پنجشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۱- ۲ ژانويه ۲۰۰۳

 

يادداشهايی در باره مقاله

"نجات ما در اتحاد ماست"

اتحاد چپ و راست ،انتخابی سرنوشت ساز برای نجات مردم ايران از چنگال استبداد مذهبی است

 

کيانوش توکلی

 

اينجانب طی ۵ مقاله ، وعده انتشار منشور اتحاد نيروهای سکولار دمکرات را داده ام، اين سئوال بدرستی پيش آمد که " انتشار اتحاد نيروها قاعدتا بايستی توسط يک يا چند گروه عرضه شود که بيانگر جدی بودن آن باشد.نه توسط يک فرد"(۱)

من به دليل خيلی ساده از اين قاعده پيروی نکردم. چون سال ها ست که منتظر چنين منشوری ماندم(۱) .که ازاردوی چپ و مليون انتشار يابد .گذشت اين سالها نشان داد که انتظاری بی فايده بود.

حوادث ۱۱ سپتامبر که دنيا را تکان داد، که خوب مرا هم بی نصيب نگذاشت. پس از آن خيلی با خودم کلنجار رفتم. خواندم ، نوشتم پاره کردم دوباره نوشتم راستش نويسنده و تئوريسين هم که نبودم .

سر انجام همه کارها را تعطيل کردم ونشستم مثل يک دانشجوی مطاله کردم . از تجربه سياسی خود بهره گرفتم و به خودم دروغ نگفتم سعی کردم در بررسی رويداد ها بی طرف باشم و خود را خالی از کينه و حسد فرقه ای کنم ! راستش نوشتن برايم راحت نبود .خوب از اراده گرايی دوران چريکی بهره جستم، مطالبی گرد آوری کردم که به تدريج آن را انتشار خواهم داد.

واقيعت اين است که سالهاست که خارجه نشين شده ايم . به اين فکر کردم که چه می توان کرد سر انجام به اين نتيجه رسيدم که دو تا سه وظيفه بيشتر نداريم ، اول آنکه از مبازره جوانان ، زنان و دانشجويان حمايت کنيم وانعکاس صدايشان در خارج از ايران باشيم دوم اينکه بنشينيم گذشته خودرا مرور کنيم و تجارب سياسی مان را بدون رودربايسی قلمی کرده ،آن را به نسلی که امروز ميداندار مبارزه است تقديم کنيم . سوم آن دسته رهبران و کادرهای لايق، خودشان را به شکل سياسيون در تبعيد سازمان دهند. راستش رهبر سياسی که صد تا صدتا بدنيا نمی آيند! روزی خواهد آمد که از وجودشان در کنار رهبران نسل سومی ها انقلاب ،استفاده خواهد شد.قطعا آن روز دير نخواهد بود.

نگاهی به سايت های اينترنتی چپ و مليون نشان می دهد، نظراتی امثال من،از سوی ديدگاههای مختلف ، جدی گرفته می شود واين باعث اميدواريست.اماآنچه من در اين باره نوشتم که شامل يک مجموعه مقولات بهم پيوسته ای را تشکيل می دهد که به قرار زيراست:

۱ جهانی شدن ومخالفين آن

۲ ۱۱ سپتامبر و تحولات پس از آن

۳ سکولاريسم و علت العلل عقب ماندگی کشورهای اسلامی

۴ جهانی شدن،سکولاريسم و تحولات پس از۱۱ سپتامبر

۵نجات ما دراتحادماست!

پس از انتشاراين مقالات بويژه مقاله آخر، سئوالات و انتقاداتی از من شده است . که سعی می کنم بر اساس درک و توانايی ام به آن پاسخ دهم . لازم به يادآوری است که آنچه در مقاله " نجات ما در اتحاد ماست" نوشتم مقولات گستردهای را در برمی گيرد که اميدوارم به تدريج آن هارا باز کرده و برای ادعاهايم دلايل بيشتری ارائه نمايم .

