سه شنبه ۵ آذر ۱۳۸۱- ۲۶ نوامبر ۲۰۰۲

جنبش دانشجوئی

با دستگيری

پايان نمی گيرد!

 

مسعود فتحی

 

کليد بازداشت های دانشجويان زده شده است. امروز تعدادی از فعالين جنبش دانشجوئی توسط لباس شخصی ها دستگير و به محل نامعلومی برده شده اند. عبدالله مومنی دبير تشکيلات دفتر تحکيم وحدت، سعيد رضوی فقيه، دبير سياسی اين دفتر ، اکبر عطری از مسئولين سابق اين دفتر و نيز چند نفر ديگر از فعالين جنبش دانشجوئی از جمله بازداشت شدگان هستند.

بازداشت دانشجويان بعد از اعتراضات هفته گذشته عليه حکم اعدام هاشم آقاجری چندان تعجب برانگيز نيست. آن ها که درکمين دانشجويان نشسته اند، در مقابل هر اعتراضی يک راه بيشتر نمی شناسند و آن هم گرفتن، بستن، و اگر اوضاع مساعد بود، کشتن است. آن ها طی سال های اخير، همواره از اين وسيله استفاده کرده اند. به قصد ارعاب و با شعار مرگ بر ضد ولايت فقيه،  از خوابگاه دانشجويان يک ميدان جنگ ساخته اند. در مقابل واکنش مردم عقب نشسته، با گذشت زمان اهداف آن حمله را دنبال کرده و به خيال خود يا ايجاد تفرقه در مهم ترين تشکل دانشجوئی، دفتر تحکيم وحدت، به هدف خود نزديک شده  اند. « رهبر» با ارسال پيام به عوامل نفوذی اش در اين دفتر اين پيروزی را تمام شده تلقی کرده است، اما حوادث هفته های اخير نشان داد که همه اين فشارها اگرچه برای جنبش دانشجوئی دردناک بود و برای فعالين آن سد راه، اما اين جنبش اين فشار ها را به سرعت پشت سر گذاشته و آن سد ها را درهم نورديده است. و اگر آقايان خامنه ای و رفسنجانی و مشکينی ... از گرفتن و زندانی کردن افشاری ها طرفی بسته اند، از گرفتن مومنی و عطری و رضوی و ديگران هم سودی خواهند برد.

مگر دانشجويان معترض چه کرده اند که خواب حضرات اين همه بر آشفته شده است؟ جز اين است که به صدور حکم اعدام برای بيان نظر از سوی يک استاد دانشگاه اعتراض کرده اند. در کجای دنيا اعتراض به احکام دادگاه هائی که به فرمان و فتوا و دستور اين و آن حکم صادر می کنند و آن چه که در آن ها غايب است، قانون و تبعيت از قانون است، جرم محسوب می شود؟ آقايان دستور چنين احکامی را بدون توجه حتی به قوانين موجود خود نيز صادر می کنند، آن گاه از اعتراض به اين همه بر می آشوبند.

دستگيری های اخير ادامه اقدامات چندين سال گذشته عوامل استبداد در مقابل اراده مردم و مقابله با خواست دخالت فعال در سرنوشت خود و کشور است.

زمزمه انقلاب فرهنگی جديد از سوی کيهان  ارگان بازجويان و شکنجه گران تحت فرمان رهبری و ياران سعيد امامی و فعال شدن علنی ضارب حجاريان دوربين به دست در خيابان ها و در جريان حمله به دانشجويان معترض، گويای آن است که حضرات در انديشه اند چنگ و دندان نشان دهند. چنگ و دندانی که چندان هم پوشيده نبوده و نيست و هر کجا که اين پوزه خونين به تاريک خانه ها عقب نشسته است، بجز آن چاره ای نداشته است.

قتل های زنجيره ای که اتفاق افتاد،  اول«رهبر»  از تريبون نماز جمعه طبل توخالی و هميشگی دست خارجی در اين قتل ها را به صدا در آورد. آقای خامنه ای که خود از چگونگی اين قتل ها آگاه بود و سر نخ آن ها به دفتر ايشان وصل بود، آگاهانه می خواست که با دادن آدرس غلط همان حقيقتی را پنهان دارد که سعيد امامی برای کتمان آن بايد کشته می شد. در جريان کوی دانشگاه هم وقتی که اعتراضات عمومی شد، هيچ کس نمانده بود که مسئوليت اين حمله را به عهده بگيرد جز فرمانده در صحنه که بعد ها تشويق هم شد. پشت همه اين اقدامات همان اراده ای کمين گرفته بود که بعد ها  از روزنامه ها و روزنامه نگاران انتقام گرفت. همان اراده سياه نيز اخيرا دست به کار شده است که به هر وسيله ممکن حضور خود را با حمله به تجمعات و ضرب و شتم دانشجويان نشان دهد. ولی اين حضور ديگر مدت هاست و درست از آن روزی که مردم با رای ميليونی شان در دو م خرداد اعلام نظر کردند، مستعجل است و رو به زوال. حتی اگر چنگ و دندانش در همه جای ايران هم به نمايش گذاشته شود، در مقابل اراده ملت راهی جز برچيدن بساط سياه خود ندارد. استبداد در اين کشور ديگر امکان ادامه حياط ندارد و مستبد ، هر کسی و با هر انديشه ای باشد در مقابل اراده آزاد مردم محکوم به فناست. اين واقعيت را مردم ايران به بهای گران زندگی در زير سايه يک استبداد مذهبی نه فقط  دريافته بلکه اعلام هم داشته اند.

جنبش دانشجوئی در کشور ما همواره نقش نبض جامعه را داشته است. و هر بار که سر برآورده است، با حضور خود گرمای درون جامعه را بازتاب داده است و پيام جنبش مردم ايران را در گوشهای  ناشنوا  فرياد زده است. آقای خامنه ای و شرکا  طی سال های اخير بارها اين پيام را دريافت کرده اند و هر بار به مصاف با آن برخاسته اند. آن ها  بعد از سرکوب جنبش ۱۸ تير فکر می کردند که به هدف سياه خود رسيده اند، اما جنب و جوش اخير نشان داد که سخت در اشتباه بوده اند. با اين وجود اکنون هم به روش های سرکوب خود در فردای ۱۸ تير برگشته اند. و در انديشه گستردن مجدد بساط بگير و ببند اند. آن ها اين بار بايد در انتظارپاسخ ديگر و شکننده تری   به اين همه گستاخی خود باشند.!