تحقيقی جامع پيرامون زن کشی و شوهر کشی
نود درصد مردان مرتکب جرم همسرکشی به علت سوء ظن و توهم، زنان
خود را با تصميمی آنی به قتل رساندهاند. پاسخ اين گروه به اين سؤال که «آيا
اطمينان حاصل کرده بودند همسرشان به ايشان خيانت کرده است» منفی بوده و از کار
خود پشيمان بودهاند.
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران همسرکشی جرمی است که با
تصميم و نقشه قبلی و يا در يک لحظه بحرانی و جنون آنی و يا کاملا تصادفی و
ناخواسته صورت گيرد؛ اما معمولا از برخوردهای جزيی آغاز و به مرگ يکی از طرفين
میانجامد.
بر اساس تحقيقات اخير صورت گرفته در خصوص علل همسر کشی و
شناخت پديده خشونت بين همسران عدهای ريشه خشونت را تنها در يک علت معين
جستوجو کرده، عدهای مساله را در داخل بافت اجتماعی ساختاری مد نظر قرار
دادهاند.
تحقيقات در اين باره نشان میدهد نخستين نظريهها توجه خود را
به خصوصيات شخصی زن، شوهر و خانواده معطوف کرده و علت بروز خشونت را در بیکفايتی
مرد يا زن و ناشی از فشارهای بيرونی موثر بر خانواده از جمله تربيت خشونتبار ،
بيماری روانی و ضعف اعصاب و ناتوانی در خويشتنداری ،ناکامی و احساس محروميت که
اغلب ناشی از بيکاری يا فقر مادی، عدم آگاهی مردم و يا آثار روانشناختی و رسوم خشونتآميز
و فقر فرهنگی است، میدانند.
نظريههايی با توجه به پذيرش مساله خشونت عليه زنان در محيط
خانه به دنبال شناخت عوامل ساختاری هستند که خانواده را مستعد خشونت میسازد؛ بر
اين اساس خشونت نسبت به زنان نه يک مشکل شخصی و يا خانوادگی بلکه بازتاب ساختارهای
وسيع نابرابری جنسی و اقتصادی در کل جامعه است؛ به عبارتی خشونت توسط مردان عليه
همسرشان به هيچ وجه تخطی از نظم اجتماعی نبوده، بلکه برعکس تأييد نوع خاصی از نظم
اجتماعی و ناشی از اين باور اجتماعی فرهنگی است که زنان کم اهميتتر و کم ارزشتر
از مردان بوده، با آنان برابر نيستند.
بطور کلی خشونت در بين زن و شوهران به مفهوم نوعی تفوق و
کنترل مردان نسبت به زنان است؛ به اين ترتيب خشونت در خانواده را بايد به عنوان
نوعی کنترل اجباری تلقی کرد.
تحقيقات بر روی ۲۲۰ نفر (۸۹ نفر زن و ۱۳۱ نفر مرد) که به
اتهام همسرکشی در زندانهای ۱۵ استان کشور حضور داشتهاند نشان میدهد که از تعداد
۲۲۰ نفر پاسخگو در اين ۱۵ استان کشور بيشترين فراوانی متهم يا محکوم به همسرکشی پس
از تهران و کرج که با تراکم شديد جمعيتی مواجه بوده و مهاجران بسياری را در خود
جای دادهاند استانهای کرمانشاه ، خراسان، آذربايجان شرقی، کردستان ، سيستان و
بلوچستان و هرمزگان به ترتيب از اين نظر کمترين فراوانی را به خود اختصاص
دادهاند.
توجه به محل تولد متهمان و محکومان کرج و تهران به ويژه کرج
نشان میدهد که بيشترين فراوانی را متولدين استانهای اردبيل ، کرمانشاه و اراک
تشکيل میدهند که از مهاجران به اين استانها هستند.