گويا مقالات ديگری در نقد نظراتم در راه است من جدا خوشحال می شوم ، منتقدين خود را دوست خواهم داشت و به نظراتشان توجه خواهم کرد، ولی با کسی" دهن به دهن " نخواهم شد و اينکه اين چی گفت وآن ديگری چه بر چسبی حواله مان کرد نخواهم پرداخت، واقيعت اين است که اين فر هنگ سياسی عقب مانده تا به امروز به روشن شدن موضوع کمکی نکرده است . بنابراين با کلمه بازی نمی کنم و سعی می کنم با حداقل کلمات، فکرم را علنی کنم و باز هم تاکيد می کنم که هيج ترسی ندارم که ديگران چه قضاوتی نسبت به من خواهندداشت. اماناگزير ابتدا کمی در باره خودم بگويم:

اينجانب خود را چپ دمکرات که آرزو و تلاش می کنم در کشور من يک نظام پارلمانتاريستی در شکل جمهوری بر قرار گردد. به دمکراسی و عدالت اجتماعی باور دارم . درک من از عدالت اجتماعی تقسيم فقر نبوده است . برای استقرار عدالت اجتماعی پيش شرط هايی ازجمله جذب سرمايه و تکنولوژی خارجی که موجب اشتغال و در نتيجه توليد بيشتر و انباشت سرمايه خواهد بود لازم است بايستی شرايطی فراهم گردد واز اين رو کشورما بايستی جايگاه مناسبی در روندجهانی شدن دست يابد.

 

انتخاب و يا اتحادما!

اما می دانيم که جمهوری اسلامی مانع اصلی در پيوستن ايران به جامعه جهانی می باشد.بنابراين برای از ميان برداشتن استبدادمذهبی در ايران ،هيج انتخابی جز اتحاد همه نيروهای سکولار دمکرات ،از چپ تا راست ، نيست. از دوستی که نجات مارا در انتخاب ما دانسته است، خواهش می کنم بگويند اين ملت در مقابل چند آلترناتيو واقعی ، برای نجات کشور قرار گرفته است که فقط مشکل را، در انتخاب ديده اند. ايا هيج جريانی به تنهايی قادر است تغيرات اساسی در کشور ايجاد نمايد؟(۳)

از وضيعت بد اقتصادی مردم هرچه بگويم ، کم گفته ايم .جوانان ايران که اکثريت جميعت کشور را تشکيل می دهند، نااميد از آينده خود، آتش زير خاکستر اند. از طرفی ديگر شرايط بسيار حساسی در منطقه حکم فرماست. قابل پيش بينی است که در هرصورت رژيم صدام رفتنی است. ويا اگر جنگی در گيرد بهرحال دودش به خاک ايران خواهد رسيد . از اين روتصادفی بنظر نمی رسدکه از گوشه زندان اوين اکبر گنجی و آقای علی گشتگر از پاريس و ديگران بدون ارتباط با هم ، چه بايد کرد ؟ مانيفست و منشور خود را انتشار می دهند و منتظر رهبران و احزاب سياسی خود نخواهند ماند! ارائه اينچنين نظراتی در انحصارهيج کس نيست!شايد اين تلاش ها بسترمناسی برای تشکيل احزاب جديدسياسی ايران باشد! و يا اينکه احزاب چپ و ملی دست و پايشان را جمع کنند! کشور ، تاريخ منتظر آنان نخواهد ماند! به افغا نستان نگاه کنيد! مطمئن باشيد کرزای ديگری پيدا خواهد شد. اگر شما رهبران چپ و ملی به خود نيائيد!اکثريت خاموش در ايران در مانده اند. وسايل ارتباطی جمعی چنان است که رهبران جديدرا يک شبه خواهد ساخت که به سرعت برق مورد حمايت مردم قرار خواهند گرفت.پس به قول سهراب : چشم ها را بايدشست،جورديگری بايدديد.

در مقاله آخرم ، نوشتم که سه جريان سياسی سلطنت ، مجاهد و کمونيست کارگری آلترناتيو های خود را ارائه نموده اند. بقيه چپ به دو دسته چپ دمکرات ، و راديکال که اولی بطور عمده از اصلاح طلبان دينی دفاع می کندو دومی يا نمی داند چی می خواهد و يا به دور از واقيعت ايران و جهان، مشغول تکرار شعار های راديکال و صد در صدی هستند و در ذهن خود دمکراسی را با نابودی سرمايه داری پيوند زده است ، در واقع استراتژی تاکتيک آنان يکی است!

البته نشانه هايی در دست است که از دل چپ(بين المللی و ملی) جريانی در حال نطفه بستن است که آرمانهای عدالت خواهانه خود را باروند جهان شدن و دمکراسی دمساز می کند و از واقيعيت های سياسی هرچند تلخ نمی گريزد. سعی می کنند سياست را دنيای ممکن ها بداند ، آرزوها را جای واقيعت ها نمی نشاند! .

