شنبه ۳ اسفند ۱۳۸۱ - ۲۲ فوريه ۲۰۰۳
بصيرنصيبی

 

 

 

 

بصير نصيبی

سينمای سياسی، سينمای معترض

و جمهوری اسلامی

 

* هرجا سينماگری را يافتيد که مايل به نشان دادن واقعيت در فيلم خود و آماده مقابله با ريا کاری وسانسور روشنفکری است آنجا روحيه زنده « سينما نوو» را خواهيد يافت. ( گلوبر روشا بنيانگذار سينمای نوی برزيل)

 

از تاريخی که مارک راجت  فرضيه خود درباره دوام تصوير ورابطه آن با اشياء متحرک را منتشر کرد و در اين فرضيه از خاصيت مرموز چشم انسان سخن گفت که تصاوير را به اندازه جزيی از ثانيه بيش ازمدت واقعی ظهور اشياء حفظ میکند تا زمانی که برادران لومير دستگاه اعجاب انگيز سينماتوگراف خود را در زير زمين گراند هتل پاريس براه انداختند و تصاوير متحرک را در قالب فيلم های يک دقيقه ای « باغبان خيس شده» و« خروج کارگران از معدن» و… به نمايش گذاشتند بيش از 70 سال فاصله بود. اما از سال 1895 که بطور هم زمان اديسون در آمريکا و برادران لومير در فرانسه و پل در انگلستان نخستين بار توانستند عکس را متحرک و به روی پرده سفيد بتابانند تا امروز که سينما تبديل به يکی از وسايل مهم ارتباط جمعی شده است، جهان ما بيش از 107 سال را پشت سر نگذاشته است؛ بدين ترتيب سينما با مقايسه با ديگر هنرها، هنری جوان و امروزی است که  در عصر تحولات شگفت انگيز جهان معاصر متولد شد و به سرعت سرسام آوری  به سوی تکميل وتکامل پيش رفت.

درزمان کوتاهی  بعداز تولد، سينما زبان باز کرد(1927) ودرهمان سالهای آغازين تولد، ژرژمليس شعبده باز، نخستين تجربه هايش را برای تروکاژ (حقه های سينمايی) به مرحله اجرا رسانيد. سينما دراين زمينه نيز به سرعت به سوی کمال حرکت کرد تا امروز که به مدد امکانات کامپيوتری بسياری ازصحنه هايی که ايجاد آن در باورهای مردم 30 سال پيش نمی گنجيد به سهولت در استوديوها ايجاد می شود؛ فيلمهای رنگی نيز جانشين آثار سياه وسفيد شد. انواع واقسام شيوه های نمايش، ايجاد و به بازار عرضه گرديد؛ وايداسکرين، ويستاويژن، سينما اسکوپ، پرده عظيم   سينه راما و... وهمه اين تغييرات و تحولات در فاصله ای کوتاه به وقوع پيوست.

اما تنها امکانات دنيای معاصر در همه گيری سينما نقش نداشت. خاصيت جادويی سينما وتاثيری که بر عواطف واحساسات بشری می گذارد وامکان وسيعی که برای سرگرمی فراهم می آورد، باعث شد که اين هنر مورد هجوم صاحبان سرمايه قرار بگيرد وبرای تکميل و گسترش برد آن دنيای سرمايه داری از کيسه پر فتوت خود مايه بگذارد.  تولد تلويزيون اگر چه در ابتدا به صورت رقيبی سرسخت برای سينما در آمد، اما سر انجام اين دو به همنشينی مسالمت آميز تن در دادند وتلويزيون خود در اشاعه سينما سهيم شد .

سياستمداران نيز ازاين امر غافل نماندند. آنان هم برای پيشبرد اهداف سياسی خود به اين وسيله متوسل شدند. حتی رژيم های سرکوبگر هم برای سرپوش گذاشتن به جنايات خود نيازمند اين امکان بودند و هستند.

