گزارش سوم
گزارشی در
رابطه با رفتار غير انسانی مأموران ادرات مهاجرت در سراسر کشور ايالات متحده آمريکا با ايرانيان
محمد حسيبی
---------------------------------
گزارش زير ابتدا برای پاسخ دادن به چند
هم ميهن دلبندی که از درون ايران و نيز از چند کشور اروپائی طی نامه های الکترونيکی
به اين نگارنده، نسبت به وضعيت هم ميهنان خود در رابطه با رفتار غير انسانی و بسا
غير قانونی مأموران ادرات مهاجرت در سراسر کشور ايالات متحده آمريکا اظهار نگرانی
کرده و جويای حقيقت شده بودند به نحوی کوتاه تر از اين که در زير به نظر بينندگان
می رسد تهيه و ارسال شده بود. ولی از آنجا که تعداد اين نامه ها رو به فزونی گذاشت
و بسياری از هم ميهنان نيز در سراسر جهان به خاطر دريافت خبرها و تفسيرهای متضاد
از سوی دو منبع، (اول) راديو و تلويزيون های ۲۴ ساعته طيف سلطنت طلب از شهر لوس
آنجلس، ( دوم) ماشين دروغ پراکنی و تبليغاتی صدا و سيمای جمهوری اسلامی دچار
سرگردانی شدند نياز به گزارش تفسيرگونه ( سوم) احساس شد که اينک به شرح زير تقديم
بينندگان می گردد.
------------------------------------------
اتفاقات هفته گذشته در رابطه با دستورالعمل وزير دادگستری
دولت آقای جرج دبليو بوش به ادارات مهاجرت در سراسر آمريکا به بهانه وهم انگيز
مبارزه با تروريسم، زيرعنوان لزوم فراخوان مردان ايرانی برای پر کردن ورقه وضعيت
اقامت در اين کشور را همه ميدانيم. همچنين می دانيم که به اين بهانه با ايرانيان
مهاجر که خود آسيب ديدگان نظام تروريستی و تروريست پرور جمهوری اسلام پناه دزدان و
جانيان در ايران هستند و از بد حادثه به اين کشور پناه آورده اند چگونه با توهين و
تحقير و بی قانونی رفتار کردند و يکبار ديگر نشان دادند که رفتار و کردارشان با
انسان هائی که در اين کشور دويست ساله به دنيا نيامده باشند، به ويژه اگر در کشوری
مثل ايران چشم به جهان باز کرده باشند از همان زمينه تفکری ريشه می گيرد که کودتای
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر عليه مردم ايران نيز از آن بر خاسته بود، و نشان دادند که علی
رغم گفته های وزير امور خارجه پيشين خود خانم آلبريت نه تنها اهل معذرتخواهی از
مردمی نيستند که حقوقشان از زمان آن کودتای ضد مردمی تاکنون يکسر به باد فنا رفته،
بلکه در کشور خود نيز دست از سرشان بر نمی دارند و رعايت حد اقل استانداردهای پيش بينی
شده در منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد را در مورد آنان غير ضروری می دانند!!.
عکس العمل ايرانيان ساکن جنوب کاليفرنيا و رسانه های
سلطنت طلب وغير سلطنت طلب لوس آنجلس در برابر پيش آمدهائی که در اين گزارش به آن
اشاره خواهد شد، و نيز سوء استفاده ای که رژيم اسلامی توانست از کل اين جريان بکند،
همه و همه تجربه تازه ای بود که می توان از آن درس عبرت آموخت، از گوشه ديگر اين
وقايع می توان به کشف حقايقی دست يافت که تاکنون در پرده ای از ابهام نهفته مانده
بود، و به طور کلی می توان از آن برای مبارزات آينده در راه رهائی ايران و انجام
وظايفی که به دوش ما ايرانيان ساکن آمريکا خواهد بود سود جست.
۲
برای بررسی موضوع لازم است کمی به گذشته بر گرديم و
نگاهی به تاريخچه سلطنت طلبی و سلطنت طلبان در شهر لوس آنجلس بياندازيم. ذکر اين نکته
ضرورت دارد که اخيرا جمعی خود را مشروطه خواه ناميده و حسابشان را ظاهرا از سلطنت
طلبی جدا کرده اند، اما از ديدگاه و ادراک صاحب اين نوشتار هر دو روی اين سکه تا
به امروز يکی بوده و تفاوتی بين دو روی آن ديده نشده است. به اين دليل است که در
اين گزارش هر دو را با همان واژه ای که همه با آن آشنائی دارند (سلطنت طلب) خطاب
می کنم.
