کودتای اقتدار گرايان به پيامی از دورها
مسعود بهنود
http://www.behnoudonline.com
هم ترجمه غلط پيام های ديگران و هم گرفتار شدن در
پيام هائی که آدرس غلط در آن داده شده در تاريخ معاصر ايران نمونه های بسيار دارد.
شاه سابق ايران و هم پدرش در سال و ماه های آخر سلطنت خود به چنين وضعيتی دچار
آمدند و هر دو در دوران تبعيد خشم خود را از خارجی ها رضا شاه از انگليس و فرزندش
از آمريکا به همين نشانه نشان داده اند.به نظر می رسد اقتدار گرايان ايرانی بار
ديگر به اين سرنوشت گرفتار آمده اند که عملياتی کودتائی را در زمانی حساس عليه
جنبش اصلاح طلبی آغاز کرده اند.
اين هفته ها و ماه ها ترجيع بند مقالات و اظهار
نظرهای اصلاح طلبان در روزنامه هائی که برای آنان باقی مانده ابراز اين تعجب است
که در شرايط موجود منطقه ای با خطراتی که از حضور آمريکا در عراق و تنگ شدن حلقه
محاصره، جمهوری اسلامی را تهديد می کند چطور تصميم گيرندگان و راهبران و حتی
محافظه کاران که جانشان به استقرار نظام بسته است تنگی موقع را در نمی يابند و
همچنان در پی تحريک مردم و پرونده سازی و جنجال آفرينی هائی هستند که در نهايت به
ضعف حکومت منتهی می شود.
ناظران خارجی و به خصوص دولت های اروپائی هم مدت
هاست که از خود می پرسند چطور حاکميتی که به آن ظرافت جنبش اصلاح طلبی را در
بزنگاه تاريخی خود مجال داد و هضم کرد و در سياست خارجی به آن لطف که دشمنانش هم
خيره شدند توانست گذشته ها را از ذهن ها پاک کند و وسط معرکه جهان قد برافرازد
اينک در اين زمانه پرخطر از درک اين نکته عاجز مانده که سخت گيری بر مردم و جنجال
آفرينی و نمايش بی سامانی چه زيان ها برايش به ارمغان می آورد.
مقاومت اقتدار گرايان در مقابل جنبش اصلاح طلبی و
از دست رفتن فرصت هائی که برای ترميم چهره جهانی ايران به وجود آمده بود، به ويژه
در يک سال اخير، آنان را که از هر حرکتی اگر احتمال سرنگونی نظام در آن باشد
استقبال می کنند به تک و تا انداخته است. خرده گيری و هجو اصلاح طلبان و آرامش
خواهان مد روز شده و کم نيستند کسانی که از حوادث سه سال اخير به اين نتيجه رسيده
اند که نظام اصلاح پذير نيست و اقتدار گرائی و بی اعتنائی به مردم و خواست هايشان
در ذات آن است. اين گروه استدلال می کنند که اگر جز اين بود به قاعده جمهوری
اسلامی می توانست تندروان را مهار کند و در چنين موقع باريکی از خشونت و فشارهای
داخلی دست شويد و به اصلاح طلبان خودی مجال دهد تا جمهوری اسلامی را از تنگنائی که
در آن گرفتار است برهانند.
آن تعجب بايسته و اين سئوال درست را پاسخی ديگر
است و آن به يکی از دقيقه های سياست بر می گردد. اقتدارگرايان ايرانی بعد از يازده
سپتامبر از مجموعه پيام هائی که از کانال های مختلف به آنان رسيد چنين دريافتند که
می توانند از درگير شدن جهانيان در يکی از چالش های بزرگ تاريخ مدرن بهره برند و
جنبشی را که پنج سال است گرفتار آنند سرکوب کنند و حکومت دينی محکمی بر پايه قدرت
متمرکز به وجود آورند.
جلال طالبانی رهبر اتحاديه کردستان عراق چند روز
پيش هنگام ترک تهران گفت از جانب آمريکائيان مجاز بوده ام به رساندن اين پيام به
تهران که آمريکا در عمليات نظامی عليه عراق کاری به ايران ندارد. همين پيام به
گونه ای ديگر در کلام عبدالله گل نخست وزير تازه ترکيه هم وجود داشت. از اين قبيل
پيام ها به تازگی از منابع مختلف به ايران می رسد. در زمان حمله نظامی آمريکا به
اففانستان هم اين اتفاق افتاد.
