زمينه​های فرارويش جنبش اصلاحات

به جنبش تحول

در حال حاضر جامعه ما در مرحله گذر قرار گرفته است. از يک سو اصلاحات متوقف شده و جنبش اصلاحات در مقطع تعيين تکليف قرار گرفته و از سوی ديگر نطفه جنبش تحول بسته ميشود. در چنين مقطعی خطا خواهد بود که چشم بر آينده ببنديم و آن روندی را که در حال زايش است منکر شده و يا آنکه واقعيت های صحنه سياسی کشور را بحساب آينده ناديده انگاشته و از آنچه موجود است ابزاری برای تحول آينده نسازيم

 

بهروز خليق

 

منشا و خصلت دو گانه جنبش اصلاحات

جنبش اصلاحات فرآيند دو تحول در "پائين" و "بالا"، تقاطع و درهم آميختگی آندو در دوم خرداد و در روندهای بعدی بود. انقلاب جمعيتی، گسترش شهرنشينی، افزايش بيسابقه تعداد دانشگاهها و دانشجويان، بالا رفتن درصد باسوادان، حرکت زنان برای تامين حقوق برابر با مردان، افزايش قابل توجه تعداد نخبگان جامعه، تغيير سيمای روستاها، تاثير پذيری نسل جديد از فرآيند جهانی شدن و خواست آنها برای تامين آزاديهای اجتماعی و سياسی و شکل گيری طبقه متوسط جديد از جمله تحولات ساختاری در دو دهه اخير بودند.

موازی با اين تحولات ساختاری، جناحی از حکومت که بآن خط امام ميگفتند بعد از رانده شدن از مجلس و دولت ، تحولات فکری سياسی را سپری کرد و به ضرورت توسعه سياسی رسيد و در انتخابات دوم خرداد پرچم اتوسعه سياسی و فرهنگی را بر داشت.

بدين ترتيب جنبش اصلاحات از پيوند اين دو تحول زاده شد. اين جنبش بجهت منشا شکل گيری آن خصلت دو گانه داشت. از يکسو رهبری آن بدست جناحی از حکومت قرار گرفته بود که برنامه اش در مجموع اجرای قانون اساسی و "تحقق ظرفيت های نهفته در آن" بود. و از سوی ديگر بدنه جنبش را نيروئی تشکيل ميداد که خواستها و مطالبات آن فراتر از برنامه اصلاح طلبان ، يعنی دگرگونی ساخت سياسی و استقرار دمکراسی بود. تحولات ساختاری در جامعه تغييرات راديکالی را در ساختار سياسی می طلبيد. تغييرات اندک و يا دمکراتيزه کردن بخش هائی از ساختار قدرت و يا "تحقق ظرفيت های نهفته در قانون اساسی" پاسخگوی آن نبود.

اگر به جنبشی که در دوم خرداد برآمد کرد از منظر رهبری آن نگاه کنيم ، خصلت اصلاح طلبی آن برجسته شده و لذا کاربست واژه جنبش اصلاحات در مورد آن دقيق خواهد بود. و اگر از زاويه تحولات ساختاری در جامعه ، خواستها و مطالبات مردم و بويژه جوانان ، زنان ، روشنفکران و طبقه متوسط جديد بآن نگريسته شود، اين جنبش از خصلت راديکال برخوردار بوده و تحولات بنيادی را در ساخت قدرت می طلبيد. لذا خصلت راديکال جنبش اصلاحات برجسته خواهد بود.

از اين رو بين رهبری اصلاح طلب و بدنه تحول طلب در عين همگونی ، ناهمگونی هائی وجود داشت. هر دو راه اصلاحات را برای تحولات سياسی کشور برگزيده بودند. اما بدنه خواستار آن بود که اصلاحات تداوم و تعميق يابد، ساختار سياسی دمکراتيزه شود و مردم سالاری در کشور استقرار پيدا کند. در حاليکه رهبری در چارچوب تنگ ساختار سياسی عمل ميکرد.