به ياد داريم که بعد از فروپاشی بارگاه سلطنت در ايران،
خطاکاران رژيم پيشين بلافاصله به خاطر ترس از عاقبتی که می دانستند دير يا زود در
انتظارشان است و بايد جوابگوی اعمال گذشته خود باشند همگی لب از سخن فرو بستند و
بی سر وصدا برای گستردن رحل اقامت در جائی ديگر روانه کشورهای غرب شدند. اما در
آنجا نيز بخصوص چون اعدام های بی مورد زير نام انقلاب در درون ايران ادامه يافت و
ترورهای اسلامی در بيرون مرزهای ايران آغاز شد و رو به فزونی گذاشت تا ساليانی چند
در اثر احساس گناه های گذشته همچنان به خاموش ماندن و سخن نگفتن ادامه دادند.
فراموش نکرده ام که چند ماهی پس از انقلاب وقتی نويسنده اين گزارش در شهر لوس
آنجلس نسبت به راه اندازی يک تشکيلات سياسی و انتشار اولين نشريه بر عليه اين نظام
ضد ايرانی و ضد انسانی (نام نشريه "کاوش" بود) اقدام نمود شايد بيش از
۹۸ درصد از اعضا و فعالان اين تشکيلات را کسانی تشکيل می دادند که از نزديکان دربار
و از سرکردگان ارتش و ديگر دستگاه های رژيم سلطنت بودند، ولی همه در خلوت به گناهان
خود اذعان داشتند و از من می خواستند که هويت آنان و همکاری آنان را در اين تشکيلات
فاش نکنم. رفتار و کردار آنان به خوبی نشان می داد که از کرده های خود و دربار و
رژيم سلطنتی سخت پشيمان هستند و از اين پس قصد جبران گناهان گذشته را دارند. من
نيز انتظاری بجز آن نداشتم و با آن ها می ساختم. اما ديری نپائيد که در اثر فاش
شدن اعمال و کردار ضد بشری و غير مترقبه نظام اسلامی و رسوا شدن آن ها يک به يک
جانی تازه گرفتند و سر از سوراخ ها بيرون آوردند که ما بهتر از اين رژيم بوديم،
بنابر اين حق داريم که دارای دار و دسته ای جدا باشيم و برای بازگشتن به ايران و
اشغال کرسی سلطنت و قدرت تلاش کنيم. من در برابر چنان پديده ای به نحوی بسيار جدی
مقاومت کردم. مقاومت من باعث شد که با عجله دست به انتشار نشريه ای زدند و در همان
شماره اول ناسزاگوئی بسيار کردند. تاکتيک های ويژه سلطنت طلبان با دگر انديشان از
همان بدو امر معلوم و مثل امروز بود. جالب است که نويسنده در آن سرمقاله کذائی
نوشت که وی در سرسرای منزل من عکس بزرگ و قدی خمينی را به ديوار
۳
ديده است. در حالی که نگارنده نه تنها عکس قدی شيطان
رجيمی چون خمينی را هيچگاه به ديوار خانه ام نزده ام، بلکه عکس تمام قد و بزرگ
شادروان دکتر محمد مصدق را هم که هميشه از راه و رسم او برای مبارزه در راه رهائی
ميهنم و برای گذران سالم زندگی روزمره پی روی کرده و خواهم کرد به ديوار خانه و
محل کارم نزده ام. به هر روی، نطفه چنين حرکتی به نام طرفداران بازگشت سلطنت به
ايران در زمانی که هنوز محمدرضاشاه در قيد حيات بود در شهر لوس آنجلس بسته شد ولی
پس از درگذشت شاه با توجه به اينکه آقای رضا پهلوی کم تر از بيست سال سن داشت
جريان سلطنت طلبی زير دست و پای خطاکارانی که تازه سر از سورخ های ترس از توده
مردم سر بر آورده بودند افتاد. همين خطاکاران پيشين بودند که در اطراف رضا پهلوی
حلقه زدند و در غيبت پدر با همان شيوه ای که گفته می شود اطرافيان، محمد رضا شاه
مرحوم را از واقعيت های جامعه به دور نگاه می داشتند و باعث انقلاب شدند، وليعهد
را نيز به دور از واقعيت های جامعه به وليعهدی مبدل ساختند که خود در نظر داشتند،
همين وليعهد امروزی ! !
