اينهمه سروصدا حول عبدی برای چه
؟
محمد ايل بيگی
بعد از جارو جنجال های بسيار (و سترون ؟ ) دو «
ابرمرد » صحنهء سياست ايران ( شعله سعدی و داد ) که ميخواستند مطرح شوند - و شدند
= ، چشممان يکبار ديگر روشن که قلم فرسايان ، موردی ديگر برای قلم فرسائی يافته
اند و تمام تئوری های فراگرفته شانرا برروی کاغذ ( ببخشيد بر روی صفحهء رايانه )
خواهند ريخت !
من در ايران زندگی نميکنم و در نتيجه نميدانم که
آيا درد مردم اينست که عباس خان عبدی چه کرد و چه می کند ( ويا چه خاکی بر سرشان
ريخت و حالا چه خاکی دارد بر سرخودش ميريزد ) و چگونه خيال دارد آيندهء سياسی ش را
نجات دهد و همچون گذشته خدا را داشته باشد و خرما را هم واحتمالا خری برای سوارشدن
!
من در ايران زندگی نميکنم واگرچه بسيار خوانده ام
که زندانهای حکومت اسلامی از وحشتناکترين ها در دنيايند و شکنجه گرانش از "
مجرب " ترينها و از « معجزه » گران اسلامی ای هستند که تا کسی پايش به آنجا
ميرسد ديگر هوس در « ابوعطا » خوانی را ندارد و عشقش ميشود « روضه » خوانی !
شکنجه های « عجيب و غريب » اسلامی به کنار ، من
نميتوانم بگويم که دو سه تائی سيلی و لگد اگر بخورم ، هوای تارزدن و رقاصی به
يکباره از سرم بيرون نخواهد رفت وتمام آيه های قرآن را در همانروز اول از بر
نخواهم کرد !
من در ايران زندگی نمی کنم ، اما در هرکجای دنيا
که باشم ، نه تحمل شکنجهء عبدی ها ( که بهرحال در بدبختی ما ايرانيان در ايران و
در سراسر دنيا سهيم بودند - و هنوز هم ؟ ) را دارم ونه حتا تحمل شکنجهء شکنجه گران
امروزی را .
در زمانی که همين ها سرکار بودند ( و امروز هم به
نوعی ديگر هستند ) ، هزاران هزار ( بويژه جوانان و نوجوانان ) به وجشيانه ترين
وجهی شکنجه شدند و تسليم را حاشا ! آقای نيما راشدان ( در خبرنامهء « گويا » )
ميفرمايند که ايکاش ميمانند و به خواری و ذلت ميزيستند . من ميگويم که ايکاش شکنجه
و کشته نميشدند و ميماندند ودررشته های مختلف علمی وصنعتی ، ايران را بی بهره از
کارشناسان خارجی ميکردند وحتما هم موفق ميشدند ( همانطور که از منجلاب گريخته
گانشان در خارج شدند ) .
بدبختی ما اينست که سياستمدارانی داريم ( از چپ و
راست - نه همه ؛ خوبانی هم ، چه از راست وچه از چپ هم داشته ايم و داريم ) که يقه
ميدرانند و جوانان را هول که : « برويد و بزنيد و چنين کنيد و چنان و مقاومت کنيد
و هرگز تسليم نشويد و بدترين شکنجه ها تحمل کنيد و کشته شويد و ... » و آنگاه که
نوبت خودشان ميشود ، گاه به سيلی ای تسليم و در صف می نشينند تا دری به تخته بخورد
و روزی برسرکارآيند و نه تنها کشيده ای به سيلی زنان ديروز بزنند که آينده گانرا
را هم بی بهره نسازند !
آری من در ايران نيستم و نميدانم که مسئلهء
ايرانيان داخل ، ديگرگونی شدن عبدی ها ( با شکنجه يا بی شکنجه - که حتما با شکنجه
) است و يا آنکه ، با توجه به معضلات عظيمشان ، اين فکر در سر دارند که چگونه
وچسان عمل کنند که نه اينها باشند و نه آنها ؛ نه زندان باشد ونه شکنجه ؛ نه تسليم
شده باشد و نه نيازی به قهرمان و بسياری " نه " های ديگر ...
۷ دی ۸۱
|