بعد از ۱۱ سپتامبر امريکا و غرب متوجه خطر بنيادگرای اسلامی برای منافع خود و تمدن غرب شده اند و گفتم استراتژی غرب در عرض چند ساعت پس از آن واقعه عوض شد و ديگر به مانند گذشته با مقوله بنيادگرايی اسلامی يک بام و دو هوا بر خورد نخواهد کرد. بطور مثال امريکا تقريبا همزمان رژيم اسلامی ايران را محور شرارت اعلام کردو هم مجاهدين را درليست سازمانهای تروريستی اسلامی قرار داد. همچنين سياست امريکا و عربستان که قبل از آن رويداد ، بر اساس نفت در مقابل امنيت بود دچار بحران جدی شده و بنظر می رسداين شکاف عميق تر گردد .

متاسفا نه چپ ها و مليون اصلاح طلب به دليل روحيه ضد امريکايی وضد سلطنت بجامانده از ۲۸ مرداد دچار تناقض بزرگی هستند از يک طرف جنبش اصلاح طلبی کنونی را ادامه انقلاب شکوهمند می دانند و از سوی ديگر از هرحرکتی که بوی انقلاب دهد متنفر هستند. بعبارتی جنبش اصلاحات را دنبال انقلاب ۵۷ می دانندو لی دليلی هم ارائه نمی کنند که چرا و چطور؟

و در ادامه همين تناقص دور دنيا چرخ می زنند که امضا جمع می کنند که رژيم اسلامی را تشويق کنند که بخاطر منافع ملی ايران ، با امريکا به گفتگو ومذاکره بنشيند.اصولا متوجه اين قضيه نيستند که امريکا پس از ۱۱ سپتامبر حاضر نيست با يک رژيم بنيادگرای اسلامی در حال مرگ به سازش برسد. آقای بوش اين صدای جوانان ايران را شنيده است مرگ بر طالبان از کابل تا تهران!

به نظر اکثر صاحب نظران سياسی، مردم ايران دو خواست اساسی دارند ، آنان خواهان يک دولت عرفی وبه زبان علمی سکولار که شامل آزادی های اجتماعی وقدری هم دمکراسی هستند! وبدين لحاظ گير و گرفتاری اصلاح طلبان و ملی ومذهبی هارا ندارند و هيج نيازی ندارند که راه گنجی، را طی کنند. در اين خصوص توده های مردم از ملی مذهبی ها، جلوترندو اين اشتباهست که اصلاح طلبان دينی ، ملی ومذهبی را نمايند ه ملت ايران بدانيم ! بويژه که مردم ايران تجربه حکومت سکولار شاه را که آزاديهای اجتماعی را پاس ميداشت را با استبداد دينی مقايسه می کنند و احتياجی ندارند کتاب های قطور دوران رنسانس را بخوانند تا در يابند جدايی دين و دولت از چه قرار است و چه مزايايی دارد.

نوانديشی دينی قدمت طولانی دارد، بطور مشخص در تاريخ معاصرايران از زمان سيد جمالدين اسد آبادی شروع شده ، مهدی بازرگان ، علی شريعتی ، مطهری ، سروش و آغاجری و غيره عليرغم اينکه با بنيادگرايان اسلامی اختلاف نظر داشه اند ولی تجربه يکصد سال گذشته وبويژه در انقلاب اسلامی و تا به همين امروز نشان می دهد که نوانديشان دينی سرانجام بنيادگرايان اسلامی را به سکولار ها ترجيع داده اند و هم اکنون هم از مردمسالاری دينی همچنان پای می فشارند.و تا زمانی که آنان صريحا ازلزوم بر قراری يک دولت سکولار را طرح نکنند، نبايستی مورد پشتبانی سکولار ها قرار گيرند.بايستی گنجی ها تشويق شوند، نه اينکه هورا کش برخی کارهای مثبت اصلاحی ، خاتمی چی هاشد! چرا که در نهايت انان تلاش می کنند که نظام اسلامی را نجات دهند !

من در مقاله آخرم نوشتم که مردم ايران يک حکومت سکولار و قدری هم دمکراسی می خواهند.راست اين استکه يک اختلاف بزرگ بين مردم ، که آزاديهای اجتماعی می خواهند و سياسيون روشنفکر و احزاب سياسی که خواهان آزادی بی قيد و شرط هستند، وجود دارد.

