گفت وگو با عزت الله سحابی
فکر میکردم که مردم سالاری
دينی ممکن است؛
به اين نتيجه رسيده ام که چنين
چيزی ممکن نيست.
زيرا مردم سالاری دينی به
معنای حاکميت نخبگان دينی است
خبرگزاری دانشجويان ايران
انقلاب سال ۱۳۵۷ يک حرکت معمولی نبود بلکه به
معنای واقعی کلمه انقلابی بود که اکثريت عظيمی از مردم و نخبگان سياسی کشور در آن
شرکت داشتند.
عزت الله سحابی در گفتوگو با خبرنگار گروه تاريخ
ايسنا، ضمن ارائهی ديدگاهها و خاطرات خود از تاريخ انقلاب اسلامی، افزود: نخبگان
سياسی کشور ما از سال ۳۲ تا سال ۵۷ همواره در حال مبارزه مسالمتآميز و رفته رفته
قهرآميز با رژيم شاه بودند و تحليلشان اين بود که رژيم پهلوی حاضر به اصلاح و کنار
آمدن با مردم و رعايت قانون اساسی نيست.
وی با تاکيد براينکه « مدت ۲۵ سال مبارزات قانونی
نيروهای منتقد و معترض به رژيم به جايی نرسيد و عملا خود رژيم گذشته، جامعه را به
سوی انقلاب سوق داد.»، گفت: انقلاب سال ۵۷ ايران يک امر تحميلی يا القايی به مردم
از خارج نبود؛ بلکه مدت ۲۵ سال زمينه آن چيده شده بود و شکست در مدت اين ۲۵ سال
مبارزه، نه تنها باعث از بين رفتن عقايد و افکار مردم و نخبگان سياسی نشده بود
بلکه به يکباره سرباز کرد و اين رژيم سابق بود که حاضر نبود از طريق مسالمت آميز
تن به قانونی شدن بدهد.
وی يادآور شد: تا سال ۵۶ مردم عادی، چون سياسی
نبودند؛ به مسايل قدرت، دولت و حکومت توجهی نداشتند و اين نخبگان[اعم از حوزوی و
دانشگاهی] بودند که در قالب احزاب و گروههای مذهبی، ملی، مارکسيستی و ملی -
مذهبی، به تدريج طی سالهای ۵۶ و ۵۷، انقلاب را به جامعه تزريق کردند.
سحابی خاطرنشان کرد: وابستگی رژيم پهلوی به
قدرتهای خارجی بهخصوص آمريکا و انگلستان، يکی از مواردی است که در انقلاب سال ۵۷
خيلی مورد توجه مبارزان، نخبگان سياسی و مردم قرار داشت. خيلی از اطرافيان شاه نيز
در خاطرات خود آوردهاند که چشم شاه به دست آمريکا و انگليس بود. مردم اين امر را
برای ايرانی بودن يک ننگ میدانستند، بنابراين به صورت قهرآميز و يا مسالمت آميز
به مبارزه پرداختند.
وی با اشاره به تشابه انقلاب سال ۵۷ در ايران و
انقلابهای بزرگ کشورهايی مانند شوروی (۱۱۱۷)، فرانسه (۱۷۸۹)، الجزاير (۱۹۶۰) و
چين (۱۹۴۸) مبنی بر اينکه که در تمام اين انقلابها هميشه بعد از پيروزی انقلاب
مبارزه بر سر قدرت وجود داشته است، افزود: انقلاب الجزاير به عنوان الگوی يک
انقلاب نمونه، يکی از انگيزههای جوانان ما در دورهی سالهای ۳۲ تا ۵۷ بود. البته
يکی از ويژگیهای طبيعی هر انقلاب بعد از پيروزی سياسی اوليه، درگيری بر سر قدرت
است و اين امر در ظاهر ناشی از سياستهايی است که بايد پس از انقلاب انجام شود ولی
در بطن همان، درگيری جناحهای مختلف برای قبضهی قدرت است. در ايران نيز اگر بين
روحانيت و جناح راست يا بازار با ساير گروهها بر سر تصاحب قدرت اختلافی پيدا شد؛
امری طبيعی بود.
وی گفت: در انقلاب سال ۵۷ هيچ حزب و گروهی دارای
آن نفوذ سراسری نبود که بتواند مردم را رهبری و اداره کند اما روحانيت به دليل
سازماندهی سنتی تنها گروه مردمی بود که اين قدرت را داشت، بهخصوص شخصيت بزرگ آقای
خمينی[حضرت امام خمينی،رهبر کبير انقلاب اسلامی] به دليل مقاومتها و
ايستادگیهايی که داشت در جذب مردم به سوی روحانيت بسيار موثر بود ولی ساير
گروهها يا سرکوب شده بودند يا سالها در زندان بودند و اجازهی رشد پيدا نکرده
بودند.
وی افزود: البته تنها شخصيت آقای خمينی[حضرت امام
خمينی(ره)] در اين زمينه موثر نبود بلکه توسعه شبکه روحانيت باعث بسيج مردم شد،
اگر تمام روشنفکران ما در آن زمان برای بسيج مردم و به خيابان آوردنشان متحد
میشدند، جمعت به يکميليون نفر نيز نمیرسيد. در تظاهرات تاسوعا و عاشورای محرم
سال ۵۷ من به عنوان يکی از اعضای شورای انقلاب مسووليت راهپيمايی را بر عهده
داشتم. در آن زمان عدهای از روشنفکران اطراف مرحوم آقای طالقانی جمع شده بودند و
میخواستند از جلوی دادگستری تا حسينيهی ارشاد(دفتر حقوق بشر ايران) راهپيمايی
کنند و ما شاهد بوديم که شايد در نهايت جمعيت به صد هزار نفر میرسيد در حالی که
راهپيمايی روحانيون از اطراف شهر تهران گروه گروه مردم را به خط ميدان امام حسين
(ع) تا ميدان آزادی کشاند و چهار يا پنج ميليون جمعيت شرکت کردند. اين مساله شاهدی
بر نفوذ روحانيت در اعماق جامعه است.
سحابی گفت: پس از پيروزی انقلاب بهخصوص با جوی که
روشنفکران چپ (مثل گروههای مارکسيستی يا گروههای طرفدار سياستهای چپ مانند
مجاهدين يا برخی طرفداران مرحوم دکتر شريعتی) ايجاد کرده بودند دولت آقای بازرگان
نمیتوانست آزادانه کار کند. بهخصوص در مورد مسايل اقتصادی، جو، طالب ملی کردن
همه چيز بود. دولت موقت به دليل عملکرد معتدلتر در آن زمان به ليبرال و راستگرا
متهم شد، در حالی که شايد ليبرال بود ولی راستگرا و طرفدار سرمايهداران نبود. من
در آن زمان عضو شورای انقلاب و يکی از طرفداران ملی شدن بانکها و صنايع بودم،
البته مخالفانی هم وجود داشتند؛ ولی مخالفتی به صورت شديد و عمومی وجود نداشت زيرا
جو حاکم جو چپ بود، اگر چه شخصيت آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] در آن زمان بر
همهی روحانيون سايه انداخته بود و رهبری آنها را بر عهده داشت ولی گروهی از
روحانيون (سنتی، راستگرا، بازارگرا) به آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] فشار
آوردند که حکومت بايد در انحصار روحانيت باشد.