بررسی شرايط فرهنگی و اجتماعی و توجه به نگرشهای سنتی و قومی
نشان میدهد که در سيستان و بلوچستان با توجه به آداب و رسوم و فرهنگ سنتی و
قبيلهای و نظام مرسالاری حاکم بر آن، اصولا اگر پذيرش نظام مردسالارانه و باور
برتری مردان نسبت به زنان، سن پايين ازدواج و ازدواجهای از پيش تعيين شده که حاصل
آن بیسوادی يا کم سوادی و عدم آگاهی زنان از حقوقشان و وابستگی اقتصادی زنان به
همسرانشان است را مورد توجه قرار دهيم و از سوی ديگر مسايلی همچون و فور تعدد
زوجات و قباحت جدايی و طلاق و مهمتر از آن ، باور عمومی که خشونت مرد عليه همسر يا
پدر و برادر عليه دختر و خواهر را که نشانه مردانگی و امری ضروری و پسنديده
میشمارند در نظر بگيريم، طبيعی است در چنين جامعهای زنان چارهای جز پذيرش
موقعيت خود نداشته باشند؛ به نحوی که نوعی درماندگی آموخته شده تدريجی همراه با
اقتدار و پرخاشگری از يک سو و تسليم و پذيرش زنان از سوی ديگری با کنترل شديد
اجتماعی از عوامل عدم رشد اين جرم در استان میباشد.
نکته قابل توجه ديگر اين است که نسبت زنان زندانی به اتهام
همسرکشی در استانهای تهران ۲۱ درصد در برابر ۱۸ درصد مردان است؛ همچنين خوزستان ۹
درصد زن در برابر ۵ درصد مرد ، گلستان ۶ درصد زن در برابر ۲ درصد مرد ، فارس ۱۲
درصد زن در برابر ۱۲ درصد مرد و هرمزگان ۳ درصد زن در برابر صفر درصد مرد است.
در مورد افزايش نسبت زنان زندانی در مقايسه با مردان بايد
توجه داشت که زنان به ندرت شخصا مرتکب قتل شده و بيشتر تحت تأثير وسوسه «شخص
ثالث» مردان را به بزهکاری تشويق میکنند؛ از اين رو اتهامشان شرکت و يا معاونت و
يا آگاهی از قتل است؛ در صورتی که مردان در ۱۰۰ درصد موارد مباشر قتل بوده و خود
همسرشان را به قتل رسانده بودند که يا اوليای دم گذشت نکرده و خواهان قصاص شده
بودند و يا اين که به موجب ماده ۶۳۰ قانون مدنی مبنی بر اين که هر گاه کسی همسر
خود را در حال زنا با مرد اجنبی ملاحظه کرد و علم به تمکين زن داشت، میتواند در
همان حال آنان را به قتل برسانند مردان از مجازات معاف و آزاد شده و به همين جهت
تعداد زنان و مردانی که به جرم همسرکشی در زنان به سر میبردند، تقريبا مساوی بوده
است و در مورد زنانی که خود مباشر قتل بوده يا پس از تحمل سالها خشونت و
ناملايمات ،همسر خود را به قتل رساندهاند ، خشونت مردان غالبا خشونت جنسی نسبت به
زنان و انحرافات جنسی و حتی اقدام به تجاوز به فرزندان به خصوص دختران خود بوده
است . در اين موارد نه تنها فرزندان که خانواده همسرشان نيز گذشت نکرده و برخورد
قضايی نيز با اغماض بيشتری صورت میگيرد و يا زن به علت کراهت و عدم علاقه به شوهر
درخواست جدايی و طلاق میکند که با امتناع شوهر و سرزنش خانواده و وجود قوانينی که
امکان جدايی را تقريبا برای زن و لااقل در زمان کوتاه به خصوص در مواردی که شخص
ثالث در ميان است ناممکن میسازد.
بررسیها در اين تحقيق نشان میدهد که مردان ۱۰۰ درصد مباشرت
در قتل داشتهاند؛ در حالی که ۳۳ درصد زنان شوهر خود را به قتل رسانده و سايرين به
اتهام معاونت، مشارکت و يا آگاهی از قتل در زندان به سر میبرند.
