درسهايی برای اهل سياست
اگر خواهان کاهش رنج و فشار بر
دوستان متهم شده و در بندمان هستيم بايستی «اعمال قدرت و اظهار قدرت» بنمائيم. چون
با قدرت عريان مواجهيم بايد به ياد داشته باشيم که «فقط قدرت، قدرت را مهار می کند»
عليرضا علوی تبار
سايت امروز
جنجالی که تحت عنوان پرونده نظرسنجیها برپا شد،
وقايعی که در جريان محاکمه متهمين اتفاق افتاد و حکمی که در نهايت عليه متهمين
مظلوم آن صادر شد مجموعا به عنوان يکی از صحنههای تلخ در تاريخ معاصر ايران ثبت
خواهد شد. هنر سياست ورزان پيشرو اين نيست که تنها بر ضربهای که به منابع ملی
خورد و ستمی که بر شهروندان گرانقدر اين کشور رفت، افسوس خورند. آنها بايد از همين
وقايع تلخ دستمايهای بسازند برای ساختن آينده. اين شعار سياست ورزان پيشرو است که
«ضربهای که ما را نکشد، قویترمان خواهد کرد». در دل اين واقعه تلخ درسهای
بسياری برای اهل سياست در ايران وجود دارد. به بخشی از آنها اشاره میکنم به اين
اميد که ديگران بخشهای ديگری از آن را باز گويند.
۱-در ايران امروز هر کس وارد عرصه سياست میشود،
بايد بداند که برايش پروندهای تشکيل میشود! هر اقدامی، هر سخنی و هر رابطهای
ممکن است به عنوان برگی بر اين پرونده افزوده گردد! از اينرو هر اهل سياستی بايستی
خود را آماده کند تا از هر اقدام و هر سخن خويش در محکمهای دفاع کند. موفقيت در
اينکار زمانی ممکن است که در تطبيق دادن اقدامها و سخنهايمان با معيارهايی که
قابل قبول و دفاع میدانيم تا حدی وسواس بخرج دهيم! اين وسواس - که مقداری از آن
ضروری مینمايد - ممکن است ما را به پرتگاهی هولناک بياندازد! به اين ترتيب که
ممکن است به تدريج ما وسوسه شويم تا قواعد بازی تعيين شده توسط اقتدارگرايان را
بپذيريم و در ارزيابی اقدامات خويش معيارهای آنها را اصل قرار دهيم. اگر چنين
اتفاقی بيافتد، نتيجه بازی هر چه باشد ما بازنده آنيم. به طور مثال در نگاه
اقتدارگرايان هر منتقد و مخالفی، برانداز است. از اينرو هر گونه ارتباط و گفتوگو
با منتقدين، زمينهسازی توطئه مشترک تلقی شده و جرم محسوب میشود. اگر ما اين
معيار را بپذيريم خود را از ارتباط با ساير هموطنانی که در نيکخواهی بسياری از
آنها نبايد شک کرد، محروم ساختهايم. ما به هيچ وجه نبايد بازی در چارچوب قواعد
آنها و ارزيابی با معيارهای آنها را بپذيريم. آنچه ما ملزم به رعايت آنيم، معيارها
و قواعد عامی است که در ميان همه ميهن دوستان و طرفداران مردمسالاری مورد پذيرش
است. وظيفه ما اين است که اين قواعد و معيارها را هر چه روشنتر و صحيحتر بيان
کنيم و ابعاد آن را بشکافيم و در جريان عمل سياسی خود به آنها پايبند باشيم. البته
حرکت برپايه اين معيارها ما را از خطر محکوميت نخواهد رهاند، اما متضمن پيروزی
بلندمدت ما خواهد بود. نيروی سياسی بیاصول، در بلندمدت جايی در ميان مردم نخواهد
داشت. اين البته هشداری به آنها که به سياست به عنوان سکويی برای پرش نگاه میکنند
نيز هست. سياستورزی در ايران تنها پست و موقعيت به ارمغان نمیآورد، ممکن است
نتيجه آن سلول انفرادی بهداشتی!! باشد.
۲-جريانی که طراح و مجری مجموعه جنجالهايی است
که حاصل هر يک از آنها حذف تعدادی از اصلاحطلبان طرفدار مردمسالاری از صحنه
سياست است، نه ارزشهای دينی را نمايندگی میکند و نه قوانين موضوعه را. اين جريان
نماينده «زور عريان» است. از اين رو رابطه ميان ما و اين جريان را نه «شرع» تعيين
میکند و نه «قانون». اين توازن قدرت است که نوع برخورد آنها و نسبتشان با ما را
مشخص مینمايد. درک و پذيرش اين واقعيت چند پيامد مشخص دارد. اولين پيامد آن اين
است که نبايد در جريان جنجالهايشان انتظار مراعات موازين شرعی و قانونی را از
آنها داشت. هم متهمين و هم دوستانشان بايستی کاملا آماده شنيدن تهمتهای عجيب و
غريب، دروغهای بين، پاپوشدوزی و شهادتهای دروغين و تهديد خانوادهها و وارد
کردن فشار بر دوستان و آشنايان باشند. آنها به راحتی میتوانند از قول دوستان ما
دروغ بسازند، در ميان لوازم متعلق به ما اسنادی را جاسازی کنند، کسانی را وا دارند
تا از روابط نامشروع خود با ما سخن بگويند و ... مهم اين است که مردم کم و بيش
اطمينان خود را به اينگونه پروندهسازیها از دست دادهاند و خدا و آخرتی هم در
عالم وجود دارد.
