=چهارشنبه ۲۳ بهمن۱۳۸۱ -۱۲ فوريه ۲۰۰۳
هدف آمريکا از حمله ی نظامی به عراق

 

 

هدف آمريکا از حمله ی نظامی به عراق

 

فريبرز جعفر پور

۱۱فوريه ۲۰۰۳ برابر ۲۲ بهمن ۱۳۸۱

 

 

امروز مسئله ی خلع سلاح رژيم عراق به داغ ترين خبرهای رسانه های گروهی جهان بدل گشته است و گرچه هنوز گروه خلع سلاح سازمان ملل متحد در عراق به کار خويش پايان نداده و گزارش نهائی خويش را به سازمان ملل متحد تقديم نکرده است ، اکثريت بسيار بزرگی از صاحبنظران سياسی جهان حمله ی نظامی به عراق را امری حتمی می دانند.

بعد از جريانات تروريستی يازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ دولت آمريکا مبارزه با تروريسم جهانی و در درجه ی اول مبارزه با سازمان تروريسی القاعده و رهبر آن بن لادن و تمام حاميان جهانی اش را در صدر اهداف خويش قرار داد. اين حملات تروريستی و تلفات وحشتناک آن چنان افکار عمومی جهان را تحت تأثير قرار داد که تمامی جهان يکصدا خواستار نابودی رژيم طالبان و سازمان القاعده شد. آمريکا با موافقت شورای امنيت سازمان ملل متحد و مشارکت مستقيم يا غير مستقيم بسياری از کشورهای جهان برای از بين بردن رژيم طالبان و سازمان القاعده که روزگاری با کمک های اقتصادی نظامی خود آمريکا برای مقابله با اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهير شوروی بوجود آمده بود، به افغانستان حمله نمود .

رژيم قرون وسطی ای طالبان در زير ضربات سهمگين نظامی آمريکا چندان مقاومتی از خود نشان نداد و نيروهای اتحاديه ی شمال قادر گشتند در سايه ی حملات هوائی بی امان آمريکا و متحدينش شهرهای افغانستان را يکی پش از ديگری تسخير نمايند و حکومتی را که مهره های اصلی آن در " کنفرانس آلمان " با توافق آمريکا و کشورهای اتحاديه ی اروپا و روسيه و بعضی لز کشورهای منطقه از جمله ايران تعيين شده بودند ، بر سر کار آوردند.

آمريکا از تسخير افغانستان ۳ هدف را تعقيب می نمايد. يکی تغيير چهره سياسی منطقه ، دو ديگر تأمين امنيت خطوط انتقال نفت کشورهای حوزه ی بحرخزر به اقيانوس هند و سر انجام استفاده از شرايط ژئو استراتژيکی استثنائی افغانستان برای ايجاد پايگاهی نظامی و احتمالا اتمی در برابر چهار قدرت اتمی روسيه ، چين ، هندوستان و بويژه کشور مسلمان پاکستان .

به باور صاحبنظران سياسی جهان گرچه آمريکا در افغانستان به تمامی اهداف کوتاه مدت خويش دست يافته است ، ليکن در دستگير ملاعمر و بن لادن و تلاشی سازمان القاعده نا موفق بوده است و از اين رو برای حفظ چهره خويش در افکار عمومی جهان و بويژه غلبه نمودن بر تحقيری که حملات يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ گريبان گير مردم آمريکا نموده است ، می بايد به مبارزه با مسببين حملات تروريستی مزبور ادامه دهد و از آنجا که گويا عراق با سازمان القاعده همکاری می کند و از سوی ديگر دارای سلاح های شيميائی و ميکروبی است و دست يابی سازمان القاعده به سلاح های فوق امنيت جهان را با خطری جدی روبرو می نمايد ، می بايد رژيم عراق خلع سلاح گردد و اگر هم آزادانه تن به اين خلع سلاح نداد بايد بزور و از طريق حمله ی نظامی به اين مهم جامه ی عمل پوشانده شود .

جورج دبليو بوش برای توجيه اين حمله خطاب به افکار عمومی جهان می گويد که صدام حسين از سلاح های شيميائی خويش بر عليه همسايه اش ايران و حتی اکراد کشور خويش در شهر حلبچه استفاده نموده است و وظيفه ی جهان متمدن و دمکرات آن است که جلوی اين اعمال غير انسانی را بگيرد . اگرچه اين سخنان ظاهری انسان دوستانه دارند . اما برای آنان که حتی از دور دستی بر آتش دارند اين سئوال را مطرح می نمايند که چرا دولت وقت آمريکا در همان زمانی که صدام حسين دست به چنين جنايات هولناکی می زد نه تنها کوچکترين اعتراضی به وی ننمود ، بلکه برعکس آقای دونالد رامرزفلد وزير دفاع کنونی آمريکا همه هفته بهمراه تنی چند از جاسوسان سازمان سيا مخفيانه به ملاقات صدام حسين می رفت و تازه ترين عکس های ماهواره ای از تأسيسات نظامی اقتصادی و نوار مکالمات تلفنی رهبران نظامی ايران را در اختيار وی قرار می داد . ( فيلم های اين تماس ها اخيرأ از سوی برنامه های مختلف تلويزيون آلمان پخش گرديده اند ).

