=چهارشنبه ۲۳ بهمن۱۳۸۱ -۱۲ فوريه ۲۰۰۳

به مناسب بيست و چهارمين سالگرد انقلاب ۲۲ بهمن:

ديروز، امروز و فردا

تقی روزبه

 

ديروز:

 بيست و چهارسال پيش درچنين روزهايی بادهای طوفانزا شروع به وزيدن کردند. درب ها بهم خوردند و درختان خم و وراست شده و سپس جاکن گرديدند. بنظر ميرسيد گدازه ها در اعماق جامعه جابجا ميشوند و در جستجوی يافتن راه خروجی هستند. انگار زلزله ای درحال وقوع بود. مردم بيرون ريختند و مشت ها برآسمان گره شد. آری آنان ناچار شدند که برای بزير کشيدن يک نظام خودکامه با بيش از۷۰ سال تلاش نافرجام برای رام کردن و مشروط کردن اقتدارش به خواست شهروندان، بشيوه ای غيرمعمول روی بياورند:انقلاب.

اما شگفتا پائين کشيدن استبداد مترادف با دمکراسی و حاکميت مردم نشد. پس معلوم شد ديو استبداد فقط در جبهه مقابل لانه نکرده بود و اگر يک پايش درجبهه مقابل بود پای ديگرش دراردوی ضد استبداد قرار داشت: درگفتمان ولايت فقيهی که مردم درآن صرفا نقش صغار را بازی ميکردند و نخبگانی متصل به آسمان نقش ولی فقيه را . گفتمانی که برای استتارخود، خويشتن را درپشت مطالبات عمومی پنهان ساخته و صورتک دمکرسی بخود زده بود و در امتدادخود ازبندناف تصورات تک تک هرکداممان تغذيه ميکرد که براين باور بوديم که: ديو چوبيرون رفته فرشته درآيد. تاوان اين غفلت تا همين لحظه بس سنگين بود: استمرار يک حکومت نابهنگام و قرون وسطايی به مدت ربع قرن، بسان زالوئی مکنده شيره جان نوزائی و سرسبزی و رستگاری مردمی بوسعت يک ملت.

 

امروز:

بارديگر شاهد آنيم که مرغانی که خبر ازوزش بادهای طوفانی ميدهند درآسمان به پروازدر می آيند. آب دريا با کششی وصف ناپذير بالا می آيد. جمهوری اسلامی با بيگانگی و رويگردانی قاطع قاطبه نسلی مواجه شده است که دردامن خود پرورششان داد ه است. زندگی برای تضمين تداوم خود نقيض کهنه پرستی يعنی نوجويی ونسل جديد را به ميانه ميدان آورده است. بهمان سان که فرعون برای حفظ بارگاه قدرت خود همه جا دربدر درجستجو وانهدام پبامبری به نام موسی بود، غافل ازاينکه موسی در کاخ خودش پرورش می يافت. درجمهوری اسلامی نيز فروپاشی ازدرون، ازسوی مردمی که روزگاری بردوش آنان به قدرت رسيده بود، ازميان نهادهايی که بدست خود در دانشگاه ها ومدرسه ها و کارخانه ها بپا ساخته بود سربر آورده است. دشمن ازدرون می جوشد و هجوم می آورد، نه ازبيرون . وهمين مساله آرايش سنتی جمهوری اسلامی را که براساس سنگر بندی دشمن و امت بنانهاده شده بود بهم ريخته ا ست . آری دشمن خودی است. و اکنون بنظر ميرسد مواد مذاب با رديگر دارند جابجا ميشوند. روحيه ها بارديگر درحال ترميم شدن هستند. دليل ميخواهيد؟ کافی است کسانی را که جناح حاکم شکارشان ميکند و درسلولهای انفرادی و زيرفشار شو ک درمانی بعنوان غنايمی از اردوی مخالف به جعل هويت نوين وبه خود زنی وادارشان ميکند چندروزی رهايشان سازد تا نفس باد بهاری به تنشان بخورد. افشاری ها و سحابی ها را ميگويم که اولی ازمردم به خاطر ابراز ضعف خود پوزش می طلبد و دومی که هميشه عمرش مدافع نظام مذهبی بود و درمقطع بازجويی ها به فرزندان و خانواده اش پيام ميفرستاد که مصاحبه نکنيد و ازنظام دفاع کنيد، در يک چرخش آشکار امضاء خود در پايان متن دوهزارصفحه ای تحمليلی بازجوها را باطل ساخته و دمکراسی دينی را شکست خورده ارزيابی می کند!

