شنبه ۶ دی ۱۳۸۱- ۲۷ دسامبر ۲۰۰۲

نامه  رضا پهلوی به جرج بوش

 

 

 

 

جناب آقای جرج دبليو بوش

رئيس جمهور محترم ايالات متحده آمريکا

خيابان پنسيلوانيا - شماره ۱۶۰۰

واشنگتن ديسی

پنجشنبه ۵ دی ۱۳۸۱

 

مقام محترم رياست جمهوری:

در اين روزها، زادگاه من شاهد لحظاتی بسيار حساس و تاريخي ست - لحظاتی که در بطن خود، آزادی و مردمسالاری و رفاه اقتصادی را به ۷۰ ميليون شهروندان ايرانی نويد ميدهند.

تحقق چنين آرمانهائی، بيش از هر چيز، مديون جرأت و دليری ايرانياني ست که از پير و جوان گرفته تا زن و مرد، از ظلم و استبداد بستوه آمده و پنجه در پنجه نظامی افکنده اند که با دعوی تأييدات الهی، حامی و مسؤول بخش بزرگی از شرارتهای منطقه ای و بين المللي ست.

خواست های هم ميهنان من برای دستيابی به حکومتی عرفی و مردمسالار، از طريق جنبش ملی و خودجوش به پيش ميرود - جنبشی که رزمآرائی خود را برمبنای نافرمانی مدنی و مبارزه  بدور از خشونت، پايه ريزی کرده است. اين مبارزات اهرم های قدرت رژيمی را فلج ميکنند که بزودی، در برابر خواست اکثريت قريب به اتفاق جامعه ايرانی، يعنی يک همه پرسی آزاد و عادلانه، چارهای جز تسليم نخواهد داشت.

در اين تلاش آزاديخواهانه ملی، مردم ايران، متأسفانه تا حد زيادی، تنها و بيپناه هستند. جز پيامهای همدردی که بطور متناوب از دولتمردان واشنگتن شنيده ميشود، دنيای آزاد در برابر ظلم و ستمی که در ايران حکمفرماست، سکوت اختيار کرده است - سکوتی که دامنگير مدافعان حقوق بشر هم شده است - سکوتی که برای اتحاديه اروپا هم خوشايندست – اتحاديه ای که منافع اقتصادی را صراحتا بر حقوق انسانی ترجيح ميدهد - سکوتی که الگوها و معيارهای جانبداران حقوق مدنی را به محض آنکه مساله ايران و ايرانی مطرح ميشود، تغيير و تنزل ميدهند.

آقای رئيس جمهور، شما تفاوت مردم آزادمنش ايران را با حکومت منفور آن به نيکی تشخيص دادهايد. ضمنا، شما پس از رويداد تلخ ۱۱ سپتامبر، جهانيان را به شفافيت اخلاقی دعوت کرديد.

در پاسخ، مردم ايران لحظهای درنگ نکردند تا صدای خود را در محکوم کردن پليدی، در مردود شناختن تروريسم و انزجار از اين نظام حاکم که اولويتش ترويج نفرت و ايجاد تفرقه در درون و بيرون مرزهای ايرانست، به گوش جهانيان برسانند، صحنۀ خيابانهای ايران، روزانه مملو از جانفشانی و فداکاری شهرونداني ست که برای دستيابی به حقوق حقه خود - برای بازيابی حيثيت خود و برای آزادی و آيندهای روشنتر، متهورانه تلاش ميکنند.

اما، امريکا تاکنون پاسخی شايسته و در خور مبارزات ملت آزاديخواه ايران، نداده است.

 

محدوديتهای مسافرتی:

همان ايرانيانی که بدرستی، به آزادمنشی و آزاديخواهی توصيف ميشوند، در زمانيکه به منظور ديدار عزيزان و بستگانشان، به اخذ ويزای امريکا اقدام ميکنند، با رفتاری خصمانه و سرزنش آميز روبرو ميشوند که باعث دلسردی و دلشکستگی آنان ميشود.

وقتي که ايرانيان، از زبان پدربزرگها و مادربزرگهای خود ميشنوند که به هنگام ورود به خاک امريکا، از آنان تصويربرداری و انگشتنگاری شده و با آنان به نحوی تحقيرآميز رفتار ميشود، در عين حال، وقتيکه عمال سرسپرده و شناخته شده رژيم ملايان، آزادانه و به دفعات بين واشنگتن و نيويورک و لس آنجلس، و آنهم اغلب با مصونيت کامل ديپلماتيک، در مسافرت و آمد و شد هستند، پيامی نادرست از بطن اين سياستهای غلط در اذهان ايرانيان آزادمنش تداعی ميشود.