در اين واقعيت که صدام حسين حتی ابتدائی ترين حقوق انسانی را از طريق بی پرده ترين اشکال ارعاب و سرکوب زير پا می نهد و برای پيشبرد اهداف خود از هيچ جنايتی رويگردان نيست نمی توان کمترين شبهه ای داشت . در اين اصل نيز که عراق سلاح های شيميائی و ميکروبی دارد نمی توان شکی کرد و حرف آمريکا در اين مورد صحيح است زيرا خود بخوبی می داند چه مقدار از اين سلاح ها را در اختيار عراق نهاده است . با اين وجود رژيم عراق را نمی توان نه از ديدگاه سياسی اجتماعی و نه از ديدگان مذهبی بهيچ طريقی با سازمان القاعده و بن لادن مرتبط نمود . گزارش سازمان جاسوسی انگليس يعنی اينتليجنس سرويس در تاريخ سوم فوريه سال جاری مبنی بر عدم رابطه ميان رژيم عراق و سازمان القاعده مؤيد اين نظر است .

جرج دبيلو بوش چندی پيش در مقابل کنگره آمريکا قول داد که مدارک لازم جهت اثبات رابطه ميان رژيم بغداد و سازمان القاعده را در روز پنجم فوريه از طريق آقای کولين پاول وزير امور خارجه اش در اختيار شورای امنيت سازمان ملل متحد قرار دهد . اما در روز موعود آقای کولين پاول هم با تمام کوشش هائی که کرد نتوانست دليل دنيا پسندانه ای ارائه دهد و اين ادعای وی نيز که دلايل محکم تر را نمی تواند بخاطر منافع امنيتی آمريکا ارائه نمايد ، کسی را متقاعد نکرد .

اما اگر رژيم عراق با سازمان تروريستی القاعده رابطه ای ندارد ، پس قصد واقعی آمريکا از حمله به عراق چيست ؟

می دانيم پس از فروپاشی اتحاد جماهير شوروی ، ايالات متحده آمريکا به تنها ابرقدرت جهان بدل گرديد . اين ابر قدرت با دکترين گلوباليسم يعنی جهانی شدنی که مفهوم صحيح تر آن آمريکائی شدن جهان است ، سعی دارد به اقتصاد جهان چهره ی تازه ای بخشد . اما برای دستيابی به اين مهم می بايد چهره ی سياسی کشورهای در حال رشد بويژه کشورهای نفت خيز خاورميانه که همگی آنها در زمره ی کشورهای اسلامی هستند، نيز تغيير يابد ، تنها با اين تغيير چهره ی سياسی است که فرمانروائی بازار نا متعادل جهان فراگير بر مهمترين ذخائر نفتی جهان تحقق خواهد يافت .

اما کشورهائی نظير روسيه و چين بعنوان رقبای ديرين آمريکا و اتحاديه ی اروپا بعنوان رقيب جديد برای خود نقشی و در نتيجه منافعی در خاورميانه قائلند و در صورتيکه از قدرت اقتصادی نظامی لازم برخوردار باشند حاضر نخواهند بود به آمريکائی شدن خاورميانه گردن نهند . پس دولت آمريکا می بايد تا کشورهای روسيه و چين ضعيف هستند و درگير مشکلات خويش و اروپای متحد نيز به عنوان رقيب قدرتمند آينده هنوز دوران طفوليت را از سر می گذراند ، وارد عمل گردد و کار را يکسره کند . برای اين مهم چه بهانه ای بهتر از تروريسم جهانی و سازمان القاعده و رژيم جنايتکار صدام حسين .

جرج دبليو بوش و ديگر دولتمردان آمريکا از ساقط نمودن حکومت ضد انسانی صدام حسين و جايگزين نمودن حکومتی دمکراتيک در عراق و گسترش اين " دمکراسی " در سراسر خاورميانه سخن می گويند . اين سخنان را آقای آسموس مغز متفکر و ايدئولوگ دولت آمريکا چنين تفسير می نمايد . جنگ عراق نقطه ی پايانی سياست آمريکا در خاورميانه نخواهد بود . آمريکا می بايد بعد از حل مسئله ی عراق به مشکل کشورهای عربستان صعودی ، ايران ، سوريه ، ليبی و مصر بپردازد . آسموس علنأ می گويد : " ما آنقدر ديوانه نيستيم که امروزه مسئله ی عراق را حل کنيم و بيرون برويم و دهسال ديگر برای حل مسئله ی کشورهای ديگر منطقه بار ديگر شاهد همين خيمه شب بازی کنونی باشيم ." ( بنقل از مصاحبه آقای آسموس با برنامه ی دوم تلويزيون آلمان در دوم فوريه ۲۰۰۳ ).