طبق قانون مجازات اسلامی، مجازات شرکت و معاونت در قتل، حبس
مقرر شده که اين امر میتواند در نرخ ارتکاب بزه از سوی زنان موثر باشد. از نظر
خصوصيات فردی، بزهکاران در خشونت خانوادگی اغلب واکنش خشونتآميز جسمانی زن رفتار
خشن شوهر را تشديد کرده، هر چند در بسياری از موارد تسليم و يا عدم مقاومت زن نيز
هيچ گونه تأثيری در رفتار خشونت آميز و تجاوزکارانه همسر نداشته و اين امر بستگی
به شخصيت و ويژگی های شخص دارد. در هر صورت مردان بيش از زنان همسر خود را مورد
تهاجم قرار داده و از نزاع مرگبار بين همسران در اکثر موارد زن جان خود را از دست
میدهد.
۳۹ درصد کل گروه تحقيق با همسرشان اختلاف شديد داشته که۲۰
درصد خشونت شديد و سوء رفتار جسمی و جنسی ، ۱۹ درصد عصبی بودن ، حسادت و تعصب ،
سوء ظن و بدگمانی و ۱۴ درصد دخالت اطرافيان و مشکلات مادی را عنوان کردهاند؛ اما
زنان بيشتر تحت تأثير تلقين و وسوسه «شخص ثالث» منحرف ميشوند. ۲۰ درصد زنان به
وجود شخص ثالث اعتراف کرده و در اين موارد زنان نقشههای دقيق کشيده و در اغلب
موارد خود مرتکب جرم نمیشوند، بلکه مردان را به بزهکاری تشويق میکنند. در مواردی
که زنان شخصا مرتکب قتل همسر میشوند با استفاده از سم به خصوص ارسنيک مرتکب قتل
میشوند. ۵ درصد زنان اين راه را برای کشتن همسر انتخاب کرده بودند، اما مردان
همسرکش بيشتر از مواد مخدر يا الکل استفاده و تهديد به قتل کردهاند و بيشتر فرزند
يا فرزندان و همسر خود را مورد استفاده و سوء رفتار قرار میدادند.
همچنين مردان بيش از زنان همسران خود را مورد تهاجم قرار
میدادند. تهاجمهايی که به وسيله شوهر انجام میگيرد اشکال خطرناکتر و جراحت
آميزتری را در برمیگيرد. در ۹۵ درصد موارد اين زن است که آسيب جدی میبيند.
در گروه مردان، ۴۸ درصد موارد سوء ظن و بدگمانی، ۳۵ درصد تعصب
و حسادت و وجود شخص ثالث زمينه اختلاف منجر به قتل بوده و ۱۳ درصد مردان بیتوجهی
زن به همسر و فرزندان،عدم علاقه و بهانهجويی و نابسامانیهای جنسی را علت اختلاف
عنوان کردهاند.
همچنين يافتههای اين تحقيق نشان میدهد که در بسياری از
موارد حسادت بيمارگونه و غيرقابل کنترل مرد به خصوص در موارد سرزنده بودن زن و يا
زيبايی و جذابيت او مرد را به شدت تحريک کرده به نحوی که عليرغم آگاهی و اطمينان مرد
به وفاداری زن ، او را به قتل رسانده؛ زيرا اين را تنها راه برای تعلق همسرش به
خود دانسته است.
در مجامع سنتی عوامل ايجاد خشونت در خانواده با ساختار سنتی
خانواده و جامعه ارتباط داشته و در واقع تا حد زيادی هنجارها و ارزشهای فرهنگی ،
خشونت شوهر نسبت به زنش را مجاز شناخته حتی آن را تشويق میکند. مقايسه سن ازدواج
و سواد زنان و مردان نمايانگر تبعيض جنسی در جامعه مورد مطالعه است. همچنين در
پارهای از مناطق مانند خوزستان صحت اين امر به اثبات رسيده است.
به طور رسمی بررسی وضعيت زندگی خانوادههای درگير در جرم «همسرکشی»
نشان میدهد در مورد مردان مشکلات عاطفی در زندگی پدری ، تربيت غلط خانوادگی ،
وجود سلطه پدر و حاکميت پدرسالاری در خانواده ، سکوت و تسليم مادر در برابر
زورگويیهای پدر، تبعيض جنسی بين فرزندان دختر و پسر در خانواده غالبا پسران
خانواده را دچار اضطراب ، بدبينی ، وسواس و بحرانهای عاطفی عميق میکند که اين
تأثير شديدی در زندگی بعدی و طرز رفتار ، گفتار و تفکر آنها گذارده است.