همچنين يک حزب غيرمذهبی مانند حزب زحمتکشان ملت
ايران به رهبری دکتر بقايی همچنين حسن آيت اين مساله را دنبال میکردند و برخی از
روحانيان نيز از اين مساله بدشان نمیآمد.
وی خاطر نشان کرد: گروه خاصی مانند دکتر مظفر
بقايی جايگاه خاصی در انقلاب و بين مردم نداشتند. معروف بود که اين فرد پايهگذار
۲۸ مرداد بوده است و نمیتوانست به نام خود بياييد؛ بنابراين تلاش کرد پشت سر برخی
روحانيت قرار بگيرد. از ديدگاه اين گروه، انقلاب اسلامی بايد به حرکتی تبديل میشد
که بخواهد انتقام روحانيون را از مصدق و مصدقيان بگيرد. اينها نفوذ زيادی داشتند و
در مواردی نيز موفق شدند.
وی با اشاره به کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی ابراز
عقيده کرد: البته روشن است القای اين امر که حکومت يا قدرت پس از پيروزی انقلاب
بايد در انحصار روحانيت باشد، ابداع آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] يا شورای
انقلاب منصوب ايشان نبود.
وی در فراز ديگری از سخنان خود دربارهی طرح اصل
ولايت فقيه در قانون اساسی ادامه داد: در اين خصوص آيتالله صدوقی در مجلس خبرگان
اولين کسی بود که دربارهی ولايت فقيه صحبت کرد و متعاقب آن آقای آيت و آقای
جلالالدين فارسی اين بحث را مطرح کردند.
در آن زمان با توجه به جوی که وجود داشت، کسی در
مقابل اين نظريه نايستاد، بنابراين در مجلس خبرگان اول ولايت فقيه تصويب شد، در
حالی که در قانون اساسی مصوب شورای انقلاب منصوب امام اسمی از ولايت فقيه نيامده
بود، آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] آن را ديده بودند و ايرادی هم نگرفته بودند.
آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] طالب انحصار
حکومت برای روحانيت نبود؛ شاهد زياد داريم. آقای هاشمی که امروز برخی فعاليتهای
او را انحصار طلبانه میدانند، در آن زمان اين گونه نبود و در خاطراتش نيز نوشته
است.
سحابی مدعی است: پس از اشغال سفارت آمريکا و
پيامدهای آن، زمينههايی فراهم شد که میتوانست به شکلگيری حاکميت انحصاری کمک
کند. در دانشگاه پلی تکنيک (اميرکبير) کميتهای به نام کميتهی کارگری از
دانشجويان خيلی چپ که برخی از آنها از بقايای مجاهدين بودند، تشکيل شده بود شايد
برخی اعضای آن در اشغال سفارت آمريکا دخيل بودند، برخی هنرستانهای فنی و صنعتی
نيز در اين ماجرا موثر بودند. در آن زمان دولت موقت آقای بازرگان بر سر کار بود.
به بهانهی سفر آقای بازرگان به الجزاير و ملاقات با برژينسکی، راهپيمايیهايی در
شهر تهران شروع شد که گوشهای از آن اشغال سفارت بود، اين حادثه منشا حوادثی شد که
در تاريخ انقلاب ما خيلی موثر است. در تحليل نيرويی که اشغال را انجام داد،
نمیتوان فرد خاصی را نام برد ولی حداقل میتوان گفت جوانان اين کار را کردند و
هيچ يک از پيرمردها حتی آنها که دشمن انقلاب بودند، اين جرات را به خود
نمیدادند، زيرا میدانستند اشغال سفارت آمريکا در عرف بينالمللی مثل اين است که
ما بخشی از سرزمين آمريکا را به عنوان يک قدرت تصرف کردهايم. جوانان چنين
محاسبهای نکرده بودند. اين حرکت با انحصار قدرت صورت نگرفت ولی اين حرکت جوان بود
و از پختگی لازم برخوردار نبود. چنان که خود اشغال کنندگان سفارت مانند آقای عبدی
و آقای ميردامادی به عنوان رهبران آن حرکت، امروز از عمل خود پشيمان هستند و
نظراتی صد در صد مخالف آن نظريات دارند.
وی افزود: يک وجه اين مبارزه قدرت است، در سالگرد
اشغال سفارت (سال ۵۹) آقای بهزاد نبوی معاون اجرايی نخست وزير ( آقای مرحوم شهيد
رجايی ) بود. ايشان طی سخنرانی خود میگويد « اشغال لانهی جاسوسی برای مبارزه با
آمريکا نبود بلکه برای حذف ليبرالها از قدرت و حاکميت بود.»
البته وی اين را توضيح نداده است؛ ولی [به نظر من]
منظورش اين بود که ليبرالها يعنی مهندس بازرگان و دولت موقت متکی به آمريکا
بودهاند و اينها برای حذف دولت ليبرالها از قدرت، سفارت آمريکا را اشغال
کردهاند. برداشت اين است که چون آقايان همه جز گروه چپهای مذهبی بودند و بيشتر
از مارکسيست خط میگرفتند، کاری را که لنين عليه کرنسکی کرد الگوی فکریاشان برای
اقدام در ايران شد و سخنان آقای بهزاد نبوی نيز در آن زمان اين امر را تاييد
میکند. در حالی که شرايط ايران با شرايط شوروی آن زمان بسيار فرق داشت و علاوه بر
اين، دولت موقت نيز وابسته به آمريکا نبود. البته نظريهی ليبرالی داشت و اولين
کسی که در مقابل وابستگی صنعتی و اقتصادی به آمريکا و غرب صحبت کرد، مرحوم آقای
بازرگان بود.
وی معتقد است: پس از اشغال سفارت آمريکا و به همين
دليل، هشت سال جنگ عراق بر ايران تحميل و آمريکا دشمن بالفعل ما شد. آقای خاتمی
بارها گفته است که هنر سياسی تبديل دشمن به خنثی و خنثی به دوست است
وی ادامه داد: در پی اشغال سفارت، آمريکا از يک
دشمن بالقوه به يک دشمن بالفعل تبديل شد. بسياری از تحولات بعد از سال ۵۹ - ۵۸ ايران
معطوف به حادثهی اشغال سفارت است.
