پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۱ - ۶ مارس ۲۰۰۳

پنج ققنوس در آتش رقص خويش سوختند

مريم ۱۷ ساله ۱۰۰% سوختگی گلرخ ۱۴ ساله۶۷ % و زهره ۱۴ ساله ۹۰%

حاصل مرگ علت خودسوزی تعصبات کور جاهليت است که حاکمان در اين سالها پشتيبان آن بوده​اند.

هنوز بعد از ۲۵ سال بحث بر سر اين است که به کنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان بپيونديم يا نپيونديم ...

 

عفت ماهباز

ايران امروز

چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۱

 

بر ققنوس چه رفته بود که آن​سان به خاکستر نشست. بر ققنوسان جوانی و عشق چه گذشت که از جان گذشتند با جان بر آتش نشستند! چندين هزار ققنوس بايد که بسوزد تا خاکستر آن کفاف همه ايران کند؟

فاجعه خودسوزی ۵ دختر جوان نشکفته گل همه را به ماتم نشاند.

خبر سوزناک روزنامه​ها چنين بود: «طی دو روز گذشته ۵ دختر از اهالی روستای اطراف شيراز در پی درگيری و اختلاف خانودگی خود را با نفت به آتش کشيدند که هر ۵ نفر بر اثر شدت سوختگی جان باختند. نرگس علت خودسوزی را مخالفت پدرش در رفتن او به سر کار اعلام کرد و به دليل ۹۵% سوختگی در بيمارستان جان باخت. مريم ۱۷ ساله با ۷۳% سوختگی فهيمه ۱۵ ساله با ۱۰۰% سوختگی گلرخ ۱۴ ساله با ۶۷% سوختگی و زهره ۱۴ ساله با ۹۰% سوختگی از ديگر مصدومين بودند که قبل از مرگ علت خودسوزی را تعصبات خانوادگی و درگيرها و کتک خوردن توسط آنها اعلام کرده​اند.»

چندين سال است (بعد از جنگ ايران و عراق) که در کشور ما خودسوزی دختران و زنان جوان (بين ۲۰ - ۱۷ ساله) به يک پديده​ی همگانی تبديل شده است و در بعضی از شهرهای کشور حداقل روزی يک زن جان خود را در آتش می ستاند (ايلام).

آمار دقيقی در دسترس نيست اما فجايع آنقدر زياد است که همه آشکارا از آن سخن می گويند. ۵ دختر جوان چون گل خورشيد در طی دو روز آن هم در روستايی کوچک خود را به آتش کشيدند و به دست خويش خود را کباب کردند و جگرخراش از سينه فرياد کشيدند. عاملان مرگشان تعصبات کور فرهنگی هزاران ساله است.

روانشناسان می گويند خودسوزی يکی از سخت ترين انواع خودکشی هاست که شدت درجه خشم و درد فرد انتحارکننده را می رساند.

چرايش در سرزمين ما مشخص است. فقط به خبرهای چند ماه اخير ايران که در رسانه ها ۹انعکاس يافته توجه کنيد:

"بر اثر کتک​های پدر ، مهتاب شاهسوندی دخترک ۱۱ ساله جان خود را از دست داد."

"يک زن ۳۱ ساله باردار مهابادی به دليل اختلافات خانوادگی پس از کشتن دو فرزند ۶ و ۲ ساله اش خود را نيز کشت."

"يک مرد ۷۰ ساله که دارای سه زن بود از آنجا که فکر می کرد دخترش مورد تجاوز عموی خود قرار گرفته است سر او را بريد."

"دختر بچه ۱۱ ساله ای به نام ليلا بر اثر کوباندن ضربات هاون به کليه اش توسط پدر خود به قتل رسيد".

(بر اساس قوانين جزايی ايران پدری که فرزندش را بکشد قصاص نمی شود).

"قتل يک زن در شکنجه گاه شوهر: جسد يک زن جوان ۱۸ ساله را در اتاق خانه اش در حالی يافتند که دور گردن اين زن جوان يک روسری گره خورده بود و آثار شکنجه نيز روی دستها پاها و بدنش ديده می شد".

"دانش آموز ممتاز يک مدرسه راهنمايی به علت اخراج خود از مدرسه خود را از روی پل خيابان شادمان به پايين پرتاب کرد. ظاهرا اين دختر جوان يک (سی دی) همراهش داشت".

"ماهانه ۴۵ دختر ايرانی (۲۵-۱۶ ساله) در کراچی به فروش می رسند. قاچاق زنان و دختران پس از مواد مخدر از سودآورترين انواع قاچاق در ايران است. بسياری از اين دختران توسط پدران خود به فروش می رسند".

"قيمت يک زن ايرانی در مناطق مختلف کشور متفاوت است. به طور مثال در برخی نقاط سيستان و بلوچستان يک دختر ۲۰۰ هزار تومان فروخته می شود".

اينها چند نمونه از انبوه خبرهايی است که ما از آن مطلع شده​ايم. باورشان مشکل است اما در جامعه​ای که قوانين و سنت و عرف همه با هم در خدمت تبعيض جنسی عمل می کند پس پدر می تواند بکشد بفروشد و بسوزاند.

