۴ آذر ؛ روز جهانی "نفی خشونت عليه زنان"
نگاهی گذرا بر ماجرای تبعيض و
خشونت عليه زنان
خبرگزاری دانشجويان ايران -
تهران
چهارم آذر ماه برابر بيستوپنجم نوامبر، "روز
جهانی نفی خشونت عيله زنان" است. نوشتار ذيل از سوی فاطمه خالقی، کارشناس ارشد
حقوق بينالملل، به مناسبت همين روز در اختيار سرويس خبرگزاری دانشجويان ايران
قرار گرفته است:
*** بررسی تاريخ بشريت و موقعيت زنان در تمامی ادوار
و جوامع، حاکی از اين واقعيت تلخ است که همواره سعی در به حاشيه راندن و پست جلوه
دادن زنان بوده است. در حالی که زنان بی کم و کاست، بار رشد جهانی را به دوش میکشند،
اما متاسفانه در دنيای کنونی با ابعاد وسيعی از اجحاف نسبت به قشر، روبرو هستيم که
موجب شده است حتی خود زنان نيز بعنوان نيمی از جمعيت جهان قدر و منزلت خود را پاس
ندارند.
درگذر تاريخ و در طی قرنها چهره زن و پايگاه او در
تاريخ بشری، بسيار متحول بوده تا جايی که گاهی او را تا حد الههای، بالا برده و به
فراز المپ، جايگاه خدايان و الهههای اسطورهای در يونان، مینشاندند و گاه نيز مقام
او را تا حد شيطان، پايين برده و از او حذر میکردند. آنچه در طول تاريخ خلقت انسان
بر زن گذشته است برای اثبات مظلوميت، آلت دست بودن و بی توجهی به مقام ومنزلت او
کافی است.
در ادوار گذشته همواره اين اصل، مطرح بوده که زن موجب
شقاوت و بدبختی است و هيچ نقش مثبتی در جامعه ندارد. ارسطو زن را ناقص میدانست و
معتقد بود آنجا که طبيعت از آفريدن مرد ناتوان است زن را میآفريند و زنان و
بندگان از روی طبيعت، محکوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شرکت در کارهای
عمومی نيستند. اقوام يهود نيز، زن را مايه بدبختی و مصيبت میدانستند و وجود او را
تنها از آن رو قابل تحمل میشمردند که يگانه منبع توليد سرباز بشمار میرفت؛ البته
در همان زمان هم در برخی جوامع، اهميت زيادی به زن داده میشد بعنوان مثال آيين
کنفوسيوس، مقام انسانی خاصی برای زن، قائل شده و او را کاملترين مخلوقات، معرفی
کرده است. بنابراين میتوان گفت با توجه به فرهنگ متفاوت جوامع مختلف، رفتارهای
گوناگونی نسبت به جنس زن، وجود داشته است؛ اما مسلم آنست که تا پيش از قرن بيستم
ميلادی، مشارکت و همفکری زنان در مسايل مختلف، کمتر مورد توجه و عنايت واقع میشد.
زنانی که در سال ۱۵۹۵ توسط کشيشان آلمانی، فاقد روح
انسانی، معرفی شدند و خريد و فروششان معمول شد با پايان جنگ جهانی اول احساس شد که
در تمامی امور محوله، معادل مردان انجام وظيفه میکنند، پس مانعی ندارد که از
امتيازات مساوی نيز برخوردار باشند. بدين جهت زنان، مبارزه جدی برای تأمين حقوق خود
را آغاز نمودند و با پايان جنگ جهانی دوم و تصويب اعلاميه منشور ملل متحد که احترام
به حقوق اساسی و حيثيت انسانی را تذکر داده بود گامی ديگر در جهت تأمين حقوق زنان
برداشته شد.
زنان حداقل نيمی از جمعيت جهان را تشکيل میدهند، بطوری
که میتوان مدعی شد چرخه اجتماع بدون وجود زنان کامل نمیشود. مطابق آماری که در
سال ۱۹۸۰ به مناسبت کنفرانس زنان در کپنهاک، تقديم سازمان ملل شد و امروز هم به
اعتبار خود باقی است بين دو سوم تا سه چهارم کار در کل دنيا بوسيله زنان انجام میشود
درحالی که تنها ده درصد از درآمد جهان و يک درصد از دارايی جهان به زنان، تعلق دارد
و قسمتی از اين يک درصد هم به مردان تعلق دارد که برای فرار از ماليات آن را به
اسم زنان کردهاند.
