مجيد محمدی
اسطوره زدايی ناخواسته؛
"قهرمان" فقط آزادی و
دمکراسی است
محاکمه عبدی در واقع از نگاه
مافيا محاکمهء حزب مشارکت بود.
يادداشت های نيويورکی مجيد محمدی
majidmohammadi@hotmail.com
خبرنامه گويا
محاکمه عبدی در واقع از نگاه مافيا محاکمهء حزب
مشارکت بود.
اگر چهرهء سياسی سياستمدارانی مثل سحابی ، عبدی و
افشاری در زير شکنجه و انفرادی های طولانی مدت تحت زندانبانی ذوالقدر و شريعتمداری
و لاريجانی مخدوش شود بايد خوشحال بود چون خامنه ای و رفقايش به عنوان زندانبان، و
اصلاح طلبان به عنوان زندانی نادم وپشيمان هر دو از مقام قهرمان ساقط می شوند.
قهرمان در اين ميان دمکراسی و آزادی وحقوق بشر خواهند بود نه انسانها که تحت فشار
مجبورند کوتاه بيايند و بايد بيايند.
با اعتراف عبدی به اشتباه، هيچ اتفاق تازه ای بجز
اعتراف يک زندانی ديگر تحت فشار مافيای سرکوب رخ نداده است. تا وقتی که اين مافيا
حاکم است مرتبا بايد منتظر چنين حوادثی بود.
اول. مواجههء عبدی با دادگاه پروندهء نظر سنجی و
نوع برخورد وی با تشکری (نماينده مدعی العموم) ومرتضوی (رئيس دادگاه) به عنوان
نمايندگان خامنه ای ورژيم سرکوب و قدرت عريان و ماشين سرکوب سلطنت فقيه که برخی را
شادمان و برخی را ناراحت کرد نمايانگر يک گرايش عمومی در جامعه ايران است: اينکه
قرار نيست افراد و زندگی هايشان بر سر مجادلات سياسی تباه شود. ايده های جاری در
جامعه امروز ايران در جهت کاهش تباهی ( از نوع کشته شدن به دست جلادان حکومت يا
شکنجه و انفرادی های طولانی مدت يا ۱۰ ۲۰ سال زندان ) هستند و نه افزايش آنها. به
آنها که از مواجههء عبدی ( و قبلا افشاری و سحابی ) با بيداد گاه مافيايی ناراحت
هستند بايد گفت که همان طور که عبدی حاضر نيست در دادگاه به افشاگری و حمله عليه
سلطان فقيه بپردازد، گرايش عمومی در سپاه پاسداران نيز حمله به مخالفان و مردم
کوچه و خيابان نيست. شهروندان می توانند دل گرم دارند که در ايران کودتا نخواهد شد
و اگر خامنه ای و مافيايش دست به کودتا عليه نهادهای انتخابی بزنند در يک طرفۀ العين
طومار حکومت دينی را در هم خواهند پيچاند. مافيا اگر قدرتش را داشت در يک روز مجلس
را تعطيل، دولت را ساقط و همهء فعالان سياسی و روشنفکران را بازداشت می کرد و
سلطنت فقيه را از شر منتقدان رها می ساخت اما خامنه ای هنوز از سازمان دهی و قدرت
لازم برای اين کار برخوردار نيست. به آنها که از اين مواجهه خوشحال اند نيز بايد
گفت که از تحقير يک ملت و تغيير مواضع افراد تحت فشار زندان و انفرادی خوشحال
نشوند چون همهء آنها که امروز در زير علم خامنه ای و مرتضوی و شاهرودی در اين گونه
رفتارها دست می زنند و شادی می کنند کافی است ورق برگردد تا همهء آنها از جمله خود
خامنه ای برای کاهش فشار زندان يا کاهش مجازات و مدت زندان به همين رفتارها و
اعلام پشيمانی ها اقدام کنند. اين اقدامها در زمان حکومت پهلوی بی سابقه نيست.
بسياری از آنها که امروز درحاکميت سياسی ايران حاضرند از توابين دوره شاه هستند.
