اسلام و مدرنيته:
چالش دانش قديم و دانش جديد بشر
حقوق بشر در ايران از گردنه نقد دين عبور می کند
خدای اديان، قدرت مطلق دارد ولی مسئوليت نسبی،
يعنی قدرت مطلق از آن اوست ولی مسئوليت و پاسخگويی بديها به عهده شيطان
خدای اديان از يک طرف به همه آموزش می دهد که سجده
به غير خدا شرک است و از طرف ديگر ملائک را دعوت به شرک يعنی سجده به آدم می کند
اخلاق دينی اخلاقی است مطلق و لايتغير ولی اخلاق
مدرنيته اخلاقی است نسبی و قراردادی
دکتر مسعود اميد
masoudomidir@yahoo.com
رابطه "دين " و "علم " يا "دين
" و "دموکراسی " از مباحث تاريخی در ايران است که به دليل عدم
تحقيقات علمی در باره آن، اکنون به يک معضل مزمن تبديل شده است. قوی بودن فرهنگ
مذهبی در ايران نيز مانع از آن شده تا با نگرشی علمی و تحقيقاتی به مقولات
ايدئولوژيک و استراتژيک پرداخته شود يا آثار محققين در نقد دين باقی بماند و در يک
تحقيق علمی به آنها مراجعه شود. دو کتاب از مجموعه هفده کتاب فلسفی رازی به نام
"مخارق الانبيان " و "حيل المتنبيين" در فهرست جامع ابوريحان
بيرونی به نام کفريات خطاب شده و از بين رفتند ولی بخش هايی از آنها در کتاب
"اعلام النبوه" ابو حاتم رازی به منظور نقد و رد آنها نقل شده است. اين
مطالب منقول در سال ۱۹۳۹ ميلادی به عنوان "سير الفلسفيه" در قاهره چاپ
شد. کسانی چون احمد کسروی که به تحقيقاتی در اين زمينه دست زدند توسط فرقه فدائيان
اسلام به رهبری نواب صفوی ترور شدند. همين جو ترور و تکفير که همواره توسط طبقه
روحانيت مديريت شده است يک فضای ضد تحقيقاتی را بوجود آورده و از رشد فلسفی
انديشمندان ايران و هرگونه آزادانديشی علمی جلوگيری نموده است. کتاب اخير آقای
اکبر گنجی به نام "مانيفست جمهوری خواهی" از جمله تحقيقات نادر در زمينه
اسلام و دموکراسی است و جناح های رقيب سياسی در ايران اعم از "اسلام
سنتی"، "اسلام بنيادگرای ولايتی" و "اسلام نوگرا يا مردم
سالاری دينی" در مخالفت با آن اشتراک دارند. اين نوشتار قصد دارد به طرح اين
سوال بپردازد که آيا وداع با استبداد دينی و نهادينه کردن حقوق بشر در ايران بدون
وداع نخبگان ايران (نه عوام) با دين امکانپذير است؟ آيا "دين داری" و
"آزادگی" يا "دين" و "مردم سالاری" قابل جمع و آشتی
پذير هستند يا خير؟
جامعه ايران، ۱۰۰ سال پس از انقلاب مشروطه، هنوز موفق به
نهادينه کردن قانون در ايران نشده و به استثنای ۲۸ ماه حکومت سکولار- دموکرات دکتر
مصدق، همواره اسير استبداد دينی و غير دينی بوده است. اکنون زمان آن فرا رسيده است
تا تکليف خود را با دين و مدرنيته روشن سازيم. اگر خواهان ساختن يک جامعه دين پسند
هستيم بايد فرامين قرآن و سنت پيامبر را ملاک قوانين و نرم های اجتماعی قرار دهيم
و يک حکومت اسلامی تمام عيار تاسيس نماييم. اگر خواهان دموکراسی و پلوراليسم و
حقوق بشر و قانون مداری هستيم بايد مدرنيته را از زيربنای ايدئولوژيک آن يعنی شک
هيومی و نقد علمی "دين" آغاز کنيم. تقليد صوری از دستاوردهای مدرنيته
اعم از دموکراسی، قانون گرايی، رشد علمی و صنعتی و آميزش آن با مبانی دينی و
فرهنگی خود، بدون هيچگونه تجديد نظر و تحول ايدئولوژيک، موفق به نهادينه کردن
دموکراسی در ايران نشده و نخواهد شد مگر آنکه ابتدا پشتوانه ايدئولوژيک مدرنيته را
دريابيم و به نقد مبانی فرهنگی- ايدئولوژيک خود بپردازيم. حقوق بشر در ايران از
گردنه نقد دين عبور می کند. ادامه روند ۱۰۰ ساله "هم دين هم دموکراسی"
که استراتژی احياگران دينی بوده است جامعه ايران را همچنان در دوگانگی و بلاتکليفی
نگاه داشته و حاکميت را ناکارآمد ساخته است.