همچنين ۶۶ درصد از زنانی که همسر خود را به قتل رسانيده در
اين امر مشارکت و معاونت داشتند اظهار کردند که در دوران زندگی مشترک به کرات
مشاجره و قهر و آشتی داشته، ولی ۵۸ درصد زنانی که قصد متارکه داشتند و به دلايلی
از جمله مخالفت شوهر ، والدين ، وجود فرزندان و نياز مالی ، زندگی را تحمل کرده و
نتوانسته بودند متارکه کنند، در نهايت صبر و تحملشان به سر آمده و چارهای جز
کشتن و از بين بردن همسر خود نيافتهاند.
بر پايه اين تحقيق، ميانگين سن شوهران هنگام فوت ۴۰ سال و
ميانگين سن زنان۳۰ سال است. احتساب سن زنان و مردان به هنگام ازدواج مويد آن است
که زنان به ويژه مردان تقريبا سالمند، تابع احساسات محض قرار گرفته، مرتکب چنين
جرمی شدهاند.
همچنين متجاوز از ۵۰ درصد زنان مورد تحقيق بيش از ۱۰ سال از
همسرانشان کوچکتر بودند.
۸۵ درصد زنان و ۷۶ درصد مردان اظهار داشتهاند که همسرشان
بیسواد يا تحصيلات ابتدايی داشته است. ۵۲ درصد مردان در شهر متولد شده و ۵۵ درصد
نيز با زن شهرنشين ازدواج کردهاند. اگر چه محل تولد تأثيری
ارتکاب قتل نداشته ولی در نوع استفاده از وسيله قتاله و نحوه
قتل و محل ارتکاب جرم موثر بوده است . ۸۹ درصد از جمعيت آماری دارای فرزند بودند،
(متوسط تعداد فرزندان برای زنان ۴ و برای مردان ۳ نفر است) بيش از چهار پنجم زنان
متهم يا محکوم ، خانهدار بودند.
بيش از چهار پنجم زنان متهم يا محکوم خانهدار بوده و ۵۳ درصد
از مردان قبل از اقدام به قتل در مشاغلی نظير کارگری، کشاوری و رانندگی يعنی
کارهای عموما يدی اشتغال داشته و فقط دو نفر از اين دسته بيکار بودند.
ذکر اين نکته حايز اهميت است که قتل عمد از جمله جرايمی است
که با توسل به خشونت صورت میگيرد ممکن است خشونت مبتنی بر عادت و کنترل ناپذير
نباشد. بلکه توسط شخصی صورت گيرد که به دلايل تربيتی ، عاطفی و خانوادگی (بیمهری
و تنهايی) منزوی بوده و تمايلی هم به نشان دادن خشونت نداشته باشد، ليکن در حالتی
که بيش از حد تحت فشار قرار گيرد، ممکن است در دفاع و اثبات وجود خود دست به خشونت
جبران ناپذير بزند.
يکی از مهمترين عوامل خشونتهای خانوادگی و به ويژه قربانی
شدن زنان و مردان ، فرهنگ جامعه و محيط اجتماعی است. در بسياری از جوامع ، فرهنگ
حاکم بر خانواده و جامعه به گونهای است که خشونت مردان عليه زنان امری عادی بوده
و بزهديدگی زنان نهادينه شده است. در جوامع توسعه نيافته ازدواجهای زود هنگام
زنان و محروميت آنان از تحصيل دانش و آموختن حرفه و هنر تربيت مردان در خانواده
پدرسالار و رياست بیچون و چرای مرد به عنوان پدر با همسر در خانواده ، توان
برابری زنان با مردان را سلب کرده و به دليل بیسوادی و عدم آگاهی و وابستگی
اقتصادی به همسر ،زمينه بزهديدگی ، خشونت پذيری و اطاعت بیچون و چرا از او فراهم
میشود. نظارت و کنترل شديد اجتماعی ، پايين بودن سطح سواد در خانوادههای عامی و
پيروی از الگوهای سنتی حاکم، مانع از ظهور ناسازگاریهای زندگی زناشويی و دادخواهی
زنان است .