هيچ يک از کادر های بالای مافيای حکومتی خامنه ای نيست که حتی برای يک ساعت بخواهد
در زندان بماند. اگر آنها در زندان بمانند چه کسی از زنان دوم و سوم و چهارم و
صيغه ای ، پروژه های ساختمان سازی، کارخانه های خريداری شده از دولت به ثمن بخس،
واردات و صادرات انحصاريؤ حسابهای بانکی دوبی و سوييس، خانه های هدايت زنان
خيابانی و محافل ترياک کشی شان مراقبت کند.
دوم. بحثی که عموم اصلاح طلبان البته به شوخی ای
که حکايت از واقع داشت در جلسات خصوصی مطرح می کردند در حضور من در انواع جلسات و
کارگاههای پژوهشی آن بود که در صورت بازداشت و انفرادی طولانی مدت و شکنجه هر چه
را که شکنجه گران و اعتراف گيران و صاحبان قوهء قهريه می خواهند امضاء خواهند کرد.
برخی هم می گفتند که آن اعترافات را از قبل بر روی نوار ضبط کرده اند و آن را برای
پخش به ابواب جمعی علی لاريجانی و حسين شريعتمداری خواهند داد. اگر همهء اهل سياست
به جای توجيه صحبتهای عبدی و افشاری و سحابی همه آن صحبتها را تکرار کنند، مشکل
اتهام جاسوسی و براندازی و تئوری توطئه و ابزار قرار دادن امپرياليسم سياسی و
فرهنگی برای سرکوب داخلی را بی اعتبار خواهند کرد.هنگامی که نظر سنجی، حضور در
سمينارهای علمی در خارج از کشور ، مصاحبه و گفتگو و هر گونه اظهار نظر، جاسوسی و
براندازی تلقی شود وافراد از هر جناحی در اين ماجراها مشارکت می کنند بهتر است
همهء افراد در کنار عمل خود، در گفتار نيز به جاسوسی و براندازی اعتراف کنند.
حکومت ولايت فقيه نمی تواند همه را بازداشت کرده و اعتراف بگيرد.
سوم. محاکمه عبدی در واقع از نگاه مافيا محاکمهء
حزب مشارکت بود. وصل کردن نظر سنجی مربوط به آمريکا که توسط سازمان پژوهش در افکار
عمومی صورت گرفت به موسسهء آينده همانند وصل کردن لخت شدن يک نفر در کنفرانس برلين
به براندازی توسط شرکت کنندگان ايرانی و تبليغ آنها عليه نظام سياسی از معجزات و
شعبده هايی بود که تنها مافياهای سياسی می توانند آنها را عرضه بدارند. هنگامی که
خامنه ای تصميم گرفت گوش حزب مشارکت را به خاطر برخی رفتارها مثل دست تکان دادن به
آقای منتظری در قم و اقدامات احتمالی متوجه به رهبری مثل طرح احتمالی عدم کفايت
سياسی خامنه ای که حزبی مثل مشارکت می تواند آن را به پيش ببرد بپيچاند پروندهء
نظر سنجی ساخته و پرداخته شد. اگر نتيجه برخورد عبدی دربيدادگاه - که البته
اتهامات را نپذيرفت - انحلال حزب مشارکت باشد مافيا يگ گل به طرف مقابل زده است،
اما اگر حزب مشارکت با اعترافات شخصی عضو خود همدلی کند و آن را نتيجهء رفتار
مافيا معرفی کند اتفاق مهمی نيفتاده است؛ مافيای خامنه ای بازی سياست را يک بازی
منفرد می داند که برنده و بازنده تنها در پايان دقيقه ۹۰ معلوم می شوتد. اما بازی
سياست مثل بازی مسابقات جام جهانی فوتبال است که از مقدماتی گروهها آغاز می شود و
همه تيمها برای رفتن به دور بعدی تلاش می کنند و تازه پس از دهها پيروزی به دور
بعدی مسابقات می روند و تازه پس از اتمام مسابقات، مسابقات دور بعدی آغاز می شود.
