زمان را دريابيم!
خانم آزاده سهپري
به نقل از وبلاگ پرواز 3000
●
(ضيح: در روز 4 ژانويه در همين وبلاگ نقدی نوشته
بودم بر مطلبی از کيانوش توکلی در رابطه با نيروهای سلطنت طلب و مشروطه خواه. ديشب
ديدم که در عصر نو جوابيه ای از آقای
توکلی به اون مطلب من منتشر شده. نوشته پايين جوابی ست به نقد آقای توکلی)
کيانوش عزيز،
اين
مطلبی که نوشتی بيشتر به انتقاد به چپ بر ميگشت، که اصلا منظور من نبوده. بحث من
فقط بر سر اتحاد عمل بود. اگه مطالبم رو خونده باشی، ميدونی که من با خيلی از
مواضع چپ در گذشته و حال مشکل دارم. ولی بحث من فقط بر سر اتحاد عمل بود.
اينکه
چرا چپی ها حاضر شدن از مواضعشون کوتاه بيان، بله چون خودشون رو با واقعيات امروزی
تطبيق دادن. سلطنت طلبان هم بايد واقعيات امروز رو درک کنند.
گفتی
که نميشه از سلطنت طلبان انتظار داشت که دست از سلطنت بردارند، چون "بر خلاف
دمكراسی است كه شما از يك جريان سياسی بخواهيد بخاطر اتحاد خودشان را منحل
كنند". اولا که نيروهای حول رضا پهلوی يه تشکيلات درست حسابی ندارند که بخوان
خودشون رو "منحل" کنند. واسه چی ندارن؟ چون ميدونن که مثلا اگه يه حزب بزنن به اسم مثلا سلطنت
طلبان يا مشروطه خواهان ايران، فوقش بتونن چند درصد مردم رو پشت خودشون داشته
باشن. برای همين هم هست که رضا پهلوی به عنوان يک شخصيت سياسی فعاله و نه به عنوان
نماينده ی فلان حزب يا تشکل. موفقيتش هم تا حالا به خاطر همين بوده که به عنوان يک
چهره "مستقل" ظاهر شده و در قبال نظام آينده موضع گيری نکرده.
ما
واقعا در شرايط بحرانی به سر ميبريم و هر لحظه امکان داره اتفاقاتی در ايران
بيفته. من نميدونم آيا نيروهای حول رضا پهلوی اصلا ديگه وقتی برای تجديدنظر يا صف
آرايی جديد دارند يا نه. چيزی که من مطمئنم، اينه که اگر همچنان بر سلطنت يا
مشروطه پافشاری کنند، هيچ نيرويی حاضر نميشه باهاشون اتحاد عمل کنه.
ميدونيم
نيروهايی که از درون حاکميت برآمده اند، حاضر به همکاری با هر که باشند، با اينها
نيستند. پس يکی از سناريوهای ممکن، که به نظر من احتمالش هم کم نيست، اتحاد بين
بخشهايی از حکومتی ها و جبهه دوم خرداد با چپ و نيروهای ملی- مذهبی ست. همونطور که
خودت هم اشاره کردی، اين نيروها به هم نزديکتر هستند تا به نيروهای حول رضا پهلوی.
من
در شرايط کنونی، در صورتی که نيروهای حول رضا پهلوی اعلام مواضع نکنند و به صف
جمهوريخواهان نپيوندند، احتمال دو سناريو رو ميبينم. (1) همون که در بالا گفتم،
يعنی اتحاد بين نيروهای جمهوريخواه (از درون حاکميت و خارج از آن)، و (2) در صورت
اجرا نشدن مورد اول، کودتا (نه کودتای محافظه کاران، بلکه ...).
در
هر دو مورد سر سلطنت طلبان بی کلاه ميمونه. به نظر من تنها راه نجات اينها اينه که
از اين حالت پراکندگی و بی برنامه گی دربيايند، يک تشکيلات درست حسابی بزنن، به صف
جمهوری خواهان بپيوندند، شخصيتها و چهره هاشون و برنامه شون رو معرفی کنند. و بعد
به عنوان يک تشکل سياسی در صدد اتحاد عمل با نيروهای ديگه باشند. در چنين حالتی
شايد يکسری از سلطنت طلبان و مشروطه خواهان افراطی را از دست بدهند، ولی من مطمئنم
که در ازاش از حمايت وسيع توده های مردم برخوردار خواهند شد و نيروهای چپ و راست
هم به راحتی حاضر به اتحاد عمل با آنها خواهند شد. در چنين حالتی به نظر من تبديل
به قدرتمندترين حزب سياسی خواهند شد و برخوردار از مزايای احزاب سياسی قدرتمند!
همونطور
که گفتم، نميدونم وقتی برای اينکارها مونده يا نه. هر چند فکر کنم همه اين اقدامات
رو ميشه خيلی سريع هم انجام داد. من واقعا علاقمندم که اين نيروها در تعيين سرنوشت
کشور نقش داشته باشند. چون فکر ميکنم اينها از نظر فرهنگی مدرنترين جريان هستند،
چون بهترين
کادرها رو در اختيار دارند،
چون به ائتلافی که نيروهای برآمده از حکومت هم در آن باشند، چندان اعتماد ندارم و
غيره. ولی همونطور که گفتم، هيچ چشم اندازی نميبينم که اينها بدون کنار گذاشتن
سلطنت و مشروطه بتونن در آينده ايران نقش بازی کنند. اينها اگر به صف جمهوری خواهان نپيوندند، با رفتن
جمهوری اسلامی، به کل "منحل" خواهند شد. نيروهاشون هم مطمئنا جذب نظام
آينده خواهند شد. (چند سال اول دوران رياست جمهوری خاتمی رو فراموش نکنيم!)
و
اما نيروهای چپ! در هر دو سناريوی ممکن نيروهای چپ هم بازنده هستند. اگه کودتا بشه
که خب معلومه. اگه هم قرار باشه با حکومتی ها يا جبهه دوم خرداد و ملی مذهبی ها
اتحاد کنند، ازشون فقط به عنوان وسيله استفاده ميشه. همون کاری که باهاشون در
انقلاب 57 کردند. اينها
عادت
کردند که نيروهای چپ فقط دنبالچه و مجيزگوشون باشن، و عادت ندارن اونها رو به
عنوان نيروی مستقل ببينند.
برای
چپ هم بهترين حالت اتحاد عمل با نيروهای حول رضا پهلوی ست. در اتحاد با اونها
بيشتر ميتونن به خواسته هاشون برسن تا با اون يکی جبهه.
در
واقع اگه نيروهای حول رضا پهلوی از سلطنت و مشروطه کناره گيری نکنند، هم خودشون
بازنده اند، هم چپها!
|