شنبه ۲۸ دی ۱۳۸۱- ۱۸ ژانويه ۲۰۰۳

نجات ما نه در اتحاد،

که در درک اصول ماست

 

مهرزاد وطن آبادی!

 

سايت ايران امروز و نشريه کار مطلبی به قلم کيانوش توکلی را ارائه نموده است ، نويسنده به مانند مقالات سه قلوی گذشته خود باز از گلوباليزاسيون گفته است و اينکه بيش از هر زمان ديگر در منطقه خاور ميانه گلوباليزاسيون با سکولاريسم پيوند خورده است و با ترسيم چنين فضايی بر آن می شودتا پيوند مزبور را مشمول ايران نمايد. وی برای اثبات چنين ادعايی مقدمه چينی می نمايد و می نويسد"پايگاه رژيم اسلامی در کليتش به حداقل کاهش يافته است و مجموعه رژيم دچار بحران نا کار آمدی شده است ." از سوی ديگر در برابر رژيم نا کار آمد ايران ، اپوزيسيون آنرا بدون بخش بندی موجود آندر بن بست گرفتار آمده ارزيابی می کند و به بحث آناليز و بررسی و ضيعت گروههای سياسی آن و ميزان تاثير آنان بر رويداد آتی ايران وارد می شود.

ابتدا از طرفداران نظام پادشاهی آغاز می کند و سير تاريخی آنان ، از نافرجامی تلاش آنها برای کودتا تا انقلاب تلويزيونی آنان بر عليه رژيم اسلامی را بر می شمارد و از گرايشات آنها تنها گرايش ليبرال دمکرات هواداران نظام پادشاهی را بر می گزيند تا به خواننده القاء کند که همکاری با آنان به سود دمکراتيزه کردن جامعه سياسی ايران است ، هر چند که در سطور بعدی ، تشتت و چند پاره گی پيکر ه طرفداران نظام پادشاهی را عاملی ميداند که نبايد اميد چندانی به عملی شدن انقلاب تلويزيونی آنان داشت.

توکلی ، شورای ملی مقاومت را نيز در تحولات آتی ايران صاحب نقش و تاثير نمی داند و سازمان مجاهدين خلق را مانع جدی درراه استقرار دولت سکولار دمکرات ارزيابی می کند و در ادامه حزب کمونيست کارگری يا به تعبيری جريان کوچک ولی جنجالی و پر تحرک را اولين حزب سکولار چپ ايرانی می داند که دارای جلوه های ويژه نامتجانسی همچون ، ضد اسلامی ، ضد دمکراسی ، ضد ليبراليسم و ضد ناسيوناليست ايرانی می باشد و از دريافت کمک مالی از کشورهای خارجی ابايی ندارد و در ضمن آنرا جريانی روبه رشد می داند که در ضمن با هيج جريانی ديگر سر سودای ائتلاف و اتحادهم نداردولی در مقوله اتحاد به مثابه راه نجات مخاطب رفيق توکلی قرار گرفته است.

توکلی به جريانات چپ و دمکرات را نيز فاقد ديد استراتژيک می داند و بعد از تبيين وضيعت گروههای گوناگون اپوزيسيون ، آنان را به تشکيل جبهه ای که يگانه راه حل برون رفت از اوضاع و احوال کنونی ايران است که جايی بسی تامل دارد ، زيرا اپوزيسيون چنين از هم گسيخته را در برابر رژيمی در گير بحران قرار می دهد تا نتيجه دلخواه خود يا جمهوری سکولار ؟ دمکرات را در ضمن عملی کند بنابراين دلايل بيشماری را عنوان می کند که تک تک آنان قابل بررسی است که من ۳ دليل آنرا مورد نقد و ارزيابی قرارمی دهم . يکی آنکه رشد انديشه سکولار و دمکراتيک در ميان اقشار و طبقات اجتماعی است . ديگری آنکه هواداران نظام پادشاهی را به لحاظ اجتماعی قديمی ترين جريان سکولار ايران می داند. سوم اينکه از نگاه رفيق توکلی بحران سياسی در ايران به تدريج به يک بحران بين المللی تبديل می شود که امريکا و غرب قصد دارند از جريان سکولار دمکرات حمايت کند.

بحران سياسی و عامل بين المللی!

