چرا احزاب و شخصيتهای عربی
در انتخابات شوراهای خوزستان پيروز
شدند؟
يوسف عزيزی
youssefyassin@arabia.com
انقلاب بهمن ۵۷ و تحولات پس از دوم خرداد ۷۶ - که عربهای
خوزستان در آنها نقش داشتند- زمينه ای فراهم ساخت تا سه ونيم مليون عرب خوزستانی
بتوانند هويت قومی خودرا باز يابند و روز به روز بر گستره آگاهی های خود بيافزايند.
آنان به درستی دريافتند که فقط در چهارچوب ايرانی آزاد
و دموکراتيک ودوشادوش ساير قوميتها و خلقهای ايران است که می توانند به حقوق پايمال
شده خويش دست يابند.
مردم عرب خوزستان در انتخابات شوراها بار ديگر ثابت
کردند که ميانه ای با اصحاب گفتمان خشونت و جدايی ندارند. آنان حتا پا را از اين
فراتر نهادند و با انتخاب ۳ زن در صدر شورای شهر اهواز نشان دادند که بر خلاف آوازه
گری عرب ستيزان بيش از هر جماعت ديگری در اين ديار به زنان و خواهران و مادران خود
احترام می گذارند.
من در مقاله ای پيشين درباره نقش قوميتهای ايرانی در
انتخابات شوراها صحبت کردم وپيش بينی کردم که نهادهای مدنی قوميتها در تهران به علل
ضعف تشکيلاتی، سياسی و مالی قادر به هماوردی با احزاب سراسری - اعم از اصلاح طلب
يا محافظه کار- نيستند. اما اين قوميتها در مناطقی مانند بلوچستان، کردستان، مهاباد
و خوزستان نقش خودرا بازی کردند.
در اين ميان - البته - خيزش وپيروزی احزاب و شخصيتهای
هموطنان عرب ما در اغلب شهرها و روستاهای خوزستان چشمگير بود و اين تحول دموکراتيک
و مهمی است که بايد آن را به فال نيک گرفت.
البته در انتخابات گوناگون استانهای آذربايجان و زنجان
و اردبيل و کردستان همواره بوميان ترک و کرد - از گرايشهای مختلف - انتخاب می
شدند. در خوزستان نيز پيوسته نمايندگانی از ميان هموطنان عربمان به شوراها يا پارلمان
راه می يافتند که شمار آنان در دوره های مختلف فرق می کرد. تفاوت خوزستان با ساير
استانهای کشوز اين است که طی ۷۰- ۸۰ سال اخير وپس از حذف عربها از حاکيت استان،
اقليت قومی غير عرب نيرومندی در شهرهای عمده آن شکل گرفت.
از ويژگی انتخابات اخير شوراها اين است که اولا نوعی
آزادی نسبی وجود داشت؛ ثانيا شخصيتها و احزاب عربی با نام ونشان مستقل شرکت کردند
وثالثا عربها نه تنها در شورای شهرهايی که به طور سنتی همواره اکثريت نمايندگانشان
را در اختيار داشتند بلکه در شهرهای ديگری نيز اکثريت يافتند که يا در دوره پيشين
در آنها اقليت بودند يا اصلا در آن شوراها نماينده ای نداشتند.
انتخابات نهم اسفند ۱۳۸۱ برای مردم عرب خوزستان و ساير
مردمان ايران وبه ويژه برای احزاب ونيروهای سياسی کشور درسهای تاريخی، سياسی، اجتماعی
فراوان دارد که بايد به آن توجه شود.
انتخابات اهواز
از اهواز شروع می کنيم که مهمترين شهر استان و ششمين
کلان شهر کشور به شمار می رود . از حدود ۵۰۰ هزار نفری که در انتخابات حق رای
دارند بيش از ۱۷۶ هزار نفر در انتخابات شورای شهر اهواز شرکت کردند که نسبتی حدود
۳۵ در صد است. اين نسبت در قياس با ميزان مشارکت در ديگر کلان شهرها، بل در قياس
با معيارهای جهانی نسبت قابل قبولی است.
البته دليل مشارکت بيشتر خوزستانيها در اين انتخابات
يکی آزادی نسبی آن و ديگری رقابت سخت و فشرده قومی بود. در يک سوی اين هماوردی، احزاب
و شخصيتهای بومی عرب ودر سوی ديگر اقليتهای قومی مقيم شهرهای عمده اين استان بود.