نقش احياگران دينی در جاودانه کردن دين
تصور جاودانه بودن اديان توحيدی، قبل از آنکه محصول ادعای
بنيان گذاران اين اديان باشد محصول تلاش "احياگران دينی" بوده است.
بعنوان مثال ، "الله" نام بت بزرگی بود که سالها قبل از بعثت حضرت محمد
مورد قبول اعراب بوده است. قرآن نيز در سوره عنکبوت آيات ۶۲ و ۶۳ به اين پديده
اشاره کرده و می گويد اگر از آنها بپرسی آفريننده شما کيست می گويند الله. ملاصدرا
بر اساس فلسفه "اصالت وجود" خود، به اين آيات نظر کرده و می گويد که
آيات فوق نشان می دهند وجود خدا قابل اثبات يا قابل انکار نيست (بداهت وجود). اين
استنباط فلسفی در حالی بود که منظور تاريخی آيات فوق صرفا بيان يک واقعيت تاريخی
در جامعه عربستان بوده نه تاکيد بر فلسفه بداهت وجود. مرحوم طالقانی آيه "و
شاورهم فی الامر" (آل عمران /۱۵۹) را با ملاک دموکراسی تفسير کرده و می گفت
اسلام مخالفتی با دموکراسی و حکومت شورايی ندارد در حاليکه در همان آيه ادامه می
دهد "فاذا عزمت فتوکل علی الله" يعنی شورای مد نظر قرآن عبارت بوده از
مشورت با ديگران و تصميم گيری بر اساس تشخيص خود نه بر اساس آرای اکثريت. بر همين
اساس است که نيروهای طرفدار ولايت فقيه قصد دارند مجلس شورا را به مجلس مشورتی
رهبری تبديل کنند.
حضرت محمد هيچگاه بر اساس آرای اکثريت تصميم نمی گرفت و تنها
يکبار در جنگ احد بر اساس نظر اکثريت فرماندهان جنگی تصميم گرفت که برای جنگ از
شهر خارج شوند ولی اين تصميم نيز بر اساس "روش" اکثريت آرا نبود بلکه
استدلال نظامی فرماندهان جنگی محکم تر بود لذا تابع نظر آنها شد. اکثريت مردم با
عنوان "اکثرالناس لايعلمون" (اعراف / ۱۸۷) در قرآن مورد خطاب قرار گرفته
اند. دکتر شريعتی نيز قرآن را با ايده های سوسياليستی قرن ۱۹ اروپا تفسير می کرد و
بدين ترتيب بود که دين اسلام که پس از نهضت مشروطيت منزوی شده بود با تفاسير
هرمنوتيکی روشنفکران دينی مجددا زنده شد و منجر به تاسيس جمهوری اسلامی گرديد که
ثمرات آن را شاهد هستيم.
دين اسلام بر خلاف مسيحيت، در توصيه های اخلاقی خلاصه نشده
بلکه دارای دستورات ايدئولوژيک، اقتصادی، حکومتی، اجتماعی، قضايی و فرهنگی است.