نخست از دليل سوم يا فراروئيدن بحران سياسی در ايران و تبديل تدريجی آن به بحران بين المللی شروع می کنم .توکلی دراين زمينه از ادامه هر گونه مستنداتی در می گذرد تا همچنان در چنبره ذهنيگری گرفتار باشد. بايد گفت با اندکی دقت در موضعگيری دولتمردان امريکا و غرب می توان ديدگاه رفيق را به چالش فراخواند. واقيعت حاکی از آ نست که حتی از بعد از ۱۱ سپتامبر نيز اظهار نظر رسمی از مسئولين دول غربی و بويژه امريکا در خصوص گسيل امکانات حمايت گرانه آنان در دفاع از جريان سکولار دمکرات نمی توان پيدا کرد تا بتواند در خدمت تحليل رفيق توکلی باشد. لازم است به بيان يک واقيعت تاريخی در خصوص تقش عامل بين المللی اززمان ورود و حضور آن در عرصه سياسی ايران هيچگاه همکاری و اتحاد را بدنبال نداشته است و همواره باعث تعارض های وسيعی در ميان گروههای اجتماعی سياسی ايران در عرصه ملی گرديد ه است ، بنابراين اميد دوختن به نقش عامل بين المللی در رويداد سياسی ايران و تائيد آن در روند دمکراتيزه شدن جامعه بی حاصل می باشد.

در مورد طرفداران نظام پادشاهی بمثابه قديمی ترين جريان سکولاريسم در ايران که بنابه نظر رفيق "در انقلاب اسلامی شرکت نکردند" نيز بايد بگويم من رابطه معناداری بين سکولاريسم طرفداران نظام پادشاهی و عدم مشارکت آنان در انقلاب بهمن نمی بينم مگر اينکه يکی از جلوه های سکولاريسم آنان را عدم شرکت در انقلاب بهمن است را بعنوان اصل نوينی بر اصول سکولاريسم بيافزايم . بايد خاطر نشان نمود که انقلاب بهمن با همه کاستی ها و نقصان آن ماحصل عملکرد سطحی از سکولاريسم اروپايی ...امريکايی نظام پادشاهی بوده است . البته در برهه کنونی نيز هر گونه اميد به همکاری با سلطنت نه تنها به بسود دمکراتيزه کردن جامعه سياسی ايران نيستبلکه پای بندی به آن جزء توهمی بيش نيست. چرا که به لحاظ ميزان تنفر مردم ايران ازفجايع و جنايت پهلوی و فقدان پايگاه مردمی سلطنت طلبان ،اصرار به امکان خدمت هواداران نظام پادشاهی به دمکراتيسم جامعه ايران ،آب در هاون کوبيدن است.

اسلام و سکولاريسم!

رفيق کيانوش با جمله کوچک ادعای بزرگی را عنوان می کند و آن در بيان اقشار و طبقات اجتماعی شاهد رشد انديشه سکولاريسم هستيم ، ولی بعد از موضوع تشکيل جبهه سکولار دمکرات چنين رشدی را آرزو می کند تا به جنبش سکولاريسم برسد. چنين گمانه ای مرا به ياد تلاش نافرجام حزب توده در دهه ۲۰ و اوايل دهه ۳۰شمسی انداخت . در اين سالها نيز حزب توده سعی در ايجاد جنبش فراگيری داشت تا به نيازهای اقشار و طبقات و گروههای مختلف فکری ، سياسی ، فرهنگی و حتی نظامی جامعه ايران پاسخ گويد وبسيار هم کوشيد تا از اين طريق بستری مناسب برای ظهور يک جنبش فراگير و تحت رهبری خود فراهم آورد. در اين راه دشوار ونا همخوان باشرايط آن روزگار ان سپری شده حتی از استفاده از انجمن روابط فرهنگی ايران و شوروی "به مثابه نمادی از بخش بين المللی " دريغ نورزيد ، اما ماحصل چنين تلاشی چه شد. قطعا چنين تلاشی نه تنها در خدمت به جامعه در نيامد بلکه ضربه سختی نيز بر پيکره جامعه و افکار عمومی آن زمان وارد آورد. بنابراين اگر منظور اوليه رفيق از تشکيل جبهه سکولار دمکرات ، تدارک ايجاد جنبش سکولاريستی می باشد. بايد خاطر خطير رفيق را متوجه اين اصل نمود که جنبش سکولاريستی يک کوشش آگاهانه جمعی سازمان يافته نهادينه شده نسبت به وضيعت دين و سياست است که قطعا بيش از آنکه ايجاد آن در گرو عامل بين المللی يا بيرونی باشد، متضمن تغيير نگرش نخبگان درون ساخت دينی می باشد که البته اين کوشش جمعی و آگاهانه بر حيات سياسی و اجتماعی مردم نيز تاثير گذار خواهد بود و بعد از استقرار بنياد های فکری لازم در نزد افکار عمومی مشروعيت خودرا خواهد يافت ، چراکه هر ايده يا راهکاری غير بومی در عرصه فرهنگ و سياست قابل اجرا نمی باشد و تمام ارزشهای فرهنگی و سياسی . مدنی جامعه مدرن بر مبنای الگوی غربی نيز در ايران محمل اجرايی نخواهد داشت زيرابرای مردم درونی نشده است . حتی برخی از اجزا ء دمکراسی يا حاکميت مردم نيز اگر بطور صحيح و منطقی زمينه اجرايی نيابند طبعا نه تنها در راستای اهداف دمکراسی عمل نخواهد کرد بلکه به ضد آن نيز تبديل خواهد شد. در اينجا بايد به نکته ای اساسی بمثابه واقيعت موجود جامعه ايران اشاره نمود آنهم تعلقات مذهبی مردم در قالب فرهنگ سنتی و حتی مدرن است . قالبی که آثار بديع و پايداری برای تاريخ ايران بوده است که در رويدادهای سياسی ايران از لغو امتيازات بيگانه ، ملی شدن صنعت نفت ، قيام ۳۰ تير تا انقلاب بهمن ، تعلقات مذکور مهر خود را بر تارک اين رويداد ها حک کرده است.