البته رقابت سياسی ميان خود نامزدهای هر قوميت نيز وجود داشت اما رقابتی فرعی بود
و نقش تعيين کننده ای نداشت.
در اهواز دو اقليت لر و بختياری - که حدود ۱۰ تا
۱۵ در صد جمعيت شهر را تشکيل می دهند - با هم ائتلاف کردند و توانستند رتبه دوم علی
البدل را از آن خود کنند. يکی از نامزدهای آنان زيبا صالح پور نام دارد که با حدود
۲۴ هزار رای پس از سيد مهدی آلبو شوکه - که نفر اول علی البدل است- قرار گرفت.
آلبوشوکه از سادات عرب خوزستان است.
قرائت انتخابات مختلف درشهر اهواز نشان می دهد که جز
در انتخابات شورای شهر سال ۱۳۷۷ که اکثريت ۷۰ درصدی عرب در اقليت قرار گرفتند و در
انتخابات سال ۱۳۷۹ که فقط يک نماينده عرب را روانه پارلمان کردند در ينج دوره يشين
مجلس، عربهای اهواز اغلب ۳ نماينده - وگاهی ۲ نماينده - به مجلس شورای اسلامی می
فرستادند که البته با نام ونشان مستقل عربی شرکت نمی کردند.
۸ تن از ۹ نفر عرب برنده انتخابات دومين شورای اهواز
از ليست حزب الوفاق الاسلامی هستند که اساسا حزبی قومی - عربی و اسلامی است و
البته خودرا اصلاح طلب نيز می داند. سيد ناصر موسوی تنها کسی بود که در ليست حزب الوفاق
قرار نداشت. وی در دوره اول بيشترين آرا اهوازيها را به دست آورد که اغلب آرای وی
از عربها بود. سيد ناصر در اين دوره نفر چهارم شد. صعود سه زن عرب آن هم در صدر
ليست منتخبين، در سطح ايران بی نظير و در ميان عربهای خوزستان شگفت انگيز می
نمايد. پس از آنان، دو سيد قراردارند که درميان عوام از منزلت خاصی برخوردارند.
حزب الوفاق برای نشان دادن روحيه دموکراتيک خود وبه
رغم انتقادهای ساير گروههای عربی، حميد رضا صالحی را - که اصلا بختياری است - در
ليست خود گنجاند که متاسفانه رای نياورد. يعنی توده های مردم عرب - بر خلاف ديدگاه
روشنفکرانشان - اين تنها غير عرب ليست را انتخاب نکردند واين امر معنای خاصی دارد.
حميد رضا صالحی در ليست ائتلاف الوار و بختياری نيز
قرار داشت. وی طی دو سال گذشته با نشر بخشی از هفته نامه اش - شورا - به زبان عربی
به مردم عرب خوزستان خدمت کرده است.
ناگفته نماند که الوفاقی ها با درس گيری از تجارب پيشين،
بسياری از نامزدهای منفرد را قانع به کنار گيری کردند تا آرای کلان عربها همانند
دفعات قبل نشکند. با اين همه، چند گروه و نامزد عرب منفرد نيز در انتخابات شرکت
کردند که بخشی از آرای عربها را به خود اختصاص دادند اما اينها رقيب قدری در برابر
حزب الوفاق نبودند . حزبی که ۴ سال پيش در آستانه نخستين دوره انتخابات شوراها با
نام "لجنه الوفاق"يا کميته وفاق در اهواز پا به عرصه فعاليت سياسی
گذاشت.
اهميت پيروزی حزب الوفاق به طور خاص و عربها به طور
عام در اهواز هنگامی پديدار می شود که بدانيم اين حزب در قياس با برخی از نامزدهای
غير عرب از امکانات مالی و يشتيبانی سياسی - غير عربی - کمتری برخوردار بود.
مثلا م - ر يکی از فرماندهان سابق سپاه و از صاحب منصبان
کنونی حاکميت که بختياری تبار است در ايام تبليغات انتخاباتی سفری سه روزه به
اهواز داشت و گفته می شود به نفع نامزدهای ائتلاف الوار و بختياری در برخی محافل و
مجامع صحبت کرده است. البته نامزدهای مورد تاييد ايشان در رتبه علی البدل دوم و
سوم و چهارم قرار گرفتند.
