دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۱- ۲۷ ژانويه ۲۰۰۳

 

انتقاد آری، توهين و افترا نه!

عنايتی به نظرسنجی در ايران.

دکتر محمد علی مهرآسا

 

چند ماه پيش که در چند سايت اينترنتی روی« گويا» اعلاميه ای در جهت ايجاد رابطه بين ايران و امريکا پخش شد واز همميهنان علاقه مند برای تأييد و امضای آن درخواست به عمل آمد، و پس از مدتی تعداد نامهای پای اعلاميه از چهارسد گذشت، خشم و خروش بسياری از هم ميهنان راديکال را از دو طيف راست و چپ برانگيخت و صدای اعتراض و اتهام و افترا از هرسو بلند شد. البته از مردمی که مرحوم «سعيدی سيرجانی و رونشادان فروهر و خانمش» را عاملان جمهوری فقيهان فرياد می زدند و بسی انگ تهمت بر آنان زدند و کلی خاطرشان را آزردند تا سرانجام به قتلشان منتهی شد ، اين واکنش خشم آلود و افترا آميز هم امری طبيعی جلوه می کرد و غير معمول نبود.

هنوز چند روزی از هياهويی که پيرامون اين فراخوان که به امضای بيش از چهارسد هم ميهن برون مرزی رسيده و خواستار تجديد رابطه بين امريکا و ايران شده بودند نگذشته بود که، اداره و شورای نظرسنجی در درون ايران، از ايرانيان مقيم ميهن در مورد اينگونه رابطه نظرخواهی کرد. پاسخ مردم و نتيجه ی نظرسنجی به گونه ای بود که از يک طرف دستگاه ولايت فقيه و حواريون دستگاه استبداد را به فغان آورد و از جانب ديگر موجب شرمساری و خجلت کسانی شد که ما امضاکنندگان را به زير انتقاد و ناسزا و تمسخر کشيدند. نتيجه ی نظرسنجی نشان داد که بيش از ۷۵% مردم درون ميهن خواستار ايجاد رابطه با امريکا هستند و تنها گروه وابسته به دستگاه رهبری و هيئت حاکمه است که همچنان برطبل دشمنی ميکوبد و عربده های مستانه سرميدهد. به زندان افکندن مسئولان اين نظرسنجی آنهم در بندهای انفرادی و بعد محاکمات آنان و سپس گرفتن وثيقه های بسيار بالا، نشان داد که دستگاه خلافت از نتيجه ی حاصل به شدت ناراضی و برآشفته است. زيرا بيان نتيجه ی هفتاد و پنج درسد موافق، بازهم نوعی رفراندم عليه مقام معظم ولايت و کل نظام محسوب ميشد و نشان داد دستکم سه چهارم مردم با ولايت فقيه و دستگاه فرعونی اش مخالفند و درست در جهت ضد او می انديشند و هرچه او می فرمايد عکس آنرا انجام ميدهند.

در آن هنگام اکثر گروهها و تکروانی که راديکاليسم را در مقابله با مخالف، بر مبارزات آرام ترجيح ميدهند، هرآنچه توانستند با قلم و زبان در رسانه های همگانی، گروه امضاکننده را به هواداری از حاکميت ايران نسبت دادند و آنان را جيره خوار جمهوری فقيهان خواندند و با جنجال و غوغای بی مأخذ و منطق در نفی و هجو اين کار و امضاکنندگان ذره ای دريغ نورزيدند.

کنگره ی به اصطلاح «ملی ايرانيان» به امضای آقای دکتر رهنوردی اعلاميه ای به رسانه ها داد و نا آگاهانه نشر و امضای آن اعلاميه را تأييد کامل حکومت اسلامی فرياد زد. راديوها ضمن ناسزاگويی اسامی را مرتب و به کرات با ذکر نامها ميخواندند تا به زعم خود و به اين وسيله از کسانی که پای اعلاميه امضا نهاده بودند، هتک حرمت و آبرو کنند.

آقايی از کاليفرنيا، چون يکی از نامها با نام ايشان شباهت کامل داشت برای ارضای خود و رفع هرگونه شبهه از خويشتن، در روزنامه ها به هم ميهنان سلطنت طلب و ديگر قشری انديشان و مخالفان امضا، با اعلاميه ای که به تصويرش مزين بود، اطمينان داد که آن فرد من نيستم و اين گونه ناپرهيزيها و نارواييها از من دور باد.