بايد عنوان نمايم عليرغم اينکه هنجارهای غربی وارد ايران شده و می شود و خواهد شد . جامعه سنتی ها نيز از درون درتلاش برای نوسازی و دگر گونی بوده و هست و خواهد بود. بنابراين همين تلاش از دورن در سطح وسيع آن است که بايد مورد توجه پژوهشگران و فعالان سياسی قرار گيرد. سپس تا بينش همه جانبه نوگرايی در زمينه سکولاريسم ، دمکراسی وغيره........ در قشرهای مختلف جامعه بويژه ی در مردم جايگاه پيدا نکند سخن گفتن از آن واژه ها و مقولات عليرغم جنبه های مثبت آن منجر به اقتباس از الگو های غير بومی خواهد بودکه آن هم به راحتی و به سادگی جايگزين موارد سنتی نخواهد شد. چنانچه خمينی نيز در سالهايی که شرايط که شرايط اجتماعی فراهم نبود و بستر اجتماعی مناسب تحقق اهداف وی نبود از اعلام حکومت دينی خودداری می کردتا اينکه با اطمينان از انقلاب بهمن منبعث از شبه سکولاريسم نظام پادشاهی به طرح ايده خود پرداخت. بايد اضافه نمود که هنوز هم برخی از مفاهيم مطرح در فرهنگ سياسی مانندفرهنگ سياسی ، مانند جامعه سکولاريسم ، حتی لائيک ، دمکراسی حداکثريی و نظار انها عليرغم شيوا و جذاب بودن، کاربرد آنان در گفتمان نخبگان دينی و سياسی هنوز جايگاه گسترده ای ندارد نا چه رسد به رشد اين مقولات در ميان اقشار اجتماعی ايران . پس اگر باور داريم که ويژگی يک نظام سياسی دمکراتيک آن است که شهروند حتی عادی نيز در تصميمات سياسی شرکت جويد پس فرهنگ سياسی دمکراتيک نيز بايستی حامل ارزشها ، اعتقادات و هنجارهايی باشد که مشارکت را ترغيب نمايد. به زبان ديگر اگر فرهنگ سياسی دمکراتيک ظرف باشد، مظروف آن ارزشها وويژگی فرهنگی . سنتی جامعه است، ارزشهای که با حيات سياسی و اجتماعی مردم گره خورده است.

بايد عنوان نمود که رفيق توکلی از گردونه پيکار نه چندان وسيع نخبگان دينی و سياسی در درون جامعه ايران جنبش فراگير سکولارسم را می بيند وبلادرنگ آنرا به ساير اقشار طبقات اجتماعی ايران تعميم می دهد و از رشد انديشه سکولار و دمکراتيک در ميان اين اقشار سخن می راند. اگر رفيق رشد انديشه سکولار در ميان نخبگان دينی را عنوان می کرد باز در سلامت کلام وی شکی نبود ولی بيان چنين چنين رشدی در ميان اقشار اجتماعی ايران بيشتر به بر آوری ذهنی شباهت دارد. بر آوردی که از دور دستی بر آتش دارد. درست است که مردم ايران از بعد از دوم خرداد ويژگی مثبت ، پويا و سازنده ای بر عليه برخی از نمادهای سنت و به نفع مدرنينه از خود بروز دادند ولی تمامی اين ويژه گی ها متاثر از عناصر مذهبی و بعضا ملی می باشد . اساسا وجود چنين تاثراتی که در مجموع به بشکل و ماهيت فرهنگ سياسی مردم غلبه نموده است بنابراين نوعی در هم آميختگی فرهنگ دينی با امور اجتماعی را در برابر ديدگان واقع بين قرار می دهد . شايد اغراق گويی نباشد که تقريبا تمام حرکات اعتراضی و تعين کننده عليه قدرت سياسی حاکم اعم از اينکه منجر به پيروزی يا منتهی به شکست شده اند ريشه درسنتهای بر گرفته از اسلام داشتند بنابراين می توان گفت در طول تاريخ معاصر ايران تنها رهبران جريانات سياسی که با آميزه ای از تعلقات دينی و گرايشات مذهبی در صحنه سياسی ايران ظاهر شدند با پذيرش عمومی يا استقبال جامعه روبرو شدند.از رهگذر چنين واقعيتی است که جامعه ايرانی همواره در زمينه تحزب دچار نوعی بحران انتخاب بوده است به اين معنا که از يکسو حضور و دوام احزاب سياسی متعارف با کار کرد نهاد های مذهبی و فرهنگ مردم در تضاد بوده است ، از طرف ديگر نيز رها کردن تشکلهای حزبی هم حرکتی غير دمکراتيک تلقی شده است . بنابراين به علت نقش عميق و تاثير پايدار و اعتقاد دينی در فرهنگ سياسی مردم ايران و عملکرد شبه حزبی مذهب در تاريخ مبارزات و افت خيز های سياسی ، هر گز يک حزب متعارف با مواضع سياسی ايدولوژيک غير مذهبی يا سکولار نتوانسته است در عرصه رقابتهای سياسی دوام بياورد اين موضوع در مورد احزابی مانند حزب توده ايران ، حزب دمکرات آذربايجان و جنبش های چريکی نيز کاملا صادق است.