سحابی افزود: پس از اشغال سفارت، آمريکا يک سال
تحمل کرد تا دولت ايران گروگانها را آزاد کند ولی با انجام نشدن اين عمل، مذاکرات
الجزاير و دخالت آنها پيش آمد. دولت الجزاير به عنوان دوست واسطه شد تا آقای
بهزاد نبوی از طرف دولت با آمريکا مذاکره کند که نتيجه آن قرارداد الجزاير شد. اين
در حالی بود که شش ماه پيش از آن آقای کورت والدهايم (دبير کل سازمان ملل در آن
زمان) به عنوان مقامی بالاتر از الجزاير به ايران آمده و پيشنهاد داد که سازمان
ملل حاضر است وارد اين قضيه شود، شما هر يک از گروگان را که آزاد کنيد، آمريکا نيز
مقداری از اموال توقيفی شما را باز میگرداند. اين پيشنهاد در شورای انقلاب مطرح و
از سوی امام تصويب شد ولی شکست خورد، زيرا کورت والدهايم نظرش اين بود که هياتی
پنج نفره که سه نفر آنها طرفدار انقلاب ايران هستند مامور شوند و از آثار دخالت
آمريکا طی ۲۵ سال گذشته مدرک جمع کنند و از سلامت گروگانها نيز مطلع شوند. اين
هيات به ايران آمدند ولی علیرغم تصويب شورای انقلاب و امام در اين مورد اجازهی
ورود به سفارت را از سوی آقای عبدی، آقای ميردامادی و آقای خويينیها و آقای افشار
( فرمانده سابق بسيج) پيدا نکردند، بنابراين هيات به نتيجه نرسيد. البته شورای
انقلاب، مرحوم شهيد باهنر را تعيين کردند تا با رهبران اشغال سفارت صحبت کند، ولی
با او صحبت نکردند. دانشجويان گفتند اگر فلانی ( يعنی بنده ) بيايد با او صحبت
میکنيم. آنها به من گفتند اين خارجیها عکس و مدرک جمع میکنند و عليه ما به کار
میگيرند و به همين دليل مخالفت میکردند. شش ماه بعد عراق به ايران حلمه کرد، از
طرف ديگر انتخابات آمريکا شروع شد و دولت دموکراتها نيز در جريان انقلاب شکست
خورده بود و انتخاب نمیشد و نهايتا مسايل به سمتی رفت که با عجله قرارداد الجزاير
بسته شد.
سحابی با تاکيد بر اينکه هيچ گاه از موضع دفاع يا
بیگناهی آمريکا مطلبی را بيان نمیکند، ابراز عقيده کرد: آمريکا جنايات زيادی در
ايران کرده است ولی اشغال سفارت راه برخورد نبود.
وی دربارهی شکل گيری انديشه جمهوری اسلامی در
ايران از سوی حضرت امام (ره) گفت: تاييد میکنم که آقای خمينی[حضرت امام
خمينی(ره)] اولين شخصی بود که نظام جمهوری اسلامی را مطرح کرد. ما در قالب نهضت
مقاومت ملی و نهضت آزادی، ۲۵ سال قبل از انقلاب فعاليتهايی داشتيم. تا سال ۱۳۴۰
بنده سه بار و نزديک به ۹ ماه بدون محکوميت زندانی کشيده بودم. در سال ۱۳۴۰ نهضت
آزادی تشکيل شد. در سال ۴۲ باز هم دستگير و محکوم به ۴ سال زندانی شدم و دليلشان
اين بود که میگفتند شما مخالف سلطنت مشروطه هستيد. آقای مهندس بازرگان به ۱۰ سال،
آقای طالقانی به ۱۰ سال و بقيه به ۸ سال و ۶ سال و ۴ سال محکوم شديم. در سال ۴۶
آزاد شدم و دوباره در سال ۵۰ به جرم همکاری و تاسيس سازمان مجاهدين به ۱۱ سال
زندان محکوم شدم. هفت سال از اين دوره گذشته بود که مردم با قيام خود در سال ۵۷ ما
را آزاد کردند.
ما از سال ۳۲ تا سال ۵۷ چه در داخل و چه در خارج
از کشور همه خواهان حکومت اسلامی بوديم. تصور ما از مفهوم حکومت اسلامی، حکومت
ارزشهای اسلامی بود.
با حوادث ۱۷ شهريور در سال ۵۷ کمر رژيم سابق شکست
و همه میدانستند شاه رفتنی است، بنابراين صحبت بر سر اين بود که شعار روز ما چه
باشد. آقای دکتر يزدی و آقای دکتر حبيبی به عنوان دوستان اسلامی - ملی ما و به
عنوان اصحاب نزديک آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] و برخی ديگر مثل قطبزاده و
بنیصدر، نظرشان اين بود که بايد شعار آزادی، استقلال، حکومت اسلامی باشد، اين
افراد تعريف میکردند که آقای خمينی گفت « نه بگوييد آزادی استقلال، جمهوری
اسلامی»، زيرا حکومت اسلامی ضوابطی دارد که مصحلت نيست، حالا بيان شود». به نظر
میرسد ضوابط همان حکومت روحانيت بود، اما جمهوری اسلامی رای مردم را دارد و
روحانيت به عنوان کارشناس اسلام میتواند در آن نقش داشته باشد. من تاييد میکنم
که اصطلاح يا مفهوم جمهوری اسلامی از سوی آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] مطرح
شد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی و بازگشت آقای خمينی در ايران ايشان بارها تاکيد
کرده است که ميزان رای مردم است و هيچ نگفت که ميزان احکام فقهی و مجتهدين هستند.
اين رای مردم با موازين حکومت دينی که برخی مدعی آن هستند يا بعدها در تجديد نظر
قانون اساسی سال ۶۸ آوردند، يکی نيست و حتی مخالف است.
وی يادآور شد: در انتخابات رياست جمهوری سال ۵۸
حزب جمهوری اسلامی که رهبرانش مرحوم بهشتی و آقای هاشمی بودند، آقای بهشتی را به
عنوان کانديدا معرفی کردند ولی آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] مخالفت کردند و
گفتند هيچ روحانی نبايد کانديدا شود، بنابراين آنها جلالالدين فارسی را کانديدا
کردند، اين حقيقتی است که در آن زمان آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] و شورای
انقلاب منصوب ايشان حاکميت مطلقه روحانيت را نمیخواستند.
سحابی با اشاره به اين مطلب که آزادی عضويت در
احزاب مختلفی مانند حزب توده، احزاب سوسياليست، احزاب ليبرال و دموکرات را قبل از
انقلاب داشته است، افزود: در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تقريبا شش سالی از عضويت
من در انجمن اسلامی دانشگاه تهران که مدعی فعاليت فرهنگی - مذهبی بود میگذشت.
ايده ما اسلامی بود و به دنبال نهضت اسلامی و جنبش بيداری مسلمانها بوديم. از سال
۳۲ تا ۵۷ ، آرزو و آمال ما تشکيل يک جريان اسلامی بر اساس ارزشهای اسلامی به نام
حکومت اسلامی بود. به هيچ وجه تلقی احکام ظاهری از دين نداشتيم، نهضت آزادی نيز پس
از تاسيس در سال ۴۰ اين هدف را دنبال میکرد. بعد از محکوميت ما در زندان آقای
بازرگان و آقای طالقانی اين گونه تبيين میکردند که اگر حکومت از خودمان تشکيل شود
افکار خود را اجرا میکنيم، ولی معنای آن نفی و خانه نشين کردن ديگران نيست، بلکه
با آنها مشارکت میکنيم، در غير اين صورت هر آن چه از نظرياتمان تصويب شود اجرا
میکنيم.