نيز سران و شخصيتهای عمده ملی - مذهبی نظير دکتر ابراهيم
يزدی، عزت الله سحابی، دکتر پيمان، طاهره لنگرودی، ورجاوند، عليجانی، پروين
بختياری و هم مسلکانشان با چاپ بيانيهای در جرايد کشور از خانم کهزادی - که يک
نامزد غير عرب بود - حمايت کردند و حتا دکتر پيمان در ميتينگ اين گروه در اهواز شرکت
کرد. اما اين خانم حتا در حد علی البدل نيز رای نياورد.
اين دو نمونه بيانگر شدت رقابت در انتخابات اخير شورای
شهر اهواز است.
البته هر کسی آزاد است از هر نامزدی حمايت کند اما
از چنين شخصيتهايی انتظاز می رفت به هموطنان عرب خود نيز گوشه چشمی می داشتند و در
ليستهای مورد تاييد خود برای تعارف هم شده نام يکی دو نامزد بومی عرب را می آوردند
يا در نشستهايشان شرکت می کردند تا دست کم اعتماد هموطنان عرب خودرا جلب می کردند.
اين انتظار از دکتر پيمان بيش از ديگران است. ايشان ظاهرا در طيف چپ ملی - مذهبی ها
طبقه بندی می شود و در ششمين انتخابات رياست جمهوری با شعار برايری قوميتها وارد
کارزار آن انتخابات شد. البته در آن هنگام، يعنی در تابستان سال ۱۳۷۶ صلاحيت آقای
پيمان تاييد نشد.
حرکت اخير دکتر پيمان در اهواز يا نشانگر بی اثر شدن
شعار پيشين اوست يا اين که ايشان اصولا سه و نيم مليون عرب را به عنوان قوميت يا
به عنوان ايرانی قبول ندارد.
به هر تقدير انتخابات شوراهای شهر نشان داد که آقايان
تا چه حد «ملی» و تا چه حد «مذهبی»اند واحتمالا «ملی» از ديدگاه اينان محدود به
«خوديها» در قوميت خاصی است و ديگر ايرانيان - و به ويژه عربها - را در بر نمی
گيرد.
به هر تقدير به نظر می رسد اينان - وبسياری از نيروهای
سياسی ايران - شناخت و تحليل درستی از قوميتهای ايرانی وبه ويژه عربهای خوزستان
ندارند ومتاسفانه پيشداوريهای نژادی همواره در رفتار سياسی آنان تاثير داشته است.
تقی رحمانی که از نيروهای صادق اين جريان است اخيرا
در يکی از روزنامه ها سبب شکست اصلاح طلبان در انتخابات شوراها را ناشی از بی
توجهی آنان به سه بخش جامعه يعنی "جوانان، زنان و قوميتها" داتسته است. من
نمی دانم آيا ديگر شخصيتهای ملی - مذهبی از اين ديدگاه وی مطلع بوده اند وآن
موضعگيری را کرده اند يا ايشان تازگی به اين نتيجه رسيده است؟ به هرحال
آقای ابراهيم يزدی نيز گرفتار فرافکنی شدند. وی - که
حزبش در انتخابات اهواز و تهران و ديگر شهرهای ايران با ناکامی روبه رو شد- در گفتگو
با روزنامه اعتماد، نتايج انتخابات را زمينه ساز فروپاشی اجتماعی و جغرافيايی
قلمداد کرد. لابد از نظر ايشان چون نهضت آزادی و نيروهای ملی - مذهبی در اهواز و
ديگر شهرهای خوزستان از شخصيتهای و احزاب عربی خوزستانی شکست خوردند پسزمينه برای
«فروپاشی» آماده شده است اما اگر نامزد وابسته به اقليت مورد تاييد ايشان پيروز می
شد لابد - از نظر ايشان - زمينه يرای وحدت ايجاد می گرديد و اکثريت عرب شهرهای
عمده خوزستان می بايستی بی چون وچرا به نامزدهای غير بومی حزب ايشان رای می دادند
تا فروپاشی جغرافيايی رخ ندهد.
اصلاح طلبان وبه ويژه جبهه مشارکت نيز با وجود اطلاع
رهبران استانی آن از ترکيب قومی اهواز و ديگر شهرهای عرب نشين خوزستان در معرفی
ليست نامزدهای خود برای شورای شهر اهواز رعايت انصاف نکردند و فقط دونفر عرب را در
ليست ۹ نفره خود جای دادند. اين امر باعث اعتراض و استعفای ابراهيم عامری قائم
مقام دبير اول جبهه در استان خوزستان شد که در نهايت به تضعيف جبهه مشارکت و اصلاح
طلبان انجاميد.