بايد به اين نکته اشاره نمايم که نقد مواضع رفيق در زمينه سکولاريسم در برهه کنونی نافی اصل سکولاريسم در ايران نيست بلکه افتراق من و رفيق بر سر اين مسئله است که وقوع چنين رويدادی کی صورت می گيرد؟ پس طرح جمهوری سکولاريسم مستلزم وجود زمينه های اجتماعی نظام پادشاهی و يا انفعال بر سر موضوع جمهوری لائيک نيست. مهم آن است که باور کنيم که آنجه امروز ما در ايران شاهد آن هستيم ، جامعه ای است که بر بستر گرايش دينی شکل گرفته و بر مبنا در هم آميختگی هنجارهای علمی و ارزشهای دينی می انديشد و عمل می کندبطور کلی نگاهی شتابزده به جنبشهای اجتماعی سياسی با همه پيشرفت و پسرفتهای آن تاکيد به اين واقيعت دارد که جنبش های اعم از قيام بابک ، ميرزا کوچک ، تنباکو، مشروطيت،نهضت ملی شدن صنعت نفت ، انقلاب بهمن و رويداد دوم خرداد که حاصل ظرفيت و توانمندی هايی بوده اند و توانسته اند جامعه را تکانی بدهند و آنرا گامی به جلو برانند، اساسا از زمره جنيش هايی بوده اندکه خاستگاه ايدولوژيک و متکی برمذهب داشتند، هم چنان که قبلا گفته ام به لحاظ وجود نقش عميق و تاثير گذار اعتقادات دينی اعم از سنتی و نو انديشانه آن در فرهنگ سياسی ماهر گز در برهه ای از تاريخ به لحاظ وزيدن نسيم دمکراتيک يا فضای سياسی باز ناشی از اضمحلال ساخت سياسی چنين سازمانهاييی شکل گرفته اند به لحاظ عدم بر خورد داری از حمايت ساخت اجتماعی دوام چندانی نداشتند تا بتوانند جنبش فراگيری را تدارک ببينند. سخن کوتاه می کنم با تمام تلاش وقفه ناپذير سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت و حزب توده ايران عليرغم دارا بودن عقبه اجتماعی باز شاهد نا توانی آنان در تدارک جنبش فراگير بوده و هستيم .

از جمله مصاديق تاريخی در باره تاثير مذهب بر سنتهای سياسی به روايت ايرج اسکندری اشاره می کنم ، که عنوان می کرد: در اوان تاسيس يا تشکيل حزب توده ايران ضرورت خاصی احساس شد تا در گوشه ای از حزب برای نماز خواندن مذهبيون فرش کنند و يا اينکه در برابر تلاش راديکاليست های معتقد به عملی کردن الگوی روسی بر عرصه جامعه ايران بودند ، افراد معتدلی که در اجلاسيه های مختلفی در سطوح بالا اعتراض خود را به عدم تحقق چنين الگويی عنوان می کردند حتی در اوايل دهه شصت يا مرحله ترميدور انقلاب که شاهد بر خورد قهر اميز رژيم جمهوری با سازمانها و گروههای سياسی بوديم . سر کوب وسيع پيش از آنکه خصلت صرف ديکتاتوری رژيم را تصوير کند، رنگ و لعاب دينی رژيم ، زمينه حمايت مردمی را فراهم کرد. بنابراين در برهه کنونی ايران حتی گروههای سياسی که قصد روشن شدن افکار عمومی را داشته باشند در صورتی می توانند در جلب جامعه موفق باشند که صبغه دينی مردم را مورد توجه قرار دهند.