وی دربارهی آشنايی خود با انديشههای حضرت امام
(ره) گفت: از سال ۴۱ نهضت روحانيت آغازشد و تعبير مهندس بازرگان اين بود که ما مدت
۱۵ سال است برای ورود روحانيت به عرصهی مملکت تبليغ میکنيم و حالا بايد از آنها
استقبال کنيم. ما جوانان تحت تاثير هيجان اين امر به سوی امام رفتيم زيرا آقای
خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] در آن زمان مواضع قاطع و برندهای داشت و اکثريت مردم
او را پذيرفته بودند، پس از آن در سال ۴۲ من به زندان عشرت آباد رفتم و اتفاقا امام
نيز در يکی از سلولهای آن زندان بود. در يک زمان آقای طالقانی و مرحوم علامه
طباطبايی واسطه شدند تا ملاقاتی بين آقای بازرگان و پدرم با آقای خمينی[حضرت امام
خمينی(ره)] صورت گيرد. در اين ملاقات اختلاف نظرهايی پيدا شد، زيرا آقای
خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] روی قاطعيت و رهبری از بالا خيلی تاکيد داشتند و آقای
بازرگان رهبری معتدلتر را میخواست. در تمام طول زندان، ما جوانان مايل به آقای
خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] بوديم ولی از طرف ديگر شاهد بوديم که برخی طرفداران
آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] به دليل حرکات تعصبآميز و جاهلانه مانند آتش زدن
سينما رکس به زندان میآمدند، ما نمیدانستيم اين حرکات از سوی آقای خمينی[حضرت
امام خمينی(ره)] به چه ميزان تاييد میشود ولی خودمان مخالف بوديم زيرا اين عمل را
تبليغ دين از راه زور و سرکوب میدانستيم.
وی با اشاره به ديدار خود با امام (ره) در دی ماه
۵۷ در پاريس گفت: در اين ديدار ايشان را موافق يافتيم. نظر ايشان بر قدرت مردم بود
و اعتقادی به استفاده از زور و خشونت نداشت. در رفع موانع راهپيمايیهای مردم را
موثر میدانست زيرا راهپيمايی تاسوعا و عاشورای آن زمان در تاريخ دنيا بینظير بود.
البته قدری تعمق، ما را به اين خواهد رساند که نتيجهی تکيه بر اعمال و گرايشات
عموم و تودهی مردم، يک حکومت پوپوليستی است که نخبگان در آن جايگاهی ندارند. در
آن زمان آنقدر آرزوی هر چه زودتر ساقط شدن رژيم شاه را داشتيم که به اين موارد
توجه نمیکرديم.
در اين ديدار، پيشنهاد حضور آقای طالقانی (در
تهران انقلاب را طالقانی اداره میکرد) را در شورای انقلاب دادم، ايشان به آقای
موسوی اردبيلی که قبل از من آنجا رفته بود، اشاره کردند و گفتند بله بله ترتيبش
داده شده است و بعد معلوم شد که ايشان گفتهاند آقای طالقانی بايد عضو و رييس شورا
باشد. در نهايت اين که برداشت ما نسبت به آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] شيفته و
شائقانه بود.
سحابی دربارهی فاصلهای که بين جريان همفکر او با
حضرت امام(ره) ايجاد شد، گفت: اين فاصله را ما نگرفتيم بلکه اين فاصله را بين ما
ايجاد کردند. مهندس بازرگان نيز به پاريس رفته بود و با امام ديدار داشت ولی پس از
بازگشت برداشت خوبی نداشت و تعبيرش اين بود که آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)]
نيز يک نوع استبداد رای دارد و بر سر نظريات خود محکم و قاطع میايستد، ولی نظريات
ديگران را قبول نمیکند.
ولی ما به دليل هيجانی که آقای خمينی[حضرت امام
خمينی(ره)] در جامعه ايجاد؛ و ملت را از دست آن رژيم نجات داد، برای ايشان احترام
زيادی قايل و طالب ارتباط بوديم.
وی افزود: پس از پيروزی انقلاب؛ دولت موقت و شورای
انقلاب ( به عنوان قوهی مقننهی انقلاب) و مجلس خبرگان تشکيل شد. در کميسيون
شمارهی پنج مجلس خبرگان که مخصوص قوهی مجريه بود؛ بنده، آقای طالقانی، آقای شيخ
مرتضی حائری، آقای شيخ محمد کرمی، آقای شيخ جواد تهرانی و آقای طاهری گرگانی (از
طرف حزب جمهوری) و آقای دکتر حميد نوربخش عضو بوديم، در اين کميسيون به جز آقای
طاهری گرگانی همه با ولايت فقيه مخالف بودند، البته اصل ولايت فقيه در مجلس عمومی
خبرگان تصويب شده بود و میخواستند نقش ولايت فقيه را در قوهی مجريه تعقيب کنند و
نظر ما اين بود که ولايت فقيه اگر بخواهد در قوهی مجريه دخالت کند، مملکت دو قطبی
میشود، اجراييات بايد يک فرمانده داشته باشد و بنابراين مخالف بوديم. اتفاقا آقای
طالقانی رييس کميسيون شمارهی پنج و من دبير آن کميسيون بودم، در آنجا هيچ کس از
نقش ولايت فقيه در قوهی مجريه دفاع نمیکرد، آقای مشکينی به کميسيون ما میآمد و
از اين موضوع دفاع میکرد، آقايان روحانيون سکوت میکردند و فقط من با آقای مشکينی
صحبت میکردم؛ به همين دليل آقای مشکينی از آن موقع خيلی با بنده بد بود و تا به
حال نيز هم چنان بد است. در سومين جلسهی اين کميسيون آقای طالقانی فوت کرد و من
به دليل احساس تنهايی ديگر به مجلس خبرگان نرفتم.
بعد از انتخاب ما برای عضويت در مجلس خبرگان و چند
روز قبل از تشکيل اين مجلس برای ملاقات با حضرت امام و رهنمودهای ايشان به قم دعوت
شديم. روحانيون هشتاد درصد از اعضای مجلس خبرگان را تشکيل میدادند. من در آن زمان
کراوات میزدم و در مکانی دورتر نشسته بودم و حرفی نمیزدم. در آن جلسه بيش از هر
کسی آقای مرتضی حائری حرف میزد و شاهد بودم که آقای خمينی به ايشان احترام
میگذاشت. آقای حائری میگفت هر چه اسلام بگويد و امام تاييد میکرد، ولی ابتدا او
از اسلامی بودن میگفت و آقای خمينی تاييد میکرد. در اين جلسه اسمی از ولايت
فقيه به ميان نيامد، اگر آقای هاشمی در خاطرات خود میگويد نه امام و نه شورای
انقلاب مصوب ايشان نامی از ولايت فقيه نياوردند، مبنی بر همين امر است. ولی يک عده
سياسیهای غير مذهبی بحث ولايت فقيه را با همکاری برخی روحانيون در مجلس خبرگان
مطرح کردند.
