نگذاريم ديگران براي ما تصميم بگيرند!

 

رضا اکرمی

اتحاد کار شماره ۱۰۱

 

در حاليكه مقامات مختلف جمهوري اسلامي به شعارهاي توخالي خود مبني بر آمادگي مقابله با دخالت امريكا در منطقه و ايران ادامه ميدهند، تمامي شواهد بيانگر شمارش معكوس حمله به عراق و تنگ تر كردن حلقه محاصره بدور ايران مي باشد.

هرگاه رهبران عراق بي توجه به درسهاي حوادث 1991 ( اشغال كويت و پيامدهاي فاجعه بار آن ) در هفته گذشته پذيرش بي قيد و شرط باز گشت بازرسان سازمان ملل به عراق را به اطلاع دبير كل اين سازمان نرسانده بودند، بدون ترديد هم اكنون اين كشوردرزيرآتش بمب افكنهاي امريكائي و “ ائتلاف جهاني عليه تروريسم ” قرارداشت.

اين نگراني متاسفانه همچنان به قوت خود باقيست ، چراكه اولا : امريكائيان در اين منطقه از جهان، تنهادرصدد نابودكردن مراكزتوليد سلاحهاي كشتار جمعي نيستند، بلكه پس ازاستقراردرآسياي مركزي، هدف اصلي آنهاتكميل استراتژي خود درخاورميانه مي باشد، كه درمرحله كنوني به نظر ميرسد شامل : روي كارآوردن دولتي متمايل به امريكا درعراق ، كاستن ازدامنه مانور واهميت عربستان سعودي بعنوان مهمترين كشورتوليد كننده نفت .( كشوري كه باساختارفئود الي ،سنتي وبنيادگراي آن  عايرغم وابستگي شديد به امريكا ازيازده سپتامبربدين سو ، به سيستمي نامطمئن تبديل شده است ) وبالآخره يكسره كردن مناقشه بيست ساله درروابط ايران و امريكا مي باشد . و ثانيا : دراكثرريا قريب به اتفاق كشورهاي اين منطقه حكامي بر مردم حكومت مي رانند كه آماده اند براي حفظ قدرت و منافع كنترل حاصل از چنين قدرتي، هستي ملتي را به آتش بكشند و ميليونها انسان را قرباني سازند .

همانطوركه مي دانيم اگراين روزها شاهد تعين  ماه ، هفته ، ويا حتي روز حمله به عراق مي با شيم ، اساس اين پروژه از مدتهاپيش تدارك ديده شده است وبا اعلام ايران، عراق وكره شمالي به عنوان “ محورشر ” توسط رئيس جمهورامريكا اجراء آن آغاز گرديد.

درهمان زمان ، حدود فروردين ماه 81 درمقاله اي تحت عنوان “مقابله باتهديدات خارجي به مبارزه درراه آزادي گره خورده است ” دراتحادكارشماره 96 به اين نكته اشاره شد كه “ ناگفته پيداست كه ايران، عراق وكره شمالي درحلقه ‌ “منافع حياتي امريكا ” وزن يكساني ندارندو واكنش رقباي منطقه اي و اروپايي امريكا درقبال حمله احتمالي به هريك ازآن ها يكسان نيست وبه احتمال قريب به يقين ، امريكا درقبال هر يك ازرژيم هاي فوق تاكتيك واحدي بكارنخواهدبرد . بعنوان مثال درحالي كه فرستادگان ويژه  رئيس جمهورامريكا به راه افتاده اند تا افكار عمومي جهان راجهت حمله اي مجددبه عراق آماده نمايند ، برنامه ريزان كاخ سفيد براي كره شمالي نقشه هايي چون فروپاشي كشورهاي بلوك شرق ويا اتحاد دو يمن ( شمال وجنوبي ) را تدارك مي بينند .و درمورد ايران كه موقعيتي به غايت پيچيده عمل مي كند احتمال اتاكتيكه ابسيارمتفاوت ومتنوع خواهد بود ” اخبارمربوط به مذاكرات دو كره ، بازشدن محدود مرزها برروي يكديگر ،به روزشدن احتمال تهاجم نظامي به عراق و زيگزاگ هاي مواضع مقامات امريكايي دررابطه با ايران ،كه از تهديدات صريح وآشكار نظامي آغاز گرديد و اين اواخربه تاثيرگذاري بر روندهاي داخلي تغير جهت يافته است همگي بيانگر اين واقعيت است كه تعقيب چنين پروژه اي براي مقامات واشنگتن با اولويت تمام در دست اجراست واين درحالي است كه مقامات صاحب قدرت رژيم جمهوري اسلامي همچون گذشته به دادن شعار و دامن زدن به فضاي تشنج و جنگ افروزي مشغولند .