کوفی عنان به مناسبت روز جهانی زن در نامهای با عنوان
خطاب به بشريت اعلام داشت: « بايد در راه توانمندسازی زنان به مثابه ابزاری حياتی
برای مبارزه با فقر، بيماری و دستيابی به توسعه پايدار، گام برداريم و به همين
اندازه مصمم هستيم بر مشارکت زنان، درمديريت به هنگام و تحقق صلح، تکيه کنيم ...
اجازه دهيد تمامی تلاش خود را بر دسترسی به محيطی معطوف کنيم که پيشبرد به سمت برابری
جنسيتی، پيکاری روزمره نبوده بلکه بخش طبيعی از تمامی فعاليتهای ما باشد. دستيابی
به حقوق زنان تنها بر عهده زنان نيست بلکه بر عهده همه ماست.»
امروزه موضوع تحول حقوق زن، دستخوش برخی شعارها و جنجالهای
فريبنده و مجازی، قرار گرفته است، وجود جنبشهای زنان و نهضتهای گوناگون فمنيستی در
غرب خود بهترين نشانه بر اين امر است که هنوز در آنجا ميان ايدهی برابری و واقعيت
آن فاصله بسياری وجود دارد و براين انديشه که تساوی زن و مرد درغرب کنونی تحقق
يافته خط بطلان میکشد.
زن غربی که هزاران سال بعنوان موجودی خبيث، جنس فتنهانگيز
و ضد مرد و با پذيرش روح شيطان در خود، باعث هبوط انسان از بهشت و سپس موجب فساد
جوامع بشری بوده و همواره مورد تحقير و توهين واقع شده است امروزه در کمال تعجب
میبيند از پرتو شعارهای جديد فمنيستی که مردان صاحب سرمايه و رسانه، آن را ترويج
میکنند، از يکسو عملا انحطاط اخلاقی جوامع قرار گرفته و از سوی ديگر تنها مامن
مستحکم و هميشگی خود يعنی خانه و خانواده را هم از دست داده است و در قبال آن هيچ
چيزی بدست نياورده جز آنکه در مواردی اندک توانسته به صورت يک مرد درجه دوم در
جامعه، حاضر شده و برخی از هزاران موقعيت اقتصادی، اجتماعی، سياسی و فرهنگی مردانه
را کسب کند.
به بيان ديگر با وجود اينکه برابری حقوقی در بسياری
ازکشورهای غربی به رسميت شناخته شده است اما اين برابری حقوقی به هيچ وجه نشانگر
برابری واقعی نيست. چرا که مفهوم ارائه شده از حقوق زن، مبين آن است که تنها تساوی
قانونی و صوری زنان با مردان برای بهبود وضعيت آنان، کفايت نمیکند، زيرا تبعيض
مبتنی بر جنسيت موجود در نظام مبتنی بر سلطه و انقياد، حمايت میکند و تنها با
شناخت دقيق ماهيت اين نظام و دگرگون ساختن تدريجی آن، آزادی از انقياد نظام يافته
زنان به دليل جنسيت، و نيل به تساوی واقعی، امکانپذير خواهد بود. مطلب مهمی که
بايد مدنظر قرار داد اين است که هر چند ممکن است زنان در مجموعه قوانين جايگاه
ويژهای داشته باشند، اما مادام که برخی الگوهای رفتاری، فرهنگی، اجتماعی و عرفی
از جامعه رخت برنبندد، زنان عملا از امتيازات، بی بهره مانده و زمينه مشارکت آنان
فراهم نمیگردد. بررسی تاريخ بشريت و زندگی و موقعيت زنان در همه ادوار و نزد تمامی
ملل، اقوام، جوامع و فرهنگهای مختلف و نيز در اديان تحريف شده، حاکی از اين واقعيت
تلخ و انکار ناپذير است که همواره سعی در به حاشيه راندن زنان و حقير و پست جلوه
دادن آنان بوده است و با انکار نقش محوری زنان در خانواده و جامعه و ارزيابی نادرست
از قابليتها و استعدادهای آنان و نيز با تقسيم کار ناعادلانه و ساختاری، عملا اين
جنس بشری، به سمت و سويی سوق داده شده که بنابه اعتراف "مروت تلاوی" رييس
کميته رفع تبعيض عليه زنان، با اينکه زنان نيمی از بشريت هستند اما هنوز از حقوق
اساسی مندرج در اعلاميه جهانی حقوق بشر، ميثاقين بينالمللی و غيره بهرهمند
نيستند و زنان شاهد نقض روزمره حقوق خود هستند.