وی دربارهی استعفای بازرگان و چگونگی موافقت حضرت
امام ( ره) با اين استعفا گفت: استعفای آقای بازرگان در ۱۳ يا ۱۴ آبان اولين
استعفای ايشان نبود و از آن جا که در شورای انقلاب بودم و استعفای دولت در آن شورا
مطرح میشد، شاهد بودم که پيش از آن سه بار ديگر استعفا داده بود و هر بار امام با
آن مخالف کرده بود و شورای انقلاب نيز با پذيرش برخی از پيشنهادات دولت بازرگان
رضايت او را جلب کرده بود ولی وقتی ديد قادر به ادامهی کار نيست، استعفا داد. از
تاريخ خرداد ۵۸ تا آبان ۵۸ بازرگان سه بار استعفا داده بود و امام موافقت نکرده
بود و هيچ کس اين مساله را مطرح نمیکند، يا خبر ندارند و يا عمدا نمیگويند.
وقتی مشخص شد که دولت بر سياست خارجی تسلطی ندارد
آقای بازرگان برای بار چهارم استعفا داد و اين بار پذيرفته شد و دليل اين بود که
دولت در کنار مراکز قدرت متعدد نمیتواند کار کند.
سحابی افزود: پس از اين در مجلس خبرگان شرکت
نکردم. در همان زمان به رياست سازمان برنامه و پس از يک ماه به عضويت هيات ويژهی
کردستان منصوب شدم، اين دو مسووليت اجرايی بهانهای شد که ديگر به مجلس خبرگان
نروم و در جلسهی آخر هم که همه حضور داشتند و ۱۸۰ ماده را خواندند و امضا کردند،
حضور نداشتم و امضا نکردم.
وی دربارهی موضع جريان همفکر خود نسبت به قانون
اساسی و جمهوری اسلامی گفت: من قانون اساسی اوليه را قبول داشتم . به همهی مردم
نيز میگفتم به آن رای بدهيد. زيرا قبول داشتيم که هر چند بر سر اصل ولايت فقيه
اختلاف نظر وجود دارد ولی دهها اصل دربارهی حقوق ملت و تقسيم قوا دارد و همهی
اصول آن مشروط به يکديگر است و امام نيز گفته بودند که در جمهوری اسلامی ميزان رای
ملت است، بنابراين نسبت به قانون اساسی اوليه ايراد داشتيم ولی مخالفتی نداشتيم.
نسبت به قانون اساسی فعلی نيز التزام داريم و عليه آن عمل نمیکنيم ولی در سال ۶۸
نظر امام اين بود که شايد به دليل شرايط، برخی اصول تعطيل ماند ولی بايد به اصول
قانون اساسی برگرديم. امام در همان سال فوت کردند و آقايان هاشمی و خامنهای در
حاکميت قرار گرفتند ما تا اين زمان از توافقها استقبال کرديم. ( بد نيست بگويم در
انتخابات رياست جمهوری به مرحوم رجايی که با او رفاقت سی ساله داشتم، رای ندادم
زيرا با رياست جمهوری او موافق نبودم. ولی او رييس جمهور شد. بعد از شهادت رجايی
وقتی آقای خامنهای کانديدا شد بر حسب شناخت به ايشان رای دادم.)
سحابی ابراز عقيده کرد: پس از سال ۶۸ و تجديد نظر
در قانون اساسی، مجلس قانون اساسی بر خلاف مجلس خبرگان اول محرمانه بود و مذاکرات
آن پخش نمیشد. هم چنين اينها برای محکم کاری نظام باعث شدند تا روح قانون اساسی
تغيير کند و اين قانون اساسی چيزی ضد قانون اساسی اول شد. امام گفته بود ما بايد
به سمت قانون اساسی برويم ولی آقايان قانون اساسی را به سمت خواستههای خود
میکشيدند.
وی تاکيد کرد: با جمهوری اسلامی مطابق با ديدگاه
آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] هنوز هم موافق هستم.
وی دربارهی مرزبندی جريانهای سياسی قبل از
انقلاب گفت: عدهای به شدت با اسلامی بودن و انقلابی بودن، مخالف بودند که در
ردهی سلطنت طلبان طبقه بندی شده و ضد انقلاب ناميده میشدند.
عدهی زيادی از نيروهای چپ مارکسيست از نفس انقلاب
خيلی طرفداری میکردند و اسلامی بودن آن را به دليل شخصيت آقای خمينی[حضرت امام
خمينی(ره)] میپذيرفتند. آنها را ضد انقلاب نمیدانستيم.
عده ديگر نيروهای ملیگرا بودند که در جبههی ملی
فعاليت میکردند و کما بيش مانند مارکسيستها منتها خيلی ملايمتر فکر میکردند،
آنها با دينی شدن سياست يا سياسی شدن دين مخالف بودند. برخی از اينها اصلا اعقتادات
دينی نداشتند و برخی مانند دکتر سجاديان و مرحوم الهيار صالحی مذهبی بودند و مصلحت
نمیديدند که دين وارد حکومت شود. به اينها ضد انقلاب نمیگفتيم، بلکه آنها را
اختلاف طلب میدانستيم.
ما انجمن اسلامیها يا نهضت آزادیها ( نهضت
آزادی فعلی نيز همين را میگويد) معتقد بوديم اشکالی ندارد دين وارد حکومت شود ولی
حکومت دينی مربوط به يک طبقه خاص نيست بلکه حکومت ارزشهای اساسی اسلام است.
نظر ما با نظر روحانيون متفاوت بود، آنها
میگفتند، حکومت دينی و اسلامی يعنی حکومت روحانيت، هم اکنون اگر کسی با ولايت
فقيه مخالفت کند او را مخالف با دين معرفی میکنند.
حکم آقاجری اين است که میگويند با دين مخالفت
کرده است، در حالی که او با دين مخالفت نکرده است. ما از سازمان مجاهدين انقلاب
خبر داريم، از همه متدينتر آقاجری است و در تحولات ۲۵ سالهی اخير شايد خيلیها
نمازشان را هم ترک کردند ولی آقاجری نمازش را ترک نکرد. ولی به او نسبت ارتداد
میدهند. ما میگوييم حکومت دين به معنای ظاهر دين نيست بلکه به معنای حکومت اخلاق
دينی است.
سحابی دربارهی رابطهی دين و دموکراسی گفت: قبلا
فکر میکردم که مردمسالاری دينی ممکن است؛ ولی در حال حاضر به اين نتيجه رسيدهام
که چنين چيزی ممکن نيست. زيرا مردمسالاری دينی به معنای حاکميت نخبگان دينی است.
