دفاع از آينده
ميل برای تبديل کل جامعه به يک
دستگاه امنيتی بزرگ ميل خطرناکی است
عليرضا علوی تبار
مقدمه:
برادران دربند ما (آقايان عبدی و قاضيان) به
دلايلی تصميم گرفتند که در جلسات علنی دادگاه از خويش دفاع نکنند. ضمن درک موقعيت
آنها و همدلی با آنها، چون اعتقاد دارم که هيچ جرمی اتفاق نيفتاده است و چون سکوت
در مقابل اتهامات مطرح شده ممکن است اذهان بیاطلاع را دچار خطا نمايد، نکاتی را
در مورد اين اتهامات مطرح میکنم.
توجه من در اين متن بر اتهامات عامی است که در
کيفر خواستها تکرار شده است، بحث در مورد موارد خاص را به جای مناسب وامی گذارم.
علیرغم تلخی وقايع جاری از نظرمن همه آنها نشانههای پيروزی قطعی و نزديک جنبش
مردم سالاری خواهی ايران است. اراده خداوند از طريق مردم آگاه ما تحقق خواهد يافت
و ملت مسلمان ايران که يکصد سال است استحقاق جمهوريت و مردمسالاری را يافته است
به حق خويش خواهد رسيد.
با نام و ياد خدا و با استعانت از او، قبل از آنکه
به اتهامات مطرح شده در خطبه سياسی که به نام کيفر خواست قرائت شد، پاسخ دهم، لازم
میدانم که به سه نکته اشاره نمايم.
نکته اول:
برگزاری اين دادگاه و مشاهده جريان محاکمه دو برادر
عزيزم (آقايان قاضيان و عبدی) در من احساسی دوگانه پديد آورد. از يکسو تشکيل اين
دادگاه موجب ناراحتی من گرديد زيرا تشکيل آنرا به زيان منافع و امنيت ملی کشور
میدانم. به اعتقاد من تشکيل چنين دادگاههايی موجب ضربه خوردن به حيثيت کشور در
سطح بينالمللی، تشديد مهاجرت از کشور، مشکل شدن پژوهش آزاد علمی و ضربه پذير کردن
امنيت کشور از طريق انکار آزادی و مردمسالاری در آن، خواهد شد. اما از سوی ديگر،
تشکيل اين دادگاه موجب شادی و جلب رضايت خاطر شخصی من گرديده است. اولا من با دو
تن از شريفترين مردم ايران (برادرانم قاضيان و عبدی) هم سنگر و هم پرونده شدهام
و اين برای من که به خدمتگزاری آنها افتخار میکنم، کمال افتخار محسوب میگردد.
ثانيا يقين دارم که محاکمه شدن در چنين دادگاهی و با چنين کيفر خواستی موجب شهرت و
محبوبيت فزاينده ما در ميان مردم خواهد شد و اين محبوبيت و شهرت يقينا در آينده
کار ساز خواهد بود.
نکته دوم:
در رسانههای جمعی از اين پرونده به عنوان پرونده
«موسسه پژوهشی آينده» يا «پرونده نظر سنجی» ياد میشود، اما اين عنوان به هيچ وجه
واقعيت اين پرونده را نشان نمیدهد. طرح اتهامات برادران عزيزم و خود من نشان میدهد
که تنها بخش محدودی از کيفر خواست به عملکرد پژوهشی و انجام نظرسنجی توسط دوستان
و بنده و مربوط میشود و باقی اتهامات به ديدگاهها و عملکرد سياسی و مطبوعاتی ما
راجع است. با هر معياری که به اين پرونده نگاه کنيد آنرا پروندهای سياسی خواهيد
يافت. از اينرو مطابق قانون اساسی ايران دادگاه صالح برای رسيدگی به اين پرونده
دادگاهی است که با حضور هيأت منصفه برگزار میشود. به علاوه برخی از اتهامهای
مطرح شده مربوط به اقداماتی است که چندين سال از زمان آنها میگذرد! اين نشان
میدهد که اين ادعا که گفته می شود در قوه قضائيه ما هر ايرانی يک پرونده مفتوح
دارد که درزمان مناسب مطرح میشود، بی دليل نيست! به علاوه نشان میدهد که بر خلاف
برخی از ادعاها اين پرونده از پيش طراحی و برنامهريزی شده بود، و برای آن تدارک
میشده است. بحث نظر سنجیها تنها بهانهای برای طرح مسئله بوده است.