قوانين حاکم بر جامعه ايران قوانين ۱۴۰۰ و اندی سال است و در شرايطی بر سرنوشت زنان و دختران جوان حکم می راند که ۵۲% کل دانشجويان کشور را دختران تشکيل می دهند. دو ساختار کهنه و نو در يک مکان و زمان با هم نمی گنجند يا می بايست چون صحاری عربستان بر شتر نشست و با چوب بر زنان حکم راند و حرامسرا ساخت و يا در دنيای متمدن با ماشين آخرين سيستم ، ماهواره ، علم و دانش بايد قوانين و سنتها را با شرايط روز تطبيق داد.

صدای اعتراض در ۲۵ سال فقط از سوی زنان جامعه برخاسته است. اما اين صداها برای جامعه​ای به وسعت ايران و حکومتی که همه قدرتش را از طريق تبعيض پيش می برد نه تنها کم است که هيچ است. پس زنگ ناقوس وجدان های رميده در خواب کی نواخته خواهد شد؟ چندی است که گل سرخ ها در آتش کباب می شوند. صدای ترق و تروق استخوان هايشان شنيده می شود.

دختران به فروش رفته اند. زن سياه بخت ايرانی در افغانستان همزمان به عقد ۵ مرد در می آيد. و زنان خيابانی ايدز می گيرند.

خاکستر ققنوسان همه شهر را پوشانده است کی بيدار می شويم؟

امروز ۵ دختر جوان خود را به آتش کشيدند چگونه؟ دلم می خواهد سرم را به ديوار بکوبم ، مشتم را بر ديوار بشکنم و هوار بکشم. مويه مادرانشان در گوشم می پيچد و صدای جيزجيز پوست و گوشت آنها که کباب می​شود. استخوان و خون و فرياد.

نمی دانم چرا بی اختيار ياد نامه اخير زنان ايرانی که به سازمان ملل نوشته اند و در آن خواستار برابری حقوق خويش شده​اند می افتم و امضای زير آن نامه و اين که هنوز در اين وادی مصيبت هستند کسانی حساب و کتاب می کنند و تعداد امضاها و يا افرادی که آن را امضا کرده اند برايشان تعيين کننده می شود که آيا پای آن ورقه امضا بگذارند؟ آيا همين قدر که من در قانون با تو برابر نيستم و همين قدر که در قانون به تو توهين می شود که حق داری با ۴ زن ازدواج کنی و همزمان بی شمار صيغه داشته باشی برايت کافی نيست که با من همصدا و همراه شوی؟!

زنان از همان فردای انقلاب مورد غضب و تبعيض مضاعف واقع شدند. احزاب ايرانی چه آنهايی که امروز در ايران فعاليت می کنند چه آنهايی که در گذشته فعال بودند تنها در برنامه هايشان از زنان و حقوق آنان ياد کرده اند. هيچ جريان جدی سياسی در بعد از انقلاب مشکل زنان را مشکل خويش به حساب نياورد و آن را جدی نگرفت.

مسئول کباب شدن ۵ دختر جوان و ۵۰۰ هزار زن جوان ۵ ميليون چه کسی است؟

کاش قلمی داشتم که جادو می کرد و آتش را خاموش می کرد و دخترکان شعله​ور را به جوانی​شان باز می گرداند و آنهايی را که خاموشند به حرکت وا می داشت و آن نيمه خواب زده را از خواب اساطيری اش بيدار می نمود. آخر تا کی در خواب آرام خويش و به خيالات خويش تنيدن؟ مدنيت بدون رسيدن به برابری زنان امکان ناپذير است. نرگس زيبا با ۹۵% سوختگی با آتش يگانه شد و فريادش با صدای آتش در آميخته فرياد او مخالفت با سنن کهنه و قوانين تبعيض​گر است.

فرياد آخرش: پدر مخالف سر کار رفتن من است.

مريم ۱۷ ساله ۱۰۰% سوختگی گلرخ ۱۴ ساله۶۷ % و زهره ۱۴ ساله ۹۰%

حاصل مرگ علت خودسوزی تعصبات کور جاهليت است که حاکمان در اين سالها پشتيبان آن بوده​اند.

هنوز بعد از ۲۵ سال بحث بر سر اين است که به کنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان بپيونديم يا نپيونديم ...

و قصه پرغصه نرگسان زيبارو را به کجا توان باز گفت؟ آيا خودسوخته يا خودی سوزانده در اين ميان هيچ معلوم نيست تاکنون بسيار دخترکان که به دست پدر يا برادر سوزانده شدند و به نام خودسوزی به خاک سپرده شدند. اما چه فرقی می کند. خودسوزی يا خودی سوزی ها. به هر حال نرگسان و گلرخان هر دو از جهل و تبعيض رو در خاک کشيدند.

باز می پرسم چند ققنوس بايد در آتش خويش بسوزند تا از خاکستر آنها همه بپا خيزند. آيا اين تراژدی مرگ را پايانی است؟ ققنوسان با خاکستر خويش بر پهنه ايران نوشتند: اجرای برابری حقوق زن و مرد واجب و فوری است.

بياييد نگذاريم دخترکان نشکفته گل هنوز

نشسته در بهار بپژمرند

و در خاک پرپر شوند.