سه شنبه ۵ آذر ۱۳۸۱- ۲۶ نوامبر ۲۰۰۲

يادی از ساعدی

رضا مرزيان : « دکتر ساعدی نمونه ی روشنفکر، هنرمند و مبارزانسان دوست دوران ما بود. به همين دليل، هر سال بيشتر از سال پيش، جای خالی او در ميان ما احساس می شود

هفده سال پيش، پائيز۱۹۸۵، فصل برگ ريزان بود با آسمانی خاکستری و شرشر مدام باران. مثل همه ی پائيزها. اما، پائيز اين سال، برای ما؛ همه ی تبعيديان، پائيزی ديگر بود. باور نداشتيم، ولی به چشم ديديم که از ميان برگ های ريخته برخاک، برگی تن به زير خاک کشيد. اين برگ، يکی از زرين برگ های ادبيات ما، همه ی ايرانيان، در هرکجای ای جهان، ساعدی بود.

امسال نيز، شنبه ۲۲.۱۱.۲۰۰۲، مثل همه ی پائيزهای اين همه سال، بی استثنائی، برمزارش درگورستان « پرلاشز» پاريس، در همسايگی هدايت، گرد آمديم. به دعوت جمعی از دوستان او. آسمان تن پوش سياه داشت و همچنان می گريست که رضا مرزيان، باچتری گشوده در دست گفت: « دکتر ساعدی نمونه ی روشنفکر، هنرمند و مبارزانسان دوست دوران ما بود. به همين دليل، هر سال بيشتر از سال پيش، جای خالی او در ميان ما احساس می شود. متاسفانه پس از ۱۷ سال از درگذشت او، هنوز کسانی که جای خالی او را پر کنند، پيدا نشده است. يا من چنين احساس می کنم.» و بعد، محمد سحر پيام « انجمن هنرمندان تئاتر ايرانيان مقيم اروپا» را قرائت کرد.

« امروز به اتفاق برای بزرگداشت سالروز مرگ غلامحسين ساعدی ( گوهر مراد) بر مزار او گرد آمده ايم. اهل قلمی از دنيای ادبيات داستانی و نمايشی و پژوهشی. کسی که از جوانی دل به اين سودا سپرد و تمام عمر خود را وقف آن نمود. همه می دانيم که تمام وجود او عشق و شور به گسترش و تعهد اين هنرها به مردم، خصوصا مردم ايران بود. آنهائی که با او در ممارست بودند و شايد تمام کسانی که در اينجا حضور دارند، می دانند که يکی از دلمشغولی ها و خواسته های او گرد همائی هنرمندان ايرانی، خصوصا هنرمندان هنرهای نمايشی بود. بهمين خاطر تمام سعی و کوشش خود را، چه در ايران و چه در غربت و دور از وطن برای همين منظور به کار بست.

عده ای از علاقمندان و وابستگان هنرهای نمايشی و نيز دلبستگان به گردهمايی هنرمندان، موجوديت خود را به نام «انجمن هنرمندان هنرهای نمايشی ايرانيان مقيم در اروپا» به استحضار شما می رسانند و حضور هر يک از هنرمندان و علاقمندان و مشوقين به هنر را در اين گروه با احترام استقبال می نمايند. ياد و احترام اين بزرگ مرد ادبيات نمايشی ايران را عزيز می داريم.»