلبان همراه شده است، از سوی ديگر،
شواهد آشکاری از علل ناکامی اصلاح طلبان، در اتخاذ تاکتيک های واحد برای برون رفت
از اين بن بست است. گرچه اصلاح طلبان مدعی اند که بر طبق نظر سنجی های انجام شده،
هنوز هم اکثريت مردم معتقدند که دوم خردادی ها «می خواهند» اصلاحات را به پيش
برند، اما «نمی گذارند» که اينکار تحقق يابد، ولی پيش بينی اين «تغيير» دشوار
نيست، که مردم روزی، اين «نتوانستن» را، نه مظلوميت، که ناکارآمدی منتخبين خود
قلمداد کنند.
--------------------------------------------------------------------------------------
* اين مقاله در
شماره ٨٩ نشريه راه آزادي نيز به چاپ رسيده است.
|