روشن است که دولت آمريکا می خواهد همچون در جنگ گذشته عراق با نمايندگی از سوی شورای امنيت سازمان ملل متحد و پشيبانی کشورهای عضو آن به عراق حمله نمايد . اين عمل سه مزيت عمده برای آمريکا دارد . يکی آنکه چهره اش را بعنوان کشوری تابع و مجری تصميمات سازمان ملل در افکار عمومی جهان حفظ می نمايد . ديگر آنکه همچون جنگ گذشته بخش اعظم مخارج جنگ را بگردن ديگران می اندازد و بدينوسيله انبارهای تسليحاتی خويش را بخرج ديگر کشورهای جهان خالی می نمايد و سرانجام آنکه همچون در مورد افغانستان بعد از فيصله ی کار رژيم عراق ، وظيفه حفظ صلح و حفاظت از حکومت جديد را که در ضمن خطرناک ترين مرحله جنگ خواهد بود ، به آنها واگذار نمايد . از اينرو نيز سعی دارد تا شورای امنيت را وادار نمايد در روز چهاردهم فوريه ۲۰۰۳ قطعنامه جديدی حاوی اولتيماتوم تندی صادر نمايد تا دست آمريکا برای حمله به عراق باز گذاشته شود. دونالد رامزفلد در ملاقاتی با سيلويو برلوسکونی نخست وزير ايتاليا قبل از کنفرانس امنيتی مونيخ ، در تاريخ هفتم فوريه اعلام نمود که از ديد آمريکا تمام کوشش های ديپلماتيک حل مسئله ی عراق با شکست روبرو گرديده است . ليکن روسيه ، چين و فرانسه اعلام نموده اند که می بايد برای اجرای قطعنامه ی ۱۴۴۱ پافشاری نمود و با صدور قطعنامه ی جديدی مخالف اند .

آنچه جلوی همراهی و همدلی روسيه ، چين و فرانسه که همه از دارندگان حق " وتو " در شورای امنيت می باشند و آلمان که در طول سال جاری عضو اين شورا است و فعلا نيز رياست آن را بعهده دارد ، را با آمريکا می گيرد نه سرنگونی رژيم صدام و جايگزينی اش توسط حکومتی دست نشانده ، که بيشتر همانگونه که قبلا اشاره شد نقشه های ماجراجويانه ی دولت آمريکا برای ديگر کشورهای منطقه است . کشورهائی که روسيه ، چين ، آلمان و بويژه فرانسه در آنها منافعی حياتی دارند .

مخالفت دو کشور اصلی اتحاديه ی اروپا يعنی آلمان و فرانسه ، آمريکا و انگليس را بر آن داشته که در تماس های مستقيم با کشورهای اروپائی عضو و يا منتظر عضويت در اتحاديه ، بيش از ۱۸ کشور را به جبهه ی خويش جلب نمايند . وجود کشورهائی چون اسپانيا ، ايتاليا ، پرتقال و دانمارک در ميان کشورهای مزبور نشان از شکاف عميقی است که در اتحاديه ی اروپا بوجود آمده است. شکافی که روز بروز آلمان و فرانسه را به انفراد بيشتری می کشاند .

تمام شواهد همانگونه که قبلا نيز اشاره رفت حاکی از آن است که آمريکا بهمراه متحدينش به عراق حمله خواهد کرد . اگر هم چندی پيش با تمديد مهلت خلع سلاح عراق توسط گروه خلع سلاح سازمان ملل موافقت نمود تنها و تنها بدان خاطر بود که هنوز تمامی نيروهای نظامی لازم را نتوانسته بود به منطقه منتقل نمايد و خواه و نا خواه به زمان بيشتری نياز داشت ، اما اکنون ديگر تمامی شرايط لازم برای حمله فراهم گرديده است و درست بهمين خاطر نيز جورج دبيلو بوش اعلام نمود که بازی به پايان خويش نزديک می شود و روز ۱۴ فوريه ۲۰۰۳ را بعنوان آخرين مهلت برای اينکه صدام حسين ثابت نمايد که تمامی سلاح های شيميائی و ميکروبی خويش را نا بود نموده است ، اعلام نمود . حال يا شورای امنيت سازمان ملل متحد به حمله ی به عراق رأی خواهد داد که در اين صورت همه چيز " بخوبی و خوشی " حل خواهد شد و در غير اينصورت آمريکا به همراه متحدين اروپائی و جهانی اش مستقيمأ وارد عمل خواهد شد که در چنين صورتی آلمان و بويژه فرانسه بازندگان اصلی اين بازی خواهند بود .