وليعهد امروزی همان است که اگر انصاف داشته باشيم بايد
بدانيم که در سن جوانی ابتدا ضربه انقلاب و فرار پدر از ايران را تحمل کرد، سپس
ضربه دوران کوتاه ولی بسيار سخت در به دری و بی خانمانی را، و بلافاصله در حاليکه
هنوز چشم به محيط غربت باز نکرده بود پدر را در بستر بيماری و مرگ يافت. وی بعد از
گذراندن اينهمه ضربه های پياپی ديگر وليعهد سنتی و درباری نبود چرا که از دربار و
محيطی که بتوان آن را خاندان و خانواده سلطنتی ناميد خبری نبود. وی يکباره نه از
پدر، بلکه از محيط دربار و تشريفات و بيا و برو درباری جدا شده بود. او از جامعه و
محيط ايران و مردم کوچه و بازار نيز جدا مانده بود و به جای ادامه زندگی و فرم
گرفتن در هر دو محيط و يا حد اقل در يکی از دو محيطی که در بالا ذکر شد در چنبره
نوکران و چاکرانی گرفتار آمد که بنا به گفته ها و نوشته های طرفداران مرحوم محمد
رضا شاه او را از حقايق تلخ جامعه در پيش از انقلاب جدا ساخته بودند. او هم اکنون
نه وليعهدی است سنتی مثل پدر خود هنگام تبعيد رضاشاه از ايران و نه شهروند معمولی
ايران چنانکه خود بيان می کند. آقای رضا پهلوی اکنون بيش از چهل سال سن دارد و اگر
بخواهد می تواند به يک شهروند معمولی و مبارز برای کمک به نجات ايران مبدل شود،
ولی اين که ايشان می گويند خود را مثل يک شهروند معمولی می دانند حرفی بيش نيست،
اگر بخواهند حرفشان جامه عمل پوشد لازم است قبل از هر چيز از وليعهد بودن و سلطنت
رسما و کتبا استعفا دهند تا يکباره از چنبره اطرافيان و خطاکاران پيشين رها شوند و
راضی نشوند مردم ماليات بدهند تا ايشان تاج بر سر نهند و بر اساس قانون اساسی
مشروطه
۴
عاطل و باطل و منفعل از امکان خدمت به ايران و مردم
ايران بمانند. همين اندازه که نوشتم برای آغاز بحث در اطراف غوغای هفته پيش در شهر
لوس آنجلس کافی است. اکنون باز می گردم به اصل موضوع :
پايان روز دوشنبه ۱۶ دسامبر در حالی که زمان برای مراجعه
مردان ايرانی به ادارات مهاجرت به سر می رسيد، خبرهای تلخ و ناخوش آيند درباره
رفتار و کردار ناشايست و غير قانونی مأموران ادارات مهاجرت و مأموران زندان ها با
مراجعين ايرانی که تنها جرمشان گويا ايرانی بودنشان بود و با پای خود برای پر کردن
فرم به ادارات مهاجرت رجوع کرده بودند و به نحوی غير مترقبه با دستبند و زندان
روبرو شده بودند در سراسر آمريکا به ويژه در کاليفرنيای جنوبی که مرکز تجمع چند صد
هزار ايرانی است مثل شليک يک توپ صدا کرد و در نتيجه اغلب راديو و تلويزيون های
فارسی زبان لوس آنجلس که بيشتر آن ها به طور علنی سلطنت طلب هستند و چند رسانه ديگر
که سعی بر اين دارند با شيوه ای متفاوت و شبه مردمی در راه بازگشت سلطنت به ايران
قدم بر دارند و گروه عظيمی از مردم را بدون آنکه خود متوجه شوند به زير چطر سلطنت
در آورند به تکاپو افتادند. اينان موقعيت را برای روضه خوانی و جمع کردن اعانه
برای سپردن ضمانت نقدی و آزادسازی زندانيان غنيمت دانستند و بدون اتلاف وقت سرگرم
دريافت پول از بينندگان شدند. لازم به توضيح است که سپرده نقدی برای اين منظور است
که زندانی آزاد شود و در تاريخ معين خود را به دادگاه معرفی کند، در اينصورت به
فرض آن که همه زندانيان توانائی مالی برای سپردن ضمانت را نداشته باشند و به فرض
آنکه رسانه های راديو و تلويزيونی برای سپردن وجه الضمان در زندان ها حاضر می شدند
و وثيقه را پرداخت می کردند تمامی مبلغ سپرده پس از حضور آنان در موعد مقرر آزاد
می شد، اما به اين مسئله کوچک ترين اشاره ای نکردند که در پايان با اينهمه وجه نقد
چه خواهند کرد؟ آيا همه را به مردم مسترد می دارند؟ کسی چه می داند! ! تلاش ديگری
که اينگونه رسانه های سلطنت طلب می کردند اين بود که وانمود کنند ارباب که همان
دولت آمريکا باشد بی گناه است و بايد به او حق داد که بعد از فاجعه حمله تروريست
ها به برج های تجارتی نيويورک در نهم سپتامبر برای متوقف کردن تروريسم دست به چنين
اعمال و کردار مغاير با قانون و اصول بزند.
در کشور آمريکا راديو و تلويزيون های بسياری وجود دارند
که نه با زبان انگليسی بلکه با زبان گروهی از سکنه مهاجر به اين کشور برنامه اجرا
می کنند. اينگونه رسانه ها، کاری به کار مسائلی که در کشور اصلی خودشان انجام می
گيرد اعم از اين که خوب است يا بد و اعم از اينکه
۵
سيستم های حکومتی آن کشورها منتخب مردم و مطابق ميل
مردم است يا نيست ندارند. در لوس آنجلس گويا چند سالی است که يک يا چند رسانه راديو
و تلويزيونی فارسی با همين روش آغاز به کار کرده اند که از همان آغاز کار همواره
از سوی راديو و تلويزيون های سلطنت طلبانه مورد توهين و تعرض و اتهام و تبليغات
منفی قرار دارند، اما تاکنون علی رغم گفته ها و اتهام هائی که رسانه های سلطنت
طلبانه به آن ها می زنند که اين ها همه مزدور و مبلغ و مأمور دست نشانده جمهوری
اسلامی هستند، مدرک محکم و مثبتی ديده نشده و يا کسی ارائه نداده است.
