صدور بيانيه سياسی در تاريخ!
يادداشتی بر مقاله " امپراطوری
های جهان و هجوم به سرزمين بابل" نوشته محمد صادق الحسينی، مشاور رئيس مرکز
بين المللی گفتگوی تمدنها، در روزنامه الشرق الاوسط مورخ دوشنبه ۱۶/۱۰/۸۱
علی منشادي
آقای محمد صادق الحسينی مشاور رئيس مرکز بين المللی
گفتگوی تمدنها در مقاله ای با عنوان "امپراطوری های جهان و هجوم به سرزمين
بابل" که ظاهرا موضوع اصلی آن عراق امروزی است، با ترکيب و تلفيق مسائل
تاريخی دوران باستان و مسائل سياسی قرون اخير معجونی تدارک ديده اند و اکتشافات
جديدی را در حوزه تاريخ شرق ميانه و ايران قديم طرح کرده اند که نگاه دوباره و
تأمل در آنها با توجه به نکاتی که آنها را طرح خواهم کرد، تا حد زيادی لازم به نظر
می رسد.
در ابتدا بنويسم که من واقعا قصد ندارم به نقد جز به
جز مسائل تاريخی مطرح شده در آسمان ريسمان بافی ايشان از دوران کورش هخامنشی و اسکندر
مقدونی تا دوران فروپاشی امپراطوری عثمانی و حضور استعمار انگلستان در خاور ميانه
و انقلاب اکتبر روسيه و شيخ خزعل و وقايع ۱۱ سپتامبر و بپردازم چون در آن صورت حجم
اين مختصر به چندين برابر متن مقاله اصلی خواهد کشيد، لذا تنها برای نشان دادن حد
ناآگاهی و بی خبری آقای صادق الحسينی از مسائل تاريخی و بويژه مسائل تاريخ ايران و
شرق ميانه کهن اشاره به يکی دو نکته مطرح شده از سوی ايشان و تأمل در آنها کافی
خواهد بود.
آقای صادق الحسينی در ابتدای مقاله خود می نويسند که
" کورش هخامنشی زمامداری خودکامه و خونريز بود[ ! ] که با شعار دروغين آزادی [
! ] سلطه ظالمانه خود را بر ملتهای جهان [ ! ] تحميل کرد " و سپس ادامه می
دهند "به باور پژوهشگران تاريخ کهن ايران [ ! ] هنگاميکه کورش تصميم گرفت بر جهان [ ! ] سيطره يابد با شعار
آزادی [ ! ] همراه سپاهيان اشغالگر خود به بابل و ديگر مناطق يورش برد. اين پادشاه
ايرانی اين احساس را نزد اقوام مختلف و از جمله يهوديان بر انگيخت که او برای
رهايی و نجات [ ! ] آنان آمده است و خود را با رهنمودهای خدايان آنان سازگار می
کند." آقای صادق الحسينی سپس با همانند دانستن کورش و اسکندر می نويسند"
اسکندر نيز با همان شعار به کشور گشايی روی آورد و توانست امپراطوری ايران را زير
فرمان خود در آورد."
همانطور که می بينيم آقای صادق الحسينی بدون ارائه
هيچ سند و منطقی و به عبارتی ساده بدون گذاشتن هيچ " صغری و کبری " تاريخی
در کنار هم، در همان ابتدا با طرح مطالب شعار گونه کشف تاريخی و به تعبيری صحيح تر
، حکم تاريخی خود را صادر کرده و کورش را خود کامه و خونريز می خوانند و سپس عامل
اصلی پيروزی يک فاتح خونريز! بر جهان ! را استفاده از شعار آزادی می دانند و در
ادامه همين مسئله را رمز پيروزی اسکندر در کشور گشايی و تسخير امپراطوری ايران ( و
البته اين بار نه جهان ) نيز بشمار می آورند.
پس به اين شکل و تا به اينجا در می يابيم که رمز موفقيت
کشورگشايان شرق ميانه قديم در تسخير سرزمينها استفاده از شعار آزادی بوده و به اين
ترتيب ظاهرا در شرق باستان هر فرمانروايی که صرفا شعار آزادی سر می داده می توانسته
جهان را تسخير کند. اما اين که چرا ديگر فاتحان آن دوران از شعار آزادی استفاده
نکردند و ظاهرا به همين دليل در فتح جهان نا موفق ماندند، اين ديگر سئوالی است که
تنها آقای صادق الحسينی می بايست به آن پاسخ دهند !