در چنين شرايطي مسئوليت ما مردم و نيروهاي اپوزيسيون رژيم چند برابر است . ما مي بايست زير تيغ سركوب ؛ ضمن مقابله با تهديدات احتمالي خارجي با عواملي در راس قدرت به مبارزه بر خيزيم كه هر روزه در صدد نفت پاشيدن بر اين آتش اند وهر صداي اعتراض را با زندان وگلوله پاسخ ميدهند . دراين ميان كار نيروهاي مترقي ؛ آزاديخواه  ومستقل ( مستقل از حكومت وقدرتهاي خارجي )بس دشوارتر است .

مباحثي كه طي ماههاي گذشته در همين زمينه صورت گرفته اند به سهم خود در تدقيق مواضع ونزديكي احزاب ؛ سازمانها وشخصيهاي اجتماعي ؛ سياسي ومطبوعاتي در داخل وخارج از كشور مفيد بوده است . اما حساسيت ومبرميت اوضاع به گونه ايست كه در برخورد به برخي گره گا هها مي بايست پاسخ روشن داشت با اميد به اينكه به اين هدف نزديك شويم به نكات زير اشاره مي شود .

1  بغرنجي شرايط ايران به گونه ايست كه اتخاذ سياست و  اقدامي به ظاهر متناقض اجتناب ناپذير شده است .شايد اين ظنز تلخ تاريخ ماست؛ كه مي بايست ؛ ضمن مطالبه از اتحاديه ي اروپا مبني بر محدود ساختن روابط خود با جمهوري اسلامي وتابع قراردادن آن به رعايت ميثاق هاي بين المللي ؛ از جمله رعايت حقوق بشر ؛ تلاش كنيم تا رابطه اي رسمي وعلني در چار جوب عرف بين الملل بين ايران وآمريكا بر قرار گردد . دلايل اين امر بسيار است ؛جهت كوتاه كردن سخن؛ تنها به اين واقعيت اشاره ميكنيم كه از مقطع اشغال سفارت آمريكا در تهران تا به امروز ؛ در اساس مردم ايران بوده اند كه بهاي سنگين اين مناقشه را پرداخته اند و برعكس قطع ارتباط با آمريكا وحضور سايه ي سنگين “شيطان بزرگ” بر فضاي ايران ، صرفا مصرف داخلي داشته و وسيله ايي در دست“خط امامي هاي” ديروز در قبضه ي قدرت وپس از آن منبع تغذيه ي قدرت “ذوب شوندگان در ولايت ” وهمچنين وسيله سركوب نيروهاي آزاديخواه به اتهام وابستگي به دشمن . بنا بر اين يكي از مطالبات اپوزيسيون مي با يست خارج كردن مناسبات ايران وآمريكا از پشت صحنه ، وبند وبست هاي پنهان و كشاندن آن در نرم ومعيارهاي پذيرفته شده در سطح بين المللي باشد .