نکته سوم: با توجه به ساخت انتصابی قوه قضائيه در
ايران و اينکه بر مبنای تفسير غالب از قانون اساسی حق عزل و نصب و نظارت کارآمد بر
اين قوه تنها بر عهده مقام رهبری است، و با توجه به اصل مديريتی «تناسب ميان
اختيار و مسئوليت»، بنده مسئوليت اين دادگاه و دادگاههای مشابه آنرا بطور کامل
برعهده مقام رهبری میدانم. اگر در اين دادگاهها به عدالت حکم شود افتخار آن نصيب
ايشان میگردد و اگر ظالمانه حکم شود، ايشان هستند که بايد در دنيا و آخرت
پاسهخگوی اين ظلم باشند.
اما در مورد خطبه سياسی ضعيفی که تحت عنوان
کيفرخواست قرائت شد، بعيد میدانم خطبهای که خوانده شد به دليل بهرهگيری از
واژههايی که بر جهت گيری افراطی سياسی نويسنده دلالت میکرد، استفاده از مفاهيم
کشدار و چند پهلو که با مفاهيم دقيق حقوقی فاصله دارند و لحن هيجانی و تحريک کننده
آن، در عرف حقوقدانان به عنوان يک متن حقوقی تلقی گردد. اما به هر حال برای روشن
شدن برخی مباحث مطرح شده در آن توضيحاتی عرض میکنم.
۱-قبل از هر چيز لازم میدانم که نکاتی را درباره
«مؤسسه پژوهشی آينده» و نحوه عمل آن توضيح دهم.
۱-۱-مؤسسه پژوهشی آينده با جمعبندی تجربيات فعاليت
در مراکز پژوهشی دولتی و با اين انگيزه که مبنايی باشد برای فراهم آوردن امکان
پژوهش کاملا آزاد و با دغدغههای صرفا علمی شکل گرفت. تجربه کار در مراکز پژوهشی
دولتی و نيمه دولتی به ما نشان میداد که پژوهش در اين مراکز از نظر «انتخاب
موضوع»، «انتخاب پژوهش» و «اعلام نتايج» هميشه دچار محدوديت بوده است. از اينرو
تصميم گرفته شد محل کار مشترکی ايجاد گردد که در آن زمينه برای رفع اين محدوديتها
فراهم آيد. مبنای عمل موسسه پژوهشی آينده فراهم کردن حداکثر «آزادی مسئولانه فردی»
در زمينه پژوهش بوده است. به اين معنا که مؤسسه ضمن ايجاد امکانات لازم برای پژوهش
تنها خطوط کلی پژوهش و ضوابط عمومی را تعيين میکرد و پژوهشگران را در انتخاب
«موضوع»، «روش»، «کارفرما»، «نحوه هزينه کردن بودجه پژوهش»، «نتيجهگيری از تجزيه
و تحليل دادهها» و «انتشار يا عدم انتشار نتايج پژوهش»کاملا آزاد میگذاشت. همه
پژوهشهای انجام شده توسط همکاران اين موسسه با حداکثر اختيار و مسئوليت فردی صورت
پذيرفته است.
۲-۱-پژوهش يعنی «توليد اطلاعات و منظم کردن و
تحليل و تبيين اطلاعات»، پژوهشی که درآن نوجويی يا نو گستری (به معنای توليد
اطلاعات تازه يا تحليل و دسته بندی تازه اطلاعات موجود) وجود نداشته باشد،
بیفايده است. در مراکز علمی و پژوهشی و اساسا در زندگی اجتماعی اصل «آزادی تبادل
اطلاعات» است. پژوهشگر و شهروند آزاد است اطلاعات موجود در اختيار خويش را با
ديگران مبادله کند، مگر آنکه خلافش ثابت گردد. برای اثبات خلاف آن نيز قانون و
ضابطهای از پيش مشخص شده لازم است. آنچه در قوانين موجود ايران تصريح شده،
ممنوعيت انتقال و مبادله اطلاعات طبقهبندی شده با افرادی است که به موجب قانون
ذيصلاح محسوب نمیگردند. پژوهش علمی و نتايج حاصل از آن قوميت و مليت نمیشناسند و
متعلق به همه بشريت است، علم و دانش علمی پديدهای است جهانی و نتايج آن حاصل
همکاری همه انسانها در طول تاريخ است يک محقق هر چقدر اعتماد به نفس بيشتری داشته
باشد، خود را راحتتر در معرض داوری عمومی و جهانی قرار میدهد. برای يک پژوهشگر
اصيل گسترش ارتباط با مراکز آموزشی و پژوهشی يک هدف غيرقابل صرفنظر کردن است.