با توجه به اين که در بسياری از مناطق ايران و نزد اکثريتی از
خانوادههای روستايی و حتی شهری هنوز هم عصبيتهای طايفهای و سنتها و رسوم
قبيلهای حاکم بر روابط خانوادگی است، زنانی که اغلب در سنين پايين و به خواسته
پدر ازدواج کردهاند، در اوج بلوغ فکری و زمانی که نيازمند توجه و محبت همسر
هستند، گاهی به واسطه بیاعتنايی و با رفتار خشونت آميز و آمرانه همسر تحت تأثير وسوسه
«غريبهای» اغوا شده و برای ارضای تمايلات خود ، مصالح خانوادگی و مقام مادری را
نيز فراموش میکنند و با توجه به قبح طلاق ، اختيار مطلق مرد در طلاق مشکلات
قانونی و اطالهی دادرسی همچنين عدم آگاهی و جهالت زن تنها راه حل را از ميان بردن
همسر میبيند و به کمک شخص ثالث ، همسر خود را به قتل میرسانند، و يا به علت
بیتوجهی به وضعيت خانواده و اصرار به ادامه اعمال و رفتار خود زمينه را برای
ارتکاب جرم فراهم میکنند و در نهايت ،خود قربانی میشوند از اين رو تقال زنان و
دخنتران به دست همسر ، پدر يا برادر هنگامی که زن يا دختر رابطه نامشروع با جوان
ديگر برقرار میکند و حتی در مواردی که ظن به آن میبرند، تا حدودی از شايعترين
قتلهاست از طرفی در مقايسه با قاتلان برخوردار از سلامت روانی ، قاتلان دارای
اختلالات روانی،اعضای خانواده خود را بيشتر میکشند، کشتن همسران توسط شوهران
افسرده ، اغلب با هذيان بیوفايی همراه است، حسادت مبالغه آميز يکی از آزارهای
روحی شديد و عميقی است که موجب رنج فراوان ، اشتباهات زياد و بیانصافیهای بسيار
میشود، در حسادت بيمارگونه ، خصوصيت اساسی باور هذيانی به بیوفايی همسر است،
اختلال به اين دليل بيمارگونه خوانده میشود که قراين کافی برای چنين ظنی وجود
نداشته و استدلال منطقی نيز در اين اعتقاد تأثيری ندارد. از طرفی تحولات اجتماعی
پس از انقلاب و جنگ هشت ساله دگرگونیهای عميقی در ساختار اجتماعی و اقتصادی ايران
پديد آورده است افزايش جمعيت، مهاجرت روستاييان به شهرها و مراکز استانها ،
افزايش نرخ بيکاری ، حاشيه نشينی،تضاد فرهنگی ، نابرابریهای اقتصادی و اختلاف
طبقاتی ، تزلزل ارزشها و افزايش حس محروميت در قشر بزرگی از جمعيت تنشها و
اختلافات شديدی در درون خانوادهها ايجاد کرده که متلاشی شدن کانون خانوادهها را
در برداشته است.
علی رغم تفاوتهای اجتماعی ، فرهنگی ، اقليمی و... بين اقوام
مختلف کشور ، در مورد نگرش مردان و نوع و نحوهی رفتار و اعمال سوء نيت به زنان
تفاوتی وجود ندارد، همچنان که بين زنان تمامی اين اقوام در پذيرش خشونت و تسليم و
تحمل درد و رنج جسمی و روحی و سرخوردگی های عاطفی و نهايتا پنهان کاری و تظاهر در
رفتار تفاوتی ديده نشده است. به علاوه مسايلی چون اعتياد و فقر به کرات در تمامی
نقاط مورد تحقيق نقش خود را ايفا کردهاند، از سوی ديگر اين فرضيه که مردان را به
تمامی در خشونت نسبت به زنان مقصر بدانيم چارهای برای رفع معضل در پيش روی قرار
نمیدهد، زنان آموزش ديده که از تحصيلات بالاتر برخوردار بوده و به راحتی خشونت را
پذيرا نيستند، شوهرانشان نيزبه راحتی توانايی تهديد و وادار کردن زن به سکوت در
برابر خشونت را ندارد با بالا رفتن سطح سواد مردان وزنان آنان قادر هستند در برابر
مشکلات خانوادگی و اختلاف نظر ، به جای متوسل به خشونت به صورتی عاقلانه و منطقی
مشکلات را رفع کنند و در صورت عدم امکان به قانون متوسل شوند؛ اما متاسفانه در عمل
نابرابری ساختار جامعه و قوانين و محدوديت قانونی زنان گاه چنان عرصه را بر زن تنگ
میکنند که برای رهايی از تنگنا چاره را در خشونتی مرگبار و نابودی همسر میيابد.