دومين پيامد اين واقعيت اين است که اگر خواهان
کاهش رنج و فشار بر دوستان متهم شده و در بندمان هستيم بايستی «اعمال قدرت و اظهار
قدرت» بنمائيم. چون با قدرت عريان مواجهيم بايد به ياد داشته باشيم که «فقط قدرت،
قدرت را مهار میکند». اصلاحطلبان درون حاکميت بايستی از تمامی امکانات قانونی
خويش برای مقابله با روند حذف و سرکوب بیسر و صدا و تدريجی بهرهبگيرند و به هيچ
وجه به دام اين خطا که با جريانی قانونی و مشروع مواجهاند، نيفتند.
۳- تا زمانی که قوه قضائيه استقلال ندارد و به
عنوان بازوی يک جناح سياسی عمل میکند، تا زمانی که نيروهای امنيتی همراه با قوه
قضائيه تحت نظارتهای مردمسالارانه قرار ندارند، برقراری هر نوع رابطه مبتنی بر
اعتماد متقابل با قضات پروندههای سياسی و بازجوهای آنها خطايی آشکار است. متهمين
پروندههای سياسی بايد توجه داشته باشند که تصميمگيری در مورد آنها نه توسط قاضی
گرفته میشود و نه توسط بازجوها. بنابراين اين تصور که میتوان با همراهی و همکاری
با آنها بدبينیها را از ميان برد و با ايجاد فضای اعتماد متقابل به حل مشکلات کمک
کرد، تصوری است خطا. تجربههای مکرر سالهای اخير اين فرضيه را کاملا ابطال کرده
است. فرآيند طرح و بررسی پروندههای سياسی در سالهای اخير نشان میدهد که اينکار
با طراحی قبلی و با نيت دستيابی به اهداف چندگانه صورت میپذيرد. خلق خوش يا
برخورد مناسب نبايد ما را دچار اين توهم کند که میتوانيم آنها را از تلاش برای
دستيابی به اهدافشان - اهدافی که در هر دستگيری و محاکمهای دنبال میکند - باز
داريم.
۴-در جريان محاکمههای سياسی علنی بدترين گزينه
ممکن دفاع نکردن از خويش است. متهمين پروندههای سياسی بايد در مورد اتهامها و
محاکمه خود تصميمگيری کنند. در محاکمههای غيرعلنی سياسی دفاع نکردن گزينه کم
هزينهتری است. البته میتوان برای ثبت در تاريخ يا برای اطلاع قاضی شعبه تجديد
نظر - که ممکن است از ميان قضات پايبند به اصول قضايی باشد - دفاع مکتوبی را نوشت
و برای آگاهی مردم نيز به انتشار آن اقدام کرد. اما دفاع شفاهی کم و بيش بیتاثير
است. اما در محاکمههای علنی متهم پرونده سياسی حتما بايد از خويش دفاع کند. دفاع
حقوقی در مواردی که اتهام سبک است و احتمال محکوميت سنگين و طولانی کم است و
احتياجی به مقابله احساس نمیشود، مفيدتر خواهد بود. اما در مورد متهمان سياسی که
احتمال محکوميت سنگين را میدهند و دستگيری آنها نوعی تهاجم سياسی به کليت جنبش
اصلاحطلبی و مردمسالاری محسوب میشود، دفاع حقوقی بايستی در کنار دفاع سياسی
صورت پذيرد. در چنين مواردی بهتر است دفاع حقوقی توسط وکيل و دفاع سياسی توسط خود
متهم صورت گيرد. به هر حال اگر چه ممکن است در موثر بودن دفاعها شک داشته باشيم،
اما به هيچ وجه نبايد حملات و حرمتشکنیهايی را که به بهانه دادگاه صورت میگيرد
بیپاسخ بگذاريم.
ما در شرايطی قرار داريم که در آن نجابت اخلاقی و
فروتنی در عرصه سياست به ترس و عقبنشينی تعبير میشود و تنها فايده آن سنگينتر
شدن بار ما و جلوتر آمدن رقيب است.
بيشتر از اين طول دادن بحث جايز نيست. آرزو
میکردم ايکاش هيچگاه به مرور کردن چنين تجربههايی مجبور نمیشدم.
|