تراژدي خلاقيت
مسعود نقرهکار
-------------------------------------
تراژدی خلاقيت عنوان کتابیست که منتشر خواهد شد. اين کتاب مجموعهی
مقالاتیست دربارهی هنرمندان. مطلبی را که میخوانيد خلاصه شدهی يکی از مقالات
اين کتاب است، و در واقع طرح مسأله. ن.م
-----------------------------------
جنون (ديوانگی) پديدهای شگفتانگيز (Terrific) است، و "ويرجينيا وولف" اين شگفتی مهيب را آتشفشان
خلاقيت و سرچشمهی الهام برای نوشتن میديد. لئونارد وولف، همسر ويرجينيا و
"عزيزترين يار و ياور" او، نيز ترديدی نداشت که ميان خلاقيت هنری و
بيماری روانی ويرجينيا (Bipolar Disorders) رابطهای تنگاتنگ وجود داشت.
ويرجينيا وولف سرانجام رنج اين "بيماری
خلاق" را تاب نياورد و خود را کشت.
ادگار آلنپو، اوژن اونيل، ارنست همينگوی، سزار
پاوس، فرناندو پسوآ، سالوادر دالی، سيلويا پت، ونسان ون گوگ، ولاديمير ماياکوفسکی،
صادق هدايت و... صدها هنرمند بنام و گمنام، زندگیشان همچون زندگی ويرجينيا وولف
تجربهی تراژيک ناهنجاریها و بيماریهای روانی بود، آميزهای از رنج و خلاقيت.
و ساليان درازیست که زندگی و مرگ اين دست از
هنرمندان (و بسياری از شخصيتهای سياسی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) پرسشهائی
فرا روی روانشناسان، روانپزشکان، پزشکان، جامعهشناسان و... قرار داده است،
پرسشهائی از اين دست که:
چرا پارهای از روان نژندیها و روان پريشیها در
ميان هنرمندان بيش از سايرين است؟
چرا کاشفان رازهای نهان روان و رفتار انسان و
طبيعت، خالقان زيبائیها و زشتیها نشأت گرفته از اين گنجينههای اسرار خود در تار
عنکبوتیی ناهنجاریها و بيماریهای روانی رنج کشيدهاند، و يا به آغوش مرگ
شتافتهاند؟
روان نژندیها و روان پريشیها تا چه حد در پيدايي
خلاقيت هنرمندان نقش ايفا میکنند، آيا جنون سرچشمهی خلاقيت است يا محصول آن؟ و
يا دو پديدهی جدا که هرکدام راه خود را میروند؟
خلاقيت شاخ زيبا و بلند گوزنهای حيرتانگيز
عرصهی ذهن و انديشه است يا جنون؟
برای پاسخگوئی به پرسشهای فوق تلاشهائی چشمگير
شده است که دستاوردهائی نيز بهمراه داشته است. با اين حال هنوز غبار ابهام رابطهی
ميان جنون (ديوانگی) و خلاقيت (نبوغ) را در خود فرو برده است.
پوشيده نيست که رازگشائی و آفرينش خلاقانهی اين
دست از هنرمندان بسياری از ارزشهای زيبائیشناسانه و انسانی زندگی آدميان را سبب
شدهاند، ارزشهائی که محصول "عرقريزان روح" و جانیست که خلاقيت بنمايهاش
است. اما تجربهی زندگی و مرگ اين هنرمندان نشان داده است که اين خلاقيت يک روی
سکهايست که روی ديگرش جنون بوده است، و گاه چنان اين دوسويه در هم تنيده
مینمودند که حتی "موئی" ميانشان فاصله نبوده است. به تعبير برخی از
اين هنرمندان نيز، "جنون خنجروار خلاقيتشان را صيقل زده است تا آنجا که زخم
بر قلبشان نشانده است" و "چيست اين خنجروارهی هولناک و
حيرتانگيز؟"
و در اين ميان دستاوردهای تلاشهائی که صورت
گرفتهاند تا حدود زيادی چيستان پيدائی جنون، درمان آن و نيز رابطهاش را با
خلاقيت نشان داده است.
برخی از شايعترين ناهنجاریها، بيماریهای
روانیای که هنرمندان (و بسياری از شخصيتهای سياسی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و
مذهبی) به آنها مبتلا شدهاند، اينها هستند:
Mood Disorders (اختلالات خلقی عاطفی)، که افسردگی، شادیها و هيجانهای بیدليل
و غيرطبيعی (شيدائی)، توهم و... پارهای از پيامدهای اين بيماری هستند.
Substance use Disorders (اعتياد به مواد مخدر، بهويژه الکل و...)
Schizophrenic Disorders (روانپارهگی، توهم بينائی و شنوائی و... هذيان، سؤظن به همه چيز
و همه کس، اضطراب، ترس، شيفتگی بهخود، خود بزرگبينی و... که برخی از پيامدهای
اين بيماری هستند.
علتهای بروز اين ناهنجاریها و بيماريها نيز تا
حدود زيادی شناخته شده است.
نه "مجازات گناهکارانی که به خدا اعتقاد
ندارند"، و نه "حضور ارواح خبيثه در جسم بيماران"، و نه
"عشقورزیهای ممنوعه" که اختلالات ژنتيک، اختلالات بيوشيميائی،
اختلالات نورو فيزيولوژی، اختلالات و صدمات سيستم عصبی، استفاده از مواد مخدر،
اختلالات خانوادگی و اجتماعی و... دلايل بروز اين ناهنجاریها و اين بيماریها
هستند.
