سه شنبه ۲۲ بهمن۱۳۸۱ -۱۱ فوريه ۲۰۰۳

۲۲ بهمن روز شادی و روز عزاداری نيست

روز تفکر و تعقل است

 

محمد حسيبی

 

۲۴ سال از کوتاه شدن يک دست استبداد از پيکر استعمارزده ايران و از آستين بيرون آمدن دست ديگر اين هيولای بد سيرت گذشت و اکنون به مناسبت آغاز بيست و پنجمين سال جابجا شدن دست ها، دست اول فرمان عزاداری و دست دوم فرمان جشن و پايکوبی صادر کرده است. در اين ميان ميليون ها تن از مردم در درون و برون مرزهای ايران نه حاضر به شرکت در عزاداری استبداديان سلطنتی که دستشان از قدرت و ثروت کوتاه شده هستند و نه حاضر به شرکت در جشن و سرور استبداديان مذهبی که قدرت و ثروت را ۲۴ سال پيش از بازوی سلطنتی استبداد تحويل گرفته می باشند. واقعيت امر اين است که صدای اکثريت مردم ايران در بيرون و درون مرزهای ايران هم در سال های يکه تازی حکومت کودتای محمدرضاشاهی در گلو خفه شده وهم طی ۲۴ سالی که بازوی مذهبی استبداد سرکوب اين قشر عظيم را از بازوی استبدادی سلطنت تحويل گرفته است. اين نيز حقيقتی است که اگر سوآل شود کداميک از اين دو بازوی استبداد بيش از ديگری به سرکوب اکثريت مردم پرداخته بايد گفت بازوی استبداد مذهب. تکليف رژيم کنونی که زيرسايه اسلام برای هر جرم و جنايتی که بدان دست می زند يک حديث و يا يک آيه می تراشد و آن جنايت را به طور قانونی و علنی اجرا می کند و فريضه دينی می داند روشن است. در اين ميان نحوه اعمال و گفتار حاميان نظام پيشين را بايد مورد تجزيه و تحليل قرار داد که يکباره موقعيت را در برابر وحشی گری های نظام اسلام پناه در ايران مغتنم شمرده و پا به ميدان گذاشته اند تا خود را برای تحويل گرفتن قدرت و تأمين منافع استعماری اربابان آماده سازند.

دست اندرکاران و حاميان بازوی استبدادی سلطنت از طريق چندين راديو و تلويزيون ماهواره ای ۲۴ ساعته از شهر لس آنجلس بدون کوچک ترين اشاره ای به جنايات خود در گذشته منادی آزادی و دمکراسی و بر قراری نظام مردمسالار در ايران شده اند. اينان با پيروی از نظريه آقای رضا پهلوی که بارها مراجعه به تاريخ و ناهنجاری های زمان سلطنت پدر و پدر بزرگ خود را عملی بيهوده و غير ضروری دانسته به هر ايرانی که بخواهد تجارب تلخ گذشته را به عنوان چراغ راه رهائی ايران از استبداد به کار ببرد حمله وتعرض آغاز می کنند که او به مرض کينه جوئی و کينه توزی دچار شده و از اين طريق به شعار " امروز فقط اتحاد" که تاکنون شعار اصلی آقای رضا پهلوی بوده و گويا در چند روز گذشته به " اتحاد برای همه پرسی" مبدل شده ضرر رسانده و در نتيجه سرنگونی نظام جنايتکاران اسلام پناه را به تعويق می اندازد.

ميليون ها تن از ايرانيانی که خود را نه در ماتم سلطنت طلبان و نه در جشن و سرور جمهوری اسلامپناه ايران سهيم ميدانند و صدا و تصويرشان از هيچ راديو و تلويزيونی از درون و بيرون ايران پخش نمی شود برای ابراز وجود و نشان دادن خواسته های خود راهی بجز از عدم شرکت در تظاهرات فرمايشی از سوی هر دو بازوی استبداد سلطنت و مذهب ندارند، اما در عوض بجای سوء استفاده از احساسات ديگران از طريق برنامه های عوامفريبانه در رسانه های گران قيمت شهر لس آنجلس که هزينه سنگين آن ها را به طور قطع مردم معمولی پرداخت نمی کنند در پايان بيست و چهارمين سال انقلابی که بيرحمانه به سرقت رفت به تعقل و تفکر می پردازند و به نجواهای ايترنتی بسنده می کنند.

رجال سياسی در يک نظام دمکراتيک و مردمسالار بدون اعلام وضعيت مالی خود در گذشته و حال که به آن Cinancial Transparency and Accountability)) می گويند برای خدمت به جامعه قدم پيش نمی گذارند. حال چگونه است که آقای رضا پهلوی و ديگر رجال سياسی در طيف سلطنت در لس آنجلس و ديگر شهرهای آمريکا و اروپا و همچنين راديو و تلويزيون های طرفدار ايشان که دائما وانمود می کنند هزينه های سنگين آن ها را مردم می دهند تاکنون حاضر نشده اند برای اثبات صلاحيت خود در

۲

راه خدمت به جامعه، خود را در معرض يک حسابرسی جدی و رسمی و قانونی قرار دهند و به مردم ثابت کنند ريگی به کفش ندارند؟ آقای رضا پهلوی و همکاران سياسی، راديوئی و تلويزيونی نزديک به ايشان ساليان درازی است که در آمريکا و اروپا زندگی می کنند و مثل هر انسان ديگر در اين کشورها سالانه مجبور به اعلام در آمد و پرداخت ماليات هستند و تا زمانی که آمادگی خود را برای اعلام شفافيت مالی گذشته و حال اعلام نکنند صلاحيت و شرط لازم را برای قبول مسئوليت سياسی در يک نظام مردمسالار و دمکراتيک را نخواهند داشت.