در ديد اصلاح طلبان حاضر در دولت، پيام "
آمريکا را در لشگر گشی به عراق با ايران کاری نيست " به آن معناست که سياست
تنش زدائی از سياست خارجی دولت خاتمی ثمر داده و کوشش هايشان مفيد افتاده است. آن
ها از بحران منطقه به اين نتيجه می رسند که بايد روند مردم سالاری ادامه يابد و
حکومت با مشارکت دادن مردم بخشی از قدرت متمرکز را به مردم واگذارد و امکان دهد که
دولت در گفتگوهای خود با جهان دست پری داشته باشد و همواره شرمنده از گزارش های
نقص حقوق بشر در ايران نشود. اما اقتدارگرايان از همان پيام چيزی ديگر می شنوند و
در تدارک کودتاواره بر آمده اند که مطابق نظريه سه سال پيش سردار نقدی که در نامه
وی به رييس قوه قضاييه منعکس شد با اعدام يکی دو نفر، دستگيری سی نفر و بستن
پانزده روزنامه کار را به سامان برسانند و حکومت را در چالش ها و معاملات آينده
دست باز بخشند.
فرض اول اين است که اقتدارگرايان رمز پيام را به
غلط گشوده اند و به خطا دچار اين توهم شده اند که آمريکا و ديگران برايشان مجوز
حرکت صادر کرده اند. فرض دوم اين که اقتدارگرايان پيام را درست کشف کرده اند اما mis.lead يا گمراه شده اند و به زبان مردم کوچه و بازار آدرس عوضی به آن ها
داده شده است. هر دو فرض يک نتيجه می دهد. مهم اين است که اقتدارگرايان چنين پيامی
شنيده اند، فرقی ندارد که حريف آدرس عوضی به آن ها داده و يا خود در خواندن آن
دچار خطا شده اند. نتيجه يکی است.
تصميم اقتدار گرايان بر اساس پيام های دريافتی، در
ذات خود برای اصلاح طلبان خبر بدی نيست اگر در آن خطر بزرگی خفته نبود. پيش از
شناختن آن خطر بايد ديد ارسال کنندگان چه در سر داشته اند. و به چه منظور چنين
پيامی برای اقتدارگرايان ايرانی فرستاده شده اند.
آمريکائيان که ديگر پيداست که به تغيير نقشه سياسی
منطقه خاورميانه چشم دارند خوب می دانند که حکايت ايران از ديگر کشورها جداست و هر
نوع مقابله مستقيم با آن مستلزم پذيرش خطرهای بزرگ است. خطری که نه در افغانستان
در کمين آن ها بود و نه در عراق هست. بزرگی ايران، ترکيب جمعيتی آن و آمادگی بخش
بزرگی از مردم برای دفاع از سرزمين خود در برابر تجاوز خارجی چيزی نيست که از
نظرها دور مانده باشد. مهم تر از آن تحولات مهمی است که در اين سال ها در ايران رخ
داده است. کشوری که رييس دولتش بر خلاف تقريبا تمامی کشور های منطقه به رای مستقيم
و بی ترديد حدود شصت و پنج در صد مردم برگزيده شده، با همه اما و اگر ها که در راه
او به وجود آمده، چنان نيست که به آسانی بتوان برايش از دور نقشه کشيد و مطمئن به
موفقيت آن بود. جهانی که همين اواخر به تحسين جنبش اصلاح طلبی ايران و نماينده اش پرداخت
چطور ممکن است حتی به اندازه ای که در ماجرای حمله به عراق با آمريکا همدلی می کند
در مورد حمله به ايران با واشنگتن و تل آويو همرای شود. از ديد بلند نگر برنامه
ريزان نظام نوين جهانی هر گونه تغييری در ايران مستلزم تغيير فضای درونی ايران است
ورنه حتی افزون کردن فشارها، گسيل داشتن سيل آوارگان و ايجاد فضای دشمنی با ايران
در حکومت آينده عراق هم حاصلی نخواهد داشت.
در چنين حال و با چنين صورت مسئله ای تنها چاره در
به هم ريختن آرامش و استقرار و به انفجار رساندن کشور است که از ديد کارشناسان
آمريکائی و اسرائيلی اقتدار گرايان با افزودن بر فشارهای خود می توانند زمينه ساز
آن شوند. از ديد و در نقشه آن ها ايجاد وضعيت اضطراری در کشور چون با فشارهای
بيرونی همزمان شود نتيجه خواهد داد. دادن آدرس عوضی به اقتدارگرايان که همواره
اعمال زور و ايجاد رعب را بهترين روش های حکومتداری می دانند، آمريکا و متحدان
منطقه ای به ويژه اسرائيل را که از استقرار يک حکومت قوی مردم سالار در قلب منطقه
احساس خطر می کنند، به مطلوب خود نزديک خواهد کرد.
کانال هائی که از اولين ماه های تاسيس جمهوری
اسلامی و حتی در روزهای سخت گروگان گيری بين غرب و بخش قدرتمندی از محافظه کاران
ايرانی گشوده شد و دست کم در دو مورد از پرده به در افتاد کمتر فايده اش را برای
طرف آمريکائی در اين زمان آشکار کرده است. اين کانال در دهه هشتاد ميلادی که هنوز
نشانه ای از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی ديده نمی شد برای کاستن از نگرانی های غرب
در گسترش نفوذ مسکو در ايران باز شد ولی در سال های بعد گشوده ماند و کاربردهای
تازه ای پيدا کرد.