گويا يکی از برنامه سازان و مجريان و شايد هم سهامدار
يکی از اين رسانه ها در حالی که رسانه های سلطنت طلبان سرگرم و سرمست جمع آوری پول
از بينندگان خود بودند دست به ابتکار روشنفکرانه ای می زند. او که گويا پزشک حاذق
و باهوش امراض روانی نيز هست به جای روضه خوانی و جمع کردن اعانه و تعريف و تمجيد
از ارباب قدرتمند(دولت آمريکا) با استفاده از اعتماد و اعتباری که نزد جمع بسياری
از مردم غير سلطنت طلب و شايد غير سياسی شهر لوس آنجلس کسب نموده است از مردم و
صاحبان حرفه و تجارت جامعه ايرانی واقع در جنوب لوس آنجلس به نام اورنج کانتی (Orange
County ) تقاضا می کند در روز
چهارشنبه ۱۸ دسامبر برای عقب نشاندن وزير دادگستری و مأموران اداره مهاجرت و نيز
برای زير فشار گذاشتن مقامات دولتی نسبت به آزاد ساختن بی درنگ زندانيان بی گناه
ايرانی در برابر ساختمان دولت فدرال (Cederal
Building) در قلب لوس آنجلس دست به تظاهرات
و اعتراض دسته جمعی بزنند. بلافاصله کميته اجرائی از ايرانيان صاحب حرفه و تجارت
تشکيل می شود، شعارهای موثر و کارساز به زبان انگليسی بر روی پلاکاردها نوشته می
شود و اتوبوس هائی نيز به خرج همان کميته و جمع ديگری از ايرانيان برای حمل و نقل
مردم از منطقه سکونت به منطقه لوس آنجلس و محل تظاهرات آماده می گردد.
راديو و تلويزيون های سلطنت طلب پس از خبردار شدن از
فراخوان آن راديو عکس العمل های متفاوتی از خود بروز دادند. جمعی در برابر آن سکوت
کردند، جمعی ديگر بر ضد آن سخن گفتند و آن را دسيسه جمهوری اسلامی خواندند و يکی
از آن ها نيز انجام اين تظاهرات را تأييد و تشويق کرد. اما بايد برای تجزيه و تحليل
صحيح جريان به چند نکته زير توجه داشته باشيم:
۱)هر يک از صاحبان و دست اندرکاران رسانه های سلطنت
طلب هيچگاه چشم ديدن يکديگر را در گذشته تاکنون نداشته و به قول معروف حتی سايه
همديگر را چه در پشت صحنه چه در جلو دوربين ها و ميکروفون ها هميشه با تير زده
اند.
۶
اينان به نحوی که در بالا اشاره شد هميشه در رابطه
با جلب آقای رضا پهلوی به سوی خويش و وادار کردن وی به راه و رسمی که خود می پسندند
با يکديگر به رقابت دائمی مشغول بوده و هستند. در کشاکش چنين رقابت های ناسالمی که
به طور قطع و يقين منافع واقعی و طويل المدت ايران و مردم ايران در ذهن هيچيک از
رقيب ها نبوده و نخواهد بود هرم قدرتی به وجود آمده است که يکی از آن ها خود را
ساليان درازيست که به رأس اين هرم رسانده و مابقی دائما در حال تبانی برای سرنگونی
وی و ربودن جايگاهش هستند، اما در همه حال متفقا کوشش بسيار می کنند رسانه تازه ای
از بيرون به جمع آنان وارد نشود و ايجاد مزاهمت نکند.
۲)به دليلی که در بالا ذکر شد هر راديو و يا تلويزيون
تازه ای که پا به صحنه وجود گذارد مورد حمله و تهمت و تبليغات مفصل جمعی رسانه های
موجود در مخروط قدرت می گردد. با توجه به اين توضيح و حمله های منفی تبليغاتی بی
حساب و کتابی که رسانه های سلطنت طلب به طور مداوم بر عليه آن راديوئی که مردم را
به شرکت در تظاهرات روز چهارشنبه ۱۸ دسامبر تشويق کرده بود طبيعتا برايشان قطعی و
حتمی بود که احدی در آن تظاهرات شرکت نخواهد کرد و در نتيجه خواهند توانست آن
راديو را از روز بعد از تظاهراتی که کسی از آن استقبال نمی کند زير رگبار تبليغات
منفی به هلاکت و نابودی کشانند.