بطور مثال چه بسا اگر روز و روزگاری آزادی بی قيد و شرط در کشور ما بر قرار گردد و مثلا هم جنس گرايان بخواهان برای حقوق طبيعی خوددر تهران راه پيمايی کنند . کاملا قابل پيش بينی است مردم به خشم امده با چوب و سنگ به جان اين انسانها ی بی گناه بيفتند . منظور اين است که به دمکراسی بعنوان مقوله نسبی وبعنوان يک فرايند نگاه کنيم ،در غرب هم، چنين پروسه ای طی شدولی در رابطه بر قراری دولت سکولار احتياجی نيست مردم ايران بخواهند يک چنين فرايندی را طی کنند. سابقه حکومت سکولار در ايران چند برابرعمر حکومت اسلامی است. مردم ايران هر دو تجربه را در اختيار دارند!

بر کسی پوشيده نيست که تفرقه و انشقاق بر فضای سياسی اپوزيسيون حکم فرماست .اتحادی که من گفتم همه با هم خمينی تيست! بلکه اتحاد بر اساس حداقل پنج اصل پايه ای(پيشنهادی) است که بيشترين نيروهای سياسی را در بر می گيرد. ا

 

اصول پنجگانه اتحاد:

۱ جدايی دين از دولت ۲ دمکراسی يعنی نظام پارلمانتاريستی و آزادی احزاب ۳ پايبندی به اعلاميه جهانی حقوق بشر ۴ دفاع از تماميت ارضی که مبتنی است بر پذيرش اين مسئله که ايران کشوری با اقوام مختلف .يا کثير المله است و عدم تمرکزبه معنی اشکالی از فدراتيو ، خودگرادنی ويا خودمختاری که پس از بحث وبررسی محققين و با رای ،نظر مردم تعين خواهد شد، آنهم با در نظر داشت، حساسيت همسايگان ايران که خود داری چنين مسايلی هستند ۵ پايان دادن به سياست ايزوله سازی ايران و پيوستن کشورما به جامعه جهانی !

درباره اصول پايه ای می شود، کم ، زياد ويا دقيق اش کرد. بهرحال اين اصول می توان بعنوان پايه توافق اپوزيسيون در نظر گرفت . اختلافات، بر سر جای خود خواهند بود تامردم در فردای آزادی با رای خود نوع و شکل حکومت را انتخاب کنند. در واقع وظيفه چنين جبهه و يا ائتلافی فراهم نمودند شرايط لازم برای انتخابات آزاد است .

مسئله مهم اين است همه احزابی که به سرنوشت مردم می انديشند بايستی روابط خود با ديگران را عقلانی کنند و به گذشته يکد يگراينقدر گير ندهند وبياد داشته باشند که سابقه هيج جريان سياسی در ايران پاک و معصوم نيست واز شيوه های فرقه ای بدر ايند. راست اين است ساسيون ايرانی سايرين را يا دوست و خودی می بينند و غير خودی را دشمن محسوب می کنند. توجه نمی کنند اصولا احزاب سياسی اصولا رقيب همديگر هستند ونه دشمن هم! خلاصه هر گونه تعصبی دراين زمينه ،روک وراست ، از نادانی بر می خيزد!

از طرف ديگر برای رسيدن به اينگونه توافقی بايستی گذشت و مدارا داشته باشند و از لج بازی و يک دندگی دست بردارند، اگرکه واقعا به مردم ايران فکر می کنند!

 

 

جبهه دمکراسی فراتر از جبهه جمهوری!

بنظر من کسانی که جبهه دمکراسی و جمهوری را يکی گرفته و آنرا بر هم منطق می دانند در واقع دمکراسی را در چهارچوب نظام جمهوری ، به بند کشانده اند در خيال خود آنرا در انحصار خود در آورده اند. آيا در دنيا امروز غير ممکن است که شاه زاده و يا طرفدارن نظام پادشاهی جانب يک دولت سکولار دمکرات را بگيرند؟ چه بخواهيم و چه نخواهيم واقيعت انکار ناپذير اين است که جبهه دمکراسی فرار تر از جبهه جمهوری است.