حتی اگر عبدی و افشاری و سحابی به خانه هايشان بروند و سياست را ببوسند و به کناری
بگذارند، کشور ايران ۶۵ ميليون جمعيت دارد و سياست که تعطيل نمی شود. خامنه ای
ماشين سرکوبش هر روزه در خيابانها در کار است و مردم با خانه نشين شدن چند
سياستمدار، مافيای خامنه ای و ماشين سرکوبش را فراموش نمی کنند. اگر کارگزاران
سازندگی اندکی به حاشيه رفت ( با محاکمه کرباسچی ) مردم ايران به موتلفه يا ری
شهری رای ندادند؛ حال اگر مشارکت برود باز هم علی لاريجانی هويت ساز و آقازاده و
البته طرف اعتماد ويژهء خامنه ای در انتخابات رياست جمهوری رای نخواهد آورد. رای
علی لاريجانی، حتی اگر در دهها زر ورق دکترای فلسفهء افتخاری رضا داوری و حداد
عادل و دامادی مطهری ( و ازدواج دوم با زن چمران که ذکرش به ميان نخواهد آمد)
پيچيده شود به اندازهءرای خامنه ای يعنی ميان سه تا ده در صد خواهد بود، و حتی
اگر صد ها اصلاح طلب ديگر مثل عبدی به اشتباهاتشان اعتراف کنند.
چهارم. نسل ما برای ساقط کردن شاه دست به دامان
قهرمانان بعدا جنايتکاران ی مثل خمينی و رفقايش شدند (فاصلهء ميان قهرمان و
جنايتکار مثل فاصلهء خدا و شيطان بسيار کوتاه است). ما منتظر بوديم که هرروز خطابه
های آتشين خمينی را که بر روی کاست ضبط شده بود دريافت کنيم و بعد با بچه های محل
يا دانشگاه به خيابانها برويم و جلوی گلوله های واقعی بايستيم و دولت را
براندازيم. اگر چهرهء سياسی سياستمدارانی مثل سحابی ، عبدی و افشاری در زير شکنجه
و انفرادی های طولانی مدت ذوالقدر و شريعتمداری و لاريجانی مخدوش شود بايد خوشحال
بود چون خامنه ای و رفقايش به عنوان زندانبان، و اصلاح طلبان به عنوان زندانی نادم
وپشيمان هر دو از مقام قهرمان ساقط می شوند. قهرمان در اين ميان دمکراسی و آزادی
وحقوق بشر خواهند بود نه انسانها که تحت فشار مجبورند کوتاه بيايند و بايد بيايند.
دمکراسی و حقوق بشر و آزادی بيان ، اجتماعات ، تشکلها و ديگر آزاديها و حقوق
انسانها تحت هيچ فشاری مخدوش نخواهند شد. خامنه ای و مافيايش اگر صد ها نفر ديگر
را به زندان برده و اعتراف بگيرند تنها سبعيت خود را اثبات خواهند کرد و اعتراف
کرده ها نيز انسانی بودن اعتراف تحت شکنجه و انفراديهای طولانی مدت را گواهی
خواهند داد. اتوبوس حکومتهای کمونيستی ميان هفت تا پنج دهه به اين روش به حرکت خود
ادامه دادند و با ضعيف شدن رژيم سرکوب از هم پاشيدند. کافی است يکی از پيچهای
اتوبوس سرکوب شل شود و کل آن از حرکت بايستد. پيچهای اين اتوبوس ، عبدی و افشاری و
سحابی نيستند که با اعتراف آنها کار سفت شدن انجام گيرد بلکه اينان مسافرانی
اجباری اند که در ايستگاههايی با لباس پاره و پر از زخم وزيلی به بيرون انداخته
شده اند. اين موجودات لت وپاره، آن پيچها را سفت نخواهند کرد بلکه ذهن راننده را
از توقف در يک تعمير گاه ودرست کردن اتوبوس به پيشرفت روشهای کتک کاری با مسافران
در عين رانندگس معطوف خواهند کرد. چند مسافر طرفدار که در قسمت جلوی اتوبوس نشسته
اند و ديگران را کتک می زنند يا شکنجه می کنند و برای خود هورا می کشند( مثل هوراهايی
که ده نمکی و محببيان برای بازجوی حکم قضايی گرفته ای به نام مرتضوی و زندانبانی
به نام ذوالقدر و افشار می کشند) آن اتوبوس را به طرف درهء نظامی گری آمريکايی،
جنگ داخلی يا فروپاشی اجتماعی سوق می دهد. با اعتراف عبدی به اشتباه، هيچ اتفاق
تازه ای بجز اعتراف يک زندانی ديگر تحت فشار مافيای سرکوب رخ نداده است. تا وقتی
که اين مافيا حاکم است مرتبا بايد منتظر چنين حوادثی بود. شايد اين حادثه برای
اعضای جبههء مشارکت تازگی داشته باشد اما برای شهروندان غير حاکم ايرانی که ۲۵ سال
است شاهد اين اعمال هستند تازگی ندارد.
