پنجشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۱ - ۲۷ فوريه ۲۰۰۳

 

 

 

ببار ای اشک ، که از تبار  ِ بیچاره گانیم ؟

( نگاهی به " گهربار سخنان ِ " رضاخان ِ پهلوی )

 

 

 

محمدحسين پوروالی ـ عضو شورای سردبيری روزنامه رستاخيز (57 ـ 1355) ، " پرشکوه " مصاحبه ای کرده است با " شخص ِ شخیص ِ " رضا پهلوی ، که من آنرا در تارنمای ِ " دیدگاه " امروز خواندم – در جای دیگر هم آمده است ؟ نمی دانم .

پیش از آوردن ِ بخشی از " گهربار کلمات ِ " رضاخان ( که خواهید دید که با آنچه که می گوید ، واقعا خیال دارد " رضا خان ِ دوم " شود ) ، ببینیم که این فردی که یجز چند جیره خوار و مجیزگو ( اهانت نمی کنم ، واقعیت را می گویم ) ، هرگز با ایرانیان نزیست و هیچ از ایرانیان ( از مردم ِ عادی دارم می گویم ) نمی داند ، چگونه زندگی می کند و چگونه به " حضور " می پذیرد ( به نقل از پیشگفتار ِ مصاحبه ) :

 

" پس از تماس‌های مکرر و انجام امور تشريفاتی موفق به کسب وقت مصاحبه اختصاصی نائل آمدم. هر چند که دو بار افتخار شرف حضور به پيشگاه پدر گرامی ايشان، محمدرضا شاه فقيد، جهت مصاحبه‌ای برای روزنامه رستاخيز را داشتم ولی اين اولين بار بود که افتخار حضور را نزد شاهزاده جوان پيدا می‌کردم.

روز موعود فرا رسيد. با اتومبيل شخصی‌ام خودم را به محل اقامت (کاخ اختصاصی) شاهزاده رساندم. حدود 20 متری کاخ، مأموران ويژه امنيتی مرا از اتومبيل خارج کردند و پس از بازرسی‌های کامل از جمله بازرسی بدنی اتومبيل مرا به پارکينگ مخصوص برده و 2 نفر مرا به داخل اتومبيلی سرباز هدايت کردند. وقتی وارد محوطه کاخ شديم از ميان انبوه درختان سر به فلک کشيده و زيبا می‌گذشتيم که ناگهان بياد درختان تنومند کاخ نياوران افتادم. وقتی به ساختمان اصلی کاخ رسيديم 3 مأمور امنيتی ديگر منتظر من بودند. با راهنمايی آنها وارد اتاق کوچکی شديم که بازرسی مجدد بود. سپس مرا به سالن کاخ هدايت کردند و با اشاره به من گفتند که اينجا منتظر بمانم. تابلوهای زيبا و فرش‌های نفيس ايرانی تالار مرا مدهوش کرده بودند در همين حال بودم که صدای پا از پلکان را شنيدم که کسی از طبقه بالا به پايين ميايد.

وقتی به پلکان نگاه کردم ديدم جوانی بلندقامت و تنومند با چهره‌ای نورانی و با نگاهی آکنده از محبت از پلکان آهسته آهسته پايين ميايد [...] "

 

واکنون نظری بیاندازیم به گهربار ! سخنان این " رهبر مقتدر " ی که " در اين لحظات حساس تاريخی کشور ما نيازمند " به آنست  " تا بتواند اين کشتی در حال غرق را از ميان طوفان‌ها رهانيده و به سرمنزل سعادت برساند. تنها اميد ايرانيان ميهن‌پرست در اين شرايط حساس و تاريخی کسی نيست بجز شاهزاده رضا پهلوی (رضاشاه دوم) تنها ناجی ملت ايران. " ( این حق ِ آقای ِ پوروالی ست که بفرمایند با شنیدن ِ این سخنان که " آه چه لحظات پرشکوهی را ميگذراند"ند و " قطرات اشک مانند سيلی از ديدگا " هشان " جاری شد " . اما شاید ماهم دارندهء این حق باشیم که ، نه بسان ِ ایشان بلکه به گونه ای دیگر ، اشک بریزیم ؟ بهرحال " آنچه را که در زير می‌خوانيد گفتگوی " ایشان " و شاهزاده رضا پهلوی (رضا شاه دوم) است. " ) :