با وجودی که همه انسانها اعم از زن و مرد، به يک اندازه
شايسته بهرهمندی از حقوق انسانی میباشند، اما تلقی "انسان نبودن زنان"
و يا حداقل تنزل مقام آنان به موجوداتی کمتر از يک انسان کامل، موجب شده است که
همواره از نظر قوانين و در عمل، زنان و دختران از لحاظ انسانی، ناديده گرفته شوند
و اين امر خود سهم به سزايی در رونق و رواج انواع تبعيض، خشونت، اجحاف و بی عدالتی
نسبت به اين قشر انسانی، در سراسر جهان داشته است. از قديم الايام، عمدتا اين تصور
حاکم بوده است که قربانيان اختصاصی نقض حقوق بشر و نيز مدافعان ويژه حقوق بشر،
مردان هستند و تنها هنگامی که زنان، گرفتار تضييع حقوقی میشوند که مردان نيز دچار
آن شدهاند، معمولان فرياد جامعه بينالمللی برمیخيزد. يعنی در اصل موضوعاتی از
حقوق بشر، بيشترين توجه را به خود جلب کردهاند که مردان و بويژه مردان صاحب
امتياز در عرصههای عمومی و حکومتی، بيشتر نسبت به آنها حساسيت به خرج دادهاند از
قبيل سوء استفاده از حقوق مدنی و سياسی نظير حق آزادی بيان، حبس سياسی، شکنجه و...
بطور کلی انديشه پستنگری، سنتها و الگوهای رفتاری جوامع، تعصبات و پيشدارويها و
نيز منافع اقتصادی، سياسی و اجتماعی از ديرباز باعث شدهاند که زنان از دايره
تعريفها و تفسيرهای رايج در زمينه برخورداری از حقوق اساسی انسانها بيرون نهاده
شوند.
از سوی ديگر تمايز قايل شدن بين حوزههای عمومی و خصوصی
زندگی، اين نتيجه را به همراه داشته که سوء استفادهها و کج رفتاريهايی که در حوزه
عمومی رخ میدهد، مشمول حمايتهای مدافعان حقوق بشر قرار میگيرد و در مقابل، بخش
اعظم سوء استفاده از زنان و دختران و اعمال انواع تبعيض و خشونتها عليه آنان
درحوزه خصوصی، حتی زمانی که دولتها قوانينی عليه چنين رفتارهايی دارند ناديده گرفته
میشود و در پشت پرده قداست حريم خصوصی، مخفی، و مرتکبان آن از پاسخگويی در برابر
اعمال خود در امان میمانند. بنابراين امروز گرچه جهان وارد هزاره جديد ميلادی شده
است نه تنها تبعيض و خشونت نسبت به زنان، از بين نرفته، بلکه گزارشهای تکان دهنده،
آمار و ارقام و حوادث عينی که نشان از نقض فاحش و گسترده حقوق اساسی بشر و بويژه
زنان را در سراسر جهان دارند آدمی را به اين حقيقت رهنمون میسازد که صرفا اشکال و
صور اعمال خشونت، دگرگون شده و قالبهای متنوع و فريبنده و البته مدرن در کنار
رويهها سنن، آداب و رسوم زيان آور سنتی که همچنان زندگی زنان را متاثر میسازد
آنان را با گونههای جديد بردگی، مواجه ساخته است و بالاخره گويی که قصه پرغصه و
داستان طولانی تکراری و ملال آور خشونت و تبعيض عليه زنان، قصد به پايان رسيدن
ندارد.
|