پنجم. همان طور که اعضای هيت های موتلفه و برخی
ديگر با اعتراف به اشتباه از اعدام و زندانهای طولانی نجات يافتنند وپس از سقوط
استبداد شاهنشاهی حکومت دينی را قبضه کردند، عبدی و افشاری و سحابی می توانند در
رژيم آينده وزير و وکيل شوند. بدين ترتيب برای اعتراف کنندگان می توان خوشحال بود.
در اينجا بايد به شهروندانی که غصهء بر زمين خوردن قهرمانانشان را می خورند می
توان هشدار داد که از اشتباه گذشته يعنی از پناه بردن از شر شاه به خمينی و موتلفه
و انجمنهای اسلامی خارج از کشور درس گرفته و آن را تکرار نکنند.موسوی خويينی ، عبدالله
نوری، گنجی، باقی، عبدی، سحابی، افشاری و نيروهای ملی و مذهبی و همهء آنهايی که در
اين سالها به زندان رفته اند قابل احترامند ( هريک به دليلی خاص) اما شهروندانی که
می خواهند از شر مافيا های سياسی برای هميشه خلاصی يابند چه در تداوم اين رژيم و
چه پس از آن بايد تنها به روشها ( دمکراسی و آزادی و حقوق بشر ) پناه ببرند ونه
افراد. همهء افراد در يک نظام غير دمکراتيک بالقوه می توانند به خامنه ای ،
ذوالقدر و لاريجانی تبديل شوند. ده نمکی و حاجی بخشی قربانيان خشن اين نظامها
هستند، يادداشت نويسان رسالت و جام جم و جوان توجيه کنندگان ماشين سرکوب و نيروهای
سياسی مقابل قربانيان غير خشن. شهروندانی که عزت انسانی می طلبند بايد از تقدس
بخشيدن به همهء آنها و ايده هايشان پرهيز کنند و به روشهای عرفی و زمينی تمسک
جويند. حتی اگر روزی ده نمکی و امثال وی با رای ملت رييس جمهور به عنوان مقام اول
کشور شود (البته خامنه ای نه از حيث علم و اخلاق و نه از حيث دانش سياست تفاوتی با
آنها ندارد) مشکلی نيست، البته اگر ملت بتوتند چهار سال ديگر با يک اقدام غير خشن
و در يک انتخابات آزاد کس ديگری را انتخاب کنند.
ششم. ماجرای عبدی نشان می دهد که مشارکت و موتلفه
و نيروهای ملی و مذهبی يا هر گروه سياسی ديگر در شرايط مشابه می توانند اقدامات
مشابهی انجام دهند، و جامعه در عين حال به همهء آنها و بيش از آنها نياز دارد، چون
معلوم نيست که اگر نيروهای ملی مذهبی قدرت را به نحو انحصاری در دست گيرد همان
کارهای موتلفه يا مافيای خامنه ای را تکرار نکنند. دوستان مشارکتی در دوران حکومت
خويش ( عصر خمينی ) بعضا همان کارهايی را کردند که امروز خامنه ای و مافيايش با
حدت و شدت بيشتری انجام می دهند، همچنان که خاتمی در مواردی ( مثل خويشاوند
سالاری) بلافاصله در الگوی هاشمی عمل کرد. قهرمان کشی مافيای خامنه ای برای جامعهء
ايران که فرهنگ عمومی و سياسی اش قهرمان پرست است کاملا مغتنم است، البته اگر در
همين بيدادگاهها و بدون ريختن خونی از دماغ افراد انجام شود. ملتی که اسطوره پرست
است و برای قهرمانهايش قمه می کشد بالاخره بايد هم پيامد باورهايش را در عرصه عمل
اجتماعی ببيند و هم از راههايی کم هزينه به آنها پی ببرد.