 

آقائی که تا به امروز نمی خواست از گذشته بگویند و شعارشان " گذشته ها ، گذشته " بود ، ببینید که چگونه از " گذشتهء پر بار ِ پدر " میفرمایند :

 

" نگرانی برای سرنوشت کشور ايران برای همه ايرانيان قابل درک است [...] با نگاهی کوتاه به گذشته می‌بينيم که بنياد تمامی اين بحران‌ها در منطقه بعد از روی کار آمدن رژيم جمهوری اسلامی آغاز شد. برای اينکه قبل از روی کار آمدن آخوندها، حکومت سلطنتی در ايران بعنوان تنها قدرت منطقه و پنجمين کشور جهان بلحاظ نظامی (غيراتمی) نقش بسيار مهمی در منطقه را ايفا می‌کرد. نه تنها کشورهای ريز و درشت حاشيه خليج فارس و عراق حتی قدرت دوم جهان يعنی اتحاد جماهير شوروی در همسايگی شمالی ما فرصت نفس‌کشيدن در منطقه را نداشتند و ما با داشتن قدرت نظامی فوق‌العاده خوب ثبات و امنيت منطقه را هم برای خودمان و هم برای دوستانمان در غرب بوجود آورده بوديم و تا آن زمان غرب بويژه آمريکا نگران خاورميانه نبود. خوب طبيعی است که با تضعيف ايران چنين شرايطی پديد بياد و حتی صدام حسين هم مدعی بخش‌های جنوبی ايران بشه. همان صدام حسينی که تا نام پدرم ميامد از ترس در کاخ خودش زانو می‌زد. " . [ پس برگردند ایشان ، تاهم خیال ِ آمریکا راحت شود و هم خیال ِ مردم بیچارهء عراق ( که ایشان ، نه تنها آنها را ، بلکه مردم ِ ایران راهم به پشیزی نمی گیرند ) و هم بی خودی 10 میلیون مردم ِ بیکار رئانهء خیابانها نشوند ! ]

 

"  من بارها در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هام متذکر شدم که انتقاد اين افراد [ از دوران ِ پدرم ] نه از حب علی بلکه از بغض معاويه است. اتفاقا در سال‌های آخر سلطنت پدر فقيدم يک نوع مردم‌سالاری سلطنتی در حال تکوين بود که شرايط دگرگون شد و اين پروسه در نطفه خفه شد. ولی کماکان معتقدم که مردم‌سالاری سلطنتی تنها شانس مردم ايران برای رسيدن به دمکراسی، امنيت، توسعه و آزادی است. در همين جا بايد اشاره کنم که بر خلاف منتقدين مغرض، از اشتباهات فاحش پدرم اين بود که خيلی زود دروازه‌های تمدن را بروی ملت ايران گشود و مردم از اين امکان در سال 1357 سوءاستفاده کرده و شرايط ناهنجار امروز را بوجود آوردند. "

 

" پوروالی: با توجه به حمايت بيدريغ جنابعالی از جنش دانشجويی در ايران، منتقدين به نظام سلطنت بيان می‌کنند که سرکوب دانشجويان در دوره سلطنت هم وجود داشته و کشته‌شدن دو [ که سه بود ] دانشجو در 16 آذر در اعتراض به ورود رئيس‌جمهور وقت آمريکا، نيکسون، به ايران از نشانه‌های اين سرکوب است.