استفاده سياسی از سينما نيز بخشی از تاريخ پر حادثه سينما را در برگرفت. در کشورهای آمریکای لاتين و به خصوص در شيلی بعد از سقوط آلنده و با کودتای آمريکايی ژنرال پينوشه، هرچند سينماگران معترض، متواری، معدوم، محکوم و شکنجه شدند اما حکومت کودتايی نوعی سينمای تسليم پذيررا نگه داشت ورشد داد. در زمان تسلط نازی ها هم دستگاه تبليغاتی دکتر گوبلز بی محابا برای گسترش انديشه نازيسم درامر سينما سرمايه گذاری می کرد. موسولينی هم که در ايتاليا حکومت همزاد هيتلر را پايه گذاری کرده بود، به تبعيت از روش پيشوا، بدين امر توجه مخصوص مبذول داشت واستوديوی مشهور وعظيم چينه چيتای ايتاليا را او ساخت و فرزندش روبرتو موسولينی را به سرپرستی آن گمارد. جمهوری اسلامی هم با اينکه سينما با ماهيت ارتجاعی اش در تضاد قرارداشت تا آن حد که آتش زدن سينماها و سوزاندان تماشاگران  پيش زمينه استقرارش بود، به ياری سينماگران سازشگر توانست با بهره سياسی ازفيلمهای غير سياسی چهره کريه خود را آرايش دهد .

 

آيا همه سينماگران در کشورها به خواست  قلدرهای حکومتی تن در داده اند ؟

با نگاهی گذرا به تاريخ سينما به خوبی درمی يابيم که همان زمان که سينمای وابسته با بهره از امکانات بی دريغ اشاعه می يابد، سينمای معترض نيز با وجود همه محدوديت ها از ميان موانع عبور می کند و راهی برای بقاء می يابد.

در رژيم پيشين ايران نيز در سينمای حرفه ای؛ اين صدای اعتراض را در بخشی از سينمای روشنفکرانه، که در محاصره سينمای متعارف، که فيلمفارسی اش می گفتند ( اين واژه را هوشنگ کاووسی منتقد بنام سينما ابداع کرد)، قرار گرفته بود، ميتوانستيم بشنويم؛ فيلمهايی چون مرثيه ( امير نادری )، آرامش در حضور ديگران ( ناصر تقوايی )، دايره مينا ( داريوشَ مهرجويی )، که هر سه سالها در توقيف ماندند، جزء اين گونه آثار قرار می گيرند ( بايد متاسف بود که داريوش مهرجويی در حکومت ولايت فقيه راه سازش را در پيش گرفت و تا آنجا پيش رفت که از سينمای خط دار واسلامی  دفاع کرد و به اعمال فشار وسانسور در رژيم کنونی صحه  گذاشت).

 در سينمای ديگر کشورها، آلمان، فرانسه، آمريکا، ايتاليا و بخشی از سينمای موج نو فرانسه ويا سينمای آزاد انگلستان و سينمای زيرزمينی آمريکا، کم نبوده اند فيلمسازانی  که به سينمای سياسی ومعترض روی آوردند که اگر بخواهيم در اين بحث واردشان کنيم از ظرفيت اين نوشتار بسيار فراتر است. به ناچار ما برای حرفهای اين بارمان به سينمای کشور های معروف به جهان سوم که در موارد بسياری با ما وجه اشتراک دارند بسنده می کنيم .

هرچند اين اصطلاح باب شده را چندان رسا نمی يابم و به گمان من در ريشه آن نوعی تحقير به کشورهای تحت ستم، که عقب نگاه داشته شده هستند نه عقب مانده، نهفته است .

به هرحال برای موقعيت کشورهای آمريکای لاتين هم واژه جهان سومی را به کار می گيرند. اين کشورها سالها از تجاوز و دخالت کشورهای اسپانيا، انگلستان و آمريکا رنج کشيده اند ومردم    سرزمين ما از حضور و دخالت انگلستان و آمريکا لطمه های بسيار ديده اند. آن کشورها ازنفت، نيشکر، توتون، قهوه، و...  و سرزمين ما از  نفت و گاز و ديگر منابع طبيعی، سرشار بوده اند؛ که نه آنها و نه ما از اين ثروت عظيم سهمی نبرده ايم. در حرکت های عمومی انقلاب سال 57 نيز خواست های برحق مردم ما يعنی  آزادی واستقلا ل ا ز مسير درست خود منحرف شد و يک مشت آخوند دزد و جنايتکار، آنچه ما داشته ايم و داريم را به جيب خود وکشورهای چپاولگر سرازير کرده اند. جامعه جهانی به خاطر سهمی که به آنها تعلق می گيرد، نه تنها مهر سکوت بر لب زده اند بلکه با تقسيم کردن رژيم به دو بخش  نيک وشر، راهی برای معامله با يک حکومت قرون وسطایی

را گشوده اند.