هفتم. عبدی و حجاريان و بسياری از اعضای جبهه
مشارکت در زير عبا وعمامه روحانيون نردبامهای قدرت را طی کردند (عبدی معاون موسوی
خويينی ها، دادستان کل کشور در زمان خمينی بود و حجاريان معاون وزير اطلاعات در
زمان وزارت ری شهری). تا زمانی که آنان زير سايهء عبا و عمامه فعاليت سياسی می
کردند از بسياری تعرضات مصون ماندند اما تا از آن فاصله گرفتند و خواستند مستقل
باشند و مستقل عمل کنند مورد ترور و حبس انفرادی و انواع تهمتها قرار گرفتند.
حجاريان بايد ترور می شد چون در کنفرانسهای خارجی شرکت نمی کرد، اهل تاسيس شرکت و
عقد قرار داد برای انجام فعاليتهای پژوهشی نبود و حتی با خانمهای همکار در مرکز
تحقيقات استراتژيک وارد گفتگو نمی شد و لذا پرونده سازی برای وی دشوار بود. اما
عبدی پس از تحولات دههء هفتاد آدم باز تری بود که در چارچوب حقوق مدنی اش عمل می
کرد و نه ملا حظات سياسی درگير بودن در يک جامعهء سياسی و دولت ايدئولوژيک. بنابر
اين از سوی مافيا طعمهء خوبی برای سناريوی جاسوسی و اطلاعات فروشی قرار گرفت.
قاضيان و گرانپايه نيز در اين مورد، قربانی همکاری با سياستمدارانی مثل عبدی شدند.
در ايران اگر افراد از کمترين حقوق و آزاديهای فردی خويش منتفع شوند کمتر در معرض
تير رس مافيا قرار می گيرند و اگر از بيشترين حقوق و آزاديهای فردی خويش منتفع
شوند بيش از همه ملامت و خشونت مافيا را تجربه می کنند.
اکنون افرادی مثل عبدی و حجاريان می توانند وضعيت
افرادی را که هم می خواستند از حقوق و آزاديهای تعريف شده برای همهء انسانها بر
خوردار شده و بنويسند و فعاليت سياسی کنند و هم نمی خواستند در زير سايهء عبا و
عمامهء امثال خويينی ها و کروبی و خمينی فعاليت سياسی کنند درک کنند. از اين حيث
بايد به همهء اعضای جبههء مشارکت که دارند هزينه های فعاليت حزبی و سياسی مستقل از
عبا و عمامه را می پردازند تبريک گفت.
هشتم. اگر در رفتار سياسی عبدی در مواچهه با دو
زندان (دورهء هاشمی و دورهء خاتمی) تفاوتی مشاهده می شود نبايد آن را فقط به تغيير
شخصيت و منش عبدی ربط داد، بلکه می توان با اين تغيير ميزان تغيير در سبعيت رژيم
سياسی را نيز اندازه گرفت. خامنه ای و مافيايش که از سال ۱۳۷۶ بيشتر روزی را که از
قدرت خلع و محاکمه خواهند شد در نظر می آورند مثل گربه ای که در گوشهء اتاق احساس
حمله و خطر می کند بر همه چنگ می کشند و همهء جنايتکاران بالقوه و بالفعل را گرد
هم آورده اند. خشن ترين ها در اين دوره دست بالاتری از کمتر خشن ها پيدا کرده اند.
مشاوران اصلی و بسيار نزديک خامنه ای در اين دوره ذوالقدر و اژه ای و علی لاريجانی
هستند و نه ولايتی و غفوری فرد و ميرسليم که به دليل تربيت دانشگاهی شان در عين
نوکری ولايت لابد حاضر به کارهايی مثل خفه کردن نويسندگان و رها کردن جنازهء آنها
در بيابان يا زندانبانی و شکنجه به طور مستقيم نبوده اند،گرچه با علم و اطلاع در
برابر اين امور سکوت می کنند و دست آمر اصلی را می بوسند. خامنه ای برای بر سر
قدرت ماندن به مشاوران عملياتی مثل آقا محمدی و شريعتمداری و علی لاريجانی احتياج
دارد و نه مشاوران هم منقلی ترياکی مثل خودش. بدين ترتيب اين عبدی نيست که رام تر
شده است، بلکه اين خامنه ای است که قصاب تر شده است.