لذا، نمی توان تجربه جدايی دين از دولت را که در کشورهای اروپايی موفق بوده است
برای کشورهای اسلامی تجويز کرد، يعنی اسلام را در حد اعتقادات شخصی خلاصه کرده و
از دخالت آن در دولت و حکومت جلوگيری نمود، بلکه نسخه های تجويزی اسلام در زمينه
های فوق نياز به بررسی علمی دارند. اگر اين نسخه های دينی سبب توسعه ايران شوند
بايد از دخالت اين دستورات در سياست گذاری های حکومتی استقبال کرد و اگر اين
دستورات مانع از توسعه ايران هستند بايد مورد نقد علمی قرار گيرند و اشتباه مشروطه
تکرار نشود که دين بدون آنکه مورد نقد ايدئولوژيک قرار گيرد از درب مشروطه خارج شد
و از پنجره انقلاب اسلامی مجددا وارد عرصه سياسی ايران گرديد. اکنون، شرايط تاريخی
برای تصميم گيری اساسی در اين مورد فراهم گشته است. دين را بايد آنچنانکه هست
شناخت نه آنچنان که دوست می داريم چنان باشد.
خدای استبداد يا خدای آزادی؟
انديشه مدرن، مسئوليت را تابع قدرت می داند يعنی هر فرد به
اندازه ای که قدرت به او واگذار شده است مسئول و پاسخگو است در حاليکه در نظام های
استبدادی، شاه يا ولی فقيه قدرت مطلقه دارد ولی پاسخگو نيست. خدايی که در اديان
توحيدی، خصوصا اسلام، معرفی شده است خدايی است که قدرت مطلقه دارد، هر که را
بخواهد هدايت می کند و هر که را بخواهد گمراه می کند و کسی را که خدا گمراه کرده
باشد هيچ انسانی نمی تواند او را هدايت کند. از سوی ديگر، چنين خدای مطلقی مسئوليت
نسبی دارد يعنی کليه خوبيها را به خود نسبت داده و شيطان را مسئول و پاسخگوی کليه
بديها می داند. چنين خدايی از يک طرف به فرشتگان و انسانها آموزش داده است که
پرستش غير خدا شرک است و از سوی ديگر بدون توجه به اين آموزش، به ملائک دستور می
دهد که به آدم (غير خدا) سجده کنند. چنين خدايی که به اصول آموزشی خود نيز پايبند
نيست اخلاق استبدادی و خودکامگی را تقويت می کند. طبعا، کسانی که خود را مقرب به
چنين خدايی می دانند (امام و جانشينان امام يا ولی فقيه) الزامی برای پايبندی به
اصول و قراردادهای خود احساس نمی کنند. آقای خمينی نيز بر همين اساس بود که در
پاسخ به سوالات آقای سرحدی زاده وزير کار دولت موسوی گفت دولت اسلامی می تواند
بطور يک جانبه، قراردادهای خود با مردم را زير پا بگذارد. انديشه مدرن، تحقيق را
راهی برای شناخت واقعيت و پاسخ به چرايی ها می داند و بين بت پرستی و اديان توحيدی
تفاوت بنيادی قائل نيست. بقول نيچه، اديان توحيدی بت ها را شکستند ولی خوی بت
پرستی را زنده نگاه داشتند و آن را از پرستش خدايان به پرستش يک خدا جهت دادند.
اشتراک اديان توحيدی و اديان شرک در اين است که انسان، مخلوق ذهن خود را می پرستد
و به اين واقعيت خودآگاه نيست ولی مدرنيته به اين خدايان يا خدای مخلوق ذهن انسان
اصالت نداده و انسان را در مرکز دنيا قرار می دهد و حقوق او را از هر تکليفی برتر
می شمارد. خدا در انديشه مدرن جای خود را به انسان داده است.
متدولوژی ايمانی يا متدولوژی شکاکيت علمی؟
آيات فراوانی در قرآن بر "ايمان " قبل از
"تفکر و تحقيق" تاکيد دارند. آيه ۴۶ سوره سباء می گويد: يک اندرز به شما
می دهم ابتدا دو نفری (جمعی) يا فردی برای خدا قيام کنيد و سپس به تفکر بپردازيد.