تاريخچه روابط غرب با کشورهای خاورميانه نمونه های
فراوانی دارد از زيان هائی که گفتگوهای پنهانی و دور از نظارت عمومی به دولت هائی
وارد آورده است که در زمان های خاص و به دور از نظرها به اين گفتگوها تن می دهند.
دادن اطلاعات منحرف کننده و خطا ساز گرچه در روابط جاری و عادی ديپلوماتيک نيز
معمول است ولی کاربرد اصلی خود را در زمانی نشان می دهد که يکی از طرفين به دليل
سياست ها و تبليغات داخلی خود نخواهد به مذاکرات باز و آشکار تن دهد. به نظر می
رسد که آدرس عوضی را اقتدارگرايان از همين طريق به دست آورده اند.
امروز آن چه مانع از شادمانی اصلاح طلبان درون
حکومت از به خطا افتادن رقيبانشان می شود پايانی است که بر اين سناريو محتمل است.
اصلاح طلبان می دانند حاصلی که از بالا بردن ميزان فشارها و کودتا واره
اقتدارگرايان به دست می آيد انفجاری درونی است و وقتی با افزايش فشارهای بيرونی
دنبال شود جمعيت جوانی که هم اکنون راديو فردا به گوش دارد را به حرکت در خواهد
آورد و اين خود کاری می کند که انجامش از عهده هيچ نيروی سياسی و نظامی خارجی بر
نمی آيد.
اگر همه اين اتفاقات در زمانی می افتاد که اصلاح
طلبان در اوج محبوبيت بودند حرکت کودتائی اقتدارگرايان به مرگ دائمی آن ها منجر می
شد و خبر بدی برای اصلاح طلبان نبود اما اينک آن ها می دانند که چنين نيست. محافظه
کاران گرچه از مبارزه سخت پنج ساله خود با اصلاح طلب چيزی در انبان رای و خواست
های مردم نيندوخته اند اما اصلاح طلبان را از چشم مردم تا اندازه زيادی انداخته
اند.
از ميان اصلاح طلبان که خواست و نظر آن ها آشکار
شده تاکنون تنها اکبر گنجی است که با نوشتن مانيفست جمهوری خواهی قطع اميد خود را
از روند فعلی اصلاحات نشان داده وگرنه بقيه آنان حتی کسانی مانند سعيد حجاريان و
عباس عبدی که در خط مقدم جبهه قرار دارند هنوز بر اين اميدند که به دادن اندرز و
بالا بردن شکيبائی جنبش و استفاده از جاذبه های رييس جمهور از ورود کشور به
داستانی که کودتای اقتدارگرايان موجد آن خواهد بود جلوگيرند. هنوز اين اميد از کف
نداده اند اما نگرانند. نگران آن که در زمان صفر آنان هم نتوانند به عنوان ترمز
حرکت عظيم و خردکننده عمل کنند، خود نيز فنا شوند و امکان حل مسالمت آميز مسائل
کشور نيز از دست برود.
با کودتائی که اقتدارگرايان از سه ماه قبل با يورش
سنگين به اصلاح طلبان آن را عملا آغاز کرده اند روزهای آينده، لحظات سرنوشت سازی
برای جمهوری اسلامی خواهد بود. پنج سال بعد از حادثه خيره کننده دوم خرداد که
حکومت اسلامی ايران چهره ای متفاوتی از خود به جهانيان نشان داد و قابليت های
باورناپذيری از خود آشکار کرد تعبير اقتدارگرايان از شرايط جهانی، ايران را در
موقعيتی به مراتب نگران کننده تر از تمام سال های عمر بيست و چهار ساله خود قرار
داده است.
با اين همه چنان نيست که اميد از توسعه سياسی کشور
و پيشبرد اصلاحات به تمامی به ياس بدل شده باشد. دانشجويان شورای دانشگاه های
تهران در آخرين بيانيه خود روزنه اميد را نمايانده اند. وقتی که می نويسند جنبش
اصلاح طلبی را به قهرمانان نيازی نيست، آن انقلاب است که برای حرکت به قهرمانان
محتاج می ماند. نيما دانشجوی نوزده ساله ايرانی در يک سايت اينترنتی نوشته است ما
به خطا های پدرانمان در قرن بيستم واقفيم و حکايت دو انقلاب، دو کودتا و سه باز
خيز برداشتن کشور را برای تجدد و مدرنيته می دانيم. خطاهای آنان را نمی کنيم. ما
از نسلی ديگريم و از راه های ديگر می رويم.
|