در طی پنجسال آن دسته از اقدامات اصلاح طلبان که با قاطعيت و پيگيری همراه بوده و تغييراتی را در صحنه سياسی کشور فراهم آورده بود، با استقبال بی نظير مردم مواجه شد (برخورد خاتمی با جريان قتل های زنجيره ای و استقبال از روزنامه های اصلاح طلب). و آنجا که بدنه جنبش اصلاحات امکان حضور پيدا کرد، به اقدام راديکال دست يازيد. در انتخابات مجلس شورا رفسنجانی به رده ۳۱ رانده شد، درصد روحانيون در ترکيب مجلس بشدت پائين آمد و هيچيک از چهره های شاخص جناح محافظه کار به مجلس راه پيدا نکردند. اين امر نشانه وجود پتانسيل تحول طلب در بدنه جنبش اصلاحات بود. اصلاح طلبان در مقام هدايت گر جنبش اصلاحات نتوانستند و يا نخواستند از پتانسيل تحول در بدنه جنبش بهره جويند، در جهت سازمان يابی نيروهای اجتماعی اصلاحات گام بردارند و باشکال مختلف امکان حضور آنها را در صحنه سياسی کشور فراهم آورند. اصلاحات در مسير پرفراز و نشيب خود سرانجام در ساخت قدرت به بن بست خورد و راه پيشرفت آن مسدود گرديد.ولی مولفه های اجتماعی جنبش اصلاحلت همچنان زنده و پويا است.

 

جنبش تحول​طلب

جنبش اصلاحات با وجود اينکه به اهداف خود دست نيافت ولی جامعه ما را چند گام جلو برد و دستاوردهای ارزنده ای بجا گذاشت. اکنون جامعه ما در موقعيتی بالکل متفاوت از قبل از دوم خرداد قرار دارد. توازن قوا بين جامعه و حکومت تغيير کرده است. جناح محافظه کار در سطح ملی و بين المللی منزوی شده و برای سرکوب نيروهای سياسی ميبايست هزينه های بمراتب بيشتری را نسبت به سال ۷۶ بپردازد.

جنبش اصلاحات نيروهای وسيعی را بميدان آورده و کادرهای سياسی زيادی را پرورده است. يک نسل جديدی از فعالين سياسی بر نسل های پيشين افزوده شده است. نسلی که در کوران مبارزه در پنجسال اخير، تجربيات فراوانی اندوخته و به دريافت های جديدی رسيده است. جمهوری اسلامی فعالين سياسی نسل های قبل را يا به جوخه های اعدام سپرد و يا آنان را وادار به ترک وظن کرد. اما نسل جديد که بخشی از آنها از بطن همين حکومت برآمده است ، قابل حذف نيست و يا حداقل اينکه حذف آنها هزينه های سياسی بالائی را می طلبد.

از سوی ديگر جنبش اصلاحات زمينه را برای حضور و يا شکل گيری ساير جنبش های اجتماعی فراهم آورد (جنبش دانشجوئی ، کارگری ، زنان ، جوانان ، ملی و غيره). اين جنبش ها بدرجات مختلف در پهنه اجتماعی و سياسی کشور فعال شده و بر روندهای سياسی و اجتماعی تاثير ميگذارند. نهادهای مدنی با وجود موانع متعدد بطور شتابناک از پائين برآمده و گسترش يافته اند. آمارهای موجود نشان از رشد قابل توجه آنها دارد. نهادهای مدنی بتدريج جای خود را در جامعه باز ميکنند و در عرصه های اجتماعی و سياسی تاثير ميگذارند.

آگاهی سياسی مردم در طی پنجسال بطور محسوس افزايش يافته است. نتايج نظرسنجی ها بوضوع نشان از اين امر دارد. پايه اجتماعی جنبش اصلاحات بحران سازيها، سياستهای ضد دمکراتيک محافظه کاران ، سد شدن ساختار سياسی مبتنی بر ولايت فقيه ، ناتوانی و ناپيگيريهای اصلاح طلبان حکومتی را تجربه کرده و باين واقعيت پی بردند که ساختار سياسی جمهوری اسلامی آنچنان صلب است که اصلاح و تحولی را برنمی تابد.

صلبيت ساختار قدرت ، بن بست اصلاحات در رويکرد درون حکومتی و تجربه ملموس مردم از روند اصلاحات در طی پنجسال زمينه را برای چرخش ذهنيت پايه اجتماعی جنبش اصلاحات بوجود آورده است .