از نظر نگاه به  مسايلفرهنگی وهنری نيز کودتاگران شيليايی با اشغالگران سرزمين ما وجه تشابه دارند. آنان نيز از اين وسيله جادويی برای بزک چهره ژنرال پينوشه  بهره می گرفتند.

ژنرال بازنشسته « خوان با نسالاری» که سر پرستی شيلی فيلم را داشت چنين می گفت :

بايد به سينمای ملی اهميت داد؛ زيرا وسيله ايست برای ارتباط نيروهای جامعه؛ نيرومندترين سلاحی است  که با آن می توان تصوير مناسبی از مردم شيلی به جهان ارايه داد.

در جمهوری اسلامی نيزاين خواست رژيم از زبان احمد طالبی نژاد سينمابنويس، چنين بيان        می شود:

حتی ميخواهم پا را از اين فراتر بگذارم و بگويم عباس کيارستمی و ديگر سينماگران ايرانی از جمله محسن مخملباف که طی دودهه اخير حضور موثر و مستمری در عرصه های فرهنگی و    بين المللی داشته اند، از نظر تبليغاتی بيشترين نقش را در زدودن تنش های سياسی عليه جمهوری اسلامی داشته اند(ماهنامه دنيای سخن شماره 75).

 در سينمای جمهوری اسلامی نيز مانند ديگر حکومت های سرکوبگر، امکانات در اختيار جمع محدودی قرار می گيرد. اينان هستند که از امتيازات حکومتی، وام بانکی، امکانات ساخت فيلم، امتياز ارسال و پشتيبانی از فيلمهايشان در جشنواره ها و تامين هزينه های تبليغ در مطبوعات فرنگی ( چه تبليغات مستقيم و چه به صورت مصاحبه و يا تعريف و تمجيد های غلوآميز ) بهره      می گيرند و به دليل قابل درک، هرگز با ديگر سينماگران که به جرم حق گويی و سرپيچی از فرامين حکومتی مغضوب شده اند، همراهی نشان نمی دهند. سينماگران معترض ما در اين جو خفقان، صدايشان در گلوميماند اما سينماگران شيليايی اين فرصت را می يابند که به اين حق کشی ها اعتراض نمايند. آنان در يکی از بيانيه های خود اعلام داشتند :

وسايل توليد فيلم بايد به طرز يکسان در اختيار همه کارکنان اين صنعت قرار بگيرد، امتياز حق بيان  به وسيله فيلم نبايد  در اخيتار عده معدودی باشد.

در کشورهايی که حکومت ديکتاتوری بر آن حاکم است، تلاش برای ايجاد سينمای سياسی و سينمای معترض  نيز امری اجتناب نا پذير است، اما کارگردانان خودی برای حفظ رژيم  قصد کتمان اين واقعيت را دارند. عباس کيارستمی به صراحت وبا چشم پوشی از حرکت های اعتراضی جامعه می گويد :

سينمای ما از هر گونه جلوه ويژه که يکی از آنها هم سياسی است، مبراست وهم به ديگر سينماگران می آموزد که چگونه چشم را بر واقعيتها ببندند. او می گويد:

من از مسير خانه تا محل کار از جلوی دادگاهی رد می شدم که هميشه چند نفر را با دستبند به آنجا می برند يا دستهايشان را به ميله ها دستبند می زنند. من ديگر از آن  خيابان رد نمی شوم چون امکان انتخاب بهتری دارم، می توانم از خيابانی رد شوم که تصويرهای انسانی تر! و مهربان تری! ببينم. (مصاحبه کيارستمی با آرش آبادی برای نشريه شهروند چاپ کانادا شماره 480)