۳)تاکنون تمام تظاهرات ايرانيان در شهر لوس آنجلس ولو
آنکه از طرف مليون پايه گذاری شده بود با دوصد حيله و نيرنگ به چنگ رسانه های سلطنت
طلب افتاده بود و به نام آن ها و طرفداران سلطنت تمام شده بود، و به همين دليل نيز
هيچگاه شمار ايرانيان شرکت کننده در تظاهرات از يکهزار نفر تجاوز نمی کرد. البته
مجريان برنامه ها در رسانه های سلطنت طلبان را هميشه باور بر اين بود که مقصر اصلی
مردمی هستند که از کار ميهن و ميهن دوستی کناره گرفته اند. بنا برچنين تجربه و
تحليلی، رسانه های سلطنت طلب مطمئن بودند تظاهرات روز چهارشنبه مثل هميشه و بدتر
از هميشه بی رونق خواهد بود زيرا در آخرين تظاهراتی که حزب مشروطه و تمامی اين
رسانه ها پشت به پشت يکديگر در پايان ماه آبان گذشته برای حمايت از دانشجويان
مبارز ايرانی با تبليغات وسيع به راه انداخته بودند کم تر از پنجاه نفر شرکت کرده
۷
که البته به جای حمايت از دانشجويان شعار " امروز
فقط اتحاد" سر داده بودند.
ولی بر خلاف تصور آن ها و حتی نگارنده اين گزارش روز
چهارشنبه ۱۸ دسامبر جمعيت عظيمی از ايرانيان متمدن و روشنفکر که بنا به گزارش های
مختلف تعدادشان حداقل ده هزار نفر و حد اکثر بيست هزار نفر تخمين زده شد برای اولين
مرتبه تظاهرات معترضانه ای را به صحنه آوردند که توجه تمام خبرگزاری ها را بدان
جلب نمود. شعارها و پلاکاردها به زبان انگليسی بود، از شعار توخالی و نا مربوط مثل
شعار هميشگی سلطنت طلبان «امروز فقط اتحاد» و شعارهای مشابه اثری نبود، کسی مرگ بر
اين و آن نمی گفت، بلکه اعتراض ها با هدفی معين و مشخص فقط بر روی مسئله ايرانيان
زندانی بر عليه وزير دادگستری و دولت جرج دبليو بوش و بخشنامه غير اصولی دولت و
رفتار ناشايست و غير قانونی زندانبان ها با ايرانيان متمرکز شده بود و به روشنی به
گوش مردم آمريکا و جهانيان رسيد. يکی از بهترين ابتکارها در اين تظاهرات اين بود
که گويا يک خانم ايرانی آگاه و خوش سليقه لباسی را با پرچم آمريکا و با فرم و
شمايل گروه نژادپرست K.K.K.
به تن کرده بود. دليل ابتکار موثر از سوی بانوی روشنفکر ايرانی آن بود که رسانه
های عمومی آمريکا در زمان انتصاب وزير دادگستری آقای اشکرافت(Ashcroft ) در دولت آقای جرج بوش گزارش داده بودند وی در جوانی عضو فعال گروه
نژاد پرستK.K.K. بوده
است.
برای تهيه اين گزارش با چند ايرانی که خود دو و سه
روز در منطقه جنوب لوس آنجلس در زندان های لانکاستر و سنتا آنا به سر برده بودند شخصا
گفتگوی تلفنی داشتم. از يکی از اين هم ميهنان با نام مستعار "اهورا" که
چون در حال اعلام جرم قانونی بر عليه اداره مهاجرت و وزير دادگستری بود از من
خواست نام حقيقی او را آشکار نسازم پرسيدم چه عاملی باعث آزادی شما شد؟ وی بدون
تأمل جواب داد: تظاهرات عظيم ايرانيان در روز چهارشنبه. سپس ادامه داد که در فردای
روز تظاهرات يعنی صبح پنجشنبه طرز رفتار، کردار و برخورد مأموران زندان و اداره
مهاجرت يکصدوهشتاد درجه فرق داشت. ما را با احترام و با لحنی عذرخواهانه آزاد
کردند. از او پرسيدم آيا سپرده نقدی را راديو و تلويزيون ها پرداخت کردند؟ او جواب
داد از پرداخت وجه الضمان نقدی در اثر اعتراض ايرانيان در تظاهرات روز چهارشنبه
منصرف شدند، اما اگر افرادی مرتکب جرمی شده بودند همچنان مجبور به پرداخت سپرده
نقدی بودند.
رسانه های سلطنت طلبی که از سال ها پيش تاکنون سايه
يکديگر را با تير می زدند طبق اطلاعات واصله در اثر مشاهده چنين وضعی چاره ای بجز
اين نديده بودند که شتابان دست اتحاد به سوی يکديگر دراز کنند و در يک نمايش مسخره
و مفتضحانه متفقا بر تظاهرات موثر و مفيد و
۸
متمدنانه مردم با دوصد حيله و تزوير بيرحمانه بتازند.