بين دين و دموکراسی تضاد وجود ندارد ولی واژهی مردمسالاری دينی ضوابطی دارد و
آقای خمينی[حضرت امام خمينی(ره)] نيز در سال ۵۷ به همين دليل تاکيد کرده بودند که
نگوييد حکومت اسلامی. به نظر میرسد مردم سالاری دينی در عمل موفق نشود؛ با اين
وجود در همه جا از آن حمايت میکنم زيرا امروزه دين گريزی در بين جوانان زياد شده
و اين يک خطر است و حتی برخی با اين که طرفدار نيروهای ملی - مذهبی هستند از ما
میخواهند مذهبی را از کنار ملی برداريم. ما خواهان پيشرفت اسلام در جامعه، بدون
زور هستيم. اگر عبادات ما به دليل ترس از حکومت باشد، مخدوش خواهد شد.
وی با اشاره به اين که در سال ۵۸ از نهضت آزادی
جدا شده است؛ در مورد رابطهی جريان همفکر خود با برخی احزاب قبل از انقلاب گفت:
ما در سالهای قبل از انقلاب، هم بيرون از زندان و هم در زندان با موتلفه ارتباط
داشتيم. بعد از انقلاب از آنجا که موتلفه وارد جو حاکم بر دولت جمهوری اسلامی قدرت
شدند؛ بنابراين تفاهمی با آنها نداشتيم و من بهخصوص در مسايل اقتصادی با آنها
مخالفت داشتم ولی معذالک با خود عسگراولادی و لاجوردی به دليل سوابق زندان دشمنی
نداشتيم و حتی عسگراولادی در دو دادگاه مطبوعات که داشتم به من گفت ببينمتان، ولی
نرفتم زيرا مبانی تفاهم وجود ندارد، آنها در قدرت هستند و در مورد همه چيز می
خواهند حکم بدهند. نامههای عسگراولادی به خاتمی حکم از بالاست، بنابراين رابطه
نداريم گرچه دشمن هم نيستيم.
سازمان مجاهدين خلق نيز از دل جريان ما بيرون
آمدند و از آنها حمايت کرديم تا آنجا که در سال ۵۰ به عنوان موسس سازمان مجاهدين
دستگير شدم، در حالی که اقرار کردم اين گونه نبوده است. من به برخی مجاهدين مانند
آقای موسی خيابانی گفتم که ترديدی در مذهبی بودن موسسين سازمان مجاهدين نداريم ولی
تعليمات سازمان مخلوط بود، يعنی نهجالبلاغه و قرآن مطالعه میشد ولی در کنار آن
کتابهای مارکسيستی و کتاب «چه بايد کرد» لنين نيز بود. مجموعهی تعليمات سازمان،
ماشينی را ساخته بود که خود مرحوم حنيفنژاد در سال ۵۰ احساس خطر میکرد که اين
ماشين به سمت مارکسيست میرود و در مورد فعاليت ايدئولوژيک از ما کمک خواست و سعی
در اصلاح داشت که عمرش کفاف نداد؛ زيرا در سال ۵۰ دستگير و در سال ۵۱ اعدام شد. پس
از اين تعاليم اختلاطی از مذهبی و مارکسيست شد و تا سال ۵۴ ما از بخش مذهبی حمايت
میکرديم. در دوره انقلاب و فعاليت مسعود رجوی وقتی اينها به مخالفت با نظام
اسلامی برخواستند ما به کلی از آنها جدا شديم.
وی گفت: ما ارتباطی با گروهک رجوی نداشتيم.
وی دربارهی فعاليت گروهک چريکهای فدايی خلق گفت:
فراز نگهبان، همراه ما سابقه زندان داشت، تا زمانی که ايران بود؛ پيش ما میآمد و
وقتی رفت رابطهای نداشتيم؛ فقط آنها مجله ما ( ايران فردا) را میخواندند و
تبليغ میکردند. ما به آنها می گفتيم بر اساس اصولی که قبول داريد، کشور، ملت و
دولتی را که در کشاکش مبارزهی با امپرياليست است، نمیتوان ارتجاعی تلقی کرد بلکه
بايد تا حدودی آن را حمايت کرد تا در اين مبارزه موفق شود و موضع اسلحه به دست را
از سوی آنها نمیپذيرفتيم. فعاليت اين گروهها را بر هم زنندهی وحدت ملی ايران
میدانستيم.
وی گفت: ما با گروههای خارج از حاکميت به جز
احزاب ملی قديم با گرايشات دموکراتيک، مانند حزب ملت ايران مرحوم فروهر يا حزب
ايران آقای موحد ارتباط نداشتيم، منتها اين احزاب برای نسل جوان امروز حرف جاذبی
ندارند.
روابطمان حسنه و دوستانه است. ائتلاف سياسی بلند
مدت و سازمان يافتهای مگر در مواردی مانند انتخابات با آنها نداريم.
عزت الله سحابی در ادامهی گفت وگوی خود با
خبرگزاری دانشجويان ايران(ايسنا)، دربارهی منافقين گفت : اين گروه در سال ۵۸ و
ابتدای انقلاب آزاد بودند. هم پدرم - مرحوم يدالله سحابی- از داخل دولت با اينها
درگير بود و هم من با آنها بحث داشتم. به آنها میگفتم مگر شما نمیگوييد تضاد
اصلی تضاد خلق وامپرياليسم است، اين دولت که صد درصد موضع ضد امپرياليستی دارد، پس
چرا می خواهيد براندازی کنيد.
وی دربارهی انجمن حجتيه گفت: با اين ها هيچ
رابطهای نداريم . قبل از اين انقلاب البته نه به صورت سازمانی ولی ارتباط داشتيم
و خيلی از افراد آن به دليل مذهبی بودن ما علايقی داشتند ولی هيچ وقت به توافق در
مورد افکار آنها نرسيديم.
وی در بخشی از سخنان خود با تاکيد بر اينکه رابطه
با آمريکا واقعا به ضرر ايران است و در بارهی اتهام طرفداری بيش از اندازهی
جريان خود از آمريکا خاطرنشان کرد: ما از آمريکا طرفداری نکردهايم. کسانی که اين
بحث را مطرح می کنند دروغ میگويند و تهمت میزنند. شايد منظورشان نهضت آزادی
باشد. طرفدار آمريکا نيستيم ولی چوب مخالفت با آمريکا را مردم می خورند. در
زمينهی مخالفت با آمريکا بايد به گونهای پيش برويم که منافع ملی تقويت شود.
وی در موضع گيری جريان همفکر خود دربارهی نفت
گفت: نفت کالايی است که قيمت آن نوسان دارد و يک منبع تمام شدنی است. ازطرف ديگر
يک درآمد کار نکرده و توليد بدون کوشش است ، درآمدهايی که محصول کار نيست هميشه
صرف خلاف میشود. اين درآمد حرام است بنابراين برکت ندارد. عليرغم اين درآمد عظيم
فاصلهی فقير و غنی از لحاظ سطح زندگی زياد شده است و روند اقتصادی در ايران منفی
است.
