جايگاه يک پادشاه بی اختيار و
تشريفاتی
در دمکراسی آينده ايران چيست؟
اگر همگان می پذيرند که ملت
ايران به اندازه کافی حکومت های استبدادی را تجربه کرده است و حکومت آينده ايران
بايد يک حکومت دمکراتيک متکی بر اراده مردم باشد، جايگاه يک پادشاه بی اختيار و
تشريفاتی در اين دمکراسی چيست؟
احمد آزاد
بيانيه مشروحی از سوی رضا پهلوی در روز ۲ بهمن
۱۳۸۱ با عنوان «ميثاق با مردم » در روزنامه های اينترنتی منتشر شد. با اوجگيری
بحران حکومتی در ايران و احتمال حمله امريکا به عراق، تغيير و تحولاتی در عرصه
سياسی ايران دور از انتظار نيست. رضا پهلوی نيز همچون بسياری ديگر از چهره های
سياسی اپوزيسيون ، فعاليت های خود را بيشتر کرده و با استفاده از چندين شبکه
تلويزيونی ماهواره ای ، که عمدتا از سوی طرفداران سلطنت ( که به احتمال زياد از
پشتيبانی مالی مراکز قدرت در امريکا بهره مندند) راه اندازی شده است، تبليغات
سياسی خود را گسترش داده است. وی به عنوان پسر شاه سابق ايران و مدعی تاج و تخت،
خواهان بازگشت سلطنت به ايران و شکلگيری يک حکومت مشروطه پادشاهی است.
بيانيه فوق را می توان در سه بخش تفکيک کرد. بخش
اول و دوم عمدتا به روند انقلاب ۱۳۵۷ و سرنگونی نظام پادشاهی و پروسه استقرار
جمهوری اسلامی و اوضاع سياسی - اجتماعی کنونی در ايران می پردازد. در اين دو بخش
بيانيه می کوشد تا ضمن کشيدن پرده ای بر دوران حکومت استبدادی محمد رضا پهلوی،
شکلگيری حکومت دينی را ناشی از « باورهای ساده دلانه توده» و اشتباه مردم ارزيابی
کرده و با تکيه بر سياه کاری های حکومت اسلامی، برای حکومت استبدادی پهلوی ها
اعتبار بيافريند. در بخش سوم اما به ارائه برنامه پيشنهادی برای آينده ايران می
پردازد.
در اين نوشته من عمدتا به نقد بخش سوم بيانيه رضا
پهلوی خواهم پرداخت. اما مقدمتا بايد چند نکته را تاکيد کنم :
-پيرامون تاريخ پادشاهی در ايران و بويژه دوران
حکومت پهلوی ها تا کنون کتابهای بسياری نوشته شده و نوشته خواهد شد. آنچه دو
پادشاه مستبد اين سلسله و حکومت آنها با ايران و مردم آن کردند، در تاريخ ثبت است
و بر کسی پوشيده نيست. رضا پهلوی و طرفداران حکومت پادشاهی پهلوی ها قادر به تحريف
تاريخ نبوده و نخواهند بود. اما طبيعی است که هربار سعی کنند تا در توضيح حکومت
پهلوی ها ، دست به کلی گويی زده و تاريخ را دگرگونه بازگويی کنند..
-سيستم حکومتی پادشاهی در ايران پس از قرن ها در
بهمن ۱۳۵۷ با يک انقلاب بزرگ توده ای واژگون شد. از آن تاريخ تقريبا ربع قرن می
گذرد. هدف مردم از برانداختن حکومت خودکامه پادشاهی، کسب آزادی، دمکراسی و حکومت
مردم بر مردم بود. عدم تحقق خواسته های مردم در حکومت جمهوری اسلامی به هيچوجه
حقانيتی برای سيستم حکومتی قبلی ايجاد نمی کند. حکومت شيخ نيز همچون حکومت شاه
استبدادی است.