بر اين اساس در يک جلسه اضطراری با حضور صاحب رسانه ای که در رأس هرم قدرتی است که
در بالا به آن اشاره شد و آقای رضا پهلوی را در مشت خود دارد تشکيل شد، دستمزدها و
جايزه های چندين ده هزار دلار در ماه از رأس هرم به سوی قاعده هرم روان شد، سپس
دست اتحاد به يکديگر دراز کردند و سوگند ياد نمودند به آقای رضا پهلوی برای به تخت
سلطنت رسيدن وفادار باشند. يکی از آن ها پس از دريافت سهميه ماهانه خود گفت :
" من تعهد می کنم يک تنه ظرف مدت شش ماه کار را يکسره کنم و سلطنت را به
ايران باز گردانم. آنگاه از آن جلسه با چهره های شاد و پر انرژی بيرون آمدند و در
برابر دوربين ها و ميکروفون های خود خاک پاشيدن به چشم توده مردمی را که در
تظاهرات چهارشنبه خود کاری کارستان کرده بودند آغاز شد.
ده ها بار تصوير آن زن باهوش و شجاع ايرانی را در لباس
نژادپرستان KKK نشان
دادند و بد و بيراه به او گفتند که او آبروی ايرانيان را نزد ارباب بزرگ ( آقای
اشکرافت و دولت بوش) برده است ! ! و اين را درحالی می گفتند که برای مثال کانال ۳۴
تلويزون مکزيکی های لوس آنجلس به بينندگان خود از کار بزرگ و موثر ايرانيان در
تظاهرات تمجيد و تعريف می کرد و به بينندگان مکزيکی الاصل خود می گفت از اين پس
سکنه اسپانيائی زبان شهر لوس آنجلس نيز هرگاه مورد توهين و آزار اداره مهاجرت قرار
گيرند بايد چنين کنند که ايرانيان کردند.
از سوی ديگر، همه گويندگان تلويزيون های سلطنت طلب
فرياد زدند که چرا از پرچم ايران و شعار ضد جمهوری اسلامی در تظاهرات خبری نبوده است؟
و به دنبال اينگونه سخن ها همه به اين نتيجه واحد رسيدند که اين تظاهرات را جمهوری
اسلامی و عوامل فعال آن در لوس آنجلس ترتيب داده اند و اشک تمساح ريختند که چگونه
هزاران نفر از هم ميهنانشان اينچنين فريب خوردند ! !
اما کيست که نيمی از عمرش را مثل اين نگارنده در محيط
خفقان و ظلم پيشين گذرانده باشد و در جوانی و اوج نيروی حافظه، فرهنگ و ذات و منش
سلطنت طلبان و نوکر صفت های آن زمان را که هم اکنون پايتخت خود را به شهر لوس آنجلس
انتقال داده اند از ياد برده باشد و آنان را بهتر از خودشان نشناسد؟ و کيست که
نداند آن ها بر حسب عادت و مرض خودپسندی است که طبق معمول « قيصريه ای را به خاطر
دستمال بی ارزشی آتش می زنند».
راستش را بخواهيد راديو و تلويزيون های سلطنت طلب دو
آتشه و شبه سلطنت طلبی که ميان هوا و زمين گير کرده ، گاه مصدقی دو آتشه، گاه فروهری
دو آتشه و گاهی ديگر سلطنت
۹
طلب خالص می شوند، و اسم اين کار را "اتحاد"
و عشق و اميد و آرزو . . . وغيره می گذارند نمی دانند که با اينگونه اعمال و رفتار
بر سرگردانی بعضی از بينندگان نسبت به خودشان می افزايند، و نمی دانند آنچه را که
آنان بينندگان خود را به آن ترغيب و تشويق می کنند نه اتحاد نه عشق نه اميد نه
آرزوست، بلکه اگر بتوان نامی برايش جست بی بند و باری و شايد مردمفريبی است.
مردمفريبی ممکن است چند روز و چند ماهی در مقياس کوچکی کاربرد داشته باشد، اما به
طور قطع موقتی است و کاربردی طولانی نداشته و نخواهد داشت. مردم ايران گرچه برای
مثال، حاضر شدند به شياد و مردمفريب بزرگی مثل خاتمی شانس خدمتگزاری بدهند، ولی
ديری نپائيد که به خاطر اعمال و کردار ضد و نقيضش از او بر گشته و هم اکنون خواهان
استعفای او و در فردای پيروزی خواهان محاکمه او در دادگاه های ملی و مردمی هستند.