اما نکته جالب اينکه گويا خود ايشان نيز به اين
" کشف " تاريخی چندان باور ندارند زيرا در دنباله مطلب می نويسند "
اسکندر بنيان امپراطوری کورش را در هم شکست و با به راه انداختن دريايی از خون [ !
] برسرزمين بابل و ايران سيطره يافت . " بالاخره آقای صادق الحسينی تعيين بفرمايند
که عامل اصلی پيروزيهای کورش و اسکندر استفاده از شعار " آزادی " بوده
يا " به راه انداختن دريايی از خون" ؟! يا هر دو ؟!!
براستی که بازخوانی مطالب فوق و تأمل در آنها نشان
می دهد آقای صادق الحسينی حتی از روخوانی تواريخ رايج و بويژه تورات ( برای دريافت
تصوير کورش نزد قوم يهود ) نيز عاجز بوده اند و علت اين امر هم چه بسا اين باشد که
ايشان با وجود سالها زندگی در ايران قادر به خواندن و نوشتن چند جمله ساده به زبان
فارسی نيز نيستند! و لابد عربی دانی ايشان نيز تا بدان حد نبوده که بتوانند از منابع
تاريخی موجود به زبان عربی بهره ببرند !!
در واقع آقای صادق الحسينی با اين بضاعتی که در بررسی
تاريخ ايران باستان از خود نشان داده اند به وضوح معلوم کرده اند که به لحاظ علمی-
علی رغم عنوان " دکتر" که خود با دست خويش در مرکز بين المللی گفتگوی
تمدنها به خودشان اهدا فرموداند ! - به هيچ عنوان در حد و اندازه گفتگو در باره
تاريخ ايران و شرق ميانه قديم نيستند و بدين لحاظ اساسا معلوم نيست که ايشان با چه
انگيزه و دست مايه ای و بر اساس کدام ضرورت خود را وارد اين موضوع کرده اند ؟!
اما اين تمام ماجرا نيست ؛ آقای صادق الحسينی که گويا
تبار عربی دارند ، با حضور در ايران و گرفتن پست و مقام و برخورداری از مزايا و
امتيازات آنها و از جمله رفتن به سفرهای خارجی مکرر !! فی الواقع سالها است که بر
سر خوان ملت ايران نشسته اند اما متأسفانه با بيانيه ای که در باره تاريخ ايران و
افتخارات آن صادر فرموده اند ناگزيرم بگويم " نمک خورده و نمکدان شکسته اند"
!
ضمنا و از همه مهمتر ، فراموش نکنيم که آقای صادق الحسينی
مشاور رئيس مرکز بين المللی گفتگوی تمدنها هستند و قاعدتا می بايست در امر رواج !
فرهنگ گفتگو و مدارا به دکتر مهاجرانی مشاوره دهند و خود نيز با توجه به حضورشان در
مرکز بين المللی گفتگوی تمدنها مروج صلح و دوستی و نزديکی ملتها به يکديگر باشند.
اما در عوض ايشان با نوشتن اين مقاله و به تعبير من با صدور اين بيانيه - آگاهانه
يا نا آگاهانه - به آتش دشمنی ميان ايرانيان و اعراب به نحو احسن دامن زداند و
بستر مناسب و خوبی برای تداوم دعوا و دشمنی " پان ها " فراهم کردند.
بنابر اين در اينجا جا دارد که از آقای دکتر مهاجرانی
- رياست مرکز بين المللی گفتگوی تمدنها- سئوال کنيم صدور چنين بيانيه نفاق بر
انگيزی در باره تاريخ ايران از جانب مشاورعرب تبار ايشان چه توضيحی می تواند داشته
باشد و اساسا انتخاب آقای صادق الحسينی به عنوان مشاور در امر " گفتگو و رواج
صلح و مدارا " با کدام معيار ، گزينش و منطقی صورت گرفته است؟!
علی منشادي۲۰/۱۰/۸۱
|