-هر ايرانی حق دارد تا نظر خود را درباره حکومت
آينده ايران بيان کند. هر ايرانی می تواند خواستار ايجاد سيستم حکومتی از نوع
جمهوری [ سکولار، سوسياليستی، دمکراتيک دينی،.... ] يا پادشاهی [ مشروطه يا غير
مشروطه ] و يا هر فرم ديگری که می شناسد، باشد. اين مردم هستند که نوع حکومت آينده
خود را انتخاب خواهند کرد.
-فرزند بزرگ شاه سابق بودن، هيچ حق ويژه ای را
برای رضا پهلوی در ادعای تخت و تاج در ايران، ايجاد نمی کند. هر ايرانی حق دارد نه
تنها نوع حکومت آينده را پيشنهاد کند، بلکه خود هم کانديد اجرای آن باشد. از اين
رو همانقدر رضا پهلوی می تواند مدعی تاج و تخت باشد که نواده گان احمد شاه قاجار
يا مش باقر کاسب محل يا خانم ميهن ايرانی کارمند آموزش و پرورش يا .......
اما مهمترين مسئله در اين بيانيه بخش سوم آن است
که به برنامه پيشنهادی برای آينده ايران می پردازد. در بيانيه آمده است که :«مردم
ما دريافته اند که دين بايد از دولت جدا، و نظام سياسی بر اساس حاکميت مردمی و
آرای ملت باشد.». و در دنباله گفته می شود که :« مبارزه امروزی ما مردم ايران با
استبداد مذهبی حاکم برای آن نيست که اين استبداد سرنگون شود ولی جای خود را به
نظامی بسپرد که دوباره به گونه ای ديگر باز توليد کننده سنت های استبدادی در گذشته
های دور باشد. باور من اينست که نظام آينده ايران، چه در شکل جمهوری، چه در شکل
پادشاهی مشروطه، در قالب اصولی شکل بگيرد که برای حاکميت سياسی در جامعه خاستگاهی
جز مردم و رای آزادانه مردم نشناسد».
رضا پهلوی، مدعی تاج و تخت پادشاهی در ايران، می
پذيرد که مردم ما برای اين مبارزه نمی کنند که مستبدی برود و مستبد ديگری جايش
بگيرد، بويژه از نوع سنتی آن! همچنين می پذيرد که حاکميت سياسی تنها متکی است بر
مردم . در مورد شکل حکومت بعد از جمهوری اسلامی نيز جمهوری يا پادشاهی مشروطه را
پيشنهاد کرده و ميگويد:« اين پادشاهی، از آنجا که مانند بديل ديگر، يعنی جمهوری،
در رقابتی آزاد در يک همه پرسی نظارت شده از سوی مراجع داخلی و بين المللی به رای
مردم ايران تعيين خواهد شد، مشروعيت خود را به دموکراتيک ترين شيوه از ملت خواهد
گرفت.». طبعا رضا پهلوی خواستار شکلگيری حکومت پادشاهی مشروطه است و برای آن که
اين پادشاهی از نوع سنتی آن نشود می گويد :« در چنين نظامی، حاکميت، بی قيد و شرط،
تنها از آن مردم خواهد بود، و کار حکومت به دست هيات وزيرانی سپرده خواهد شد که
مورد تاييد مردم اند و در برابر آنان مسئول. تفکيک قوا و تامين استقلال کامل قوه
قضائيه از ارکان اين گونه نظام دولتی است که اگر در قالب پادشاهی مشروطه باشد،
پادشاه در آن مقامی است کاملا غيرمسئول و غيرمجاز به دخالت در امر حکومت، »(
تاکيدات از من است). وی تا آنجا دمکرات می شود که حتی مکانيزم مورثی پادشاهی را هم
به رای مردم می گذارد!!
طرح پيشنهادی رضا پهلوی کاملا روشن است. او
پيشنهاد می کند که پس از ربع قرن الغای پادشاهی در ايران ، مردم مجددا و اين بار
از طريق صندوق های رای، حکومت پادشاهی را به ايران بازگردانند. اين حکومت به قانون
اساسی مشروطه متعهد و وفادار خواهد بود و پادشاه فقط سلطنت خواهد کرد و نه حکومت.