حقيقت اين بود که:
(الف) رسانه های سطنت طلب طی ساليان گذشته به رسانه
های غير سلطنت طلب و غير سياسی بارها تهمت زده بودند و آنان را نوکر جمهوری اسلامی
خطاب کرده بودند. اکنون يکی از آن راديو ها توانسته بود ظرف ۴۸ ساعت به کمک مردم
چنين تظاهرات آبرومند و کارسازی را ترتيب دهد. حال چه می توانستند بگويند؟ چگونه
می توانستند بازهم آنان را مزدور جمهوری اسلامی بنامند؟ مسئله برايشان بس بغرنج
بود، غيرقابل توجيه بود. درست مثل اين بود که نيمه ای از يک بند شعر را سروده
بودند و اکنون برای سرودن نيمه دوم آن قافيه بس تنگ آمده بود.
(ب) در حالی که راديو تلويزيون های سلطنت طلب در حال
گرفتن پول برای کمک به زندانيان بودند، آن راديو به اصطلاح ضد مردمی و جيره خوار
رژيم اسلامی فقط با تکيه بر نيروی مردم و به نيروی صداقت با مردم توانسته بود بدون
دريافت پولی از مردم فقط به نيروی ابتکار کاری بزرگ انجام دهد و اداره مهاجرت را
نه تنها در لوس آنجلس، بلکه در سراسر آمريکا به عقب نشينی از کار غير اصولی و غير
قانونی خود وادار کند. اين خود سرشکستگی بزرگی برای رسانه های سلطنت طلب به حساب
می آمد. آن ها نمی دانستند اين داستان خيالی و خود به هم بافته را چگونه و با چه
کلام و با چه جمله ای به پايان برسانند.
(ج) از آقای رضا پهلوی هم که هميشه مصاحبه با وی را
به خيال خودشان به عنوان کارت برنده بر زمين می زدند تا آن لحظه بغرنج اينبار به
هر دليل که کسی نمی دانست چرا، هيچگونه خبر و اثری نبود. بنابراين برای رهائی از
بن بست خود ساخته شان نمايشی از اتحاد رسانه ها را به صحنه آوردند و در کشاکش نمايش
چنين اتحادی بود که همه يکصدا گفتند اين
۱۰
تظاهرات بی پرچم و بی شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بی
شک ساخته و پرداخته دست سران جمهوری اسلامی بوده است و بيرحمانه امتياز حرکت خودجوش
مردم را در چهارشنبه هيجدهم دسامبر دو دستی در سينی نقره گذاشتند و به جمهوری
اسلامی بخشيدند. اما لحظه هائی بعد با دريافت کردن چند تلفن و فاکس اعتراضی مردمی
که خود در آن تظاهرات شرکت کرده بودند سخن ساختگی خود را کمی تغيير دادند و گفتند
مردم با عشق و علاقه در اين تظاهرات شرکت کرده بودند، ولی جمهوری اسلامی از آن سوء
استفاده کرده است و اگر برگزار کنندگان اجازه داده بودند مردم پرچم ايران را با
خود حمل کنند چنين و چنان نمی شد. . . . .
ولی پرچم و شعار بهانه ای بيش نبود. زيرا در تظاهرات
روز چهارشنبه گذشته فقط يک منظور و هدف بيشتر نبود آنهم محکوم کردن رفتار و کردار
غير عادلانه دولت آمريکا با جمعی از سکنه ايرانی الاصل آمريکا و مهم تر از آن
درخواست آزادسازی بدون قيد و بند زندانيان اداره مهاجرت بود و ديگر هيچ. پيش کشيدن
هرگونه پرچم و شعار مرگ بر جمهوری اسلامی و غيره اگر انجام می شد برای آزاد ساختن
صدها زندانی بيگناه کاری بس بی مورد و بيجا تلقی می شد و هدف اصلی از برگزاری چنين
تظاهراتی را در آن ميان به باد می داد.