من نوشتم که چرا چپ همواره برای خود رسالتی قائل شده اند که بر نيروهای اسلامی و چپ تر از خود تاثير گذار باشد ولی همين چپ ها، کاری به نيروهای راست و راست ميانه نداشته است. بطور مشخص چرا از جريان روشن بين و ليبرال سلطنت مشخصا حزب مشروطه ايران در مقابل جريان افراطی و نژاد پرست آن دفاع نمی شود وآنان را به حال خود راه ساخته ايد

من با اينکه جمهوريخواه هستم اعتقاددارم که چپ و راست می توانند و بايد برای تغير اوضاع ايران تحت ۵ اصل پايه ای با هم متحد شوند. و دراين راه هر دستی و به هر منظوری که از خارج و داخل برای کمک به اين جبهه دراز می شود ، بايستی با کمال ميل پذيرا شد. تجربه نشان داده است حکومت طالبان و رژيم جنايت کار صدام حسين و رژيم اسلامی بدون کمک جهانی امکان تغيراساسی و يا سقوطشان بسيار مشکل است .حتما شنيده ايد که قانون اسلامی ضد بشری سنگسار، زير فشار اتحاديه اروپا لغو شد!

در رابطه با گفتگو ، اتحاد عمل و يا ائتلاف در يک جبهه سکولار دمکرات هدف کوتاه آمدن از موضع جمهوريخواهی نيست نگارنده اين سطور بر اين باوراست که در يک انتخاب آزاد، بازهم جمهوريخواهان بيشتر از سلطنت پادشاهی رای مردم را بدست خواهند آورد. صحبت بر سر ائتلاف گسترده و اشتراک منافع آنان است.

از طرف ديگر تجربه افغانستان و عراق، نشان داده است که امريکا در پی آوردن سلطنت نيست و اتفاقااز پلوراليسم سياسی و ازگسترده گی جبهه آلترناتيو حمايت کرده است .

 

خودکفايی و روند جهانی شدن!

نوشته بودم : واقعيت اين است که جهان در حال پوست اندازی است و ما با دنيايی مواجه هستيم که در آن نقش سنتی دولت ملت هر روز کم رنگ تر می شود و شرکت های چند مليتی که پايه اصلی اقتصاد جهانی را بنا نهاده اند، دنيا را يک پارچه می بينند و نوع جديدی از سياست را ارائه کرده اند. بنابراين معنی و مفهوم استقلال دگرگون شده است. و درک امروزين از استقلال کشورها چندان سنخيتی با درک "مصدقی" از مقوله استقلال ندارد.

در رابطه با درک مصدقی از استقلال که گويا خيلی ها رابر آشفته ساخته است بايستی ببينيم مليون دراينباره چه گويند :

" دکتر مصدق طرفدار استقلال و خود کفايی اقتصادی ايران بود....مصدق می گفت نفت مال ماست و ما حق فروش آن را داريم ودولت انگليس توسط کمپانی خود در امور سياسی ايران دخالت می کرد."(۴)

پس درک مصدق از استقلال بر اساس خود کفايی استوار بود اگر در ان روزگار تز درستی بود امروز تاريخ مصرف اش بسر آمده است .امروز جهان در وضيعتی کاملا بهم وابسته ای بسر می برند. امروز به هر کالايی که نگاه کنيد هر قعطه اش ساخت يک کشوراست وسرمايه مليت اش را تقريبا از دست داده است در واقع شما کشور مدرن و پيشرفته ای نمی توانيد بيابيد که خود کفا باشد ،امروز بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی در امور اقتصادی و سياسی کشورها بنابر توافق خود کشور ها ، دخالت می کنند.

در باره جهانی شدن از کلام دکتر حسن منصور بهره می گيرم که در گفتگو با مجاله تلاش گفته بود:"..انتخابی نيست ، يعنی سخن بر سر اين نيست که جهانی بشويم يانشويم، چون از جهانی شدن گريزی نيست. بلکه سخن بر سر چگونگی ورود و سير در جهانی شدن است چون اگر آگاهانه و با استراتژی سنجيده ای به اين جريان بپيونديم سود خواهيم بردولی اگر جهانی شدن بر ما عارض شودبه درماندگان زمين بدل خواهيم شد."

مثالهايی شايد اين موضوع را روشن کند : جمهوری اسلامی که مستقل ترين کشور جهان است و سعی می کند براساس خودکفايی عمل کند ببينيد چه فاجعه انسانی و اقتصادی به بار آورده است.