اما فيلمسازان شيليايی در بيانیه خود چگونه با ديکتاتورها برخورد می کردند؟ بخشهايی از بيانیه آنان روشنگر راه و کار آنان است:

اکنون زمان آنست که با تاکيد بر حقانيت فرهنگی وهويت سياسی مان، بايد ارزشهای خود را نجات دهيم. ما نبا يد کار خود را در مرحله بر طرف کردن نقايص متوقف کنيم بلکه بايد با آگاهی تمام مسيرمان را تا ايجاد يک فرهنگ درخشان وآزاد طی نمايیم؛ بياييد فريا د بزنيم  که امروز پرچم شيلی پرچم مبارزه وآزادی است .

اما آيا کارگردانان کشورهای آمريکای لاتين در محيطی امن اين حرف را می گفتند و افکار و  انديشه هايشان را در قالب تصاوير زنده و جاندار در ميان مردم رشد می دادند؟ نه! واقعيت آن بود که حکومت، سينماگران متمرد را به زندان، بازداشتگاه وشکنجه گاهها کشاند و يا سر به نيست کرد و جمعی از سينماگران نيز مجبور به پذيرش تبعيد شدند، اما جمع آنان در مصيبت مردمشان همراه  بودند وهمراه ماندند،آنان آگاهانه به استقبال خطر می رفتند. در بيانيه سينماگران معترض آرژانتينی چنين ميخوانيم :

وجود يک سينمای انقلابی بدون پژوهش وآزمون، بدون خطر ومبارزه، ممکن نيست. دوربين يک سينماگر انقلابی به گونه تير بار يک مبارزمسلح است؛ اويک چريک سينمایی است که خود را به خطر می اندازد.

 کودتاهای نظامی پی در پی در بوليوی، آرژانتين، برزيل و شيلی (1973) که هزاران قربانی داشت،   سرنوشت مردم ستم کشيده آمريکای لاتين را به هم نزديک کرد و سينمای اجتماعی اين کشورها نيز تصويری گويا از درد مشترک کشورهای معروف به جهان سوم را به دنيا ارائه می دادند.

«گلوبر روشا» از سينماگران خلاق وبه نام برزيلی  واز پِيشقراولان « سينما نوو» که درسال 1966 از اين کشور تبعيد شد و به کار فيلمسازی اش در افريقا واروپا ادامه داد، در مصاحبه ای در باره تهيه کنندگانی دربرزيل، که فيلمهايی نظير سينمای گلخانه ای جمهوری اسلامی می سازند، می گويد:

فيلمهای آنها ارتجاعی است چرا که آنها فيلم هايی به گفته خودشان زيبا می سازند که از خلال شيشه های رنگ گل سرخی، بدبختی و فلاکت برزيل را نديده می گيرند.

« ساعت کوره ها» (1966) ساخته « فرناندو سولا ناس» و« يوگتينو» کارگردانان آرژانتينی   نيزمبارزات کارگران آرژانتينی را مينماياند. « سانتياگو الوارز» نيز سينمای سياسی را در کوبا بنيان گذاری کرد. « خوزه سانخينس» در فيلم معروف خود « خون کوندور» (1969)  بررسی  زندگی و دردهای سرخپوستان آمريکای لاتين را دستمايه اين اثر مشهور خود قرار داده است. هم چنين فيلم « سرزمين موعود» اثر کارگردان بنام شيلييايی « ميگوئيل لتين» سرکوب قيام دهقانان توسط ارتش انگليس را به روی پرده سينما منعکس می کند. البته در اين کشورها بسياری آثار ماندگار و معترض ديگر نيز ساخته شد که وقت محدود ما اجازه اشاره به آنها را نمی دهد.

در ايران نيز همگام با گسترش حرکت های اعترا ضی مردم، سينمای معترض نيز آغاز شده است، هرچند صدای اين سينما  به دلايل متفاوت آن گونه که شايسته است، منعکس نمی شود.