يکی از عادت ها و فرهنگ ويژه سلطنت طلبی و رسانه های
سلطنت طلبانه مجيزگوئی و تعظيم و تکريم در برابر صاحبان قدرت است که ايکاش اين صفت
ناپسند را فقط در خويشتن نگاه می داشتند، ولی متأسفانه آن را در ميان جامعه نيز
توسعه می دهند. در حالی که يکی از عادت های مردم متمدن غرب که سلطنت طلبان بايد آن
را بياموزند احقاق حق در برابر سياستمداران دولتی و مستبدان در هر کشور است. کسی
که به وظايف شهروندی خود عمل می کند، کسی که از طريق کار و زحمت و رعايت قوانين
صحيح و مدرن جامعه امرار معاش می کند و ماليت می دهد دليلی ندارد که مثل خطاکاران سر
به زير اندازد و مجيزگوئی و تعارف و تکلف پيشه سازد. عادت ناپسند توسری خوردن و در
برابر نيروئی که توسری می زند تعظيم و تکريم کردن را بايد از خود دور کنيم نه آنکه
ديگران را نيز به پيروی از اين صفت تشويق و ترغيب نمائيم. صاحبان و دست اندرکاران
رسانه های سلطنت طلب در حين به نمايش گذاردن "اتحاد اجباری" خود بر عليه
تظاهرات روز چهارشنبه ده ها بار تصوير آن بانوی روشنفکر و باهوش ايرانی را که خود
را با پرچم آمريکا پوشانده و به شکل افراد KKK در آورده بود روی صفحه تلويزيون نشان دادند و به او توهين و تعرض نمودند
که او با اين عمل آبروی جامعه ايرانی را برده است ! ! . بايد از حضرات پرسيد که
آيا به راستی اين خانم مبارز و حق طلب بيشتر آبروی جامعه ايرانی را نزد آمريکائی
ها می برد يا
۱۱
بعضی از شما که دائما از کاخ سپيد درخواست کمک مالی
برای ادامه حيات رسانه هايتان می کنيد؟ آيا آن خانم مبارز ايرانی آبروی شما را
برده است يا شما آبروی او را برده ايد که بعضی از شما دائما در انتظار بمباران خاک
ميهنتان توسط ارتش آمريکا و دست اندازی به تخت سلطنت هستيد؟ آيا آن خانم مبارز آبروی
ايران را می برد يا بعضی از شما که کودتای آمريکائی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را با وجود
اقرار مکرر سياستمداران و تاريخ نويسان آمريکا و انتشار مدارک و اسناد از طرف سازمان
سيا همچنان قيام ملی می خوانيد؟ و آيا شما آبروی ايرانيان را بيشتر می بريد که به
بهانه حمايت از دانشجويان مبارز در ايران تظاهرات ۴۷ نفری با پرچم ايران در يک دست
و شعار «امروز فقط اتحاد» در دست ديگر در قلب لوس آنجلس راه می اندازيد يا آن خانم
ايرانی که در تظاهرات پانزده هزار نفری خود را با پرچم آمريکا به شکل و شمايل
افراد KKK در می آورد تا از اين طريق بگويد بخشنامه صادره
بر عليه مردهای ايرانی بوی تبعيض نژادی می دهد، کداميک؟
تشکيلات عريض و طويل و دروغ پرداز صدا و سيمای جمهوری
اسلام پناه اسلامی در ابتدای امر، يعنی تا قبل از آن که رسانه های راديو و تلويزيونی
سلطنت طلب شهر لوس آنجلس تظاهرات شکوهمند روز چهارشنبه را وابسته به رژيم جمهوری
اسلامی معرفی کنند خاموش مانده
بود و ندانست چگونه از آن بهره برداری کند، اما به
محض آنکه رسانه های لوس آنجلس مدرکی چنان محکم به دستشان داد از اين نعمت باد آورده
سود جسته و آن را به خود تعلق دادند و گفتند اين جماعتی که به خيابان های لوس
آنجلس آمده بودند مسلمانان معترض به آمريکا بوده و بقيه قضايا را به همان شيوه هميشگی
چنان که می خواستند به هم بافتند و دوختند و به رسانه های لوس آنجلس در دل هزار
دعا کردند که چگونه اين نعمت را ندانسته تنها از روی خودخواهی و خود محوری در دامان
آن ها گذاشته بودند.
در پايان بی مناسبت نيست که به رسانه های سلطنت طلب
لوس آنجلس بگويم ايکاش پس از اين اعمال و عکس العمل های عجولانه و حساب نشده به
خود آئييد. و ايکاش پس از اينهمه تجربه تلخی که برای خود و مردم آفريديد فشار و تسلط
تبليغاتی مسموم خود را از سر جامعه مبارز داخل و خارج ايران برداريد. ايکاش روند
مبارزه مردمی را با سرعتی بيشتر و بدون مقاومت در برابر آن از مردم بياموزيد و در
همان راه و روش حامی مردم باشيد. و ايکاش می دانستيد که آقای رضا پهلوی با داشتن
دوستان و حاميانی چون شما نيازی به دشمن ندارد. ايکاش او را رها می کرديد، نه
اشتباه گفتم درست اين است که بگويم : ايکاش همانطور که در ابتدای اين گزارش اشاره
کردم، ايشان شما را با يک انقلاب از درون خويشتن رها می کردند ! !
۱۲
اين گزارش را بر اساس اخبار، شواهد عينی و تجارب بيست
و شش ساله در غربت برای همه مردم ايران به ويژه آنان که از آمريکا و محيط سياسی/اجتماعی
شهر لوس آنجلس فاصله زيادی دارند با نهايت خلوص نيت نوشته و تقديم کردم. بی شک
چنانچه در گوشه ای از اين گزارش حقيقتی ناگفته مانده باشد و يا سهوا اشتباهی پيش
آمده باشد از بينندگان و خوانندگان پيشاپيش عذرخواهی می کنم و در صورت لزوم شخصا
در پی رفع آن خواهم کوشيد.
با احترام به مردم بردبار و هدفمند ميهن
محمد حسيبی
۲۶ دسامبر ۲۰۰۲
mhassibi@austin.rr.com
|