طنز نويس و طنز پرداز معاصر مقيم لندن از همانجا به نشريه ی منتشر شده در لوس آنجلس مقاله فرستاد و به جای طنز، با هجو و تمسخر امضاکنندگان را به چهار طايفه تقسيم کرد که گرچه باهم تفاوتهايی دارند، اما در نهايت همه خواستار و هواخواه حکومت ولايت فقيهند. مثلا نوشت:« سی سال بعد وقتی با انتشار اسنادامروزی وزارتخارجه ی امريکا، فاش شد که پيش نويس اين نامه را حجت الاسلام خاتمی نوشته بود و بوش و خامنه ای روی آن توافق کرده بوده اند، آن وقت است که آه از نهاد هر ايرانی غيرتمندی بر می آيد که آه!در سال۲۰۰۲ از قافله عقب ماندم» و آنگاه چهار طايفه را چنين شرح داده است:

«طايفه ی سرپيازی - طايفه ی ته پيازی - طايفه ی نه سرپياز، نه ته پيازی - امت امضا» و سپس چنين اظهار لحيه فرموده اند:

«دسته ی يک و دو در واقع اپوزيسيون موافق رژيم هستند. اينها از ميان سبزيجات! با پياز، مشخص شده اند، اما با بادمجان نزديکی بيشتری دارند. دسته ی سوم، آنهايی هستند که در کش و واکشهای سياسی و جناحی و توده ای و ساوامايی، نه سر پيازند و نه ته پياز. بلکه صادقانه به لزوم ايجاد رابطه با امريکارأی داده اند و از امضای اين بيانيه، هدف مهمتری که همانا؛ امضا جمع کردن به نفع کليت جمهوری اسلامی باشد، نداشته اند. دسته ی چهارم امت امضا هستند که فرقش با امت راهپيمايی اين است که اين، نشسته و درجا با يک گردش قلم کار دو کيلومتر راه را ميکند...» و بعد مقداری ديگر بی مزه بازی که نويسنده را بيشتر از آنکه طنز نويس بشناساند، ياوه گو نشان ميدهد.

بايد از اين آقايی که سبزی فارسی را با «ات» عربی جمع می بندد، پرسيد حضرت تو که اکثريت امضا کنندگان را به بادمجان تشبيه کرده و آنان را رو سياه معرفی فرموده ايد، پس از تأييد ملت بر صحت آن اعلاميه، قضاوت خود را چگونه توجيه می کنيد؟

من آن زمان چون مدارک امروز در اختيار همگان نبود و نتيجه ی مثبت نظرسنجی که با درخواست امضاکنندگان همخوانی کامل داشت منتشر نشده و سپس پای زندانی شدن مسئولان نظرسنجی و محاکمه ی آنان به ميان نيامده بود، پاسخ اينگونه اتهامات را در مقاله ای در يکی از مجلات کاليفرنيا، با گله از تندرويهای همميهنان دادم و از اينکه چنين برخوردهای خصمانه ای با دگر انديشان می شود، دوستانه ناليدم. اما امروز که پرده ها بالارفته و نيازی به گذشت سی سال نشد تا اسناد وزارت امور خارجه ی امريکا در اين مورد صادر شود، الزاما برآن شدم که جواب اين نامراديها و قضاوتهای غلطی که منطق و شعور را در آن دخالتی نيست بدهم.

نتيجه ی نظرسنجی، ديدگاه ما را که عقيده داشتيم اکثريت بالای ايرانيان مايل به وجود رابطه بين ايران و امريکا هستند، نشان داد و معلوم نمود که اگر ما پيشنهادی کرده ايم، ريشه در واقعيتی داشته است که در درون ايران رشد کرده بود و بی جا حرف نزده بوديم و بيش ا زسه چهارم مردم با نظر ما موافقند. از طرف ديگر ثابت شد که سخن و اتهام ياوه گويان افترائی بيش نبوده و بسيار دور از واقعيت و صداقت بوده است.

گذشت رمان و اتفاقات واقع شده نشان داد که ما نه تنها اجير و هوادار بساط جمهوری آخوندی نبوده و نيستيم، بلکه برعکس می دانستيم که عليرغم بيست و چهار سال مبارزه ی لفظی و عملی با امريکا توسط خمينی و بازماندگانش؛ و با وجود چهارده سال فرياد زدنهای مقام ولايت فقيه در دشمنی و هتک حرمت امريکا که در هر سخنرانی و خطبه همان مکررات تکرار ميشد، بيشينه ی ملت ايران خواهان تجديد روابط با امريکا هستند. زيرا برخلاف نظر آقای خامنه ای و ديگر سران رژيم اين رابطه در نهايت به سود مردم ايران است.

