فرخ تميمی هم رفت!
پرهام شهرجردی –
mailto:parham@shahrjerdi.org
سايت فرهنگی هنری پندار
www.pendar.net
پرهام شهرجردی- فرخ تميمی با مرگ اش بخشی از حافظه
ی شعر معاصر را با خود می برد. برای بزرگ داشت اش، يکی از آخرين يادداشت هايش را درين
جا نقل می کنيم:
اين يادداشت حرفهايی است که بينظم و ترتيب ويژه در
خاطرم مانده، از معرفی مختصری که
غروب يکی از روزهای سال گذشته در "پاتوق فرهنگی
تهران" در باب کتاب شعر ياد شده در بالا گفتم.
با مهرداد قاسمفر نخستين بار است که روياروی ميشوم.
ميشنوم که سی و شش ساله است و مجموعه مورد بحث اولين مجموعه شعر اوست وای که به چه
راهی گام نهاده که آغاز و پايانش چيزی جز شوربختی نيست. چه ميتوانسته بکند؟ دستی
از غيب برون آمده و به اين راه بيرههاش کشانيده شايد بختی/ تختی، ياری کند و او به
چاله چولههای عبرتانگيز ما جماعت قلمزن و شاعر با سر در نغلتد! اين از دعای من
سراپا تقصير که شک دارم "مستجاب الدعوه" شوم در حضور واجب الوجود.
و اما بروم بر مطلب اصلی و بکوشم از درازگويی و در
دريات بپرهيزم، آمين! در ابتدای کتاب نيم صفحهای از شاعر نامدار معاصر يدالله رؤيايی،
ميخوانيم که بيآنکه اشارهای به نام گوينده يا کتاب کند مينويسد: "هر کس به
سمت خودش راهی دارد و کشف آن راه جز با جنون ميسرش نميشود. اين نوع تازهيی از جنون
است که تعريف دايرۀالمعارفی ندارد و نميپذيرد." اين شيوه نگارش رؤيايی است،
کاريش هم نميتوان کرد. حالا ازين پيشگفتار چه ميخواهد بگويد؟ ديگر بايد برويد از
خودشان بپرسيد... حالا مجموعه شعر را در حد حوصله اين مقال چنانکه شايد با هم
بخوانيم. شعر قاسمفر شعر موزون و مقفی نيست. اما در شعرهای کوتاهش ملاحتی يافت و
ريتمی حس ميشود. او برخلاف جوانانی که آوردن "و" در ابتدای هر مصراع را
علامت نو بودن شعر ميدانند، سخت مواظب است که چنان گافی نکند. مرحوم پرويز شاپور
تعريف ميکرد که روزی رئيسم به من تکليف کرد يک لايحه مالياتی بنويسم، در چند جای
لايحه نياز به علامت واوک: "،" بود، هر چه گشتم اين علامت را نيافتم.
بعدها متوجه شدم که آن نشانه را شعرای جوان نوآور، برگرداندهاند و شده "و"
و آوردهاند در اوائل مصاريع شعرشان که بشود مثلا شعر نو! در نخستين شعر تقريبا
بلند کتاب ميبينيم که او از تکرار افعالی که امکان حذفشان هست غافل نمانده. سروده:
آنقدر ابر ديدهام
که باران را از ياد بردهام
آنقدر آفتاب
که بوي رويش گياه را در سپيدهی جاليز:
او اگر دچار لغزش ميشد، بيشک مينوشت و آنقدر آفتاب
ديدهام. خب او اين توجه را در جاهای ديگر هم در نظر دارد. اما در همين شعر من
خواننده شخصا از يک خط اريب "/" چيزی سرد در نميآورم درين مصراع
بيهيچ نشانهيی از/ عقيق چشمهای مادرم
خوبست که شاعر در علايم سجاوندی يا PUNCTUATIONS تکليف اين خط اريب را روشن کند.
و اما نردبانی نوشتن گاه کاردست او داده، در همين شعر
ص ۱۰ نوشته و شايد/ راز ناگشودهی مرگ
همين باشد
چه اصراری است که مصراع نشود: شايد راز ناگشودهی مرگ
همين باشد.
و باز لغزش ديگری در دنباله همين شعر در ص ۱۱ بچشم
ميخورد:
برای زيتونی سبز
که در خنده های تو ميچرخد
برای يک خواب کوتاه.
اين "يک"ها هم از آن حرفهاست. در سر تا سر
ادب هزار ساله پارسی چند بار واژه "يک" آمده؟ آيا: برای خوابی کوتاه. مصراع
را بهتر نميکرد؟ شعر "شالم را بياور" خوب آغاز شده و در جای بايستهای
قفل شده است. در شعر "پنجرهی خيس" چند لغزش نگارشی و يک لغزش معنايی يا
"صفتی" چشم آزار شده:
شاعر وقتی آغازيده:
هيچ ندارم که به نامت کنم
نه آسمان و
نه شعر و
نه حتی پري
که از سينهی گنجشک خوابهای کودکيام
کنده بودم.
بنظر بنده بايد سه مصراع آخر را در يک مصراع نفسگير
ميگنجاند. اينچنين: نه حتا پری که از سينهی گنجشک خوابهای کودکيام کنده بودم. تا
شعر از گسيختگی و بيحوصلگی برهد. در ص۱۷ همين شعر صفت "و فرزانگی پنجره
خيس" آمده که صفت "فرزانگی" برای پنجره، باری ندارد و نشانهای از
نپيراستن چند باره لازم برای شعر خوب است. مهرداد قاسمفر شاعر جوانی است که ميشود
و بايد بدو اميد بست. اما بايد از آغاز کار تکليفش را با بسياری از دست و
پاگيريهايی که شاعران جوان را به گمراهی کشانده روشن کند.
|