نظرسنجی ها، حاکی از چرخش ذهنيت مردم از اصلاح به تحول است. نظر سنجی موسسه پژوهش افکار عمومی (وابسته به وزارت ارشاد) در سال ۱۳۷۹ نشان ميداد که يک اکثريت نزديک به ۶۴ درصد در مقياس کشور خواهان تداوم اصلاحات و حدود ۲۷ درصد خواستار تغييرات بنيادی بودند و ۵/۹ در صد نيز از وضع موجود دفاع ميکردند. نظر سنجی که در اوايل امسال صورت گرفت نشان داد که بر تعداد کسانی که خواستار دگرگونی پايه ای هستند افزوده شده است. ۱۳ در صد از ميزان طرفداران اصلاحات کاسته شده و بهمان اندازه بر ميزان مدافعين تحول اضافه شده است. ( ۵۱ در صد طرفدار اصلاحات و ۴۰ در صد حامی تحول راديکال).

نظر سنجی اخير نشان از تداوم اين روند دارد. به گزارش روزنامه اعتماد بر طبق نظرسنجی موسسه پژوهش افکار عمومی : " ۳/۴۶ در صد پاسخگويان معتقدند که اصلاحات بی فايده است و بايد از اساس تغيير ايجاد شود و ۳/۳۸ در صد معتقدند بايد اصلاحاتی در وضع فعلی صورت گيرد و ۸/۳ در صد معتقدند همين وضع خوب است و بايد حفظ شود".

اين نظر سنجی حاکی از يک چرخش راديکال در ذهنيت مردم نسبت به نوع تحولات اجتماعی است. برای اولين بار در طی پنجسال گذشته وزنه نيروی معتقد به تحول راديکال بر نيروی اصلاح طلب چربيده و طرفداران ادامه وضع موجود به رقم حداقل در طی ۲۳ سال حکومت جمهوری اسلامی رسيده است. يعنی بيش از ۹۰ در صد مردم از وضع موجود راضی نبوده و خواهان تغيير آن هستند. اين امر وجود پتانسيل عظيم برای تغيير در جامعه را نشان ميدهد.

چرخش از اصلاح به تحول نه در طولانی مدت و با گام های آهسته ، بلکه در کوتاه مدت و شتابناک است. اگر رويداد غير مترقبه ای پيش نيآيد و صحنه سياسی کشور دگرگون نشود، باحتمال زياد در ماههای آتی طرفداران تحول راديکال ۵۰ در صد را پست سر گذاشته و به نيروی غالب در جامعه تبديل خواهند شد.

چرخش از اصلاح به تحول لزوما بمعنی انقلاب و کاربست قهر نيست. چنين پتانسيلی در جامعه مشاهده نميشود. نيروی اجتماعی تحول يک نيروی متوسط است . اين نيرو بر پايه هزينه - فائده حرکت ميکند و ميخواهد با هزينه کم فائده بيشتر و يا حداقل متناسب با آن را ببرد. انتخابات نمود بارز چنين حرکتی است. اين نيروی اجتماعی حاضر است پای صندوق های رای حضور يابد و از طريق رای خود بر تحولات سياسی کشور تاثير بگذارد ولی هنوز فاکتی مبنی بر آمادگی آن برای شرکت در حرکات فراگير، مستمر و هزينه زا مشاهده نميشود. بعلاوه نسل جديد نه آرمان گرا است و نه حاضر است زندگی خود را فدا کند. نسل سوم آن تحولی را می طلبد که بلافاصله بتواند بهره اش را از آن ببرد.

 

خطر سرخوردگی و شورش

از سوی ديگر ما شاهد رشد سرخوردگی نااميدی ، انفعال و خانه نشينی در بين طيفی از نيروهائی هستيم که به اصلاحات دل بسته بودند و از آن حمايت ميکردند. اين امر در سطوح مختلف جامعه از جمله در قشر پيشرو مشاهده ميشود.

جنبش دانشجوئی فعالترين و پيشروترين نيرو در طيف اصلاح طلبان بود. بعد از جريان ۱۸ تير و تحميل سياست آرامش فعال بر آن از جانب اصلاح طلبان حکومتی ، از ميزان فعالين ان جنبش بطور محسوسی کاسته شد. بطوريکه اکنون لايه نازکی از دانشجويان در فعاليت های سياسی شرکت دارند. بگفته مدير کل دانشجويان داخل وزارت علوم تنها ۱۰ در صد دانشجويان از طرفداران تشکل های سياسی هستند. و بقول يک صاحب نظر داخل کشور "جنبش دانشجوئی نميتواند يک دانشگاه را تعطيل کند"(رضا عليجانی سردبير نشريه ايران فردا در مصاحبه با راديو فرانسه).