۳-۱-پژوهشگران و مؤسسات پژوهشی دستگاههای امنيتی
و نظامی نيستند که برای برقراری رابطه با ديگران نخست آنها را گزينش کرده است و پس
از عبور از صافی پيچ در پيچ بررسیهای اطلاعاتی اقدام به برقراری رابطه با مراکز
علمی و پژوهشی ديگر بنمايد. مراکز پژوهشی و هر شهروند عادی تنها در محدوده عرفی پس
از آنکه بطور اجمالی پژوهشی يا آموزشی بودن يک موسسه ديگر مشخص شد، مجازند که
ارتباط علمی و پژوهشی خود را با آنها بر قرار سازند. شهروندان بالغ و عاقل نيازمند
قيم نيستند و الزامی ندارد که آزادی های خويش را برای برقراری روابط مشروع با
ديگران (چه داخلی و چه خارجی) دائما با استعلام از اين و آن محدود سازند. هر يک از
ما پس از آنکه در حد مقبول عرفی به شناختی حداقلی از ديگران دست يافتيم، حق داريم
که به آنها ارتباط برقرار کنيم. فراموش نکنيم که علیرغم خواسته تماميت خواهان،
«اصل بر آزادی و مباح بودن است و خلاف آن نيازمند به اثبات است.» در جامعهای که
امکان کنترل همه چيز توسط دستگاههای امنيتی وجود دارد، به ويژه در شرايط تولد و
ظهور دائمی مراکز اطلاعاتی و امنيتی غير مسئول، همه ما در يک اتاق شيشهای قرار
گرفته و بازی میکنيم. چشمهايی هميشه ما را کنترل میکنند! اين دستگاههای عريض و
طويل حداقل برای حلال شدن بودجهای که مصرف میکنند بايستی جلو وقوع آنچه را غير
قانونی میدانند بگيرند يا حداقل برای آن تلاش کنند و نه اينکه منتظر شوند تا پس
از وقوع جرم برای دستگيری و مجازات مجرمين اقدام نمايند!
علاوه بر اين آنچه مجرمانه يا غير مجرمانه بودن يک
رابطه را تعيين میکند، ماهيت رابطه و قصد آن است نه نفس ارتباط. بطور مثال اگر
جاسوسی از کسی در مورد وضع هوا پرسش کند و او پاسخ دهد نفس اين رابطه جرم و جاسوسی
نيست رابطه با جاسوس وقتی جرم است که اين رابطه با قصد جاسوسی يا مشارکت و معاونت
در آن برقرار گردد. لازم به يادآوری اين بحث بديهی حقوقی نيست که برای وقوع جرم
بايستی عناصر سه گانه قانونی، مادی و معنوی جرم حاضر باشند. انجام پژوهش برای
دستيابی به حقيقت حتی اگر توسط ديگران مورد سوء استفاده قرار گيرد به دليل فقدان
عنصر معنوی جرم (قصد مجرمانه) نمیتواند جرم تلقی شود. به ويژه در چنين مواردی
تفکيک «قصد فعل» از «قصد نتيجه» میتواند نشان دهد که داشتن «قصد فعل» در پژوهش
(يعنی کشف حقيقت و شناخت واقعيت) ارتباطی با «قصد نتيجه» (سوءاستفاده از اين شناخت
له يا عليه يک وضعيت) ندارد. برقراری رابطهای که نه از نظر قانونی به عنوان جرم
تعريف شده و نه در آن عنصر معنوی (قصد مجرمانه) وجود دارد چگونه میتواند مبنايی
برای اتهام باشد؟
۴-۱- در متن کيفرخواستها چندين بار بر استفاده
حکومتها و نهادهای امنيتی کشورهای صنعتی از پژوهشهای انجام گرفته توسط مؤسسات
پژوهشی و همکاری برخی از مراکز مشهور پژوهشی (چون مؤسسه گالوپ و برخی دانشگاهها)
با حکومتها و نهادهای امنيتی تأکيد شده است. جهت اطلاع نويسنده کيفرخواست بايد
بگويم که در تمامی کشورهايی که حکومتهای دموکراتيک دارند و فاصله ميان مردم و
حکومت زياد نيست همکاری مراکز پژوهشی با نهادهای حکومتی امری عادی است و به
هيچوجه موجب بیاعتباری و کاهش شأن و منزلت نمیگردد. به علاوه اين نشاندهنده
هوشمندی حکومتهای توسعهيافته است که میکوشند تا سياستها و خطمشیهای خود را
بر پژوهشهای علمی استوار سازند. علت آن که اين واقعيتها برای ما عجيب و مشکوک به
نظر میرسد، اين است که اولا فاصله بسيار زياد ميان حکومت و مردم در کشور ما نوعی
نگاه منفی نسبت به نهادهای قضايی و امنيتی کشور پديد آورده است و اثبات همکاری با
اين نهادها میتواند موجب کاهش منزلت اجتماعی پژوهشگران گردد از اين رو از آن
پرهيز میشود. ثانيا در اينجا به جای بهرهگيری از توان کارشناسی پژوهشگران، آنها
را در سلولهای انفرادی بهداشتی!! نگاه میدارند. در اينجا نيازی به عقلانی کردن
خطمشیها وجود ندارد تا بهرهگيری از مراکز پژوهشی لازم آيد. برای اقتدارگرايانی
که بيش از ۷۰ درصد قدرت را در کشور ما در اختيار دارند روشنايی ناشی از علم
میتواند تقدسشکن بوده و امکان تداوم حاکميت بر مردم را بگيرد. در همين پرونده
کافی است به يادآوريم که پايينبودن ميزان محبوبيت برخی و اعلام تفاوتنظر مردم با
برخی مسؤولان چه فاجعهای را پديد آورد!