دولت منتخب مردم اداره کشور را بدست خواهد گرفت و در مقابل مردم پاسخگو خواهد بود.
به بيان ديگر، وی يک حکومت پارلمانی سلطنتی مشابه حکومت های انگلستان يا اسپانيا
را پيشنهاد می کند.
اکنون دو سوال طرح می شود:
۱- بطور معمول کسانی که به قدرت مادام العمر می
رسند و بطور ويژه در مورد پهلوی ها، تجربه تاريخی نشان داده است که که آنها جز به
منافع خود به چيز ديگری فکر نمی کنند و براحتی هر سوگندی را زير پا خواهند گذاشت.
جد پدری رضا پهلوی، پهلوی اول ( رضا شاه) و هم پدرش ، محمد رضا شاه، هر دو در
هنگام جلوس بر تخت سلطنت، سوگند وفاداری به قانون اساسی مشروطيت خوردند. هر دو پس
از چندی اين قانون را زير پا گذاشتند و با خودکامگی کامل بر ايران حکومت کردند. چه
تضمينی وجود دارد که رضا پهلوی چنين نکند
۲- اگر پادشاه آينده ايران اختياری ندارد و «
غيرمجاز به دخالت در امر حکومت» است و کشور از طريق مجلس نمايندگان مردم و دولت
منتخب مردم اداره می شود، چه نيازی به پادشاه است؟ شاه بی خاصيت به چه دردی می
خورد؟ پادشاه تشريفاتی چه مشکلی را از مردم حل می کند؟ چرا بايد ملت ايران هزينه
سنگين برپايی و نگهداری يک دربار پادشاهی را بر عهده گيرد؟ خاصيت اين دستگاه در
چيست؟
بيانيه در اين مورد می گويد :« تنها مظهر وحدت ملی
و تداوم بخش هويت تاريخی و نماد يگانگی مردم در دفاع از استقلال و تماميت ارضی
کشور خويش».
توجيه بيانيه کاملا نادرست است. اين توجيه کسی است
که به مردم باور ندارد. هويت تاريخی يک سرزمين را مردم آن سرزمين می سازند و نه
پادشاهان. پادشاهان، قلدران شمشير بدستی بودند که با گردن کلفتی و کشت و کشتار به
قدرت رسيدند. محمد رضا پهلوی نيز که زير سرنيزه ارتش متفقين به پادشاهی رسيد، با
همه جلال و جبروتش، در انقلاب بهمن تاج و تخت را رها کرد به خارج گريخت، وگرنه سر
بر بالای دار می داد. خود رضا پهلوی برای پادشاه شدن به مردم نياز دارد و بدون
مردم ايران هيچ نيست جز « آقای رضا پهلوی».
مردم ايران برای دفاع از استقلال و تماميت ارضی
کشور خويش نيازی به شاهان نداشتند و ندارند. اين پادشاهان بودند که در طول تاريخ
برای حفظ تاج و تخت خود، به مردم ايران متوسل شدند. در طول بيش از سه هزار سال چه
بسيار پادشاهان که آمدند و رفتند، اما ايران، ايران ماند چرا که مردم در اين
سرزمين ماندند و از آن دفاع کردند. قرن ها است که اقوام گوناگون در اين سرزمين، در
صلح و آرامش، با يکديگر زندگی می کنند.. در طول تاريخ پادشاهان وحدت ملی را فقط به
ضرب شمشير و سرکوب خونين اقوام ايرانی حفظ کردند. آخرين آن واقعه لشکرکشی به
آذربايجان و کشتار هزاران آزاديخواه توسط ارتش شاهنشاهی محمد رضا پهلوی بود. و هر
زمان نيز که نياز بود چه بسيار پادشاهان که برای حفظ اقتدار خود بر طبل اختلافات
قومی کوبيده و جنگ های قومی به راه انداخته اند.