در نهايت اين که قربانی اعم از زن و مرد در آماده سازی و وقوع
حادثه نقش داشته و اغلب زمينه قتل توسط خود قربانی تسريع شده است. بيشتر قتلها پس
از انجام مشاجرات طولانی که اغلب دارای سابقه ممتدی است، صورت گرفته و عموما در
طبقاتی از اجتماع که اعتقادی به خانواده مدنی و گفت و گوی مسالمت آميز برای حل
مشکلات نداشته و تنها راه حل را توسل به خشونت و از بين بردن مقتول دانسته اند
صورت گرفته است. اختلاف سن زن و شوهر و ازدواج ندانسته و ناخواسته دختر يکی از
مهمترين عوامل بزه ديدگی زنان ، فرار از کانون خانوادگی ، خودکشی ، خيانت و
همسرکشی است همچنين اعتياد و الکليسم از مهمترين عوامل اختلاف خانوادگی بوده که
مخالفت با طلاق از جانب مرد و پافشاری به ادامه زندگی خانوادگی ، بستن راه گريز زن
از بن بست زندگی ، حتی از نظر قانونی ، زمينه را برای قتل فراهم میآورد.
بنابراين قاتلان خانوادگی ، به ندرت از جمله اشخاصی هستند که
اختلالات شخصيتی و ضد اجتماعی را ظاهر میسازند، اگر چه به اين قاتلان با ترس و
وحشت نگريسته میشود و شامل محکوميتهای شديد جزايی میشوند، اما به نظر میرسد که
اغلب آنان افرادی عادیاند که به شکل تحمل ناپذيری، تحريک و تشويق شدهاند.
عوامل ژنتيکی ، اختلالهای کارکرد مغز ، از هم پاشيدگی
خانوادگی ، والدين ستمکار يا سهل انگار ، وجود فرهنگ خشونت تحت تأثير طبيعت جامعه
و قوانين و مقرراتی که در درجه اول بر ساختار نظام خانوادگی تأثير میگذارد، تعيين
کنندههای مهم رفتار پرخاشگرانه آينده هستند.
اقدامهای اساسی و واقعی در جهت آموزش همگانی ، گنجاندن واحد
درسی حقوق خانواده و اخلاق در خانواده و اجباری کردن آموزش فرهنگ زناشويی قبل از
ازدواج دختران و پسران ، تجديد نظر در قوانين و تصويب قوانين جديد، کنترل و نظارت
بر برنامههای صدا و سيما به منظور حذف فيلمهای خشن و يا بدآموز و حزن آفرين ،
تأسيس سازمانهای غيردولتی با هدف حمايت از حقوق زنان و کودکان ، توزيع برابر ثروت
، توجه به شخصيت متهمان همسرکشی، جدا کردن مرتکبان جرم همسر کشی از سايرين ، حمايت
از کودکان بیسرپرست پس از وقوع همسرکشی ،رسيدگی خارج از نوبت به پروندههای اين
متهمان ، اتخاذ سياستهای کيفری بازگيرنده آزادی يا جايگزين مجازات حبس ، ممنوعيت
پخش خبر قتلهای خانوادگی از جمله اقدامات پيشگيرانه جهت اين امر هستند.
در هر صورت تبليغ تسامح و رواداری و عزم ملی برای برقراری و
ايجاد جامعه مدنی و حذف تمامی آثار کرداری ، گفتاری ، شنيداری و انديشهای خشونت
را درجامعه و ايجاد حداقل رفاه و فراغت بال را به اجتماع و خانواده باز خواهد
گرداند.
( ایسنا ، ۱۰ مهر ۱۳۸۱ )
|