۲-در خطبه سياسی قرائت شده در چند مورد بر ارتباط
با ايرانيان مقيم خارج از کشور اشاره شده و اين ارتباط محکوم گرديده است. در اين
مورد لازم میدانم به برخی از نکات اشاره کنم.
۱-۲- از نظر من همه ايرانيان مستقل از ديدگاهها و
مواضع فکری و سياسیشان دارای حقوق برابر بوده و به يک ميزان حق مشارکت در اداره
کشور و دخالت در سياستهای آن را دارند. تنها زمانی میتوان يک شهروند ايرانی را
از حقوقی چون شرکت در انتخابات، ايجاد حزب و تشکل سياسی، صدور بيانيه و اظهارنظر
در مورد مسايل کشور، برگزاری همايش و گفتوگوهای جمعی و...محروم ساخت که طی يک
محاکمه عادلانه و در يک دادگاه صالحه (دادگاه سياسی با حضور هيأت منصفه) به چنين
محروميتی محکوم شده باشد. در شرايطی که هنوز قانونی برای جرم سياسی وجود ندارد،
دادگاهها بدون هيأت منصفه تشکيل میشود و اساسا برای بسياری از ايرانيان مقيم
خارج چنين دادگاهی تشکيل نشده است، چگونه میتوان از القابی که نشاندهنده مجرم
بودن است برای ناميدن ساير شهروندان ايرانی استفاده کرد؟ واژههای تحقيرآميز و
توهينآميزی که در مورد ساير ايرانيان به کار میرود بيش از آن که معنای حقوقی
بدهد بر نوعی فلسفه سياسی و روانشناسی خاص نويسنده دلالت میکند.
۲-۲- بخشی از ايرانيانی که در اينجا از آنها نام
برده شده از ديد من صدها بار شريفتر از کسانی هستند که با فروش دين خدا، دنيايشان
را آباد میکنند. آنها در ميان بيگانگان مدافع و پرچمدار حقوق ايران هستند و به
دنبال يافتن راههايی برای اصلاح و تحول مسالمتجويانه در کشور در جهت آرمانهای
مورد قبولشان هستند. نه ما و نه هيچکس ديگر حق ندارد به دليل متفاوت بودن آنها، از
آنها به بدی ياد کند.
۳-۲- مفاهيمی چون «برانداز» تعاريف مشخصی دارند و
برکسانی دلالت میکند که خواهان دگرگونی نظام سياسی کشور از طريق خشونت و قهر
هستند. کسی که از «اصلاحات» سخن میگويد و با «اصلاحطلبان» وارد گفتوگو میشود
پيشاپيش ميان خود و براندازان تمايز قائل شده است. من نمیتوانم درک کنم که چرا
برعکس تمامی جوامع و حکومتهای عقلانی، در کشور ما تلاش میشود که گفته شود ما
مخالف بنيادی نداريم و همه افراد مخالف، منتقدند و نه برانداز. اما در اينجا درست
برعکس عمل میشود!
اگر آقايان به مفهوم دقيق براندازی و زمينهسازی
برای آن وقوف داشتند. درمیيافتند که بزرگترين برانداز خودشان هستند! گمان نمیکنم
هيچ نظامی با داشتن دوستانی چون آقايان نيازمند دشمن باشد!
۴-۲- لازم است در حاشيه بگويم که تشکيل اين دادگاه
بهترين دليل برای درستی نظريه حاکميت دوگانه در ايران است. در حالی که بخشی از
حاکميت ما پرچمدار گفتوگو ميان تمدنهاست، بخش ديگری از حاکميت گروهی را به اتهام
ارتباط و گفتوگو با ايرانيان مقيم خارج محاکمه میکند! مگر حاکميت دوگانه شاخ و
دم دارد؟
۳-مسأله ارتباط با بيگانگان و اتهام خدمت به آنها
آنقدر در اين خطبه سياسی تکرار شده بود که لازم است در اين مورد نيز توضيحاتی داده
شود.