وحدت ملی ايران از مسير وحدت آگاهانه و داوطلبانه
اقوام ساکن اين سرزمين می گذرد. امروز مرزهای يک کشور را نه شمشيرزنان ارتش آن
کشور، که قوانين و معاهدات بين المللی پاسداری می کند. دوران بربريت و فئوداليزم
به سر رسيده است. اگر قومی از اقوام ساکن ايران نخواهد در يک اتحاد داوطلبانه با
ديگر اقوام باقی بماند، هيچ ارتش و نيروی نظامی نمی تواند با خواست يک ملت مخالفت
کند. خاک هر سرزمين متعلق به مردمی است که بر روی آن زندگی ميکنند ونه به شجرنامه
پادشاهان و قلدران تاريخ.
آيا در کشورهايی که در آنها رژيم پادشاهی سالها
است ملغی شده و حکومتهای جمهوری شکل گرفته، «وحدت ملی يا تماميت ارضی و استقلال»
وجود ندارد؟ آيا هويت تاريخی ملت فرانسه پس از سرنگونی حکومت پادشاهی بوربون ها
خدشه يافته و يا تحريف شده است؟
اساسا روند دمکراتيزه شدن کشورهای پادشاهی اروپا
يکنواخت نبوده است. در برخی حکومت استبدادی پادشاهی بدنبال يک خيزش اجتماعی و
انقلاب سرنگون شده و بعضا سر برخی از شاهان بر سر دار و يا زير تيغ گيوتين رفت. در
برخی ديگر پروسه تحولات دمکراتيک تدريجی و در يک کشاکش مدام با شاه و کاستن از
قدرت و اختيارت وی بود. در اين نمونه ها پس از يک پروسه طولانی نهايتا خانواده های
پادشاهی موفق شدند ثروت خانوادگی خود را حفظ کرده و با تشريفاتی کردن سمت خود، از
امتيازاتی نيز بهره گيرند. تداوم حضور اين پادشاهان تشريفاتی ، نه بر اساس انتخاب
آگاهانه مردم، که بر پايه روند تحولات اجتماعی و نتيجه مبارزه طولانی مردم با
پادشاهان مستبد بوده است. اما امروزه ادامه اين سيستم در اين کشور ها، با توجه به
تشريفاتی بودن و هزينه سنگينی که بر خزانه ملی تحميل می کند، زير سوال است و
روزبروز دولت ها از امتيازاتی که تاريخا به خانواده های پادشاهی در برخی از
کشورهای اروپايی داده شده، می کاهند.
اين کاملا طبيعی است که رضا پهلوی بکوشد تا تاج و
تخت از دست رفته خاندان پهلوی را مجددا بدست آورد و طبعا بايد با توجيهاتی اين
چنين سعی در قانع کردن مردم داشته باشد. همچنين وی می تواند از فجايع حکومت اسلامی
و مقايسه آن با حکومت پدر خود بهره برده و حکومت پادشاهی را توجيه کند. در عين حال
به دلايل شرايط تاريخی ناگزير است حداقل چهره دمکراتيکی از خود نشان داده و حکومت
پادشاهی مشروطه دمکراتيک !! را تبليغ کند.
اما آيا همه طرفداران حکومت پادشاهی در ايران،
خواهان يک شاه بی اختيار هستند؟ يقينا چنين نيست. جدای از بخشی از مردم عادی کوچه
و بازار که در مقايسه دو حکومت شاهی و شيخی، با گفتن صد رحمت به کفن دزد قبلی،
حکومت شاهی را نوعا ترجيح می دهند، بخش عمده هواداران اين نوع حکومت را سرمايه
داران فراری، پيرامونيان خاندان پهلوی، وابستگان دربار سابق و کلا منفعت بران آن
رژيم تشکيل می دهند. در خاطره اين جمع، حکومت شاه سابق برابر بود با امتيازات
بسيار، امکان چپاول و تاراج ثروت های ملی ايران، بدون آن که به کسی حساب پس دهند.