می دانيم که قعطاتی از هواپيما ايرباس فرانسوی ساخت امريکاست، امااين کشور به فرانسه اجازه فروش ايرباس را به ايران نمی دهدو جمهوری اسلامی با کمک کشور اوکرائين کارخانه هواپيما سازی آنتونف را به بهره برداری رسانده است . امروز بنابراعتراف وزير راه ترابری اين کارخانه به لحاظ اقتصادی زيان آور و به لحاظ ايمنی در سطح پايبنی قرار دارد! وزير راه ترابری رژيم ، اعتراف کرد که ناوگان هوايی ايران زمين گير شده است . ديگر نمی تواند، امنيت مسافران را تضمين نمود!

امروز به هر کالا و هر دستگاه صنعتی که نگاه کنيد متوجه می شويد ، هر قطعه اش در يک کوشه ای از جهان توليد شده است . صاحبان سرمايه فقط با فشار يک دگمه ميليارد ها دلار ازسرمايه خود رااز اين کشوربه آن سر دنيا انتقال می دهندو تمام لياقت و موفقيت دولت های ملی به اين بستگی دارد که شرايطی را فراهم نمايند که سرمايه " ملی " از کشور بخاطر ماليات و قوانين دست پاگير فرار نکندوافزون بر ان سرمايه خارجی جلب گردد. به اين خاطر قوانين ملی شان را تغير می دهند. ديگر هيج کشوری در جهان امروز به ان معنی و مفهوم ۵۰ سال پيش مستقل نيست !

سرزمين هند که با اقتصاد شبه سوسياليستی که به عنوان يکی ازخود کفا ترين کشورهای جهان شناخته می شد ،که با اتحاد شوروری روابط ويژه ای داشت پس از فروپاشی اتحاد شوروی در وضيعت بسيار بد اقتصادی قرار گرفت که ذخاير ارزی ان به پايان رسيده بود که برای واردات کالا مجبور شد که ۱۴۰ تن طلا های خود را بفروش برساند ولی بعد از ۱۰ سال توانست در اقتصاد جهان نقش در خوری بيابد بگونه ايکه امروز تنها از فروش نرم افزارهای کامپيوتری ، چيزی در حدود ۱۰ ميليارددلار عايد اين کشور می شود، هند عضو سازمان تجارت جهانی شد و توانست با توافق اين سازمان ، پرداخت برخی سوبسيدها را ادامه دهد. اکنون ۶۰ مييارد دلار ذخيره ارزی دارد. بنابه گفته کارشناسان، تجربه هند تجربه موفقی بوده است. (۵)

بنابراين در شرايط امروز جهان ، درک استقلال بر مبنای خودکفايی ، يک شعار عوام فريبانه است وبه لحاظ اقتصادی در برخی از رشته ها زيان آورمی باشد. بنابراين خودکفايی تنها در چهاچوب ،جهانی شدن معنی و مفهوم مترقی می يابد.البته مناسبات اين دو مقوله و چگونگی رابطه آن کاريست، کارشناسی که از عهده اينجانب خارج است.

واقيعت آن است که مرزهای ملی هر روز کم رنگ تر می شود. پروسه صنعتی شدن جهان تمام شده است . امروز تقسيم کار جهانی است که در دستور قرار دارد . واينکه هر کشور بر مبنای استعداد و توانايی خود بخشی از توليد جهانی کالا را بعهده می گيرد بطور مثال ايران به جای ساخت هواپيمای آنتونف روسی بهتر است هواپيما پيشرفته ای ايربايس را که امينی آن به مراتب از نوع روسی آن بالاتر است را خريداری نمايد.

به لحاظ سياسی بايستی شرايطی فراهم ايد که سرمايه وتکنولوژی خارجی را درزمينه ترانسپورت به معنی عام کلمه که شامل جاده ، راه آهن، خطوط کشتی رانی و لوله های نفت و گاز را در بر می گيردراگسترش داد و همچنين در زمينه صنعت نفت و توريسم تلاش نمايد و يا از اين قبيل صنايع !

بهرحال معنی و مفهوم استقلال با ۵۰ سال پيش تغير کرده است . يکی از دلايل عقب مانده گی ايران از چنين بيش های سر چشمه می گيرد که کشورما را به تقابل با غرب بويژه آمريکامی کشانده اند.