متاسفانه مخالفان رابطه بر اين تصورند که عدم ارتباط بين دو کشور، به عداوت حاد منتهی ميشود و عداوت نيز به جنگ ميکشد و سرانجام امريکا با حمله به ايران کشور را مانند افغانستان نجات ميدهد و به دست گروه های سلطنت طلب و يا ... می سپارد. چنين برآوردی از اوضاع نشان کوته بينی است و علامت نشناختن ايران و جايگاهش در منطقه و روند سياست درجهان و تضاد موجود منافع. حکومت مطلقه ی سلطنتی در ايران زمانی سقوط کرد که بهترين رابطه را با امريکا داشت و «کارتر» در سفرش به ايران، شاه را دوست خوب امريکا و حافظ منافعش در خليج فارس معرفی کرد. همچنين زمانی که امريکا به عراق در سال ۱۹۹۱ حمله کرد، سفارت امريکا در بغداد باز و داير بود و سفير امريکا در بغداد اقامت داشت. حتا چنين شايع بود که صدام حسين با چراغ سبز اين خانم سفير تدارک حمله به کويت را ديده بود.

به هر تقدير برای يادآوری به آنان که عقيده دارند بايد امريکا کاری کند که حکومت فقيهان سقوط کند؛ عرض ميکنم که اگر چنين نيتی عملی باشد و بتواند از قوه به فعل در آيد، زمانی امريکا بهتر می تواند به اين کار بپردازد که در درون ايران نماينده داشته باشد و اوضاع سياسی- اجتماعی ايران کاملا زير نظرش قرارگيرد. البته من اين سخن را فقط محض خاطر دلخوش کنندگان به نيروهای خارجی ميگويم و گرنه خود به چنين سخن و نظری باور ندارم. بيست و سه سال و اندی است که امريکا از ايران بيرون رفته و هيچ رابطه ای جز در خفا برای بعضی امور تجارت و دلال بازی، وجود ندارد؛ پس چرا تاکنون اين حکومت توسط اين ابر قدرتی که حتا سفارتش را اشغال کرده و ديپلماتهايش را ۴۴۴ روز زندانی کرده بودند, ساقط نشده و گزندی نديده است؟

مسائل سياسی بسيار پيچيده تر از آرزوهای شخصی و يا خام انديشی های کوته نظرانه است. هنوز پس از گذشتن يک سال و نيم، حمله به برجهای دوقولوی تجارتي امريکا و نجات افغانستان به دنبال آن، اين حادثه نتوانسته است از نظر سياسی پاسخی درخور و منطقی بيابد و همگان را راضی و اقناع گرداند.

آری، آنان که ما را به حمايت از حکومت اسلامی در ايران متهم و محکوم کردند، اکنون که نتايج نظر سنجی از مردم درون ايران در راستای همان خواسته بود و مسئولانش نيز به خاطر روکردن اين واقعيت به زندان افتادند، در مقابل وجدان خويش چه پاسخی دارند؟ آيا بهتر نبود که پيش از بيان هر نوع اتهام و ناسزا و فحش، اندکی تأمل ميکردند و مقداری بيشتر می انديشيدند که بين سود و زيان ملت ايران با منافع حکومت فقيهان اختلاف هست و اين دو را بايد از هم جدا کرد؟ کسانی که مرتب فرياد ميزنند رژيم آينده ی ايران در اختيار رأی و نظر ملت ايران است و هرچه ملت ايران بخواهد و بپسندد مورد اقبال ماست، چگونه به خواسته ی کنونی اين ملت بی اعتا هستند و با ايجاد رابطه با امريکا مخالفند؟

بين آرزومندی و ساده انديشی با واقعيتگرايی و مصلحت انديشی تفاوت بسيار است و نبايد مصالح ملت را فدای آرزو و خواسته ی خويش کرد. ما براين عقيده بوديم وهستيم که رابطه با امريکا برای ملت ايران سودمند است و برای فقيهان حاکم زيانبار، و خوشبختانه زمان نيز در اندک مدت نيت ما را ثابت کرد.

کاليفرنيا: دکتر محمد علی مهرآسا ۲۵-jan-2003