اينها يک شاه مقتدر، فرمان ده و با جربزه می خواهند. اينها آماده هستند تا مجددا
نوکران جانثار شاهی شوند که با فرامين ملوکانه اش، ميليونها ميليون تومان ثروت اين
سرزمين را به جيب آنها سرازير کند. اينها می خواهند امکاناتی را که در انقلاب بهمن
۱۳۵۷ ، به نفع «آقازاده های آخوندها» از دست داده اند، دوباره بدست آورند. اين
مجموعه شاه بی اختيار نمی خواهد. اگر هم امروز، همچون رضا پهلوی، ژست دمکراتيک می
گيرند، ولی هدف اصلی آنها کسب مجدد قدرت و چپاول مجدد اين کشور است.
اگر همگان می پذيرند که ملت ايران به اندازه کافی
حکومت های استبدادی را تجربه کرده است و حکومت آينده ايران بايد يک حکومت دمکراتيک
متکی بر اراده مردم باشد، جايگاه يک پادشاه بی اختيار و تشريفاتی در اين دمکراسی
چيست؟ اين پادشاه تشريفاتی چه مشکلی را حل می کند و چه هزينه ای را می آفريند؟ آيا
برای ملتی که پس از حکومت آخوندها بايد سالها برای بازسازی کشور و زدودن خرابی های
آنها بکوشد، پادشاه تشريفاتی يک چيز لوکس و خاصه خرجی نيست؟
به اعتقاد من ملت ايران در آينده نيازی به اين
خاصه خرجی ها ندارد. قرن ها مردم اين سرزمين پادشاهان بسياری را تحمل کرده اند. بس
است. ما برای حفظ وحدت ملی خود نيازی به پادشاه نداريم. بالعکس بدون پادشاه و
آخوند، وحدت ملی ما بهتر حفظ خواهد شد. اين مردم هستند که از استقلال ايران و
مرزهای آن حفاظت می کنند و خواهند کرد و نه پادشاه. هويت تاريخی ايران با مردم
ايران تعريف شده و می شود. مردم ايران برای اداره کشور خود به پادشاه نيازی نداريم
، مردم می توانند آزادانه و با اختيار مديران جامعه خود را برگزينند و هر زمان نيز
که بی لياقتی ديدند، آنها را تغيير خواهند داد.
آقای رضا پهلوی
شما با مردم ايران ميثاق می بنديد که يک حکومت
مشروطه پادشاهی دمکراتيک !! برپا خواهيد کرد. اگر در آن چه می گوييد واقعا صادق
هستيد، خود بگوييد که چه نيازی به اين ميثاق است؟ اگر پادشاه اختياری ندارد که
کاری هم نمی تواند کند. شما می خواهيد يک شاه تشريفاتی باشيد. يک سمت تشريفاتی چه
ميثاقی دارد که با مردم ببنديد؟ شما برای خودتان قدرتی قائل نشده ايد که بخواهيد
فرمانی دهيد يا حکمی برانيد. شما امروز می توانيد در حرف، گوی سبقت را از همه دمکرات
های جهان بربائيد و فردا هم در حکومت پادشاهی مشروطه خود، يک شغل بی دردسر بی
مسئوليت بر عهده گيريد. خودتان بگوييد خاصيت يک پادشاه بی اختيار در ايران چيست؟
وحدت ملی و نماد تاريخی ايران را تکرار نکنيد. پاسخ آنها داده شد. پادشاهان در
تاريخ ايران تنها نماد خودکامگی و چپاول و غارت و کشتار بوده اند و بس.
اما اگر واقعا انسانی دمکرات شده ايد و واقعا
صداقتی در حرف های خود داريد، بايد قبل از هر کس ديگر بپذيريد که دوران پادشاهی در
ايران به سر رسيده و يک جامعه دمکراتيک متکی بر اراده مردم نياز به اينگونه
تشريفات ندارد. مردم می توانند مستقيما حکومت خود را انتخاب کرده و هر زمان نيز که
لازم ديدند، آنها را تغيير دهند. شما هم همچون ميليونها زن و مرد ايرانی می توانيد
در آن ايران آزاد و دمکراتيک، انتخاب کنيد و انتخاب شويد.
آقای رضا پهلوی کانديد رياست جمهوری شويد. دوستدارانتان
به شما رای خواهند داد.
|