فرصتی برای نوسازی
علیرضا علوی تبار
سايت امروز
مشارکت محدود مردم در انتخابات شوراها در شهرهای
بزرگ و شکست اصلاحطلبان در نتيجه آن، بيش از هر چيز ريشه در تصوری دارد که مردم
از اصلاحطلبان پيدا کردهاند. مردم خواهان تحولاند و از اصلاحطلبان حمايت
کردهاند تا اين تحول را ايجاد نمايند. اما برداشت آنها از فراز و نشيبهای چند
ساله اخير اين است که اصلاحطلبان «نمیتوانند» و احيانا «نمیخواهند» زمينهساز
چنين تحولی باشند. اينکه مانع جدی در مقابل اصلاحات دموکراتيک در ايران وجود دارد
و بخشی از حاکميت جلو هرگونه تحول دموکراتيک را میگيرد واقعيتی نيست که نياز به
توضيح داشته باشد. بنابراين میتوان با مردم هم رأی شد که اصلاح طلبان
«نمیتوانند». اما اينکه اصلاح طلبان «نمیخواهند» داوری غيرمنصفانهای است که
تنها میتواند از نوعی تخليه عاطفی تلقی گردد. اما چرا مردمی که با شور و شوق از
اصلاحطلبان حمايت کردند به چنين داوری غيرمنصفانهای رسيدهاند؟ به گمان من بيش
از هر چيز به دليل برخی علائم، نشانهها و نمادها است که میتوان در گفتارها و
رفتارهای فعالان جبهه دوم خرداد ديد. برای روشنتر شدن اين ادعا بايد کمی در مورد
خود جبهه دوم خرداد تامل کرد.
جبهه دوم خرداد متشکل از سه جريان با سه انگيزه
متفاوت برای مقابله با محافظه کاران است.
يک جريان درون جبهه دوم خرداد با انگيزه «کسب مجدد
قدرت» در صف اصلاح طلبان قرار گرفته است. اين جريان متشکل از کسانی است که پس از
درگذشت امام خمينی مناصب و موقعيتهای خود را از دست دادهاند و با مقايسه خويش با
مردان جديد قدرت به اين نتيجه رسيدهاند که شايستگی آن را دارند که مجددا به قدرت
بازگردند و از آن متمتع شوند.
جريان دوم، متشکل از کسانی است که با انگيزه «حفظ
قدرت» در صف اصلاحطلبان قرار گرفتهاند. اين جريان علیرغم تحولات مختلف سالهای
پس از انقلاب همواره کم و بيش در درون حاکميت حضور داشته و از مواهب قدرت بهرهمند
بودهاند. هجوم محافظهکاران برای تصرف تمامی مراکز قدرت در سالهای پس از امام
خمينی آنها را با اين وحشت مواجه ساخته بود که به زودی تمامی امکانات اعمال قدرت
را از دست خواهند داد و ناگزير از زندگی به شيوه يک شهروند عادی خواهند شد! نگرانی
از دست دادن قدرت آنها را در صف اصلاحطلبان و در مقابل راست تمامت خواه و
انحصارطلب قرار داد.
جريان سوم مجموعهای از افرادی است که با هدف
«تغيير ساختار قدرت» به صحنه آمدهاند و تدوام ساختار يک طرفه و شبه دموکراتيک
قدرت را زمينه ساز فروپاشی، ضربه خوردن منافع ملی و عقب ماندگی همه جانبه
میدانند.
اگر اين سه انگيزه را به صورت سه راس يک مثلث در
نظر بگيريم، گروهها و احزاب تشکيل دهنده جبهه دوم خرداد روی اضلاع اين مثلث واقع
میشوند. به اين معنا که معمولا انگيزهای ترکيبی آنها را به حرکت واداشته است و
رفتار آنها را در عرصه سياست تعيين میکند.
وجود سه انگيزه متفاوت در برخورد با نظام سياسی،
اثر خود را در نوع شعارها، نوع ارتباطها، فرآيندهای تصميمگيری، راهبردهای
پيشنهادی و حتی نوع تشکيلات میگذارد. کسانی که با انگيزه «کسب قدرت» يا «حفظ
قدرت» يا ترکيبی از هر دو، به جبهه دوم خرداد پيوستهاند، تنها از اصلاحات محافظه
کارانه (تغيير افراد و برخی از سياستها بدون تغيير ساختارها) دفاع میکنند و
هرگامی بيش از اين را تندروی تلقی مینمايند. سخنان، ارتباطها و پيشنهادهای همين
جريان است که اين توهم را پديد میآورد که اصلاحطلبان خواهان تحول نيستند. اين
جريان هنگامی که خيلی راديکال میشود! حملات خويش را متوجه ساير اصلاحطلبان يا
حداکثر دولت مینمايد. نقد آنها از قدرت تنها در نقد کسانی که کمتر از ده درصد
قدرت را در اختيار دارند خلاصه میشود! وجود اين جريان در درون جبهه دوم خرداد
باعث کندی تصميمگيری و محافظهکارانه شدن اقدامات در اين جبهه شده است.
انتخابات شوراها فرصت خوبی است تا جبهه دوم خرداد
به نوسازی خويش اقدام کند. اصلاحات دموکراتيک تنها از کسانی ساخته است که خواهان
تغيير ساختار قدرت باشند. کسانی که در راهبرد سياسی خود يگانه کردن حاکميت به نفع
ساز و کارها و مبانی مشروعيت دموکراتيک را محور قرار دادهاند. برای نوسازی جبهه
دوم خرداد لازم نيست فردی يا حزبی را تصفيه کرد و کنار گذاشت. کافی است تا همه
جريانهای متشکل در جبهه دوم خرداد را در مقابل آزمونی قرار دهيم که نتيجه آن
متمايز شدن اصلاحات بنيادی از اصلاحات محافظه کارانه است. آنگاه در زير نگاه
تيزبين مردم و روشنفکران تنها کسانی برای ادامه دادن راه باقی میمانند که در خور
چنين راهی هستند.
باور داشته باشيم که اگر مردم بپذيرند که ما
خواهان تحول هستيم، در هنگام ناتوانی نيز با ما همراه و همدل خواهند بود.
|