تاکيد بر ايمان به خدا و آخرت و نبوت قبل از هرگونه استدلال، نشانه هدايت يافتگی
(توسعه يافتگی) تلقی می شود. احکام عمليه اسلام اعم از نماز، روزه، حج و زکات نيز
بدون استدلال و بطور تعبدی پذيرفته شده و حتی روشنفکران دينی نيز بطور کورکورانه
به انجام اين مناسک تکراری می پردازند. پيش فرض هايی چون توحيد و نبوت و معاد، جزو
اصول لايتغير دين شمرده شده و ايمان به آنها قبل از هر نوع تفکر و استدلال، از
ضروريات دين اسلام و برتر از هر واقعيت و تجربه ای تلقی می گردد. از سوی ديگر،
انديشه علمی مدرنيته هيچ اصلی را مطلق و لايتغير ندانسته و اصول را قابل تجديد نظر
و تکامل می داند. عليرغم اينکه قانون جاذبه نيوتن بصورت يک دگم علمی درآمده بود ولی
اينشتن در تبيين سرعتهای زياد به آن شک کرده و موفق به کشف قانون نسبيت می شود.
شک، اساس کشفيات علمی تلقی شده و هرگونه ايمان قبل از تفکر به عنوان پيش داوری
ذهنی محقق، مانع شناخت واقعيت تلقی می شود. بديهيات انسان نيز در انديشه مدرن،
محصول ناتوانيها و محدوديتهای شناختی بشر تلقی شده و قابل شک و تجديد نظر هستند.
فرضيه بطلميوس مبنی بر گردش کائنات بدور زمين تا قرنها جزو بديهيات فکری بشر بود
ولی اکنون با رشد علم در رديف خرافات بشر قرار گرفته است. بديهيات اولی ارسطو نيز
با رشد علوم به فرضيات قابل شک تبديل شده اند و ساير بديهيات بشر نيز از اين قاعده
مستثنی نيستند. بنابراين، کليه بديهيات بشر (باورها و اعتقادات) از جمله بديهيات و
اصول دين نيز محصول و مخلوق ذهن او بوده و نقد پذيرند.
اخلاق دينی يا اخلاق مدرنيته؟
احياگران دينی ، بسياری از مظاهر مدرنيته را پذيرفته ولی دين
را حاوی اخلاقی می دانند که مدرنيته فاقد آن است لذا، دين را مکمل دموکراسی می
دانند. اخلاق، تنها عرصه ای است که حتی احياگران دينی نيز دست به تفسير هرمنوتيکی
آن نزده اند و سنتی باقی مانده اند. اخلاق دينی اخلاقی است مطلق و لايتغير ولی
اخلاق مدرنيته اخلاقی است نسبی و قراردادی. اخلاق دينی بسياری از نيازهای طبيعی
انسان اعم از نيازهای جنسی را فقط تحت شرايطی معين به رسميت شناخته و در ساير
شرايط گناه تلقی می کند ولی اخلاق مدرنيته کليه نيازهای انسان را طبيعی دانسته و
پاسخ به آنها را گناه نمی داند و مادامی که به حقوق ساير انسانها آسيب نزند روابط
جنسی را آزاد می سازد. محدود کردن آزاديهای جنسی در جوامع دينی نه تنها از بروز
جرائم جنسی جلوگيری نمی کند بلکه نيازهای طبيعی جنسی را به عقده های جنسی تبديل
نموده و مانع از ايجاد روابط سالم و انسانی بين زن و مرد می گردد. زن در جوامع
دينی در حد ماشين جماع و جوجه کشی تنزل می يابد که در ازاء مهريه ای معين به فروش
و بندگی شوهر در می آيد چنانچه آقای خمينی در تحريرالوسيله خود، ازدواج را جزو
عقود و معاملات می داند که زن در ازاء دريافت مهريه و نفقه، خود را از نظر جنسی در
اختيار مرد قرار می دهد. قرآن نيز زن را کشتزار جنسی مرد معرفی کرده و می گويد:
زنان شما در حکم کشتزار شما هستند پس هرگونه که خواستيد به کشتزار خويش درآييد