 

شاهزاده رضا پهلوی: نه، ببينيد. يک فرق اساسی و عمده بين جنبش دانشجويی در حال حاضر و سابق بوده و هست. اصولا الان دانشجوی متعهد ما در دانشگاه‌های ايران بعنوان رسالت خودشان تحت يک جنبش وسيع مبارزه پيگير را با ديکتاتوری و با شعار دمکراسی و آزادی شروع کرده‌اند و وظيفه همه ماست که به کمک آنها بشتابيم ولی در دوره سلطنت پدر فقيدم دانشگاه تبديل به محل اخلال‌گران شده بود. يک مشت کمونيست و مجاهد و فدائی کارشان شده بود توزيع کتاب و شبنامه بين دانشجويان و سيستم آموزشی در دانشگاه‌ها را بطور کلی مختل کرده بودند. خوب طبيعی بود که گارد دانشگاه، نيروهای انتظامی و امنيتی بايد دست بکار می‌شدند و آرامش را به محيط دانشگاه که محل علم و دانش است برمی‌گرداندند. جنبش دانشجوئی امروز در ايران خواهان برچيده شدن ديکتاتوری و جايگزينی آن با مردم‌سالاری و آزادی است در حالی که در دوره قبل يک عده دانشجوی معلوم‌الحال بدنبال اغتشاش و اخلال در دانشگاه‌ها بودند. "

 

" [ باید ] يک بار ديگر به اين منطقه استراتژيک [ صلح ] برگردانيم و اين امر متحقق نمی‌شود به جز سرنگونی حکومت آخوندها در ايران. برای حصول به اين امر بايد از وضعيت و امکان استثنايی استفاده کامل را بکنيم. يعنی بايد به دولتمردان غربی بويژه ايالات متحده بقبولانيم که محور اصلی بحران در تهران است و حل اين معضل محو کامل رژيم قرون‌وسطايی است. برای رسيدن به اين هدف بايد از حضور نظامی نيروهای آمريکايی در منطقه سود جست. بايد با توجه به کمک افکار عمومی جهان و علی‌الخصوص نيروی نظامی کشورهای غربی در منطقه و حمله نظامی کوتاه مدت در جهت سرنگونی حکومت آخوندها و استقرار يک نظام مردم‌سالار سلطنتی در ايران تلاش کرد. " [ حیف که آمریکائیان ِ " الاغ " ، ایشان را به رایزنی نگرفته اند ، والا می فهمیدند که به جای ِ عراف ، باید " یک حمله نظانی کوتاه مدت " به ایران کرد ! ]

 

" در صورت بوجود آمدن يک شرايط کاملا دمکراتيک و آزاد و زير نظر ناظرين بين‌المللی و سازمان ملل‌متحد انتخابات آزادی در ايران انجام بگيرد، اين اپوزيسيون از توده‌ای، اکثريتی، مجاهد گرفته تا طيف‌های ريز و درشت جمهوری‌خواه مجموعا نخواهند توانست بيش از 3 درصد آرا مردم را وارد سبد خودشان کنند. 7 ـ 8 درصدی هم قشر طرفدار حکومت مذهبی هستند. نتيجا اکثريت قاطع مردم خواهان بازگشت نظام تاريخی سلطنتی می‌باشند و اين را هم رژيم جمهوری اسلامی و هم اپوزيسيون داخل و خارج کشور بخوبی دريافته‌اند و ضديت آنها با سلطنت هم بر همين اساس است. " [ حدود ِ 90 درصد ِ مردم ایران " رضا شاهپرست " ! ]

 

 " پوروالی: با توجه به آنچه که فرموديد، خواست حضرتعالی مبنی بر يک همه‌پرسی (رفراندم) چه سرنوشتی پیداخواهد کرد ؟

شاهزاده رضا پهلوی: در شرايط فعلی بحث رفراندم حداقل برای ما ديگر بلاموضوع است چون ما بخوبی دريافتيم که اکثريت قاطع مردم ايران خواهان چه نظام سياسی هستند. . " [ به راحتی تمام ، آب ِ پاکی را ، چون پدرشان و جمهوری اسلامی بروی دست مردم می پاشند و به آنها می گویند که : " بروید کشک ِ تانرا بساوید ! " ]

 

وتکمله ای هم برای انواع و اقسام ِ " مشروطه " خواهان ( که اینها هم باید بروند کشک ِشان را بساوند ! ) :

 

" اجرای مفاد قانون مشروطيت 100 سال پيش در اين دنيای مدرن و رو به گسترش، بيان عقب‌افتادگی و ارتجاع است. " [ به میمنت و مبارکی : " سنگ و سفال به سر ِ آنها و خاک ِ کربلا بر سر ِ ما ! ]

 

7 اسفند 81