اين انتخابات همچون موارد قبلی نشان داد که نيروهای
اصلاح طلب و اپوزيسيون داخل، برخورد سنجيده، منصفانه ودرستی با مساله قوميتها - و
به ويژه عربهای خوزستان- ندارند وبرخورد آنها از بالا و به نوعی برتری طلبانه است.
ناگفته نماند که اغلب اين نيروها و حزبها، برنامه ای مدون و استراتژيک برای حل
مساله مليتها در ايران ندارند. اميدوارم پيروزی شخصيتها و احزاب قومی عربی در
خوزستان - وتا اندازه ای در کردستان - اين دوستان را نسبت به هشدارهای تقی رحمانی
و ديدگاه های فعالان عرب خوزستانی حساس کرده باشد.
بی گمان نيروهای چپ ، دموکرات و اصلاح طلب ايران متحدان
طبيعی قوميتها و خلقها در راه دستيابی به حقوقشان هستند منتها اين کار شدنی نيست
مگر آن که از موضع برابر به خواستها و دردهای آنان گوش کنند.
شعار حزب الوفاق الاسلامی در دومين انتخابات شوراها
«العداله، التنميه والوئام» بود که شعاری معنادار است . معنايش اين است که عربهای
خوزستان خواستار عدالت، توسعه و وفاق و همبستگی با ديگر قوميتهای ساکن استان هستند.
واقعيت اين است که وزن حقيقی عربهای خوزستان همانی
است که در نتايج انتخابات شوراها مشاهده کرديم واصولا مناصب و پستهای کليدی استان که
غير منصفانه تقسيم شده بايد بر مبنای فوق يا دست کم براساس (۸۵ درصد عرب و ۱۵ درصد
غير عرب) در شهرستان اهواز تقسيم شود. درحالی که هم اکنون اين نسبت معکوس است.
نهاد قبيله و عشيره هنوز هم در ميان عامه مردم عرب
نفوذ دارد و معمولا هر طايفه و عشيره ای نامزد خودرا معرفی می کرد وباعث تشتت آرا عربها
می شد. لذا حزب وفاق کوشيد از هر قبيله بزرگ اهوازی نامزدی داشته باشد. يعنی نجمه
حميد از قبيله "الحميد"، بلقيس بيت مشعل از قبيله «بنی طرف»، منيژه جاسم
نژاد از عشيره «زرگان» سعيد آل کثير از قبيله «آل کثير»، «قمندار غزی» از عشيره
«آل غزی» ، عيدان ناصری از عشيره «نواصر» و هادی سواری از قبيله «سواری». اين
تقسيم بندی مکانی نيز هست يعنی بنی طرف و سواری عمدتا در غرب کارون، نواصر در کوت
عبدالله و جنوب اهواز و زرگان و الحميد در شمال و غرب شهر نشيمن دارند.
ناگفته نماند که شيوخ يا زعمای سنتی عشاير نقش چندانی
در فراگرد انتخابات نداشتند و افراد انتخاب شده اصولا تعلق عشايری ندارند و حضورشان
در حزب الوفاق نشانگر بريدن آنان از نهاد سنتی قبيله و عشيره وپيوستن به نهاد مدنی
حزب است. منتهی تلفيق زيرکانه دو مقوله قبيله و حزب يا سنت و مدرنيسم توسط
گردانندگان حزب الوفاق نوعی پيوند زدن خلاقانه دموکراسی با شرايط بومی عربهای خوزستان
است.
انتخابات آبادان
در آبادان شش عرب و سه غير عرب به شورای شهر وارد شدند.
گرچه ناجی مزرعه رئيس نخستين شورای شهر، عرب بومی است اما عربها در دوره اول در
اقليت بودند.
دربخش اروند کنار(قصبه) از توابع آبادان جز يک نفر،
چهار نفر بقيه عرب اند که يک زن در ميان آنان ديده می شود.
حزب وفاق در شهر آبادان فعاليتی نداشت وانتخابات ورقابتها
اساسا بر مبنای قومی و عشايری انجام گرفت. افراد منتخب بيانگر ترکيب بندی قومی شهر
است (۶۵ درصد عرب و۳۵ درصد غير عرب) ونيز نقش قبايل کعب، محيسن ، ثوامر و نيز
سادات و برخی شيوخ عرب را نشان می دهد.