سحابی دربارهی چگونگی فعاليت جريان خود در کودتای
۲۸ مرداد گفت: به طور کامل در آن زمان سياسی نشده بودم ، منتها در نهضت مقاومت ملی
که يک جريان زيرزمينی بود فعاليت میکردم. اين نهضت پدر رژيم را در آورده و بسيار
موثر بود تا اينکه در سال ۴۰ با عنوان نهضت آزادی علنی شد، ما هميشه مخالف
آمريکايی شدن و حاکميت آمريکا در ايرن بودهايم .
وی گفت : اتهام براندازی که به ما میزنند بیخود
است.
سحابی دربارهی انتشار اطلاعيهای که گفته میشود
جريان مورد نظر وی ( ملی - مذهبیها) در دوران جنگ منتشر کرد و بعدها عليه ايران
به کار گرفت شد، گفت: آن اطلاعيه از سوی نهضت آزادی منتشر شد و همان زمان ما به
اتفاق آقای يوسفی و چند دوست ديگر به آقای بازرگان گفتيم، شايد آن چه منتشر
کردهايد براساس حقايق باشد ولی دشمن از اين نقاط ضعف استفاده میکند و در نتيجه
به دست مخالفين ايران بهانه میدهند ، آقای مهندس معتقد بود بايد حقيقت را به مردم
گفت. در سال ۶۹ که ما رادستگير کردند ضمن بازجويی فشار میآورند که شما باعث شديد
صدام از آن اعلاميه برای شکستن روحيهی اسرای ايران استفاده کند و در برابر آمريکا
و سازمان ملل مدعی است که ايران بر خلاف افکار عمومی جنگ را ادامه میدهد. در آن
بازجويی گفتم فرض کنيد نهضت اين را گفته است ولی به ما چه ربطی دارد ما که مخالف
اين حرف ها هستيم. ما هيچ وقت عليه جنگ تبليغ نکرديم زيرا میدانستيم که هر چه
زودتر بايد جنگ تمام شود بنابراين ما موضع ضد جنگ به معنای تخطئهی جمهوری اسلامی
نداشتيم ولی به طور کلی با جنگ مخالف بوديم.
سحابی دربارهی موضع جريان خود نسبت به جنگ پس از
آزادی خرمشهر نيز گفت: تا زمانی که خرمشهر در اشغال بود دو دفعه به جبهه رفتم و ما
جنگ را تاييد میکرديم زيرا دفاع از سرزمين و از واجبات بود. اما بعد از آزادی
خرمشهر و حفظ مرزها دليلی برای ادامهی جنگ نمیديديم و بارها تذکر داديم که رفتن
در خاک عراق توجيه انقلابی و عقلانی ندارد؛ زيرا در زمان اشغال خرمشهر عراق متجاوز
بود و بايد بيرونش می کرديم ولی اگر وارد خاک عراق شويم ادعا میکند که مامتجاوز
هستيم ، و با اين حرکت تمام دنيا به نفع عراق با ما دشمن خواهند شد .
زيرا برداشتشان از انقلاب اسلامی ، انقلابی کشور
گشا و توسعه طلب خواهد بود.
سحابی درباره شکل گيری دوم خرداد و اصلاحات گفت :
نابسامانی کشور آن قدر زياد است که تبعا بايد اصلاحات شود. دوم خرداد جريان
پيشتازی بود که با حرکت آقای خاتمی آغاز شد و بيشتر به اصلاحات سياسی توجه شد ولی
در سال ۷۶ نيز به آقای خاتمی نوشتيم که اصلاحات سياسی به شرط موفقيت مانند مهری بر
آب است؛ زيرا بستری که قرار است اين اصلاح در آن بگيرد در معرض فساد مالی اقتصادی،
کاهش عرق ملی و مذهبی و کاهش اخلاقيات قرار دارد.
وی تاکيد کرد : در اصلاحات بايد به مسايل و مشکلات
همه جانبه نگاه کنيم که يکی از آنها اصلاحات سياسی است .
وی معتقد است : بايد يک جنبش جديد با عنوان جبهه «
آزادی، استقلال، ترقی » در جهت تثبيت ملی - ايرانی و حل مسايل فرد و جامعه حرکت
کنيم .
وی درباره با اشاره به اين که به اصلاحات در
چارچوب قانون اساسی اعتقاد دارد، افزود: اگر قانون اساسی را که بر اساس جمهوری
اسلامی است، اجرا کنيم مشکلاتی مانند فرار سرمايهها و مغزها کمتر اتفاق میافتد.
بايد کمی از کرسی پايين آمد و به دليل همين عقايد است که ما را برانداز و رقيب
نظام میدانند.
در ادامه اين گفت و گو سحابی برخی از جريانهای
سياسی فعلی نظام را اين گونه ارزيابی کرد:
حزب موتلفهاسلامی : من طرفدار گفت و گو هستم ولی
چنين چيزی امکان ندارد زيرا شاهد هستم که آقای عسگر اولادی ، با آقای محمد رضا
خاتمی از موضع آمرانه و حاکمانه صحبت میکند ، در صحبت بايد برابر بود و حرف ها را
از موضعی که بر می خيرزد نقد کرد و نبايد يکديگر را تهديد کرد ، نامههای آقای
عسگر اولادی به محمد رضا خاتمی نصحيت نيست، تهديد است.
سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی: اين حزب از موتلفه
بهتر است ودر رده اصلاح طلبان قراردارد ولی به نظر من، ته مانده های افکارچپ قبل
از انقلاب در اين ها وجود دارد و طبقاتی فکر می کنند انديشه ملی ندارد .
مجمع روحانيون مبارز:چهره های خوبی دارد آزادی
خواهی و ايستادگی و مردانگی در برابر حاکميت استبداد از سوی آنها با ارزش است و
شايد سابقه ای بيشتر از دوم خرداد دارند و ليکن اين مجمع برنامه ندارد و عميقا در
مورد مسايل اقتصادی و اجتماعی تفکر نمی کنند و براساس احساس ملی و وطنی و
آزاديخواهی حرکت می کنند .
جامعه روحانيت مبارز: اين جامعه عينا شبيه به مجمع
روحانيون مبارز است با اين تفاوت که انحصارطلبی دارد واز موضع بالا حرف می زند .
حزب کارگزاران سازندگی : اين حزب در ابتدای تاسيس
معتقد به سازندگی بود و ما نيز پذيرفتيم منتها پس از ارايه برنامه ۵ سال اول به
مجلس مشاهده شد که رشد اقتصادی و اجتماعی کشور در قالب سياستهای تعديل اقتصادی
صندوق بين الملی پول بانک جهانی دنبال می شود. در آن زمان نيز گفتم که اين برنامه
کارکردی نخواهد بود . اشتباه کارگزاران اين بود که توجهی به تذکرات نکردند؛
بنابراين توسعه اقتصادی به انحطاط اقتصادی تبديل شد. دولت کارگزاران از نظر سياسی
و تا حدودی گشايش فضای سياسی کشور تا اندازه ی مناسب عمل کرد در حال حاضر اين حزب
ظاهر بر سر کار نيست ولی در دولت آقای خاتمی چندين نماينده و وزير دارند که اين ها
سياست های کارگزارانی را در درون دولت خاتمی اجرا می کنند .