نميتوان انتظار داشت که مطبوعات وسايت های اينترنتی  زيرنفوذ ولايت فقيه اين گونه حرکت ها را باز تاب دهند. اما بايد متاسف باشيم که در اينجا هم که ما قادر هستيم خودمان را از قيد سانسور وخود سانسوری رها کنيم، با گرايش به کتاب های چاپ جمهوری اسلامی و فيلمهای ارسالی جمهوری اسلامی، که به گفته خود کارگردانان از زمانی که فيلمنامه می خواهد شکل بگيرد تا آنگاه که فيلم به روی اکران می آيد قدم به قدم سايه منحوس رژيم را همراه دارد، ويا نوارهای ويدئويی با مجوز وزارت ارشاد، وبا دعوت واستقبا ل از گروه های تئاتر و موسيقی و... که می دانيم از     هفتخوان نظارت و کنترل واواک و وزارت ارشاد عبور کرده اند، عملا خودمان را در شرايط فرهنگی ای قرار داده ايم که با خواست حکام دارالخلافه منطبق است. يعنی ما هم مانند مردم اسير داخل ازآثار سانسور شده تغذيه می شويم؛ آنان اسيرند و فرياد اعتراضشان هرروز رساتر می شود وما آزاد اما گوشهايمان را گرفته ايم وچشمهايمان را بسته ايم، وبا استقبال ازهنر صادراتی عملا در جهت تائيد سانسور فرهنگی حکومت حرکت می کنيم. بيشترین حجم اخبارهنری برخی از سايت های اينترنتی، روزنامه ها و نشريات و راديوهای فارسی زبان را آثار سانسور شده اشغال کرده است .

به گزارشگر يکی از راديوهای فارسی زبان که برای چند دقيقه گفتگو با من در جستجوی يک سينماگر بهره مند از امتيازهای دولتی می گشت تا به گمان خودش رويه بی طرفی را حفظ کند به صراحت گفتم :

آيا در طول همه اين سالها  به خصوص بعد از خرداد 76 که ميکروفون راديوی شما يک جانبه با زمانی نامحدود در اختيار بخشی از نويسندگان وشعرا وسينماگران وبازيگران سينما وتئاتر داخل که  نهايت اعتراضشان به يکی از باندهای رژيم وحمايت از باند ديگر خلاصه می شد، قرار می گرفت، هرگز به اين مسئله هم انديشيديد که ممکن است ما هم حرف و دردی داشته باشيم که بخواهيم با مردم در بندمان در ميان بگذاريم؟ حالا هم که به دلايلی که خودتان بهتر می دانيد می خواهيد      چند دقيقه ای از وقت گرانبهايتان! را به ما بدهيد، برای خنثی کردن تاثيرش اين چنين به تکاپو افتاده ايد؟

برگرديم به مسير اصلی صحبت هايمان، گفتيم که سينمای معترض در داخل کشور دارد به تدريج پا مي گيرد. از خرداد 76  رژيم جمهوری اسلامی هم خود نوعی سينمای معترض را توصيه و پشتيبانی کرده که نهايت اعتراضش  به بخشی از حاکميت است تا خودش را با جناح مشاطه گر همراه کند و به اتفاق پايه ها ی متزلزل حکومت را استحکام بخشند. چنين سينمای معترضی ارزانی خودشان باد. اما جای اميدواری است که در همين شرايط خفقان، جوانان جستجوگر بی اعتنا به فرامين و دستورهای وزارت ارشاد وبا دوربين های کوچک وساده ويدئو ويا سوپر 8 که هنوز در ايران فعال است، در گوشه وکنار سرزمين در بندمان کار سازند گی را آغاز کرده اند. حتی اين گرايش به سينما به ميان کارگران ومردم ساده اما پاک ونيالوده دهات وشهرک ها هم سرايت کرده است.