رويائی که آمريکا برای منطقه ی خاور ميانه در سر می پروراند نشان می دهد که رهبران اين کشور با آن منش ششلول بندان غرب وحشی خويش گويا نمی خواهند هيچگاه از گذشت روزگار درس عبرتی گيرند و فراموش کرده اند که در کره ، ويتنام ، لائوس ، کامبوج و يا سومالی چه بر سرشان آمده است . ممکن است عراق از پا افتاده را ( که از پا افتادگی اش نتيجه ی بدون گريز سياست های نابخردانه ی صدام حسين می باشد ) بتوان با حمله ای به خاک و خون کشيد . ليکن کشورهای ديگر منطقه و بويژه ايران از خميره ای ديگراند و برای آمريکا حد اقل تجربه ی ويتنامی ديگر .

درست است که جمهوری اسلامی برای احدی جز " خودی ها " هيچگونه حق حيات سياسی قائل نيست و با انحصار گرائی های نابخردانه ی خويش همه و بويژه نسل جوان را جان بلب گردانيده است . اما اکثريت قريب به اتفاق همين جان بلب رسيدگان بر اين اصل درست که وظيفه منتج از حق است ، حد اقل در مورد دفاع از آب و خاک خويش اعتقادی ندارند و با وجود تمامی بی حقوقی سياسی ، اجتماعی شان حاضرند با افتخار در راه ميهنشان انجام وظيفه نمايند و جان ببازند و تن به خفت سر نهادن بر درگاه بيگانه را ندهند و در واقع بهيچوجه حاضر نيستند هيئت حاکمه را مساوی و برابر با وطنشان ايران تلقی کنند . بهترين دليل اين مدعا پايمردی ها و از جان گذشتگی های فرزندان ميهن در تجاوز ناجوانمردانه ی عراق به خاک ميهنمان است .

ايرانيان وطن دوست بخوبی بر اين اصل آگاهی دارند که رژيم ها و دولت ها می آيند و می روند ، ولی اين وطن است که بايد پايدار بماند . ما سوسياليست های ايران بر اين نظريم که مبارزه عليه سياست و عملکرد جناح های سرکوبگر هيئت حاکمه را نبايد به مبارزه عليه استقلال و تماميت ارضی ايران تبديل نمود .

متأسفانه بخش بسيار کوچکی از ايرانيان چنان از انحصارگری ها و عملکردهای سرکوب گرانه جمهوری اسلامی جان بلب گشته اند که دل در گرو بيگانگان نهاده اند و آرزوی تعرض آمريکا به منطقه و حل مسئله ی ايران به نفع خويش را در سر می پرورانند . برای اينان ديگر مهم نيست که استقلال ، تماميت ارضی و يا بخش اعظمی از ثروت ملی ايران قربانی گردد . اينان حاضرند برخرابه ها و يا تکه هائی از اندام ميهن هم که باشد حکومت رانند .

در روايات آمده است که دو زن به ادعای مادری کودکی بداوری به نزد حضرت سليمان رفتند. سليمان بعد از ساعت ها سئوال و جواب موفق به يافتن مادر واقعی کودک نگرديد و از اين رو نيز حکم به دو شقه کردن کودک و سپردن هر شقه ای به يکی از آن دو زن داد. يکی از زنان با اين حکم سليمان موافقت کرد . ليکن زن ديگر اشک ريزان سر بدامان سليمان نهاد و از وی خواست که از دو شقه کردن کودک چشم پوشی نمايد و او با طيب خاطر از ادعای مادری کودک دست بر خواهد داشت . سليمان خطاب بوی گفت اکنون دريافتم که مادر واقعی کودک تو هستی زيرا حاضر شدی برای حفظ سلامت وی از حق خويش چشم پوشی نمائی و زن ديگر را که بنا حق ادعای مادری کودک را نموده بود ، سياست کرد .

با توجه به توضيحاتی که اشاره رفت ، ما سوسياليست های ايران بر اين نظريم ، آنان که واقعأ دل در گرو ميهن و سعادت مردمش دارند حاضرند از هرگونه حقی برای خويش چشم پوشی نمايند و تا ابد در تبعيد و در بدری بسر برند و در عوض ميهن و مردمان آن را از هر گزندی مصون دارند و هرکس جز اين کند هدفی جز دستيابی به منافع زود گذر خويش نخواهد داشت و چنين مباد .

 

فريبرز جعفر پور

۲۲ بهمن ۱۳۸۱

Socialistha@ois-iran.com

www.ois-iran.com