 

تبعيض:

در هفته گذشته، با وجوديکه بسياری از ايرانيان، داوطلبانه از درخواستی که از جانب اداره  مهاجرت امريکا برای ثبت نام اتباع خارجی صادر شده بود، پيروی کردند، تعداد بيشماری از آنان بازداشت و مورد بي احترامی و بدرفتاری قرار ميگيرند و هماکنون نيز، برخی از آنان، احتمالا با حکم اخراج مواجه هستند. اين رفتار، موجب خشم و دل آزردگی جامعه مهاجر ايرانی شد – جامعه ای که از دست رژيمی به سواحل امريکا پناه آورده است که بويی از آزادی و حقوق انسانی و مدنيت نبرده است.

زمانيکه ۵/۱ ميليون مهاجر سازنده و قانونمند ايرانی، با چنين تبعيضی، آنهم در سرزمينی که زادگاه آزادانديشانی چون آبراهام لينکلن و مارتين لوترکينگ بوده است، مواجه ميشوند، پيامی نادرست از بطن اين سياستهای غلط در اذهان ايرانيان آزادمنش تداعی ميشود.

 

آزادی يا موسيقی؟

در روزهای اخير، ايرانيان، در کنار مسرت ملايان حاکم، دريافتند که دولت امريکا، برنامه های «راديو آزادی» را به پايان برده و «راديو فردا» را جايگزين آن کرده است - راديوئی که بايد مروج اخبار شفاف، تفسيرهای انديشمندانه و ميزدگردهای روشنگرانه - يعنی مطالبی که فراخور جو سياسی امروز ايران باشد، برنامه های خود را معطوف به موسيقی پاپ کرده است.

برطبق گزارشها، اين تصميم بر مبنای تغييری مشابه پايه ريزی شد که چندی پيش، در برنامه های راديوئی مختص کشورهای عربی، انجام گرفت. برخلاف آنچه که اين تصميم گيرندگان تصور ميکنند، و برخلاف آنچه که در کشورهای همسايه ايران ميگذرد، ايران امروزه بستر جوشنده ای از فعاليتهای سياسي ست که زيربنای جنبش مردمسالاري ست. اضافه براين، پس از يک تجربه ۲۴ ساله – تجربه ای بيسابقه و دردآور در زير يوغ يک حکومت دينسالار، هموطنان من به درجه ای از بلوغ سياسی رسيده اند که تشنگی آنان را تنها با راستگوئی و روشنگری ميتوان سيراب کرد و نه با موسيقی پاپ.

زماني که ششصدهزار ايرانی دگرانديش در زندانهای رژيم گرفتار شده اند و هموطنانشان، چه در درون مرز و چه در اردوگاههای پناهندگی اروپا، دست از مبارزه برنميدارند، چگونه ميتوان پيام همدردی و آزادمنشی را با موسيقی پاپ جايگزين کرد؟ در واقع، پيامی نادرست از بطن اين سياستهای غلط در اذهان ايرانيان آزادمنش تداعی ميشود.

جناب آقای رئيس جمهور، نسيم دگرگونی، با شدتی روزافزون، به سرتاسر زادگاه من ميوزد. هم ميهنان من در يک چهارراه حياتی در تاريخ کشور خود قرار گرفته اند. ايرانيان، خواستار و شايسته همان الگوهائی هستند که دنيای آزاد برای شهروندان خود تضمين کرده است و به کمتر از آن معيارها تن در نخواهند داد.

زمان آن فرا رسيده است که امريکا با صدايی منسجم تر و سياستی نمايانتر از آزاديخواهان ايرانی پشتيبانی کند - آزاديخواهانی که بدست خود، ايران را از چنگ تنها حکومت دينسالار جهان رها خواهند کرد. پشتيبانی معنوی اخير و بسيار به موقع شما از اين جنبش آزادی خواهانه  بدور از خشونت، زمانيکه با سياستهای آشکار و ملموس در آميزد و هيچ امکان و روزنهای برای دلجوئی از رژيم ملايان يا دلشکستگی و دلسردی مردم ايران باقی نگذارد، به نحو بسيار مطلوبی، به روند تاريخ در زادگاه من تأثير خواهد گذارد.

با بهترين آرزوها،

رضا پهلوی