******

آری اگر دغدغه ديروز پائين کشيدن استبداد بود و تصوربراين بود که پائين کشيدن آن بخودی خود آزادی و رستگاری می آورد، اما امروز معادله پيچيده ترشده است و دغدغه مردم آنست که چگونه ميتوان استبدادی را پائين کشيد بدون آنکه استبداد جديدی را جايگزين آن کرد.

 

فردا:

سيزيف يکی ازمغضوبين خدايان يونانی برای هميشه محکوم به حمل صخره غول پيگيری تا نوک قله کوهی بود. ازاينرو هربار که او با خستگی و تشنگی مفرطی سنگ عظيم را درنقطه مقرر قله می نهاد، سنگ مزبور غلط زنان به نقطه قبلی بازمی گشت. آيا مردم ايران محکوم به آنند که همچون صدسال گذشته تمامی انرژی وتوان خود را برای قرار دادن صخره دمکراسی برقله لغزنده کوه بکارگيرند؟ برای پائين کشيدن مستبدی انقلابی بپادارند و آنگاه ناچار شوند با برپا کردن انقلاب ديگری کسی را که پا بردوش آنان به اريکه قدرت رسيده است مجددا پائين بکشند؟

درگذشته ملوانان کارکشته وقتی خود را به امواج بيکران دريا می سپردند وکاشانه خود را به قصد يک سفردريايی ترک ميکردند، نشانه کردن ساحل برای رسيدن به مقصد اهميت بی همتايی داشت. حفظ فاصله معين با ساحل، قطب نمای حرکت آنان بود. امروز آيا مردم ايران صد سال پس از انقلاب مشروطيت و دردنيايی که به برکت انقلاب ارتباطات خود را بعنوان دهکده جهانی توصيف ميکند، دارای موازين و قطب نمايی هست که به مدد آن سفردريايی خود را به سرانجام برساند؟ بی گمان انباشت تجارب برخاسته از مبارزات صدسال اخير مردم ايران درکنارساير تجربيات جهانی حاوی آنچنان منابع غنی هست که بتوان از آن به عنوان انديشه های راهنما و قطب نمای حرکت سود جست:

دروجه نخست به سرانجام رساندن مبارزه صدساله عليه چرخه معيوب استبداد و بازتوليد متناوب استبداد دراشکال سلطنتی و مذهبی. با تعميق و جايگيرشدن گفتمان حق حاکميت مستقيم مردم بدون هرگونه وساطت و ميانجی چه ولی فقيه و چه شاه و چه هر شارلاتان مستبد ديگری باهرنام ونشانی که داشته باشد.

در وجه دوم تلقی نفی دو نظام غير گزينشی الهی و موروثی بعنوان تنها شروط لازم و نه کافی برای عبور به قلمرو دمکراسی. دمکراسی بدون شفافيت لازم بخشيدن به تمامی شاخصه ها و موازين شناخته شده دمکراتيک وبدون مبارزه با التقاط گفتمان دمکراسی با گفتمان های شبه دمکراتيکی که درپس شعارهای عمومی سنگر گرفته اند و بدون جايگيرشدن اين شفافيت در دهنيت شهروندان هرچه وسيع تری که به مبارزه سياسی روی می آورند و لاجرم شکل گيری يک فرهنگ فراگير دمکراتيک و بدون سنگر بندی شهروندان درنهادهای مستقل و سرتاسری برای دفاع از دمکراسی همانند تلاش سيزيف برای قرار دادن صخره برنوک قله خواهدبود.