زمانی بود که احزاب چپ و کارگری در آبادان حرف اول
را می زدند که با وقوع جنگ و پيامدهای ناشی از آن اوضاع سياسی و اجتماعی شهر تغيير
يافت. البته در گذشته نيز مسايل عشايری و قومی عربی نقش داشت اما زير سايه مسايل کارگری
بود.
آبادان نياز به فعاليت احزاب ونهادهای مدنی قومی همانند
حزب وفاق يا همانند آن دارد تا در رقابتهای انتخاباتی شکل مدنی بر شکل عشايری قضيه
بچربد. تجربه اهواز می تواند در آبادان وساير شهرهای عمده خوزستان نيز کارساز
باشد.
در آبادان عدم توازن در اعطای پستها و مناصب عمده دولتی
ميان قوميتها از اهواز بدتر است و بايد برمبنای نتايج اين انتخابات، تعديل شود.
اصولا تقسيم پستهای اساسی بر مبنای (۷۰ در صد عرب و ۳۰ درصد غير عرب) برای شهرستان
آبادان ضروری است. در صورتی که اکنون عربها چيزی حدود ۱۰تا ۱۵ درصد اين پستها را
در اختيار دارند.
انتخابات در خرمشهر و ساير شهرها
در نخستين دوره شورای شهر خرمشهر (محمره) - که ۸۵ در
صد جميعت آن عرب هستند- ۵ نفر عرب و دو نفر غير عرب حضور داشتند. اما در اين دوره
همه ۷ منتخب مردم در شورای شهر از بوميان عرب اند.
آميزه ای از گرايشهای قومی، مذهبی وعشايری در رقابت
و پيروزی نامزدهای انتخابات در خرمشهر نقش داشتند . تا چندی پيش يکی از محورهای
مذهبی (عربی ) شهر در زمينه پيروزی نامزدهای انتخابات - اعم از شورا يا مجلس -
بيشترين نفوذ را اعمال می کرد. اما در خلال انتخابات اخير شوراها اين نفود، ترک
بزرگی بر داشت و يکی از طرفداران محور ديگر مذهبی (عربی) که رقيب اولی است با بيش
از نه هزار رای در صدر منتخبين قرار گرفت.
بی گمان خرمشهر نيز نياز به شکل گيری نهادهای مدنی،
فرهنگی و سياسی وقومی دارد تا نقش خودرا در کنار يا در رقابت با ساير نهادهای سنتی
عشايری و مذهبی ايفا کند.
درهر ۴ شهر سوسنگرد (خفاجيه)، بستان، حويزه و رفيع
که تابع شهرستان دشت آزادگان (بنی طرف و حويزه) هستند همه منتخبين عرب اند واين طبيعی
است زيرا تقريبا صد در صد مردم اين مناطق عرب هستند. همين امر در باره شادگان
(فلاحيه) نيز صدق می کند.
در اين دوره از انتخابات شوراهای دشت آزادگان و شادگان،
وابستگی های عشايری حرف اول را زد. گرچه برخی از جوانان عرب با تاسی از اهواز،
نهادهای مدنی و انجمنهای فرهنگی و اجتماعی خاص خودرا تشکيل داده اند اما اين
نهادهای تازه پای مدنی و مدرن نتوانسته اند در برابر غول نهاد سنتی عشيره يا طايفه
قد علم کنند.
در اين شهرها که اصولا رقيب قومی غير عرب وجود ندارد
هماوردی ميان خود نامزدهای عرب انجام می گيرد که معمولا انگيزه ها و حمايتهای
عشايری در ورای رقابتها قرار دارند. گرچه در اين چند سال انتقاد از نهاد عشيره و
طايفه و توجه به سوی ايده آلهای قومی - مخالف با عشيره گرايی - در اين دو شهرستان
رشد داشته اما تاکنون نتوانسته است صفت غالب به خود گيرد.
در شوش دانيال که عربها بيش از ۷۰ درصد جمعيت شهر را
تشکيل می دهند هم در دوره قبل و هم دوره کنونی منتخبين عرب شوراها در اقليت قرار
گرفتند. اصولا بافت اداری شهر شوش به گونه ای است که اکثريت مردم عرب نقش چندانی
در آن ندارند و معمولا اقليت غير عرب بر اغلب ادارات دولتی شهر چيرگی دارند. از
اين گذشته ميزان مشارکت عربها در انتخابات شورای شهر از ديگر شهرهای عرب نشين خوزستان
کمتر بود. از ۷ منتخب شورای شهر شوش در دوره دوم فقط ۲ نفر عرب هستند. اما در بخش
الوان (عبدالخان) تابع شهرستان شوش هر ۵ منتخب عرب و از طايفه عبدالخان هستند.