مسلم منصوری سينماگر متعهد ايرانی ( اين سينماگر از دوسال پيش در تبعيد و در آمريکا زندگی می کند. اودر شرايط جديد هم تنها به فيلمسازی بسنده نمی کند؛ بلکه با نگاشتن مقالات مستدل  برای سايت های اينترنتی و مصاحبه های راديويی و... چهره پنهان رژيم را از ميان تصاوير فيلمهای صادراتی  بيرون می کشد. فاش گويی هايش به خصوص به خاطر حضور فعالش در متن سينمای داخل از اهميت ويژه ای برخوردار است ) در يکی از فيلمهايش به نام محاکمه  که مخفيانه ساخته ومواد خام را از ايران خارج و در آمريکا تکميل وآماده نموده، به سراغ يکی از گروه ها ِيی می رود  که در دهات ورامين يک گروه فيلمسازی ايجاد کرده اند. کارگردان اين گروه خود کارگر کوره پز خانه است که با دوربين کوچک سوپر 8  کار می کند. وی علاوه بر فيلمسازی، به نويسندگی نيز گرايش دارد؛ کتابهايش دست نويس است که  به مردم ده  قرض می دهد تا بعد از خواندن به او برگردانند. البته نميتوان توقع داشت که محتوای فيلم آنها يک موضوع روشنفکرانه را بنماياند. آرزوهای آنها نه مجسمه شير طلايی  ونيز است ونه جوايز کن ومجسمه اسکار. آنها حرفهای ساده ای برای گفتن دارند و گروهشان با حضور کارگردان، دستيار، فيلمبردار و مديرتهيه، بازيگر، منتقد فيلم وهمه عوامل مشابه سينمای حرفه ای، شکل گرفته است. آنها برای مردم ده ساخته هايشان را به نمايش می گذارند وبه خودشان جايزه هم می دهند .

اما يک واقعيت را حس می کنند که نبايد تسليم خواست وزارت ارشاد شوند، آنها بدون کسب مجوز کارمی کنند. البته رژيم همين جمع کوچک را هم نمی تواند تحمل کند و پاسداران آنان را دستگير و زندانی وگروه را متلاشی می کنند. اما آيا با دستگيری وسرکوب يک گروه يا يک  فرد ميتوان حرکت سرنوشت سازی  را که آغاز شده متوقف کرد ؟

( تماشگران از فيلم محاکمه منصوری در نخستين همايش سينماگران، دربرنامه هنر در تبعيد پاريس و برنامه هنر در حرکت لاهه به گرمی استقبال کردند )

دوکار ديگر مسلم منصوری، جنگ زد گان و زنان تن فروش نيز با دوربين ويدئو تصويربرداری و مواد خام مخفيانه از ايران خارج شده است. هرچند تا کنون امکانات مادی برای تکميل واتمام اين دوکار فراهم نشده، اما به حدی تصاوير گرفته شده قوی وگوياست که تماشاگر فراموش می کند با  دو کار نيمه تمام مواجه است که هنوز مونتاژ نهايی نشده وتصاوير در جای درستش ننشسته است .

در فيلم زنان تن فروش  دوربين مخفی در خيابان های تهران ميچرخد و زنان جوانی را می بينیم که در انتظار مشتری سرگردانند، و تن فروشانی که می پذيرند جلوی دوربين دردهايشان را بيان کنند.  با شهامت سخن ميگويند ونسبت به مسايل آگاه هستند. ريشه دردهايشان را در استقرار حکومت آخوندها جستجومی کنند. يکی از آنان  جلوی دوربين منصوری می گويد :

از نظر روحی هيچ کس توی اين مملکت ارضاء نمی شه. ممکنه کسی با من ده دقيقه سکس داشته باشه واز نظر جسمی ارضاء بشه اما از نظر روحی نه، چون مملکتی نيست که بتونی حرف بزنی .  شايد من خيلی از حرف ها توی دلم باشه. اما نمی تونم به شما بگم؛ شما هم همينطور.            ( نقل به معنی از فيلم زنان تن فروش )

 