(بقره / ۲۲۳). نظام خانواده در اخلاق دينی و اخلاق مدرنيته دارای قواعد متفاوت و
آشتی ناپذيری هستند. اخلاق مدرنيته کتک زدن زن توسط شوهر را جرم تلقی کرده و
مستوجب مجازات می داند ولی اخلاق دينی، شوهر را مالک زن دانسته و کتک زدن او را در
صورت عدم اطاعت از ارباب (شوهر) جايز می داند. در سوره نسان آيه ۳۴ آمده است:
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است... زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان
بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوری
گزينيد و اگر مطيع نشدند آنها را با زدن تنبيه کنيد...". قرآن به حضرت محمد
اين حق را می دهد تا پس از مرگ نيز نوع زندگی همسران خود را به آنها ديکته و تحميل
نمايد و آنها را از ازدواج مجدد پس از وفات پيامبر منع می کند در حاليکه در اخلاق
مدرنيته، عقد زناشويی با فوت همسر باطل می شود لذا، شوهر هيچ حقی نسبت به تعيين
نوع زندگی همسرش پس از فوت خود ندارد.
آزدی دين يا آزادی مدرنيته؟
آزادی دينی از طريق اوامر و نواهی شرع محدود می شود. يعنی آزادی
تغيير دين و عقيده پس از اسلام آوردن وجود ندارد و حتی با خطر اعدام مواجه می شود.
آزادی انتخاب نوع پوشاک وجود ندارد، آزادی انتخاب نوع خوراک وجود ندارد و برخی
خوراکيها و نوشيدنيها در آيات الحکام حرام شده اند، آزادی نقد تئوريک دين وجود
ندارد چنانکه منتقدين قرآن و پيامبر با انگ هايی چون کافر و منافق و ملحد و گمراه
محکوم شده اند بدون آنکه به گفتگوی انتقادی و تئوريک با آنها پرداخته شود. از سوی
ديگر، آزادی مدرنيته را هيچ چيز محدود نمی کند جز خود آزادی. يعنی هر فرد تا جايی
آزاد است که آزادی ديگران را سلب نکند. هيچ مسلمانی حق ندارد پوشاک مورد قبول خود
را به سايرين تحميل سازد و بالعکس. امام حسين که يکی از مفاخر انسانيت در تاريخ
است عليرغم درجه بالايی از آزادگی، وقتی از ديدگاه دين به انسانها نظر می کند به
مردم کوفه می گويد " اگر مومن نيستيد لااقل آزاده باشيد". يعنی در تفکر
دينی ايشان، "آزادگی " پست تر از "دين داری" است در حاليکه در
انديشه مدرنيته هيچ ارزشی بالاتر از آزادگی نيست و دين داری به درجه ای ارزش دارد
که مويد آزادگی باشد.
موارد فوق مدخلی بودند بر تفاوت بنيادی "دين" و
"مدرنيته". موارد ديگری نيز وجود دارند که به برخی از آنها در نوشته
آقای اکبر گنجی اشاره شده و برای اختصار از ذکر ساير موارد خودداری شد. تفاوت ما
با غرب در اين است که متفکران غربی پس از قرون وسطی در نگرش لوتری به دين که عبارت
از "احيای دين" و "به روز کردن دين" بود متوقف نشده و به شک
هيومی در بنيادهای دينی پرداختند تا توانستند از بند حکومت دينی در هر شکل و
تفسيری رها شوند و زندگان را از چنگال مردگان رها سازند ولی جامعه ايران هنوز در
مرحله لوتريسم متوقف مانده است و "روشنفکران دينی" از عمده ترين موانع
تاريخی اين تحول ايدئولوژيک هستند که نياز به برخورد و مبارزه صرفا ايدئولوژيک
دارند.
|