2- احتمالا انجام اين امر با دشواري بزرگي روبرو خواهد شد .آقاي خامنه اي “باغيرت” تر از آن است كه منا فع عمومي كشور مارا بر افكار ومنافع فردي وارتجاعي روحانيت حاكم ترجيح دهد . مگر اينكه اين قدرت به طور جدي در مخاطره قرار گيرد .بنابر اين با اعتقاد بر اينكه تنها ملتي مي تواند از مصالح ومنافع خود دفاع نمايد كه قبل از هر چيز حق حاكميت بر سرنوشت خود را داشته باشد ورأي واراده ي آن منشأ تصميم وتغير در اين يا آن سياست گردد ،بايد به مبارزات خود در راه آزادي ودمكراسي شتاب بخشيد ، با وفاداري به اين پرنسيب كه آزادي در فقدان استقلال مفهومي نخواهد داشت ،به تمام راحل هائي كه ممكن است گشايش بن بست سياسي ودستيابي به “آزادي ” را در خارج از مرز ها جستجو نمايد، اميد نبست و با احساس مسئوليت تمام در تلاش بود تا استبداد حاكم را با اتكاء به مبارزات مردم ازپاي درآورد .

3- البته حمايت جامعه ي جهانيي از مبارزات آزاديخواهان ، مشروط بر اينكه در چار جوب ميثاق هاي مورد قبول سازمان ملل متحد و مطالبه ي وظيفه ومسؤليت دولت ها وبا نظارت بين الملي صورت گيرد مي تواند در پيشر فت اين مبارزات نقش مهمي داشته باشد .

رعايت حقوق بشر ومخالفت با نقض آن در هر گوشه اي از جهان از جمله وظيفه ومسؤليت كشورهاي عضو سازمان ملل و امضاءكننده ي اين ميثاق مي باشد .نقض حقوق بشر متأسفانه  در بخش عمده اي از جهان به امر عادي تبديل شده است و واكنش كشورهاي با نفوذ در اين سازمان نيز تابعي از منافع سياسي و اقتصادي آنها شده است . انتقاد از اين روش ومراجعه دادن دولت ها به رعايت وظايفي كه عهده دار مي باشند ،مي بايست جزئي از مبارزه ي ما تلقي گردد .

متأ سفانه طي سالها ي اخير ايالات متحده آمريكا در مراجع بين المللي وحتي در مواردي بر فراز اين نهاد ها ،نقشي تعين كننده يافته است . همانطور كه باره ها شاهد بوده ايم در اوضاع كنوني جهان حرف اول وآخررا اين كشور مي زند . در همين زمينه بد نيست به دو نمونه ي مشخص آن كه هنوز زمان زيادي از آن نمي گذرد اشاره داشته باشيم .

در افغانستان تا قبل از فاجعه 11 سپتامبر ما شاهد اين بوديم كه به دليل حمايتي كه آمريكا بطور مستقيم ويا از طريق پاكستان، عربستان وديگر متحدينش در منطقه از طالبان مي كرد ، كمترين جائي جهت ايفاي نقش اتحاديه ي اروپا وبرخي ديگر  از كشورها كه مايل بودند به حمايت از“اتحاد شمال ” برخيزند، باقي نگذاشت و كشورهاي فوق نيز دست به هيچ عملي كه باعث مخالفت جدي آمريكا باشد نزدند . اما زماني كه موضوع سركوب طالبان در دستور قرار گرفت دولت جرج دبليو بوش  نه تنها منتظره تصميم سازمان ملل نگرديد ،بلكه ، حتي ساعت حمله را از متحدين اروپائي خود نيز پنهان نگه داشت . و يا مي توان به سرنوشت كنفرانس “زمين” در افريقاي جنوبي اشاره داشت كه صرف اعلام عدم حضور رئيس جمهور آمريكا كافي بود تا سا يه شكست ، ازهمان ابتداء بر فضايي كنفرانس مستولي گردد .بنا براين ناديده گرفتن چنين وزني دراتخاذ  سياست خطائي ست بزرگ .

4- در اوضاع كنوني مراجعه  به نهادهاي بين المللي به اشكال مختلف . مذاكره با احزاب وسازمانهاي خارجي  ( اعم ازاحزاب حاكم ويا دراپوزيسيون ) نه تنها مشروع ، بلكه ضروري ست. اپوزيسيون در جريان مذاكرات خود مي تواند ضمن مخالفت با  سياستهاي جنگ طلبانه، ديدگاه هاي خود نسبت به روند تحولات ، تقويت اشكال مبارزات مردم وراه هاي تضعيف استبداد و خود كامگي حاكم بر كشور را مورد گفتگو قرار دهد .