امادرباره فيلم جنگ زدگان

 ساختمان دهکده المپيک، که در رژيم پیشین برای پذيرايی از ورزشکاران ودر جوار ورزشگاه صدهزار نفری ساخته شده بود، را چندين سال به حال خود رها کردند ( لابد چون بازمانده دوران طاغوت بود بهره از آن منع شرعی داشت ) تا تبديل به ساختمانی مخروبه شد که از کوچکترين امکانات رفاهی بهره ای ندارد. برای اسکان خانواده هايی که از مصيبت جنگ گريخته اند، بدون هيچ توجهی به حال واحوالشان ( از چشم رژيم جمهوری اسلامی اينان به دلیل اينکه نمانده اند تا در آن جنگ ابلهانه که آقای خمينی می خواست از طريق کربلا به قدس برود، کشته شوند به نوعی مغضوب هستند)، مثلا ساختمانی را در نظر گرفته اند وآنها را به حال خود رها کرده اند. به گفته ساکنين نگون بخت آنجا اين محيط خود زندان  است. زندانی که حتی زندانبانی ندارد تا گاه لقمه نانی بسوی اسيران پرتاب کند. اعتياد وخريد وفروش مواد مخدر درآن محيط بيداد می کند. خانواده ها از ترس سرايت آلود گی به بچه هايشان آنان را در اطاق محقرشان ( يک خانواده با6 بچه در يک اطاق ) نگه می دارند. چگونه است که گروههای فيلمبرداری وخبرنگارانی که به تهران سرازير می شوند هرگز به اين گونه محيط ها قدم  نميگذارند. آنان مثلا به پيست اسکی ميروند ودخترانی   با عينک دودی را تصوير می کنند که راضی و سرحال، با حجاب هم می توانند فريضه اسکی اسلامی (!) را بجا آورند، ويا چلوکبابی ها را نشان می دهند که در تحولات اخير، بعد از نزول پرزيدنت خاتمی، در گوشه ای از سالن چلوکبابی ساز وتنبوری هم گذاشته اند وبساط موسيقی سنتی با رعايت موازين شرعی را به راه انداخته اند، ويا گوشه هایی از سخنرانی پرزيدنت خاتمی را پخش می کنند که با آن خنده های نمکين، انشاءهای قشنگی را اندر خواص آزادی وعدالت وجامعه مدنی، روخوانی می کند، (البته با کسب اجازه از مقامات وزارت ارشاد، گاه نيشی هم نثار باند ديگر، مثلا بنياد گرايان می نمايند). اکثرسازمان های مدافع حقوق بشر، خواستشان از مهربانی بيشتر رژيم به ملی - مذهبی ها و ديگر گروهها و جمعيت هايی که خود در ايجاد اين حکومت و جناياتش سهيم بوده اند فراتر نمی رود  وهرگز نمايندگانشان به اين گونه مکان ها وارد نمی شوند تا دريابند چگونه جمعی از مردم جنگ زده  و دربدر، در غيرانسانی ترين  شرايط  بسر می برند تا آن حد که وقتی از دختر کوچکی از خانواده جنگ زده ها سئوال می شود چه آرزویی داری؟ او دردمندانه می گويد:

 آرزودارم شب بخوابم و ديگر از خواب بر نخيزم .

در برنامه هايی که همراه با من، بخش هایی از اين دوفيلم نيز نمايش داده شد( در برنامه دفتر جشنواره سينمای تبعيد گوتنبرک سوئد وهمايش فيلمسازان دربرنامه هنردرتبعيد پاريِس وهمينطور در دوبرنامه متوالی درآمستردام ولاهه) اين دو اثر نيمه تمام چنان تاثيری برتماشاگران گذاشت که نفرت وانزجار از رژیمی که عامل اين چنين سرنوشتی  برای مردم ماست، سالن نمايش رافراگرفت.

آنروز که دوربين ها به معنای واقعی کلمه آزاد ورها شوند  ؛ به ياری فيلمسازان خلاق ما، فجايعی که حکومت در اين 24 سال آفريده  روی پرده سينما دوباره جان خواهند گرفت. آن روز چه رسوا خواهند شد سينماگران مشاطه گروديگر  مدافعان رژيم ولايت فقيه.

بصير نصيبی ‏2003‏/02‏/5

Tel&Fax:0049-681-39224

Cinema-ye-azad@gmx.de

 

منابع:تاريخ سينما( آرتورنايت ) سينمای کشورهای جهان سوم (مايکل چانن)سينمای زمان  ترجمه پرويز شفا