نتايج شگفت انگيز مربوط به شهرهای شرق خوزستان است
که تاکنون نقش قومی عربی آنها کم رنگ بوده است.
مثلا در شهرهای رامشير(خلف آباد) و اميديه هر ۵ عضو
شوراهای اين دوشهر از ميان اکثريت عرب اين دو شهر انتخاب شده اند در حالی که در
دوره اول شوراها، عربها در اين دو شهر در اقليت بودند.
در بندر ماهشهر(معشور) هر ۵ عضو منتخب از عربهای شهر
اند که حدود ۶۰ درصد جميعت آن شهر را تشکيل می دهند.
در شورای شهر هنديجان يک نفر و در شورای شهر بندر امام
خمينی سه تن از هفت نفر منتخب شورای شهر عرب اند.
انتخابات شورای شهر سربندر نيز که طی آن ۵ عرب به شورا
راه يافتند ابطال شد، زيرا هيات نظارت معتقد به وقوع تقلب در انتخابات است در حالی
که مردم عرب منکر اين مساله هستند.
در پايان بايد گفت که انتخابات مختلف کشور نقش مهمی
در سياسی کردن مردم عرب خوزستان و گسترش آگاهی های سياسی، و مدنی آنان دارد وبانشاطی
که رقابتهای دموکراتيک سياسی و قومی ايجاد می کند گرايشهای استقلال طلبانه روز به
روز کاهش می يابد زيرا مردم عرب به عينه ارزش رای خودرا در ورود فرزندانشان به
بخشی از بدنه حاکميت می بينند. امری که به ندرت طی هشتاد سال گذشته رخ داده است.
گرچه اصولا شوراها نقشی در احقاق حقوق قومی عربها ندارند وبيشتر در حوزه حقوق
شهروندی افراد فعاليت می کنند اما - همان طور که گفتم- انگيزه ها ورقابتهای قومی
در ورای کشاندن مردم اغلب شهرهای خوزستان به پای صندقهای رای هستند.
گفتنی است که اغلب شخصيتهای عربی که در انتخابات اخير
شوراها پيروز شدند بچه های هين انقلاب اند وبرخی از آنان عضو پيشين نهادهای انقلابی
و امنيتی بودند که در جنگ عليه ارتش عراق مشارکت فعال داشتند. بی گمان تجارب پنجاه
شصت ساله اخير استان خوزستان ثابت کرده که تنها نهادهای مدنی عربی - اعم از سياسی
و فرهنگی - است که می توانند به ارتقای فرهنگی و توسعه سياسی و پيشرفت دموکراسی در
ميان عربهای خوزستان کمک کنند.
در مسايل قومی، کاربرد خشونت و سرکوب جز نفرت و خشونت
وبی اعتمادی متقابل ثمره ای ندارد وما اين را در تاريخ معاصر خوزستان شاهد بوديم.
نيز برخورد قهرآميز با شخصيتهای قومی نظير برخورد با محمود چهرگانی در انتخابات
دوره پنجم تبريز، پيامدی جز چهره شدن ايشان و درنهايت مهاجرت به خارج وتبعات
ناخوشايند آن نداشته است. قانون بايد همه فرزندان ايران را با هرزبان وقوميت و
مذهب در بر گيرد.
لذا اعطای آزادی فعاليت به احزاب و نهادهای قومی در
ايران، سياست درست و خردمندانه ای است که دولت آقای خاتمی در پيش گرفته. اين مساله
ای بود که نگارنده اين سطور در سخنرانی مهرماه خود در وزارت کشور بر آن تاکيد
کردم.اما اين سياست بايد گسترش و تعميق يابد و با اجرای اصول متوقف مانده قانون
اساسی يعنی اصل ۱۵ و ۱۹ تکميل گردد.
پيروزی چشمگير، قاطع وتاريخی احزاب و شخصيتهای عربی
در انتخابات شورای شهر اهواز و ديگر شهرهای عمده خوزستان نشانگر وزن و اهميت مردم
عرب اين استان در چهارچوب سياستهای مردم سالارانه و وحدت ملی ايران است. لذا از
اين پس نمی توان رای و ثقل سياسی و فرهنگی آنان را ناديده گرفت.
پايان
|