سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۱ - ۱۸ مارس ۲۰۰۳
من اگر بتوانم، ميخواهم روي همين چند مصرع از يك شعر بلند فكر هايم را جمع و جور كنم

در روزنامه ها خواندم که ساسان آل کنعان به جرم پناه دادن به يکی از اعضای کومله دستگير و ماه گذشته اعدام شد.

 

من مادر ساسان آل كنعان هستم

 

 نسيم خاكسار

 

من

ما، ما،،،

ما،،

زبانم گيركرده است

آقا! سيد!

يعني بغض نمي،،

مي داني آقا! سيد ،،،.

چگونه ،‌

بله،،.

چگون،،،

نه،

مي خواستم بگويم

من،

من

ما،،

بله

من

مادر ساسان آل،،،

بله

آل كنعان هستم

من به

مهمانان ساسان

آقا! سيد!

فقط چاي دادم

و يك غذاي  ساده

بعد

همين جا،

بله، همين جا،

در همين اتاق، روي همين قالي، خوابيدند

و صبح رفتند

من را هم اعدام كنيد آقا!

چون من همجرم پسرم، ساسان، هستم.

و بعد 

اين سقف

بله اين  سقف را هم.

چون الوارهايش فرونريخت

آن شب

و آن دو مهمان  ساسان

زير آن سقف خوابيدند،‌آرام.

(زير اين سقف مجرم)

و اين دو تا پتو را هم اعدام كنيد

چون ،

چون، چطورـ

يعني چطور بگويم

يعني ، آخر،‌

آن  ها،

آن ها هم

شريك جرم اند.

ببين آقا! سيد!

ببين از اين بهتر

مي شود شهروند جمهوري شما بود؟

ببين! من

مادر ،

بله،

مادر ساسان آل كنعان هستم.

و  نمي گذارم در پيشگاه جمهوري  شما مجرمي از عدالت فرار كند.

و  همه را

بله

همه را من

اعتراف مي كنم

آقا !

سيد!

من،

مادِ،،،.

 شهرون،،

جمهوري شما.

هستم.

ــــــــــ

16 مارس  2003