شکی نيست که امروز نفت ما متعلق به ماست ! ولی تا چند سال ديگر متعلق به ما نخواهد شد،چون بعلت تفکر خودکفايی و عدم سرمايه گذاری خارجی ، اين صنعت در معرض پوسيدگی قرار گرفته است.امروز امريکا می تواند دوست کشور ايران باشد همواره از تماميت ارضی ايران حمايت کره است (۶)چون اين کشور خريدار نفت و گاز ايران و صاحب سرمايه و توليد کننده تکنولوژی بسيار پيشرفته که ايران نيازمند آن است. در عوض روسيه يک کشور رقيب که اتفاقا مثل ايران فروشنده نفت و گاز است !اين کشور تکنولوژی عقب مانده و خطرناک به ايران غالب می کند و دلارهای دريافتی ايران را به امريکا می فرستد تا شايد تکنولوژی پيشرفته آمريکا را بدست آوورد

منافع مشترک مثال ها!

ناچارم مثالهای ديگری برای ادعايی که در بالا مطرح شد بياورم، تا نشان دهم که چگونه منافع شرکت های چندمليتی نفت و گاز می توانست درا نطباق با منافع و امنيت ملی ايران قرار گيرد !

صنايع نفت ايران بعلت عدم سرمايه گذاری و کهنگی تکنولوژی آن ، در حال پوسيدگی قرار گرفته اگر اين وضيعت ادامه يابد ، ايران تا ۲۰۱۲به يک کشوروارد کننده نفت تبديل خواهد شد.

می دانيم که مسير ايران ارزان ترين مسير برای شرکت های نفتی فرامليتی بود. اما به دليل حاکم بودند بنيادگرای های اسلامی بر ايران ، مسير ترکيه انتخاب شد که بابت هر بشکه يکی ونيم دلار ترکيه و نيم دلار گرجستان حق ترانزيت می گيرند و ۳ ميليارد دلارصرف هزينه احداث لوله ها شد.

در حالی که اين شرکت هامی توانستند بدون ايجاد خط لوله، نفت وگاز را در شمال ايران تحويل داده و به همان ميزان در جنوب تحويل کشتی های نفت کش گردد.

بر طبق قراردادهای مابين ايران و اتحاد شوروی سابق، منابع دريا خزر ۵۰ به ۵۰ بود . چنين قرادادی هم مابين شورويها و ترکيه در مورد دريای سياه وجود داشت.

بعد از فروپاشی ، روسيه و ۲ جمهوری تازه استقلال يافته طرح کردند که بايستی حوزه حقوقی دريای سياه مجددا تقسيم شود که دولت ترکيه به آنها گفت اين مکل شماست ، شما آن ۵۰ درصد خودتان را بين خود تقسيم کنيد . و چون ترکيه عضو ناتو بود و غرب را پشت سر خود داشت . روسيه حرف خود را پس گرفت و موضوع تقسيم را بين خود حل کردند.

حال اگر دولت ايران می توانست شرکت های فرامليتی را راغب می کرد که مسير لوله ها را از ايران بگذرانند. اين شرکت ها طبعتا به دليل اشتراک منافع، از ايران در دعوای حقوفی دفاع می نمود. و روسيه جرات نمی کرد با مانور نظامی، ايران را بترساند و حق مسلم ايران را بالا بکشد و اب از اب هم تکان نخورد وصدای اعتراضی هم از دل اپوزيسيون هم برنيامد .

اين مثال ها را به اين خاطر زدم که بگويم در شرايط فعلی چگونه منافع شرکت های چند مليتی می توانند با منافع ملی کشورها منطبق شوند.

 

 

زيرنويس ها:

۱ به نقل از مقاله نجات ما در انتخاب ماست از آقای حسن بهگر

۲ حدودا ۸ سال پيش در نامه ای سرگشاده به رهبری يک سازمان چپ چنين ايده ای را طرح کردم که به دلايلی آن نامه چاپ نشد.

۳ اشاره به مقاله آقای حسن بهگر

۴ به نقل از مقاله بالا

۵ اطلات در مورد هند از گفتار اينترنتی ( پال تاک)آقای سعيد شروينی اخذ شد.

۶ اسناد تاريخی نشان می دهد که بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم، شخص استالين نقشه جدايی آذربايجان ايران را کشيد. باقروف رهبر حزب کمونيست اذربايجان شوروی سناريو ان را ساخت و جعفر پيشه وری آنرا اجرا کرد. اين دولت امريکا بود که در دفاع از تماميت ارضی ايران ،شوروی را تهديد اتمی کرد که استالين دستور عقب نشينی به ارتش سرخ را داد. و ايران از خطر تجزيه رهايی يافت.