بايد توجه داشت اگر رويگردانی از اصلاحات با نااميدی و سرخوردگی همراه شود، ميتواند زمينه ساز شورش و عصيان گردد. بويژه اينکه اميد به آينده در بين مردم و جوانان کاهش يافته و هيچ نيروئی نتوانسته است نظر مساعد مردم را نسبت به تحول مثبت در جامعه جلب کند.

اکثريت مردم در وضعيت بيم و اميد بسر ميبرند. شکل گيری جنبش تحول ميتوان از بيم مردم کاسته و ب اميدش نسبت به تحولات آينده بيافزايد و زمينه های شورش را کاهش دهد.

 

فرا رويش جنبش اصلاحات به جنبش تحول

زمينه های عينی شکل گيری جنبش تحول بجهت بحرانها و شکاف های موجود در جامعه ، خواستها و مطالبات گروه های مختلف اجتماعی وجود دارد. روند چرخش ذهنيت بخشی از مردم از اصلاح به تحول نشانه فراهم شدن شرايط ذهنی است.

جنبش تحول در بطن جنبش اصلاحات شکل ميگيرد و به دستآوردهای آن متکی است و با آن علقه های فراوانی دارد. نمود بارز آن در تحول جنبش دانشجوئی و برخی از اصلاح طلبان حکومتی قابل مشاهده است.

تحول جنبش دانشجوئی را ميتوان در شکاف دفتر تحکيم وحدت و در موضع گيريهای اخير آن (نامه شديداللحن به اعضای مجلس خبرگان و انتقاد صريح از ولی فقيه)، قطعنامه اردوی سالانه دفتر و نامه علی افشاری از زندان ديد. اين تشکل با انتخاب گزينه "استقلال از قدرت و انتقاد از آن" بيک انتخاب استراتژيک دست يازيده و از قدرت و کارکرد حزبی فاصله گرفته و بيک جنبش تحول طلب فراروئيده است. در قطعنامه اردوی دفتر تحکيم وحدت آمده است: " بنا بر تحليل ما ظرفيت گفتمان فعلی اصلاحات که در خرداد ۷۶ مطرح شد و تا کنون ادامه يافته است به پايان خود نزديک ميشود و بسياری از پيش فرض های آن خدشه​دار شده است و نياز مبرم امروز جامعه ما تغيير گفتمان در پاراديم کلی اصلاحات بر مبنای نقد گذشته و تکيه بر دستاوردهای مهم دوره ۶ ساله اصلاحات .... است".

"مانيفست جمهوريخواهی" اکبر گنجی و مسائل مطروحه در آن نشان از گذر گفتمان اصلاحات به گفتمان تحول دارد. گفتمانی که در سير تحولی گفتمان اصلاحات و از نقد آن برخاسته است.

اين امکان وجود دارد که بخشی از نيروهای اصلاح طلب حکومتی نيز بعد از رد لوايح پيشنهادی دولت خاتمی از حاکميت خارج شوند و فعاليت خود را در بيرون از حکومت ادامه دهند. بخش راديکال اصلاح طلبان حکومتی ظرفيت آن را دارد که بعد از خروج از حاکميت و فارغ شدن از محدوديتهای حضور در ساخت قدرت، روند اصلاحات را مورد نقد قرار دهد و همانند عناصر پيشرو آن به دريافت های جديد برسد و حساب خود را از ساختار سياسی ولايت فقيه جدا سازد. در چنين حالتی آنها از جنبش اصلاحات عبور کرده و به جنبش تحول خواهند پيوست.

در حال حاضر جامعه ما در مرحله گذر قرار گرفته است. از يک سو اصلاحات متوقف شده و جنبش اصلاحات در مقطع تعيين تکليف قرار گرفته و از سوی ديگر نطفه جنبش تحول بسته ميشود. در چنين مقطعی خطا خواهد بود که چشم بر آينده ببنديم و آن روندی را که در حال زايش است منکر شده و يا آنکه واقعيت های صحنه سياسی کشور را بحساب آينده ناديده انگاشته و از آنچه موجود است ابزاری برای تحول آينده نسازيم. امروز هنر نيروهای دمکرات و جمهوريخواه در آن خواهد بود که با درک زمينه های عينی و ذهنی دگرگونی پايه ای ، در فرارويش جنبش اصلاحات به جنبش تحول نقش ايفا کنند.