در راه پيشگيری و درمان اين ناهنجاریها و
بيماریها کوششهای زيادی شده است، که پيشرفتهای قابل ملاحظهای نيز دستاورد
داشته است. امروزه با روشهای درمانی متعدد، بويژه با داروها، گامهای مؤثری در
کنترل و کاهش شدت عوارض اين ناهنجاریها و بيماریها برداشته شده است.
اما هنوز چگونگی رابطهی جنون و خلاقيت مورد بحث و
بررسیست و ناشناخته.
هنوز دليلی دال اينکه خلاقيت (نبوغ) به عنوان يکی
از عوامل اين ناهنجاریها و بيماریها باشد مطرح نشده است، يا لااقل نگارنده اين
مطلب نخوانده و نشنيده است که خلاقيت و توان آفرينش خلاق، سبب اختلالات روانی شود.
از سوی ديگر اما تجربهی زندگیی اين دست هنرمندان
نشان داده است که جنون شرايطی را پديد میآورد که عرصههای خلاقيت و آفرينشاند.
توهمات بينائی و شنوائی، هذيان، فکر کردن به مرگ و فرار از آن، وسوسهی خودکشی،
اضطراب، ترس، هيجانهای عاطفی و شيدائی، عدم انطباق سازش با روندها، مسائل
خانوادگی و اجتماعی... نمونههائی از اين عرصهها هستند.
در واقع جنون پنجرهای به سوی جهانی ديگرگونه پيش
روی هنرمند میگشايد، جهانی ترسناک اما گاه شگفتانگيز و زيبا، جهانی که گاه
هنرمند به سويش کشانده میشود، و گاه از آن میگريزد، و حتی درگريزش از اين جهان
خلاقيت و آفرينش پناه و فريادرساش میشود.
برای نمونه: هنرمندان معتاد، بهويژه الکليکها،
الکل (و بسياری از مواد مخدر) را پناهگاهی میيابند برای گريز از نابسامانیهای
فردی و اجتماعی، گريز از ناتوانی در سازش و انطباق با شرايط نامتجانس محيط.
تکيهگاه و پناهگاهی که گاه به آنها آرامش میدهد، و نيز حس شگفتانگيز آفرينش و
خلاقيت را سبب میشوند. اما پيشتر که میروند اين آفرينندههای حسهای خوب و
حيرتانگيز شمشيری دو دم و بومرنگی (Boomerang) میشوند جانربای هنرمند.
و اينگونه است که میتوان ادعا کرد؛ هنرمندان
مبتلا به ناهنجاریها و بيماریهای روانی در زمرهی معدود بيمارانی بوده و هستند
که از بيماریشان در راه خلاقيت هنری بهره میگيرند. اينان تراژدی توهم، هذيان،
ترس، اضطراب، افسردگی، هيجانهای عاطقی، وسوسهی خودکشی، مرگ و... رنجها و
شادیهای رنجآورشان را به نمودهائی زيبائیشناسانه و انسانی بدل کرده و میکنند.
در اين ميانه اوج اين تراژدی خودکشی هنرمند است.
تراژدیای که تعابير و تفاسير گوناگون از آن شده است.
برخی خودکشیی اين هنرمندان را نوعی ديگر از
خلاقيت هنرمندانه تعبير و تفسير کردهاند. اينان میپندارند هنرمند از جنون و
تخريب خود بهعنوان پارهای از ناهنجاری و بيماریاش اثری هنرمندانه و زيبائی
شناسانه خلق میکند و با نابودی خويش واقعهای ماندگار و زيبا بوجود میآورد. او
با خودکشیاش عينيتی هنری و زيبائی شناسانه به حضورش و به مرگش میدهد.
برای اثبات اينگونه تعابير و تفاسير به خودکشی
هنرمندانی اشاره میشود که از افسردگی و اعتياد رنج نمیبرند و خود را در بهترين
شرايط و موقعيت هنری و اجتماعی کشتند. برخی ديگر اما خودکشی اين هنرمندان را نقطه
پايانی میدانند که هنرمند بر رنج جانکاه بيماری روانیاش مینشاند. پايانهای که
ديگر خلاقيت توان ترميم و تسکين، و يا سرپوش نهادن بر "داغ" و درد
هنرمند را ندارد. و بدينگونه هنرمند در شرايطی قرار میگيرد که ديگر نمیتواند درد
و رنجاش را به ارزشهای زيبائیشناسانه و هنری بدل کند، و نوميدوار جان خود را
میگيرد.
بهرگونه، خودکشی اين دست از هنرمندان آگاهانه و يا
ناآگاهانه تراژدی توهم، هذيان، ترس، اضطراب، افسردگی، هيجانهای عاطفی و شادیهای
غيرطبيعی (شيدائی)، ناسازگاری با مسائل و رويدادهای خانوادگی و اجتماعی و... است.
تراژدی پاره پارههای رنج خلاق آنهاست، چه در چهره
مضطرب و افسردهی "ويرجينيا وولف"، و چه در سيمای به ظاهر سرزنده و
شاداب "سيلويا پت"، و چه در نگاه جستجوگر، نافذ و مهربانانهی صادق
هدايت.
اما آنچه که در آن ترديدی نيست، ستيز شگفتانگيز
اين هنرمندان با جنون است، شگفت و حيرتآور آنگونه که سرانجام اين دو ستيزنده
پيروزی خلاقيت را به نمايش میگذارند.
|