در يک نظام مردمسالار و دمکراتيک هيچ کسی نمی تواند مقام و سمت و شغلی دائمی داشته باشد و از منابع ثروت و مالياتی که مردم می دهند حقوق و مزايائی دريافت کند چه رسد به اين که اين مقام و يا اين شغل پس از مرگ او به فرزندش به عنوان ارث برسد. اگر سلطنت طلبان لس آنجلس نشين دائم کشورهای دمکراتيک سوئد و نروژو انگلستان را مثال می زنند که دارای پادشاه يا ملکه هستند بايد بدانند که اگر ايران طی ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی به نروژ و سوئد و هلند و انگليس مبدل نشده لابد دليل هائی قوی داشته است و اکنون پس از ۲۵۰۰ سال بهتر است چنين ريسک بزرگی را با اين مثال پيش پا افتاده و غير منطقی برای ميهن خود قبول نکنند. حال اگر علی رغم تمام دليل های موجود فرض کنيم که آقای رضا پهلوی در يک نظام مردمسالار و دمکراتيک به تخت سلطنت جلوس کنند، در چنين وضعيتی سوآل های بی جواب بسياری در ذهن تجلی خواهد کرد. برای مثال آيا در چنين نظام دمکراتيک قرار است جنايتکاران و کسانی را که ثروت ملی ما را طی بيست و چهارسال گذشته حيف و ميل کردند و به حساب های شخصی خود و فرزندان خود در بانک ها گذاشتند در دادگاه های صالحه و مردمی رسيدگی شود يا نه؟ اگر جواب مثبت است که بايد چنين باشد چگونه ممکن است به اعلام جرم قانونی هزاران فرزند پير و جوان و زن و مردی که در رژيم گذشته به اعدام های غير قانونی محکوم شدند و در زير شکنجه جان دادند و به داغ و درفش کشيده شدند توجهی نکرد؟ و چگونه می توان به اعلام جرم مردم در رابطه با دزدی های کلان دربار و خاندان سلطنت و صدها وزير و وکيل پيشين که هم اکنون بسياری از آنان در اطراف آقای رضا پهلوی حلقه زده اند توجه نکرد؟ اگر آقای رضا پهلوی به عنوان شاه دمکرات در ايران آينده به صندلی پادشاهی تکيه بزنند و چه بسا در اثر حکم دادگاه صالح و هيئت ژوری محکوم به باز پرداخت غنائمی که در اختيارشان بوده و هست و جريمه هائی ديگر شوند چرا از هم اکنون دست به علاجی در باره اين سرشکستگی و درد بزرگ ملی در آينده نمی زنند؟ چرا از هم اکنون حقايق مالی را فاش نمی کنند؟ چرا ايشان در نوشته و بيانيه خود با عنوان " ميثاق با مردم" که از "ب بسم الله" آن دارای ده ها عيب و ايراد قانونی و اجتماعی و سياسی است دست به ابراز مطالب بی اساس و غير واقع می زنند؟. برای مثال چرا می گويند و يا می نويسند که:

« برخی از مهم ترين اين افراد به ديدار پدرم می رفتند، که در آن روزهای سخت و بحرانی به شدت دلمشغول آينده ايران و تلاش برای حفظ قانون اساسی و دستاوردهای مشروطيت ايران بود.»

و چگونه به شهادت دست چين شده ای به شرح زير:

« . . . اما، به شهادت همه کسانی که خاطرات آن روزهای خود را بعدها نوشتند و منتشر کردند، پدرم در برابر همه اين گونه وسوسه ها پيوسته تکرار کرده بودکه در برابر اعتراض عمومی مردم دستور کشتار عمومی نخواهد داد. . .»

اشاره کرده اند و مصلحت انديشانه به شهادت نزديک ترين و چاکرترين و صميمی ترين دوست و وزير دربار پدر خود اسدالله علم توجهی ندارند که در خاطرات صادقانه و روزانه خود برای نمونه نوشته است:

گوشه ای از خاطرات علم در تاريخ ۱۶۲۵۱ :

آيا به راستی سندی محکم تر از کتاب خاطرات علم به ويراستاری دکتر علينقی عاليخانی که چهار جلد آن تاکنون منتشر شده و جلد پنجم آن در شرف چاپ و انتشار است وجود دارد که آقای رضا پهلوی کم ترين توجهی به آن نکرده اند؟ مگر ممکن است مردی که در اثر شنيدن شرح ماجرای وحشيانه و بيرحمانه " ميخ طويله محمد رفيع خان" خاطرش منبسط شود، "خيلی بخندد" و " قدری از وضع کسالت در آيد" چنان که آقای رضا پهلوی می گويند دلمشغول و نگران مردم و ملک و ملت باشد و برای نگاهداری و حفظ دست آوردهای مشروطيت و قانون اساسی تلاشی مداوم کرده باشد؟ بلی ممکن است زمانی که پس از ۲۵ سال زمامداری بر دولت کودتای ۲۸ مرداد و صلب اعتماد مردم، وی "صدای انقلاب مردم را شنيده باشد" ولی آن روز در برابر ۲۵ سال تحمل مظلومانه مردم در رابطه با داغ ها و درفش ها و ميخ طويله ها ديگر دير بود.

اگر کينه ای هست، با استبداد است نه با کسانی که حرف حساب بزنند و حرف حساب بشنوند و به فکر رهائی پايدار و ابدی برای ايران باشند و ديگر هيچ. باصداقت، با ايثار، با حرف و عملی که مورد تأييد ميليون ها ايرانی باشد نه چند نفری که يکبار امتحان خود را پس داده اند. مصدق وار.

محمد حسيبی

بهمن ماه ۱۳۸۱