نهم. و اما چرا ميان رفتار عبدی، سحابی و افشاری
از يک سو و رفتار گنجی و باقی در بيدادگاه خامنه ای تفاوت هست؟ اين تفاوت را نبايد
در قالب تفاوت ميان شجاعت و ترس، قهرمانی و خيانت يا از دنيا بريدگی و دنيا زدگی
تحليل کرد بلکه بايد به تفاوت ميان اهل انديشه و سياستمداران توجه کرد. گنجی و
باقی برای ايده هايشان زندگی کرده ومی کنند و اگر بر سر ايده هايشان ايستادند (با
همهء هزينه هايش) بواسطهء آن بود که هويتشان را در گرو ايده هايشان می دانستند و
اگر آنها را اشتباه معرفی می کردند در واقع هويتشان را نفی می کردند. به همين دليل
امثال گنجی و باقی در عين نزديکی بسيار به اعضای هيئت موسس جبههء مشارکت به جمع صد
نفرهء اين حزب راه نيافتند. آنها دعوت نشدند چون حاضر نمی شدند منافع حزبی و سياسی
را در يک کفهء ترازو و ميزان ايستادگی بر سر ايده هايشان را در کفهء ديگر بگذارند
و ميان آنها توازن برقرار کنند. آغا جری نيز در عين عضويت در سازمان مجاهدين
انتلااب اسلامی در نهايت نشان داد که ايده هايش را در صدر می نشاند و نه سازمانش
را و ملاحظات حزبی نمی توانند باعث شوند که وی ايده هايش را بيان نکند. وی در عين
وقوف به هزينهء حکم اعدامش برای آن سازمان، ان باورها را بيان کرد. اما عبدی که
ابتدائا يک سياستمدار بود و سپس يک نويسنده و تحليل گر بخاطر ملاحظات حزبی و سياسی
برخی ايده ها و اعمالش را اشتباه خواند و فرصت می خواهد که آنها را جبران کند. به
همين علت است که وی به جبههء مشارکت که دهها استاندار و وزير و عضو شورای شهر که
جلوی خامنه ای چمباتمه زده يا چهار زانو می نشينند و ممکن است مجبور شوند دست رهبر
مافيای جنايت و ترور و آدم ربايی را ببوسند راه پيدا می کند. عبدی ملاحظات سياسی و
بقای حزب مشارکت را بر ايستادگی بر ايده های سياسی اش (هر چند درست) مقدم می دارد
چون معتقد است برای تداوم جريان اصلاح طلبی و حفظ مصالح ومنافع ملی مهم نيست که
شخص خودش اعتراف کند و مردم وی را شخصيتی بدانند که از ايده هايش برگشته است و
اشتباه خواندن برخی اقداماتش را با اشتباه خواندن برخی باور های بنيادی اش (که اين
کار را نکرد) خلط کنند. عبدی شايد به اين وسيله می خواهد پيش از ديگران ايدهء خروج
از حاکميت را به تجربه بگذارد.
گنجی و عبدی هر يک کار مستقلی را با مبانی متفاوت
انجام می دهند و نمی توان يکی را با معيار های ديگری داوری کرد. اصولا اين ماجرا
ها می توانند به ما ياد بدهند که تا آنجا که افراد حقوق و آزاديهای ديگران را نقض
نمی کنند در مورد آنها داوری نکنيم. عبدی و گنجی و عسگر اولادی مرتد (به اسلام )
را در قبر های جداگانه می گذارند و تا آنجا که ضرری به کسی وارد نمی کنند داوری هم
نبايد بشوند. اگر کار کسی حقی از ديگری ضايع نمی کند (مثل اعتراف عبدی به
اشتباهاتش که فقط برای خودش تبعاتی دارد) داوری هم نبايد بشود. اهالی مافيا مرتبا
بايد داوری شوند چون به نحو حرفه ای حقوق ديگران را نقض می کنند و مسئول ترور، آدم
کشی، اعتراف گيری و آدم ربايی هستند.
|