۱-۳- قبل از هرچيز بايد تذکر دهم که طرح نقش
بيگانگان در تحولات داخلی کشور و نسبت دادن تحولات و مواضع داخلی به آنها تأثيری
بسيار نامساعد بر فرهنگ عمومی و فرهنگ سياسی ما خواهد گذاشت و تقويت تفکر غلطی است
که در آن مردم و سياستمداران ما گروهی سادهلوح و خودفروش تلقی میشوند! تفکری که
بيش از هر تفکر ديگری حاصل تبليغ نژادپرستانه و غرب محور، مستشرقين بوده است. به
علاوه تکرار اتهام انتساب به بيگانگان و پررنگ کردن نقش آنها میتواند واکنشی
تندروانه را در ناظران و شنوندگان ايجاد کند. پس از تکرار اين اتهام و بزرگ کردن
خطر و نقش بيگانگان اين پرسش در اذهان شکل میگيرد که «بيگانگانی که اينقدر ما را
از آنها میترسانند قادرند چه بلايی بر سر مردم ما بياورند؟» آنها اموال عمومی را
ضايع و نابود خواهند کرد، حقوق شهروندان را زيرپا میگذارند، آبروی ايران را در
جهان میبرند، اخلاق و معنويت را در اين کشور به تمسخر گرفته و تضعيف میکنند
و...مگر خود اين آقايان همه اينکارها را نمیکنند؟ اين بيگانگان خطرناک چه خواهند
کرد که خود اين آقايان نمیکنند؟
۲-۳- تأکيد بيش از اندازه بر نقش بيگانگان و ترويج
ترس از توطئههای آنان، بيش از آن که حکايت يک تحليل و نگرش سياسی بنمايد، علامت
نوعی بيماری روانی مشخص است. بيگانه ترسی يک بيماری روانی است که روی ديگر سکه
بيگانهپرستی میباشد. ترويج بيگانهترسی در فرهنگ سياسی کشور ممکن است در کوتاه
مدت پوششی بر ناتوانايیها و ضعفهای مديريتی برخی باشد اما در ميان مدت به ضدخود
و رواج بيگانهپرستی منجر خواهد شد. فراموش نکنيد که در حکمت قديم ما نيز میگفتند
که «هرچيز از حد خود تجاوز کند به ضدخود تبديل خواهد شد.»
۳-۳-در ارتباط با ديگران نيز اصل بر آزادی و مباح
بودن ارتباط است مگر خلاف آن ثابت شود. هيچکس حق ندارد آنجا که منع قانونی وجود
ندارد، محدوديتی بر آزادی افراد برای برقرار کردن رابطه با ديگران قائل شود. مسخره
است که شهروندان کشوری که با شعار گفتوگوی تمدنها شناخته میشوند دائما در هراس
از گفتوگو و شرکت درهمايش مشترک با ديگران به سر ببرند، اين حق ماست که با
ديگران گفتوگو کنيم و موضوع گفتوگو را نيز انتخاب نماييم. نقش ما برقراری
ارتباط و گفتوگو است، اگر ديگران از اين ارتباط و گفتوگو استفاده کردهاند چون
ما قصد چنين نتيجهای را نداشتهايم و «قصد فعل و قصد نتيجه توأم نبوده است»، جرمی
اتفاق نيفتاده است. برای اطمينان از سلامت ارتباطی که با بيگانگان برقرار میکنيم،
تنها بايستی در حد عرفی از شهروندان انتظار داشت. فراموش نکنيد که علیرغم
تلاشهای شبانهروزی آقايان هنوز کشور به يک دستگاه امنيتی بزرگ تبديل نشده است!
اگر مؤسسهای در ميان عرف اهل پژوهش به مؤسسه
پژوهشی معروف باشد برای ارتباط برقرار کردن با آن کافی است. يک پژوهشگر و يک مؤسسه
پژوهشی نمیتواند برای خود يک دستگاه امنيتی تدارک ببيند و تنها پس از گزينش
امنيتی به برقراری روابط اقدام کند. ميل برای تبديل کل جامعه به يک دستگاه امنيتی
بزرگ ميل خطرناکی است که در نهايت به نوعی حکومت تمامتخواه (شبيه به حکومت هيتلر
و استالين) منجر میگردد و البته در ايران امروز اين آرزويی است محال.
|