حزب مشارکت ايران اسلامی : مشارکت نيز کمابيش در
حال حاضر شبيه کارگزاران شده است البته تاکيد بيشتری براصلاحات سياسی دارد ولی
بيشتر شخصيت های اقتصادی آن را کارگزاران تشکيل می دهند.
اين حزب با شيوه هايی که وارد کرد راه را برای
نوعی تخلف اقتصادی ديگران هموار کرد.
سحابی در مورد بيشترين نزديکی خود به يکی از اين
گروههای سياسی گفت ما به نهضت آزادی از همه نزديک تر هستيم ولی احساس می کنيم اگر
دوم خردادی ها نيز اصلاحات را چند بعدی دنبال کنند اختلافی با آنها نخواهيم داشت
حتی اگر اسمی از ما نداشته باشند .
وی گفت : ما با اکثر اعضای نهضت آزادی سوابق يکسان
داريم و علايقی بين ما وجود دارد ، اختلاف در سياست ها وجود دارد ولی در نظر
اختلاف زيادی نداريم نهضت آزادی سعی دارد در قدرت شرکت کند ، بنابراين سعی می کنند
نظر وزارت کشور و شورای نگهبان را نسبت به خود مثبت نگه دارند تا بتوانند انتخاب
شوند و اين محتاج صبرو حوصله و کم سو صدايی است. من حرفهايشان را می فهمم ولی برخی
با آن ها مخالفند و همه چيز را با بدبينی برداشت می کنند .
سحابی در باره دستگيری اخير خود گفت : در اين
دستگيری يک دنيا اتهام به شخص بنده و همکارانم وارد کردند.
۱۱ماه به طور مستمر و شبانه روزی بازجويی می کردند
وهدفشان خرد کردن ما از نظر اخلاقی و شخصی بود و از طرف ديگر سعی داشتند روابط
بنده را با دوستان و همکارانم خراب کنند و هم چنين روابط مجموعه ملی مذهبی ها را
با جبهه دوم خرداد و اصلاحات تخريب کنند و در اين مورد آخر کمی موفق شدند و ما را
در مقابل يکديگر قرار دارند در حالی که ما قصد هيچ گونه مخالف، مبارزه سنگ اندازی
در راه جبهه دوم خرداد نداشتيم و نخواهيم داشت واصلاحات را تاييد می کنيم منتها
نقدهايی برعملکرد دوم خرداد داريم که در شرايط عادی و دموکراتيک مطرح خواهيم وکرد
.
وی با برشمردن برخی اتهاماتی که به او وارد شده،
از جمله پول گرفتن از آقای کرباسچی، شرکت در کودتای سعيد منتظری، ارتباط با
سفارتخانه های متعدد کشورهای خارجی ، ارتباط با ضد انقلاب خارج از کشور، رهبر
اپوزيسيون خارج و داخل کشور، تاکيد کرد که تمام اينها دروغ محض بود و روح من همه
از اين موارد خبرنداشت .
سحابی در باره فعاليت نيروهای مسلح و غير مسلح و
اپوزيسيون در کشور گفت : ما به هرگونه نيروی مسلح که هيچ، با هر گونه نيرويی که
بخواهد با خشونت برخورد کند يا قصد براندازی نظام و نفی قانون اساسی را داشته باشد
به شدت مخالف هستيم . ما در چارچوب قانون اساسی کار می کنيم و در اين چارچوب حاضر به
رابطه هستيم ، ممکن است در اين رابطه بحث هايی شود که با توافق جمعی همکاری می
کنيم ولی قبل از توافق جمعی اقدامی انجام نمی دهيم.
وی با توجه به شرايط فعلی منطقه گفت: در اين شرايط
ما بيشتر بايد به منافع و مصالح ملی خود توجه کنيم و به آن بها بدهيم در مسايل بين
المللی ما هرگز بيش از خود آن ملت ها نبايد يقه درانی کنيم. در هيچ جای دنيا موافق
نيستيم که بيش از اندازه مايه بگذاريم.
اين فعال سياسی با ارزيابی مثبت از انقلاب اسلامی
در مورد دستآورد آن گفت: يک صدم حرکتی که در توسعه کيفی مطبوعات تا امروز حاصل
شده است، قبل از انقلاب نداشتيم ، عمق و تيراژ کتاب قابل مقايسه با قبل از انقلاب
نيست و شايد قبل از انقلاب به تعداد انگشتان دست ناشر داشتيم و استقبال فعلی مردم
از کتاب يک جهش فرهنگی پس ازانقلاب محسوب می شود. هنر و فيلم و صنعت به مرحله ای
رسيده است که هرگز قبل از انقلاب به آن نرسيده بوديم. جوانان ايرانی فعاليت های
صنعتی را انجام میدهند که تا قبل از انقلاب کسی به آنها اجازه چنين فعاليتی نمی
داد.
وی تاکيد کرد : مهمترين دست آورد انقلاب اين است
که ملت ايران خود را باز يافتند ، درست مانند آدمی که از خواب بيدار شده باشد و اين
قدم مثبت انقلاب است اگر کسی انصاف داشته باشد جنبه های مثبت انقلاب را انکار نمی
کند.
وی ابراز عقيده کرد : يکی از وعدههای انقلاب و
امام تبديل حکومت استبدادی به حکومت مردمی بود ولی در اين زمينه با تحقق کامل
وعدهی داده شده فاصله داريم و در مواردی استبداد ديده میشود. در زمينه عدالت
اجتماعی و رفع اختلاف طبقاتی و رسيدگی به محرومان و مستضعفان، نيز وضع جامعه از
نظر شکاف طبقاتی و فقيرتر شدن روز افزون اکثريت مردم به وضع فاجعه آميزی رسيده است
، البته ساختمان و کارخانه ساخته شده است ولی در توسعه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی
مردم موثر واقع نشده است .
وی در مورد مهمترين الويت انقلاب برای آينده گفت :
برحسب تعاليم اسلامی آن چه در قرآن وسيره پيغمبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و ائمه
اطهار به ما آموخته شده است؛ امربه معروف و نهی از منکر يعنی نظارت مردم بر اعمال
و رفتار حاکمان ( صاحبان قدرت و ثروت ) بايد رايج و بر کشور مسلط شود در غير اين
صورت يعنی اگر نظارت و کنترل مردم بر امور سياسی و اقتصادی جامعه، جاری و حاکم و
نهادينه نشود؛ جامعه هيچ گاه به طرف تکامل نمی رود بلکه به سمت انحطاط کشيده می
شود.
|