دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۱ - ۱۰ مارس ۲۰۰۳

فرصتی برای نوسازی

علی​رضا علوی تبار

سايت امروز

 

مشارکت محدود مردم در انتخابات شوراها در شهرهای بزرگ و شکست اصلاح​طلبان در نتيجه آن، بيش از هر چيز ريشه در تصوری دارد که مردم از اصلاح​طلبان پيدا کرده​اند. مردم خواهان تحول​اند و از اصلاح​طلبان حمايت کرده​اند تا اين تحول را ايجاد نمايند. اما برداشت آنها از فراز و نشيب​های چند ساله اخير اين است که اصلاح​طلبان «نمی​توانند» و احيانا «نمی​خواهند» زمينه​ساز چنين تحولی باشند. اينکه مانع جدی در مقابل اصلاحات دموکراتيک در ايران وجود دارد و بخشی از حاکميت جلو هرگونه تحول دموکراتيک را می​گيرد واقعيتی نيست که نياز به توضيح داشته باشد. بنابراين می​توان با مردم هم رأی شد که اصلاح طلبان «نمی​توانند». اما اينکه اصلاح طلبان «نمی​خواهند» داوری غيرمنصفانه​ای است که تنها می​تواند از نوعی تخليه عاطفی تلقی گردد. اما چرا مردمی که با شور و شوق از اصلاح​طلبان حمايت کردند به چنين داوری غيرمنصفانه​ای رسيده​اند؟ به گمان من بيش از هر چيز به دليل برخی علائم، نشانه​ها و نمادها است که می​توان در گفتارها و رفتارهای فعالان جبهه دوم خرداد ديد. برای روشن​تر شدن اين ادعا بايد کمی در مورد خود جبهه دوم خرداد تامل کرد.

جبهه دوم خرداد متشکل از سه جريان با سه انگيزه متفاوت برای مقابله با محافظه کاران است.

يک جريان درون جبهه دوم خرداد با انگيزه «کسب مجدد قدرت» در صف اصلاح طلبان قرار گرفته است. اين جريان متشکل از کسانی است که پس از درگذشت امام خمينی مناصب و موقعيت​های خود را از دست داده​اند و با مقايسه خويش با مردان جديد قدرت به اين نتيجه رسيده​اند که شايستگی آن را دارند که مجددا به قدرت بازگردند و از آن متمتع شوند.

جريان دوم، متشکل از کسانی است که با انگيزه «حفظ قدرت» در صف اصلاح​طلبان قرار گرفته​اند. اين جريان علی​رغم تحولات مختلف سال​های پس از انقلاب همواره کم و بيش در درون حاکميت حضور داشته و از مواهب قدرت بهره​مند بوده​اند. هجوم محافظه​کاران برای تصرف تمامی مراکز قدرت در سال​های پس از امام خمينی آنها را با اين وحشت مواجه ساخته بود که به زودی تمامی امکانات اعمال قدرت را از دست خواهند داد و ناگزير از زندگی به شيوه يک شهروند عادی خواهند شد! نگرانی از دست دادن قدرت آنها را در صف اصلاح​طلبان و در مقابل راست تمامت خواه و انحصار​طلب قرار داد.

جريان سوم مجموعه​ای از افرادی است که با هدف «تغيير ساختار قدرت» به صحنه آمده​اند و تدوام ساختار يک طرفه و شبه دموکراتيک قدرت را زمينه ساز فروپاشی، ضربه خوردن منافع ملی و عقب ماندگی همه جانبه می​دانند.

اگر اين سه انگيزه را به صورت سه راس يک مثلث در نظر بگيريم، گروهها و احزاب تشکيل دهنده جبهه دوم خرداد روی اضلاع اين مثلث واقع می​شوند. به اين معنا که معمولا انگيزه​ای ترکيبی آنها را به حرکت واداشته است و رفتار آنها را در عرصه سياست تعيين می​کند.

وجود سه انگيزه متفاوت در برخورد با نظام سياسی، اثر خود را در نوع شعارها، نوع ارتباط​ها، فرآيندهای تصميم​گيری، راهبردهای پيشنهادی و حتی نوع تشکيلات می​گذارد. کسانی که با انگيزه «کسب قدرت» يا «حفظ قدرت» يا ترکيبی از هر دو، به جبهه دوم خرداد پيوسته​اند، تنها از اصلاحات محافظه کارانه (تغيير افراد و برخی از سياست​ها بدون تغيير ساختارها) دفاع می​کنند و هرگامی بيش از اين را تندروی تلقی می​نمايند. سخنان، ارتباط​ها و پيشنهادهای همين جريان است که اين توهم را پديد می​آورد که اصلاح​طلبان خواهان تحول نيستند. اين جريان هنگامی که خيلی راديکال می​شود! حملات خويش را متوجه ساير اصلاح​طلبان يا حداکثر دولت می​نمايد. نقد آنها از قدرت تنها در نقد کسانی که کمتر از ده درصد قدرت را در اختيار دارند خلاصه می​شود! وجود اين جريان در درون جبهه دوم خرداد باعث کندی تصميم​گيری و محافظه​کارانه شدن اقدامات در اين جبهه شده است.

انتخابات شوراها فرصت خوبی است تا جبهه دوم خرداد به نوسازی خويش اقدام کند. اصلاحات دموکراتيک تنها از کسانی ساخته است که خواهان تغيير ساختار قدرت باشند. کسانی که در راهبرد سياسی خود يگانه کردن حاکميت به نفع ساز و کارها و مبانی مشروعيت دموکراتيک را محور قرار داده​اند. برای نوسازی جبهه دوم خرداد لازم نيست فردی يا حزبی را تصفيه کرد و کنار گذاشت. کافی است تا همه جريان​های متشکل در جبهه دوم خرداد را در مقابل آزمونی قرار دهيم که نتيجه آن متمايز شدن اصلاحات بنيادی از اصلاحات محافظه کارانه است. آنگاه در زير نگاه تيزبين مردم و روشنفکران تنها کسانی برای ادامه دادن راه باقی می​مانند که در خور چنين راهی هستند.

باور داشته باشيم که اگر مردم بپذيرند که ما خواهان تحول هستيم، در هنگام ناتوانی نيز با ما همراه و همدل خواهند بود.